تحلیل و بررسی نامه چهارم امام حسین(ع) به معاویه

نامه جعده بن هبیره به امام حسین (ع)؛ انگیزه ای برای قیام عاشورا

شنبه 29 مرداد 1401 - 16:13:24
نامه جعده بن هبیره به امام حسین (ع)؛ انگیزه ای برای قیام عاشورا

جعده بن هبیره شخصیتی برجسته و از خالص ترین و مخلص ترین یاران اهل بیت و در رکاب امیرالمومنین علی(ع) بود. او خواهر زاده حضرت علی(ع) و پسر ام هانی بود و به امام علی(ع) و امام حسین(ع) بسیار علاقه داشت.

تهران- الکوثرایام ماه محرم الحرام ، بهترین فرصت است تا شیعیان اباعبدالله الحسین(ع) با مکتب و سلوک آن حضرت بهتر و بیشتر آشنا شوند. یکی از متقن‌ترین و بهترین راه برای این شناخت و آگاهی، مطالعه ی بیانات نورانی خود حضرت است.

حجت الاسلام و المسلمین استاد سیدضیاء مرتضوی به بررسی مضمون و محتوای  نامه های مام حسین(ع) پرداخته است.در قسمت قبلی نامه سوم حضرت را بررسی کردیم. اکنون نامه چهارم:

نامه دوم که امام حسین(ع) در زمان حیات معاویه داشتند، نامه ای به «جعده بن هبیره» پسر عمه سیدالشهدا(ع) بود، جعده پسر ام هانی خواهر امیرالمومنین علی(ع) و از شیفتگان حضرت علی(ع) بود و در کوفه سکونت داشت. جعده بن هبیره در اواخر حیات معاویه نامه ای به امام حسین(ع) نوشت و خواهان اقدام و حرکت حضرت شد که امام حسین(ع) در پاسخ به جعده بن هبیره نامه ای نوشتند. این نامه از نخستین نامه های دعوت از امام حسین(ع) برای حضور در عراق و کوفه بود، آن هم در زمان حیات معاویه یا به عبارتی در اواخر عمر معاویه.

احتمال خلط دو واقعه تاریخی و تبیین دلایل آن

در مقدمه بررسی این نامه اشاره می کنم که در یکی از منابع حدیثی و تاریخی تحت عنوان کتاب «سلیم بن قیس» این قضیه نقل شده و منابع بعدی هم مانند «بحارالانوار» به نقل از کتاب «سلیم بن قیس» این موضوع را بازگو کردند. طبق این نقل، گویا یک یا دو سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین(ع) در سفر حجی که داشتند، اجتماع بزرگی را در منا تشکیل دادند و در این اجتماع که به درخواست، تأکید و دعوت ایشان انجام شد، حدود 200 نفر از صحابه پیامبر(ص) و بیش از 500 نفر از تابعان، بنی هاشم و غیر بنی هاشم و برخی شخصیت ها مانند عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر طیار حضور داشتند و امام حسین(ع) در این اجتماع بزرگ سخنرانی کردند.

طبق این منابع حضرت در این سخنرانی با اشاره به رفتار خشن و خونبار معاویه با شیعیان، شرحی مبسوط از فضایل و جایگاه اهل بیت(ع) مستند به آیات و گفته های پیامبر(ص) تبیین کردند و از آن جمع درخواست کردند که وقتی به محل ها و قبایل خود باز می گردند، این حقایق را بازگو کنند. طبق این نقل، حضرت تأکید کردند بر اینکه این افراد سایر افرادی که مورد اعتمادشان هستند را به حق و اهل بیت(ع) دعوت نمایند.

باید توجه داشت آنچه در این منبع درباره اجتماع و گردهمایی بزرگ در منا آمده، متفاوت است از خطابه امام حسین که در تُحَفُ العقول نقل شده و در برخی از مباحث فقهی هم به جملاتی از آن استناد می شود از جمله امام خمینی(ره) هم در بحث ولایت فقیه خود جمله ای از آن را مورد استناد قرار دادند.

باید اشاره کنم، اولاً نوع ادبیاتی که درباره این اجتماع 700 نفره در منا از امام حسین(ع) نقل شده، کاملاً متفاوت با آن چیزی است که در تُحَفُ العقول آمده و ثانیاً آنچه در تُحَفُ العقول آمده، اشاره ندارد به اینکه آن سخنان مربوط به حضرت باشد و در فرازهای پایانی هم هیچ اشاره ای نکرده که این سخنرانی در منا بوده است.

بنابراین به نظر می رسد که اشتباهی صورت گرفته و سخنرانی در تُحَفُ العقول به نقل از امام حسین(ع) با سخنرانی که سلیم بن قیس در کتاب خود نقل کرده و مربوط به منا هست، یکی باشد و ظاهراً خلطی صورت گرفته و البته احتمال هم دارد کسانی که آن سخنرانی را مربوط به منا دانستند، گمان بردند که این دو سخنرانی نیست و یک سخنرانی است، هر چند هیچ یک از جملاتی که در متن نقل کتاب سلیم آمده، در سخنرانی تُحَفُ العقول نیست و هیچ یک از مطالبی که در نقل تُحَفُ العقول آمده در متن کتاب سلیم نیست و این دو سخنرانی در دو فضای مختلف هستند و اگر هم در دو فضای مختلف نباشند، محتوا و مطالبی که آمده متفاوت است. آنجا ادبیاتش، ادبیات نکوهش نخبگان، عالمان و محدثان هست که آنها در وظایف خود کاملاً کوتاهی کردند، ولی در اینجا تبیین جایگاه اهل بیت(ع) و استدلال بر آنها و به تعبیری اقرار گرفتن جمله به جمله از حاضران برای فضایل و ستایش هایی که حضرت درباره اهل بیت(ع) بیان فرمودند.

اینکه واقعاً چنین اجتماعی در منا با ویژگی های صورت گرفته باشد یعنی طبق یک نسخه بیش از 700 نفر و طبق نسخه دیگر حدود هزار نفر در آن گردهمایی جمع شده باشند که حدود 200 نفر از صحابه پیامبر(ص) باشند و چنین سخنرانی را حضرت ایراد فرموده باشند، برای بنده محل تردید جدی است؛ یک دلیل این است که قضیه ای به این مهمی در هیچ منبع دیگری ذکر نشده و حتی در منابع تاریخی یا حدیثی غیر معتبر نیز اشاره ای به آن نشده باشد. دوم اینکه اساساً انعقاد چنین اجتماع و گردهمایی با توجه به فشارهای بنی امیه که در گفت وگوی قبلی هم اشاره کردم، بسیار بعید است.

با توجه به شرایط آن زمان بعید به نظر می رسد که چنین امکانی فراهم شود و امام حسین(ع) بتواند چند صد نفر را گردهم آورد به خصوص اینکه این امکان وجود نداشت که این قضیه پوشیده شود و معلوم است که اینگونه در منظر و علنی سخن گفتن، اولاً چه تبعاتی را به دنبال دارد و ثانیاً طرف مقابل یعنی دستگاه بنی امیه به خنثی کردن آن اقدام می کردند و مزاحم این افراد می شدند. شاهد سوم اینکه بنا بر نقل این منبع، امام حسین(ع) در بخشی از سخنان خودشان فرموده اند: «وَ أسْئَلُکُمْ بِحَقِّ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ حَقِّ رَسُولِ اللهِ صلّى الله علیه و آله و سلّم وَ قَرَابَتِى مِنْ نَبِیِّکُمْ»؛ در واقع حضرت از کسانی که در این اجتماع حضور دارند می خواهند که ایشان را به حق خداوند و رسول الله و خویشاوندی که امام حسین(ع) با پیامبر(ص) داشت، تصدیق کنند و وقتی به مکان ها، محل ها و شهرهای خود برگشتند، گزارش این جلسه و سخنان حضرت را به دیگران بدهند. «وَ دَعَوْتُمْ أجْمَعِینَ فِى أمْصَارِکُمْ مِنْ قَبَائِلِکُمْ مَنْ آمَنْتُمْ مِنَ النَّاسِ؛ وقتی به شهرهای خود برگشتید وَ وَثِقْتُمْ بِهِ فَادْعُوهُمْ إلَى مَا تَعْلَمُونَ مِنْ حَقِّنَا، یاران، نزدیکان، قبایل خود و هر کسی که اطمینان دارید را دعوت کنید به آنچه از حق ما سراغ دارید.»

طبق این نقل مقصود حضرت این است که دیگران را به حق حکومت و امامت و خلافت ما دعوت کنید. معلوم است که خواسته بزرگی است و در واقع دعوت علنی و عمومی به مقابله و مخالفت با بنی امیه و حکمرانی معاویه است و پیداست که معاویه چنین اجازه ای نمی داد. و از سوی دیگر این امر با سیاست و روش امام حسین(ع) سازگاری نداشت؛ اگرچه معاویه تعهدات در صلح نامه با امام حسن(ع) را شکسته بود، اما امام حسین(ع) بر تعهدات پایبند بود و براساس مصلحتی که حضرت می دید، ایستادن در برابر معاویه ای که در جامعه آن روز ریشه دوانده بود، شدنی نبود.

نکته دیگر اینکه چنانچه ظاهر این جمله نشان می دهد، اگر خواسته امام حسین(ع) این بود: «فَإنِّى أتَخَوَّفُ أنْ یَدْرُسَ هَذَا الأمْرُ؛ من می ترسم که این امر(حق و حکومت و امامت) مندرس شود و شما آن را زنده کنید.» این خواسته ای نبود که با روش امام حسین(ع) همسو باشد و حضرت طبق این نقل خواسته باشند که آنها حق اهل بیت را زنده نگاه دارند برای اینکه «وَ یَذْهَبَ الْحَقُّ وَ یُغْلَبَ، وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ. حق از میان برود و شکست بخورد و مغلوب شود.»

یکی از شواهد اینکه این قضیه نمی تواند درست باشد، نامه ای است که حضرت در پاسخ به جعده بن هبیره نوشتند که در ادامه به آن اشاره می کنم. بنا بر همه این دلایل بنده شخصاً تشکیل چنین گردهمایی را با چنین ویژگی هایی بعید می دانم؛ ممکن است که اصل آن بوده باشد، اما با ویژگی ها و خصوصیت های محدودتری.

نامه جعده بن هبیره به امام حسین(ع) و پاسخ حضرت

جعده بن هبیره شخصیتی برجسته و از خالص ترین و مخلص ترین یاران اهل بیت و در رکاب امیرالمومنین علی(ع) بود. او خواهر زاده حضرت علی(ع) و پسر ام هانی بود و به امام علی(ع) و امام حسین(ع) بسیار علاقه داشت.

جعده بن هبیره در کوفه ساکن شده بود. بعد از قضیه ولایتعهدی یزید و آن زمان که در میان مخالفان معاویه و شیعیان به صورت خاص جنب و جوشی برپا شده بود، شیعیان گرد جعده بن هبیره در کوفه جمع شدند و به او اصرار می کردند که با امام حسین(ع) مکاتبه کند و درخواست نماید که امام به کوفه بیایند و جنبشی را علیه حکومت معاویه به راه بیاندازند.

بر این اساس بود که جعده بن هبیره نامه ای را با این محتوا و مضمون به امام حسین(ع) نوشت: «فان من قبلنا من شیعتک متطلقه انفسهم الیک؛ شیعیان و پیروان تو که در عراق هستند و با ما ارتباط دارند، چشم انتظار شما هستند و نگاهشان به سوی توست. دلشان راهی حضور شماست. و لا یعدلون بک احدا؛ و هیچ کس دیگری را جایگزین شما نمی کنند و قبول ندارند و فقط خواهان شما هستند. و قد کانوا عرفوا رای الحسن اخیک فی دفع الحرب؛ شیعیان نظر برادرت امام حسن(ع) درباره جنگ را می دانند، اینکه حضرت حسن(ع) صلح کرد و به جنگ ادامه نداد. و عرفوک باللین لاولیائک و الغلظه علی اعدائک و الشده فی امر الله؛ اما شما را با این ویژگی می شناسند که با دوستانت نرم و با دشمنانت خشن، قاطع و سرسخت هستید و در انجام وظیفه الهی محکم هستید.»

در واقع جعده بن هبیره در نامه به امام حسین(ع) نگاه شیعیان را اینگونه بیان کرد که این شیعیان روش امام حسن و شما را می دانند، با این حال روش شما را می پسندند و می خواهند که شما بیایید. البته این به معنای تخطئه امام حسن(ع) نیست بلکه می تواند به این معنا باشد که به رغم اینکه می دانند شما در برخورد با دشمن نظراتان به صلح نیست و حاضر به جنگیدن و سرختی هستید و کسانی هستند که آمادگی دارند شما را همراهی کنند.

جعده بن هبیره همچنین در نامه به امام حسین(ع) نوشت: «فان کنت تحب ان تطلب هذا الامر فاقدم علینا؛ اگر می خواهی دنبال این کار باشی و حکومت را به دست بگیری، به سوی ما حرکت کن که ما؛ فقد وطنا انفسنا علی الموت معک، آماده هستیم در سر حد مرگ در رکاب تو بمانیم و پایداری کنیم.»

امام حسین(ع) بر پایه همان روشی که داشتند و آن اینکه تا معاویه زنده هست، به خودشان اجازه نمی دادند که اقدامی کنند یا به دلیل اینکه آن پایبندی خودشان را به شرایط صلح نشان دهند ولو معاویه شکسته بود و شرعاً برای امام حسین(ع) دیگر چیزی باقی نمانده بود که ایشان بخواهد پایبند به آن باشد و طبق تحلیل دیگر حضرت می دانستند که با وجود معاویه هر نوع حرکتی سرکوب می شود و به آن هدفی که مورد نظرشان هست، نخواهد رسید و یک اقدام بی سرانجام و با تلفات و ضایعات بسیار خواهد بود لذا امام حسین(ع) در پاسخ به جعده بن هبیره نامه ای نوشتند و ابتدا از امام حسن دفاع و عنوان کردند که کار حسن درست بود و چاره ای جز این نداشت. امام حسین(ع) فرمودند: «اما اخی فارجو ان یکون الله وفقه و سدده؛ من باور دارم که خداوند برادرم را توفیق داده و راه درست را پیش پای او گذاشته است. و اما انا فلیس رای الیوم ذاک؛ اما من هم امروز چنین نظری ندارم که بخواهم علیه معاویه حرکت کنم و به پیشنهاد شما پاسخ مثبت دهم و عملاً در برابر معاویه صف کشی کنم. بنابراین فالصقوا رحمکم الله بالارض؛ در خانه هایتان بنشینید. خدا شما را رحمت کند.» کنایه از اینکه هیچ حرکت و قیامی نکنید و جنبشی به راه نیاندازید، امروز وقت حرکت و جنگیدن و مقابله عملی با دستگاه حاکم معاویه و بنی امیه که آنگونه نفوذ کردند، نیست.

«و اکمنوا فی البیوت؛ در خانه هایتان بمانید و سینه سپر نکنید. و احترسوا من الظنه مادام معاویه حیا؛ چون معاویه به صرف سوء ظن و تهمت دستگیر می کند و می کُشد.» در واقع حضرت تأکید فرمودند تا مادامی که معاویه زنده هست، خودتان را از سوء ظن دستگاه ظلم و جنایت بنی امیه حفظ کنید.

«فان یحدث الله به حدثا و انا حی کتبت الیکم برایی؛ اگر اتفاقی برای معاویه افتاد و خداوند مرگ او را رساند و من زنده بودم، آن زمان نظر خودم را برای شما خواهم نوشت و شما را بر آن مطلع خواهم کرد.»

بنابراین به رغم تأکیدی که در همین مقطع شیعیان عراق داشتند و توسط جناب جعده بن هبیره برای امام حسین(ع) نوشته شده بود، اما حضرت مصلحت را نمی دید که بخواهد عملاً حرکتی کند و این تأییدی است بر گفته مروان بن حکم که در نامه به معاویه وقتی گزارش وضع امام حسین(ع) را نوشت، گفت که «من تحقیق کردم، گزارشاتی درباره حسین بن علی(ع) آمده که ممکن است او به دنبال اقدامی باشد، او فعلاً هیچ کاری نخواهد کرد البته نمی توان در آینده مطمئن بود.» منظور از آینده بیشتر دوران پس از معاویه است.

پاسخ امام حسین(ع) به نامه جعده بن هبیره همچنین می تواند در راستای تکذیب گزارشاتی باشد که معاویه در نامه خود به حضرت به آن اشاره کرد، آنجا که معاویه خطاب به امام حسین(ع) نوشت، گزارشاتی رسیده که علیه ما و دستگاه در حال حرکت هستی و اقداماتی را انجام می دهی و امام حسین(ع) در پاسخ به او نوشتند: این کار سخن چینان و بدخواهان است و من اراده جنگ و نبردی با تو ندارم.

در این مقطع (زمان حیات معاویه) هم که جعده بن هبیره این نامه را به امام حسین(ع) نوشت، حضرت حاضر به اقدام و حرکتی نشدند و به آنها هم تأکید کردند که کاری نکنند و در خانه بمانند به این معنا که زندگی و رفتار عادی خود را داشته باشند و کاملاً خود را از معرض سوء ظن معاویه دور بدارند برای اینکه شرایط آن زمان مناسب این نبود که اقداماتشان ثمر بخش باشد. اگر خون و جانی داده می شد و اسارتی به وجود می آمد، ثمره چندانی به دنبال نداشت، جامعه آمادگی لازم را نداشت و وضعیت معاویه هم با وضعیت یزیدی که بنا بود، روی کار بیاید کاملاً متفاوت بود. وجهه ای که معاویه با تبلغیات برای خود ایجاد کرده بود کاملاً متفاوت با وجهه یک جوان نابه کاری چون یزید بن معاویه بود.

همانگونه که در وصیت معاویه به یزید آمده، به خوبی نوع تربیت مردم شام به دست حکومت بنی امیه را نشان می دهد. معاویه در وصیتی که برای پسرش یزید نوشت درباره مردم کوفه این چنین گفت: «اینان سرکش هستند و اگر خواستی هر روز حاکم آنان را تغییر بده و بعد که به مردم شام رسید، اینگونه سخن گفت: مردم شام تکیه گاه، توشه، محل اعتماد و همه توان و نیروی تو هستند و اگر مشکلی برای تو در خارج از شام پیش آمد و دشمنی متوجه تو شد، به کمک نیروهای شام مشکل خود را حل کن و با دشمنت برخورد کن، ولی وقتی کارت تمام شد، آنها را بلافاصله به شام برگردان!»

معاویه در وصیت نامه خود درباره دلیل چنین توصیه ای استدلال کرد: «برای اینکه اینان اگر در خارج از شام بمانند، اخلاق، فکر، باور و فرهنگ شان تغییر می کند.»

معاویه در تبلیغات و ترویج از خود و در منابر و خطابه ها جو استبدادی به وجود آورده بود، مردم شام غیر از معاویه و فرهنگ و سخن و حکم معاویه به عنوان اینکه امیرالمومنین و جانشین پیامبر(ص) است، کسی را نمی شناختند و از جایی خبر نداشتند، معاویه همه درها و راه های آگاهی مردم را بسته بود و آنان در جهالت و بی خبری نگه داشته بود لذا به پسرش هشدار داد که اگر آنها را مدتی در خارج از شام نگاه داری طبعاً با دیگران مرتبط می شوند و معلوم می گردد که غیر از معاویه و حکومت بنی امیه و اطرافیان او هم کسان و فکر و حقایق دیگری هم هست و واقعیت درباره معاویه و حکومت او روشن خواهد شد و پس از آن ممکن است که اخلاق، فکر و اطاعت محض شان تغییر کند.

معاویه؛ کسی بود که با چنین سیاست و روشی بر مردم خود حکومت کرده و آنان را اینگونه بار آورده به گونه ای که وقتی در مسیر صفین و جنگ با امیرالمومنین علی(ع) در حرکت بود، از باب مصلحت اندیشی یک روز نماز جمعه را چهارشنبه خواند و کسی به او اعتراض نکرد و قضایایی در جهالت، نا آگاهی و گمراهی مردم شام متعدد در تاریخ ذکر شده است.

مبارزه با چنین حکومت و حاکمی کار راحتی نبود و امام حسین(ع) در آن موقعیت به شیعیان و کسانی که اعلام آمادگی می کردند که تا پایان استوار بنمانند تأکید کرد که اکنون موقع آن نیست و اگر معاویه مُرد، آن زمان امام حسین(ع) نظر خود را که چه باید کنند، بیان خواهند کرد.


مطالب مرتبط:

 


شنبه 29 مرداد 1401 - 15:27:10

دسته بندی :