تحلیل و بررسی نامه سوم امام حسین(ع) به معاویه

انتقاد شدید امام حسین(ع) به حکمرانی و سیاست معاویه

جمعه 28 مرداد 1401 - 14:53:26
انتقاد شدید امام حسین(ع) به حکمرانی و سیاست معاویه

منِ حسین، فتنه ای را بزرگ تر، برتر و خطرناک تر از حکومت تو(معاویه) بر این امت سراغ ندارم. چه فتنه ای بالاتر از اینکه تو با این وضعیت بر مردم مسلط هستی و بر آنها حکمرانی داری....

تهران- الکوثردر بخش سوم این نامه، امام حسین(ع) به جمله ای از نامه معاویه اشاره کردند و فرمودند: «از جمله مطالب نامه ات این است که به من گفته ای «اُنظُر لِنَفسِکَ ولِدینِکَ ولِاُمَّهِ مُحَمَّدٍ؛ هوای دینت و امت محمد را داشته باش» در واقع اینگونه مرا نصحیت کردی که من مراقب جان و دین خودم و امت محمد باشم و بعد هم اضافه کردی که «وَاتَّقِ شَقَّ عَصا هذِهِ الاُمَّهِ؛ از اختلاف افکنی میان امت اسلامی بپرهیزم. وأن تَرُدَّهُم إلی فِتنَهٍو؛ بپذهیزم از اینکه این مردم را دچار فتنه کنم.» در واقع مرا هشدار دادی که فتنه انگیزی نکنم؛ گویا که من فتنه انگیز هستم! وإنّی لا أعلَمُ فِتنَهً أعظَمَ عَلی هذِهِ الاُمَّهِ مِن وِلایَتِکَ عَلَیها؛ در حالی که منِ حسین، فتنه ای را بزرگ تر، برتر و خطرناک تر از حکومت تو بر این امت سراغ ندارم. چه فتنه ای بالاتر از اینکه تو (معاویه) با این وضعیت بر مردم مسلط هستی و بر آنها حکمرانی داری.»

حکمرانی و سیاست تو فتنه است

«تو همه وجودت فتنه است. حکمرانی و سیاست تو فتنه است. مردمی که تو را به درستی نمی شناسند و گرفتار و مفتون سیاست های تو هستند. تبلیغات تو، این مردم گمراه را که به دنبال خودت کشیده ای چنان مفتون تو ساخته است که در برخی از نقل ها آمده مردم شام در حالی زندگی می گذراندند که گمان نمی کردند برای پیامبر(ص) خویشاوندی جز معاویه باشد.»

به قول امیرالمومنین علی(ع) در نهج البلاغه کسانی حتی در عراق میان معاویه و علی(ع) مقایسه می کردند و معاویه را کاردان تر و سیاستمدارتر می شمردند، امام علی(ع) در پاسخ به این افراد فرمودند: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَهُ بِأَدْهَی مِنّیِ وَلَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ؛ معاویه کاردان تر، زیرک تر و هوشیارتر از من نیست. او فریبکاری می کند و دغلباز است، من نمی خواهم دغل بازی کنم.»

چه فتنه ای بالاتر از اینکه کسی چون معاویه با سابقه، رفتار و حیله بازی و جنایت هایش به نام دین، شریعت و خلافت بر مردم مسلط شود، آن هم کسانی در شام اینگونه او را بشناسند که او خلیفه پیامبر(ص) است و با تعبیر امیرالمومنین او را خطاب کنند.

امام حسین(ع) فرمودند: «وإنّی لا أعلَمُ فِتنَهً أعظَمَ عَلی هذِهِ الاُمَّهِ مِن وِلایَتِکَ عَلَیها، ولا أعلَمُ نَظَرا لِنَفسی ولِدینی ولِاُمَّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وعَلَینا أفضَلَ مِن أن اُجاهِدَکَ؛ من اگر بخواهم مراقب خودم باشم و به نفع خود، دینم و امت محمد کاری کنم، چیزی را بالاتر و برتر از این سراغ ندارم که با تو جهاد کنم. اگر چنین کنم فَإِن فَعَلتُ فَإِنَّهُ قُربَهٌ إلَی اللّهِ؛ مایه تقرب و نزدیکی من به خداست و اگر هم چنین کاری را ترک کنم. وإن تَرَکتُهُ فَإِنّی أستَغفِرُ اللّهَ لِدینی؛ برای دینم استغفار می کنم. وأسأَلُهُ تَوفیقَهُ لِاءِرشادِ أمری؛ و از خداوند می خواهم مرا موفق بدارد به اینکه به کارم ارشاد کند.»

هر کینه ورزی و دشمنی که می توانی، بورز

 حضرت حسین(ع) به تهدید معاویه نیز اشاره کردند که گفته بود: «اگر با من مخالفت کنی، مرا به رسمیت نشناسی، مرا انکار کنی، من هم مقابله به مثل می کنم. و اگر با من از دَر کید و دشمنی درآیی من هم با تو حسین چنین رفتاری خواهم کرد.»

پاسخ امام به این بخش از نامه معاویه این چنین بود: «فَکِدنی ما بَدا لَکَ؛ تو هر کینه ورزی و دشمنی که می توانی، بورز. من امیدوارم که دشمنی، کید، مخالفت و عداوت تو به من زیانی نرساند و همچنین امیدوارم بیش از همه، چنین رفتاری برای خودت زیانبار باشد. افزون بر اینکه اگر تو چنین کاری کنی، رَکِبتَ بِجَهلِکَ؛ راه نادانی و نا آگاهی خودت را پیش گرفتی. چنین رفتاری نشان دهنده جهالت تو خواهد بود. وتَحَرَّصتَ عَلی نَقضِ عَهدِکَ؛ نقض پیمان کرده ای. البته این اولین بار نیست که تو نقص پیمان می کنی، به جان سوگند به هیچ یک از شرط ها(صلح امام حسن(ع)) وفا نکردی. ولَقَد نَقَضتَ عَهدَکَ بِقَتلِکَ هؤُلاءِ النَّفَرِ الَّذینَ قَتَلتَهُم بَعدَ الصُّلحِ وَالأَیمانِ وَالعُهودِ وَالمَواثیقِ؛ تو نقض عهد کردی با ارتکاب قتل بندگان صالح بعد از صلح، پیمان، سوگندها و قسم ها. کسانی را کشتی که فَقَتَلتَهُم مِن غَیرِ أن یَکونوا قاتَلوا وقُتِلوا؛ به فرض اگر مخالفت زبانی هم کرده بودند، خونی نریخته بودند و عملاً دست به شمشیر نبرده بودند، اما به خاطر ترست آنها را کشتی.»

دیکتاتورها و مستبدین به خشونت، قتل، غارت و زندان دست می زنند که منشأ اصلی آن ترس است، آنان بر حکومت و ریاست خود می ترسند لذا هر صدای مخالفی را خاموش می کنند. سعی می کنند همه راه های مخالفت را ببندند تا صدایی بلند نشود و این صدا منشأ خطر برای حکومت، ریاست و هوای نفسانی آنها شود.

بندگان صالح خداوند را کُشتی فقط به این دلیل که به دین علی(ع) بودند

حضرت فرمودند: «ولَم تَفعَل ذلِکَ بِهِم إلّا لِذِکرِهِم فَضلَنا وتَعظیمِهِم حَقَّنا، فَقَتَلتَهُم مَخافَهَ أمرٍ لَعَلَّکَ؛ دلیل اینکه آنها را کشتی جز این نبود که فقط فضایل ما را بر زبان می آوردند چون علاقه مند به ما بودند و به تعبیر معاویه به دین علی(ع) بودند. حق و جایگاه و شخصیت ما را بزرگ می داشتند و تنها به همین جرم آنها را کشتی.»

اما چرا معاویه به جرم اینکه کسانی طرفدار علی(ع) بودند و از فضایل اهل بیت(ع) می گفتند و آنها را بزرگ می داشتند، آنها را کُشت؟! این افراد چه ضرری را متوجه معاویه و دستگاه حکومت او می کرد؟!

از «ترس» گسترش تفکر و طرفدارانشان آنها را کُشتی 

حضرت اینجا اشاره به ترس معاویه کردند و فرمودند: «تو آنها را کُشتی از ترس اینکه اگر نکشی، مزاحمت شوند. ترس داشتی که نکند فکر و طرفداران آنها گسترش پیدا کند و خطری برای حکومت تو باشد لذا پیش پیش این بندگان صالح را از سر راه خودت برداشتی. در حالی که جای چنین برخوردی نبود. لَعَلَّکَ لَو لَم تَقتُلهُم مِتَّ قَبلَ أن یَفعَلوا؛ اگر آنها را نمی کشتی شاید پیش از آنکه آنها به خیال تو چنین کاری کنند، زمان مرگ طبیعی تو یا آنها می آمد. أو ماتوا قَبلَ أن یُدرَکوا؛ از کجا می دانستی که قبل از اینکه آنها بخواهند دست به کاری ببرند مرگشان به طور طبیعی فرا نرسد. چگونه قصاص قبل از جنایت کردی و این بندگان خدا را به صرف اینکه شیعه ما بودند و جایگاه و شخصیت ما را بزرگ می داشتند، کُشتی.»

اما در بخش پایانی نامه امام حسین(ع) در برابر تهدیدهایی که معاویه کرد و همچنین از باب پند و موعظه و تذکر کسی که در جایگاه هدایت جامعه است و به تعبیری موسی وار چرا که به تعبیر قرآن حتی حضرت موسی(ع) هم در برابر فرعون موظف بودند که با نرمی سخن بگویند که شاید او اگر بخواهد برگرد، بتواند برگردد و زمینه ای باشد. به همین دلیل امام حسین(ع) در پایان نامه چند تذکر و پند به معاویه دادند.

«فَأَبشِر یا مُعاوِیَهُ بِالقِصاصِ وَاستَیقِن بِالحِسابِ؛ بشارت باد معاویه که قصاص الهی را در پیش داری و یقین داشته باش که باید حساب پس بدهی. گمان نبر که می توانی از حساب رهایی پیدا کنی. وَاعلَم أنَّ للّهِ تَعالی کِتابا لا یُغادِرُ صَغیرَهً ولا کَبیرَهً؛

و بدان که خدای تبارک و تعالی را کتاب نامه اعمالی است که هیچ کوچک و بزرگی را فروگذار نمی کند. همه رفتارهای تو با مسلمانان از جمله جنایت ها، فسادها، تباهی و دغلبازی ها در نامه الهی ثبت و ضبط است و هیچ چیز از قلم نمی افتد. إلّا أحصاها؛ خداوند این رفتارت را فراموش نمی کند که ولَیسَ اللّهُ بِناسٍ لِأَخذِکَ بِالظِّنَّهِ وقَتلِکَ أولِیاءَهُ عَلَی التُّهَمِ، ونَقلِ أولِیائِهِ مِن دورِهِم إلی دارِ الغُربَهِ؛ به سوء ظنی افراد را گرفتار کردی و کُشتی.

از مردم برای فرزندت (یزید) که شراب خوار و سگ باز است، بیعت می گیری! 

این همه بندگان خداوند و اولیای الهی را بر پایه تهمت کشتی. چقدر بندگان خداوند را که به سرزمین های بیگانه تبعید کردی. از خانه و کاشانه بیرون راندی. همچنین در کنار اینها وأخذِکَ لِلنّاسِ بِبَیعَهِ ابنِکَ؛ از مردم برای فرزندت بیعت می گیری. اما کدام فرزند!؟ غُلامٍ حَدَثٍ یَشرَبُ الخَمرَ، ویَلعَبُ بِالکِلابِ؛ یک جوانی که شرب خمر و سگ بازی می کند. خداوند به این عملت حساب رسی خواهد کرد و باید پاسخ دهی. لا أعلَمُکَ إلّا وقَد خَسِرتَ نَفسَکَ، وتَبَّرتَ دینَکَ، وغَشَشتَ رَعِیَّتکَ؛ من اینگونه تو را می شناسم و جز این از تو سراغ ندارم. در این رفتارهایت که زیان به خود زدی، دین خود را از میان بُردی و نابود کردی و با مردم خودت از راه فریب و دورویی و حیله وارد شدی و غیر صادقانه رفتار کردی.

وأخرَبتَ أمانَتَکَ؛ این امانتی در دستت بود ولو به زور و غلبه، اما خودت را در این جایگاه به عنوان حکمران جامعه اسلامی قرار دادی و با این کارها و رفتارهایت درست کردن ولیعهدی، بیعت گرفتن از مردم برای پیمان با او؛ این امانت را خراب کردی.

وسَمِعتَ مَقالَهَ السَّفیهِ الجاهِلِ؛ سخن افراد سفیه و ناآگاه را که در اطراف تو هستند، گوش می دهی و حرف آنان را می پذیری و حرف زیاد بن ابیه را درباره آن بیچارگان قبول کردی و شهادت کسانی چون شمر بن ذی الجوشن، عمر بن سعد و شبث بن ربعی پذیرفتی.

(اینان کسانی بودند که به خواسته زیادبن سمیه علیه حجربن عدی و اصحابش شهادت دادند و معاویه به رغم اینکه برخی برخلاف او در حضورش شهادت دادند و برای حجر و یاران حجر تبرئه خواستند، اما معاویه حرف زیاد را قبول کرد و آن بندگان خدا را در مرج عَذرا به شهادت رساند.)

وأخَفتَ الوَرِعَ التَّقِیَّ لِأَجلِهِم؛ به خاطر چنین افرادی انسان های پرهیزکار را ترساندی و کنار زدی، ترس در دلشان و اطرافیانشان انداختی. روش تو این است که بندگان صالح را از خودت برانی و بترسانی و چنین رفتارهایی را با آنها کنی و به حرف انسان های جاهل گوش کنی و درباره یزید هم دنباله رو حرف آنها شدی و آنها را بر جامعه اسلامی مسلط می کنی.»

معاویه: عیبی درباره علی(ع) و حسین(ع) ندارم که در پاسخ بگویم 

این پاسخی بود که امام حسین(ع) به معاویه دادند. وقتی این نامه به دست معاویه رسید، نامه را هم خودش خواند و هم برخی از اطرافیانش خواندند. حتی یزید که در حضور پدرش بود، درخواست کرد که پاسخ تندی به حسین(ع) دهد و در این جواب بدگویی کند و عیب های علی(ع) و حسین(ع) را بیان کند. اما طبق نقل منابع تاریخی معاویه از پاسخ به حضرت امتناع کرد و گفت: «من چیزی را سراغ ندارم که بگویم.» به تعبیر دیگر من عیبی را نمی توانم بتراشم؛ درباره علی(ع) و حسین(ع) چه عیبی بگویم که وجود داشته باشد و مردم بپذیرند.» لذا معاویه از پاسخ به نامه حضرت صرف نظر کرد.

قسمت اول و قسمت دوم تحلیل و بررسی نامه معاویه به امام حسین(ع) و پاسخ حضرت را در این دو لینک بخوانید:

 


جمعه 28 مرداد 1401 - 13:4:36