حقیقت بندگی در حدیث عنوان بصری از امام صادق علیه السلام

سه شنبه 11 آذر 1399 - 13:57:10
حقیقت بندگی در حدیث عنوان بصری از امام صادق علیه السلام

حدیث عنوان بصری یکی از احادیث مهم اخلاقی، تربیتی و اعتقادی است که از سوی امام صادق (علیه السلام) نقل شده است.

تهران- الکوثر:  مهم ترین سوءالی که عنوان بصری ، پس از پرسش درباره حقیقت علم از امام می پرسد این است: «حقیقت بندگی خدا چیست؟» بندگی از سرچشمه های علم است و عنوان، ناگزیر به این پرسش می رسد.

متن و ترجمه حدیث عنوان بصری

امام(ع) در پاسخ به سه نکته اشاره می کند:

1 . بنده خدا در آنچه خداوند به او ارزانی فرموده، احساس مالکیت ندارد. بندگان حقیقی، مال را از آن خدا می دانند و آن را در جایی که او فرموده است به مصرف می رسانند.

2 . او برای خود تدبیر نمی کند.

3 . همه کارهای چنین بنده ای در محدوده امر و نهی خداوند است.

خداوند مالک است

از جمله روشنگریهای قرآن این است که مالکیت در آسمانها و زمین، تنها از آن خداوند است. خداوند می فرماید:

آیا نمی دانی که فرمانروایی آسمانها و زمین از آن خداوند است؟27

بگو: خداوندا، ای فرمانروای هستی، به هر که بخواهی فرمانروایی می بخشی و از هر کس که بخواهی فرمانروایی بازستانی.28

و فرمانروایی آسمان و زمین از آن خداوند است و خدا بر هر کاری تواناست.29

و فرمانروایی آسمان و زمین از آن خداوند است و سیر بازگشت به سوی اوست.30

این روشنگری قرآن بر شیوه زندگی انسان تأثیر مستقیم دارد؛ چون وقتی آدمی به این باور دست یابد که خداوند مالک مطلق آسمانها و زمین است و هیچ مالک دیگری به جز او نیست، از تمایلات دنیوی خود می کاهد و از قید وابستگی به دنیا می رهد. این، همان چیزی است که علمای اخلاق آن را زهد می نامند که معنای مقابل آن وابستگی به دنیاست. 

نکاتی پیرامون حدیث عنوان بصری

علی بن ابی طالب(ع) در جمله ای کوتاه، معنای زهد را چنان خلاصه کرده است که در تعریف زهد، جمله ای موجزتر و رساتر از آن نمی شناسیم:

زهد در قرآن در دو کلمه خلاصه شده است: «تا آنکه بر آنچه از دست شما می رود افسوس مخورید و بر آنچه به شما بخشد شادمانی مکنید.»31

آری، زاهد نه بر آنچه از دستش می رود افسوس می خورد و نه از آنچه به دست می آورد شادمان می شود. و دلبستگی به دنیا انسان را سنگین می کند و حس سبکیِ پرواز به سوی خدا را از وی سلب می کند و باعث به وجود آمدن حالت سستی و تنبلی می شود. این آیؤ، توصیف دقیقی از این حالت است:

چرا هنگامی که به شما گفته می شود در راه خدا رهسپار (جهاد) شوید، گرانجانی می کنید؟ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت رضایت داده اید؟ متاع زندگی دنیا در جنب آخرت بس اندک است.32

حال، پرسش این است که انسان چگونه می تواند در آنچه خدا به وی ارزانی داشته، احساس مالکیتی نداشته باشد؟ در پاسخ باید گفت این امر هنگامی تحقق می یابد که انسان خود را بنده خداوند بداند. کیفیت استدلال نیز به صورت یک زنجیره به هم پیوسته در سخن امام(ع) آمده است.

اولین حلقه این زنجیره این است که انسان خود را بنده خدا بداند و معنای بندگی را مطابق این آیه درک کند:

بنده مملوکی که قدرت بر انجام هیچ کاری ندارد.

بنده باید بداند که بدون اعطای خداوند، مالک چیزی و جز با رضایت و اجازه او قادر بر انجام کاری نخواهد بود.

پس از گذر از این مرحله، دیگر بنده در آنچه خدا به او ارزانی داشته است، احساس مالکیتی ندارد. این حلقه دوم، نتیجه طبیعی حلقه اول است؛ زیرا با مالک دانستن خداوند، هرگونه احساس مالکیتی از میان می رود.

امام صادق(ع) در توجیه این مسئله به عنوان می فرماید: «بندگان مالکیتی ندارند، مال را از آن خدا می دانند و آن را در جایی که او فرموده است به مصرف می رسانند.»

سومین حلقه از این زنجیره، زهد در دنیاست. پس اعتقاد به اینکه مال از آن خداست و بنده خدا ملکیتی ندارد، لاجرم به تعدیل علاقه انسان به دنیا منجر می شود که همان زهد است.

چهارمین حلقه از این زنجیره، در حدیث امام(ع) به عنوان بصری این گونه بیان شده است: «پس وقتی عبد در آنچه خداوند به وی ارزانی داشته احساس مالکیت نداشت، انفاق کردن در آنچه خداوند امر به انفاق آن کرده است، بر او آسان می شود.»

این دلبستگی به دنیاست که موجب بخل و مانع از انفاق مال در راه خدا می شود. آری، با زایل شدن این دلبستگی، انفاق کردن بر آدمی آسان می نماید. 

منابع معرفت در حدیث عنوان بصری

 

رهایی از طرح و تدبیر

اگر خداوند امر مردم را به خود آنان واگذارده بود، سالها پیش انسان و تمدن بشری نابود می شد و بشر به بن بست می رسید؛ ولی خداوند، خود، امر تدبیر امور کوچک و بزرگ زندگی بشر را عهده دار شده است و هر کس چشم بصیرت داشته باشد، دست خدا را در تدبیر همه امور زندگی خود در هر آسایش و سختی می بیند. زندگی انسان و ادامه حیات جهان، بدون تدبیر و برنامه ریزی خدا ممکن نیست. بشر همان گونه که در اصل خلقت به خدا محتاج است، در ادامه زندگی نیز به او احتیاج مبرم دارد؛ ولی انسانها در درک این مطلب مساوی نیستند و عدّه اندکی از مردم قادرند این موضوع را ببینند. آری؛ پیروزی از خداست:

و پیروزی جز از سوی خداوند نیست.33

شکست از جانب خداست:

اگر شما را یاری نکند، پس کیست آن که پس از یاری نکردن او شما را یاری رساند.34

روزی از خداست:

جنبنده ای در زمین نیست، مگر آنکه روزی او بر خداست.35

خداست که روزی را بر بعضی از مردم گشاده و بر بعضی دیگر تنگ می گیرد:

خداوند روزی خود را بر هر که بخواهد گشایش می دهد یا تنگ و فروبسته می دارد؛36

بی گمان پروردگارت درهای روزی را بر هر کس که بخواهد می گشاید و فرومی بندد.37

خداست که هرکه را بخواهد عزت می دهد:

هر کس عزت می خواهد (بداند که) هرچه عزت است نزد خداوند است.38

خداست که هر کس را بخواهد خوار می گرداند:

و هر کس را که خواهی خوار می کنی.39

خداست که هر که را بخواهد فرمانروایی می بخشد و از هر که بخواهد فرمانروایی را سلب می کند:

بگو: خداوندا، ای فرمانروای هستی، به هر که بخواهی فرمانروایی می بخشی و از هر کس که خواهی فرمانروایی باز ستانی.40

و هم اوست که در دل هر کس بخواهد، نور هدایت را قرار می دهد و از قلب هر که بخواهد، نور هدایت را پنهان می کند:

بهره ای دو چندان از رحمت خویش بر شما ارزانی دارد و برای شما نوری قرار دهد تا با آن (به درستی) راه روید؛41

و هر کس که خداوند برایش نوری مقرر نداشته باشد، نوری ندارد.42

البته هر کدام از این تدابیر، دلیل خاص خود را دارد. اگر خداوند گروهی را یاری می رساند، این کار سببی در اعمال و زندگی خود آن گروه دارد و اگر گروهی را به شکست خوردن وا می نهد، آن هم به سبب اعمال و کارهای خود آنان است؛ اگر روزیِ قومی را گشاده می گرداند یا روزی را بر ایشان تنگ می گیرد، باز به جهت سببی در اعمال خود آنان است؛ و اگر نور هدایت را از قلب عده ای از بندگانش باز می ستاند، همه دلایل و اسباب خاصی از اعمال خود آنان دارد و به هیچ وجه از روی بی توجهی به امور بندگان نیست؛ که خداوند از چنین صفتی منزه است:

خداوند در سرنوشت هیچ گروهی تغییری ایجاد نمی کند مگر اینکه خود آنان به تغییر دادن اوضاع خود بپردازند؛43

و اگر اهل شهرها ایمان آورده، تقوا پیشه کرده بودند، بر آنها درهای برکات آسمان و زمین را می گشودیم، ولی (آیات و پیامهای ما را) دروغ انگاشتند، آن گاه به خاطر کار و کردارشان ایشان را فروگرفتیم.44

اگر آدمی این حقیقت را درک کند و دست خدا را در سخت و آسان زندگی خود ببیند و بداند که از تدبیر الهی بی نیاز نیست، همیشه تمام امور زندگی خود را به خدا واگذار می کند. از امام صادق(ع) روایت شده است:

از خدا توفیق بخواهید؛ که موسی در طلب شعله ای از آتش برآمد، ولی خداوند به او نبوت داد.45 

منازل راه سیر و سلوک در حدیث عنوان بصری

 

تفویض

تفویض در فرهنگ دینی ما این است که انسان تمام امور خود را به خدا واگذار کند و برای خود هیچ نقش و اثری نبیند و بداند که سلطنتِ همه هستی از آن خداوند است؛ امرْ امر او و تدبیرْ تدبیر او و هر جنبش و آرامشی در این پهنه حیات با دستور و اجازه اوست.

تفویض، غیر از توکل است. در توکلْ بنده خدا در آنچه خود می خواهد و در عرصه های مختلف زندگی با آن روبه رو می شود و نیز در تدبیر امر خود، خداوند را وکیل خود می کند؛ زیرا:

خداوند ما را بس است و او بهترین وکیل است.46

ولی تفویض، چنان که عارف نامی، خواجه عبداللّه انصاری گفته است، معنایی لطیف تر و گسترده تر از توکل دارد؛ زیرا در تفویضْ بنده به جهت اعتمادی که به خدای خود دارد، برای خود هیچ توان و سلطه و تدبیری نمی بیند و همه کارها را یکسره به خدا واگذار می کند.

علامه طباطبایی می گوید:

تفویض این است که بنده اموری را که به او نسبت داده می شود، به خدا برگرداند و در این صورتْ حال کسی را دارد که هیچ کاره است و در هیچ کاری به او مراجعه نمی شود، و توکل این است که بنده، خدای خود را در تصرفاتش وکیل قرار دهد.

تسلیم این است که تمام آنچه را که خدای سبحان از وی و برای وی می خواهد، از جان و دل پذیرا بوده، اطاعت محض داشته باشد...که اینها سه مرحله از مراحل بندگی است که هر کدام از دیگری دقیق تر است؛ دقیق تر از توکلْ تفویض است و دقیق تر از آن دو تسلیم.47

در وکیل کردن خدا، بنده خود را غایب می بیند و خدا را به جای خود قرار می دهد، ولی در تفویضْ بنده وجود ندارد تا حاضر یا غایب باشد، و غیر از اراده و تدبیر سلطنت و توانایی او چیزی نمی بیند؛ پس همه چیز را به او برگشت می دهد؛ چنان که موءمن آل فرعون در حال دعوت قوم خود به سوی خداوند و تفویض همه امور خود به او گفته است:

و کارم را به خداوند واگذار می کنم؛ چرا که او به احوال بندگان بیناست.48

امّا تسلیمْ پذیرش محض اراده خدا در هر سختی و آسایشی است. مفهوم تسلیم لطیف تر و گسترده تر از معنای تفویض است.

چنین درکی از رابطه تکوینی میان بنده و خالق، حالت نفسانی عمیقی را به دنبال دارد که همان برگرداندن همه امور به اراده و خواست و حکمت خداوند است. در این حال، آدمی هیچ دلبستگی، دو دلی، ناراحتی و اضطرابی از مصایب و مشکلات و ابتلائات روزگار احساس نمی کند؛ زیرا هستی او در دست قدرت سلطانی است که از هر مهربانی مهربان تر و به بندگان خود بینا، حکیم و رئوف است:

همانا خداوند به بندگان خود بیناست.

سخن ما بدین معنا نیست که انسان فاقد اراده و اختیار است و در نتیجه مسئولیتی در قبال کارهای خود ندارد؛ چنان که به معنای این هم نیست که آدمی اراده و اختیار و تلاش و حرکت خود را در جهت مصالح دنیوی و اخروی کاملاً کنار گذارد. این هر دو اشتباهی است که از عدم تفکیک دقیق حد و مرز بخشهای مختلف این معارف و حقایق از یکدیگر ناشی می شود.

خداوند انسان را موجودی با اراده و اختیار و درک آفریده است. این مسئله بدیهی است و شکی در آن نیست و هر کس قرآن را با دقت بخواند، این نکته بدیهی را در خواهد یافت. بر انسان است که اراده و اختیار و درک خود را در راه صلاح دنیا و آخرت خود به کار بندد که:

و برای انسان هیچ چیز نیست مگر آنچه کوشیده است.49

قرآن به این دو نکته تصریح می کند، امّا از جمله چیزهایی که نمی توان در آن شک کرد این است که زندگی انسان به رغم همه درک و اراده و حرکت و تلاش او، دستخوش پیشامدهای خوش و ناخوش است ،که هر انسانی به ناچار با آن روبه رو می شود و در این مورد، نیکوکار یا زشت کردار با هم یکسانند. اینجاست که تفویض معنا می یابد. در این حال، انسان باید خود را به خواست و حکمت خداوند واگذارد و زندگی خود را به او تفویض کند و بداند که در دست قدرت خداوند سلطان و بینا و حکیم و ارحم الراحمین است و دستی که در امتحانات و بلایا قلب وی را می فشارد، همان دست ارحم الراحمین یا مهربان ترین مهربانان است. اگر بنده بداند، که همه توان و قوت و صاحب اختیاری او در امتداد قدرت و صاحب اختیاری خداوند است و او بنده مملوکی بیش نیست و بی اجازه خدا هیچ کاری از وی برنمی آید، تسلیم امر خدا می شود و به قضا و قدر خداوندی اطمینان پیدا می کند. این معنا در دعاهایی که از اهل بیت(ع) رسیده است، بسیار یافت می شود:

خداوندا، مرا به قسمت مقدر خود خشنود کن و در همه حال متواضعم گردان.

خداوندا، مرا به قَدَر خود مطمئن و از قضای خود خشنود گردان.

معنای تفویض این نیست که اگر موج دریا کسی را به دل آبهای دریا کشید، برای نجات خود تلاش نکند، فریاد نزند، کمک نخواهد و به درگاه خدا دعا نکند؛ بلکه معنای تفویض این است که بداند این سعی و تلاش و دعا و فریاد و کمک خواستن او، در امتداد قدرت خداوند است و اوست که اگر بخواهد نجاتش می دهد و اگر اراده کند، موج دریا او را خواهد بلعید؛ اگر بخواهد نجاتش دهد، صدای فریادش را به گوش مردم می رساند تا به نجاتش بشتابند و اگر نخواهد، فریادش را به گوش کسی نمی رساند تا به کمک او نیایند. معنای تفویض این است که نجات یافتن یا غرق شدن چنین کسی به دست خداست و خداوند در هر حالْ او را نجات بدهد یا غرق کند حکیم، بخشنده و بینای به بندگان صالح خویش است. در این وقت است که آدمی به تلاش و دعا و فریاد می پردازد؛ اگر خداوند نجاتش داد، حمد و شکر او را به جای می آورد و اگر تدبیر خدا در غرق شدن و هلاکت او بود، در حالی که به بصیر بالعباد و ارحم الراحمین بودن خدا و حکیم و بینا بودن او اطمینان دارد، تسلیم خواست و قضا و قدر خداوندی می شود. این، همان تفویض است و درک این حقیقت و تشخیص مرز بین این معارف و حقایق، از لطافتها و شفافیتهای قرآن و معارف آن است.

البته این نکته را باید اضافه کنیم که تمام این مسائل در امور غیر ارادی است که عمل آنها به عهده انسان نیست و در قبال آنها مسئولیتی ندارد؛ ولی در مواردی که خداوند او را مسئول قرار داده و امور را منوط به اراده و عمل او نموده است، بدیهی است که خودْ مسئول عمل خویش است:

خداوند در سرنوشت هیچ گروهی تغییری ایجاد نمی کند، مگر اینکه خود آنان به تغییر دادن اوضاع خود بپردازند.50

آغاز و پایان علم

از پیامبر اکرم(ص) چنین روایت شده است:

ابتدای علم شناسایی خداوند جبار است و پایان آن واگذاری (تفویض) کار به او.

به یاد می آورم که این روایت را در اوایل تحصیل خود در کتابهای مقدماتی می خواندم و در آن روزها به ژرفای آن پی نمی بردم. پس از مدتی طولانی فرصت تأمل و تفکر در این روایت برایم دست داد و دریافتم که این روایت دربردارنده همه سفر معرفت از ابتدا تا پایان آن است؛ سفری دشوار و سخت و دور و دراز که ابتدای آن شناخت خداوند جبار و پایان آن تفویض کار به اوست.

آغاز سفر این است که انسان بداند همه کار به دست خداست و این هستی پهناور از قبضه سلطنت، حکم و امر او خارج نیست و تنها او گیرنده و دهنده، زنده کننده و میراننده، عزت دهنده و خوار کننده، رفعت دهنده و پست کننده، خالق و مدبر، خسارت ده و منفعت رسان، روزی دهنده، چیره، بخشنده و مانع است:

خداوند سر رشته دار کار خویش است، به راستی که خداوند برای هر چیزی اندازه ای نهاده است.51

هم سنگ ذره ای در آسمانها و زمین از او پنهان نیست.52

بگو برای خود اختیار زیان و سودی ندارم.53

خداوند هر کس را بخواهد، مشمول رحمت خویش می گرداند.54

خداوند تنگنا و گشایش در زندگی مردم پدید می آورد و به سوی او باز خواهید گشت.55

بگو: خداوندا، ای فرمانروای هستی، به هر که بخواهی فرمانروایی می بخشی و از هر کس که خواهی فرمانروایی باز ستانی.56

پروردگارت هرچه خواهد تواند کرد.57

بگو: برای خود اختیار زیان و سودی ندارم.58

بی گمان پروردگارت درهای روزی را بر هر کس که بخواهد می گشاید و فرو می بندد؛ چرا که او به بندگانش بینا و داناست.59

و چیزی را به جای خداوند می پرستند که نه زیانی به آنان می رساند و نه سودی.60

بگو: آیا به چیزی را جای خداوند می پرستید که نه زیانی برای شما دارد و نه سودی؟61

هیچ مصیبتی (به کسی) نرسد، مگر به اذن الهی.62

و چیزی نخواهید، مگر آنکه خدا خواهد.63

این اولین مرحله معرفت، یعنی شناخت خداوند جبار است؛ امّا تفویض مرحله پایانی معرفت شمرده می شود. اگر انسان یقین کند که خداوند تدبیر امور او را به تنهایی در دست دارد و تنها او گیرنده و دهنده، بخشنده و مانع، خسارت ده و منفعت رسان است، بی شک امور خود را به او تفویض خواهد کرد. در اینجا تفویض، ایمان و تسلیم است؛ ایمان به اینکه همه امور بنده به دست خداست و تسلیم شدن در برابر حکم خداوند در همه حال.

پیامبر اکرم(ص) فرموده است:

از کار انسان موءمن در شگفتم که خداوند برایش قضایی مقدر نمی کند، مگر اینکه در آخر کار برایش موجب نیکویی است.64

و فرموده است:

هر کس از میان خلق خدا او را بیشتر بشناسد، به تسلیم در برابر قضای او سزاوارتر است.65

از امام صادق(ع) چنین نقل شده است:

از جمله آنچه که خداوند به موسی وحی کرد این بود: ای موسی، محبوب ترین خلق من در نزدم بنده موءمن من است. پس هرگاه بلایی به او رساندم، در جهت خیر او بوده و هرگاه چیزی به او دادم ،باز هم خیر او بوده است. پس باید بر بلایم صبر کند، نعمتم را شکر گزارد و از قضایم خشنود باشد. پس اگر در راه خشنودی من گام بردارد و از من اطاعت کند، نام او را نزد خود در زمره صدیقین بنویسم.66

و از همان حضرت است:

داناترین مردم خشنودترین آنها به قضای الهی است.67

ابن سنان از کسی نقل می کند که گفت: به امام صادق(ع) عرض کردم: چگونه می توان موءمن بودن موءمن را دریافت؟ حضرت فرمود:

با تسلیم شدن در برابر خدا در هرچه از خوش و ناخوش به او می رسد.68

و باز از آن حضرت نقل شده است:

هیچ گاه پیامبر(ص) درباره کاری که گذشته بود، نمی فرمود کاش جور دیگری می شد.69

انس بن مالک می گوید: ده سال خادم پیامبر(ص) بودم؛ هیچ گاه در کاری که کرده بودم نفرمود: «چرا کردی؟» و در کاری که نکرده بودم نفرمود: «چرا نکردی؟» و درباره هیچ چیزی نفرمود: «کاش می بود!» و هرگاه کسی از اهل بیت او با من تندی می کرد می فرمود: «رهایش کنید! اگر چیزی در قضای خداوند باشد، حتماً خواهد شد».70

در کتاب الکافی آمده است:

امام حسین(ع) عبدالله بن جعفر را ملاقات کرد و فرمود: ای عبدالله، چگونه موءمن ،موءمن است، در حالی که با توجه به اینکه خداوند مدبر اوست از قسمت خود ناراضی است و شأن خود را پست می کند؟ من ضمانت می کنم اگر در اندیشه کسی جز رضامندی از قضای خدا خطور نکند، مستجاب الدعوه شود.71

اینان صاحبان نفسهای مطمئنه اند که خدا درباره آنان فرموده است:

هان ای نفس مطمئنه، به سوی پروردگارت که تو از او خشنودی و او از تو خشنود، باز گرد.72

ابن سینا در اشارات، در مقامات العارفین، نیز به همین معنا اشاره دارد:

عارف، شاد و مسرور و خندان است. از روی تواضع، کوچک را چون بزرگ مورد احترام قرار می دهد و با کودن چون زیرک گشاده روست؛و چگونه شاد نباشد که خداوندْ شادمانی اوست و او در هر چیز خدای را می بیند.73 


منابع : 

27. سوره بقره، آیه 107: الم تعلم ان الله له ملک السماوات والارض.

28. سوره آل عمران، آیه 26: قل اللهم مالک الملک توءتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء.

29. همان، آیه 189: و لله ملک السماوات والارض والله علی کل شی ء قدیر.

30. سوره مائده، آیه 18: و لله ملک السماوات والارض و ما بینهما و الیه المصیر.

31. سوره حدید، آیه 3 .

32. سوره توبه، آیه 38 .

33. سوره آل عمران، آیه 126 .

34. همان، آیه 160 .

35. سوره هود، آیه 6 .

36. سوره رعد، آیه 26 .

37. سوره اسراء، آیه 30 .

38. سوره فاطر، آیه 10.

39. سوره آل عمران، آیه 26 .

40. همان

41. سوره حدید، آیه 28 .

42. سوره نور، آیه 40 .

43. سوره رعد، آیه 11 .

44. سوره اعراف، آیه 96 .

45. نقل به مضمون.

46. سوره آل عمران، آیه 173 .

47. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 353 .

48. سوره غافر، آیه 44 .

49. سوره نجم، آیه 39.

50. سوره رعد، آیه 11.

51. سوره طلاق، آیه 3 .

52. سوره سبأ، آیه 3 .

53. سوره یونس، آیه 49 .

54. سوره بقره، آیه 105 .

55. همان، آیه 245 .

56. سوره آل عمران، آیه 26 .

57. سوره هود، آیه 107 .

58. سوره یونس، آیه 49 .

59. سوره اسراء، آیه 45 .

60. سوره یونس، آیه 18 .

61. سوره مائده، آیه 77 .

62. سوره تغابن، آیه 11 .

63. سوره انسان، آیه 31 .

64. التوحید، صدوق، ص 41 .

65. میزان الحکمة، ج 6 ، ص 157 .

66. بحارالأنوار، ج 71، ص 160.

67. میزان الحکمة، ج 6 ، ص 159 .

68. الکافی، ج 2، ص 63 .

69. همان، ص 63 .

70. مسند احمد حنبل، ج 3، ص 231 .

71. الکافی، ج 2، ص 63 .

72. سوره فجر، آیات 27 28 .

73. شرح اشارات، ج 3، ص 391.  


برای اطلاع از آخرین خبرهای ایران و جهان اینجا کلیک کنید


سه شنبه 11 آذر 1399 - 13:9:50