خواجه نظام الملک گفت شبی در خواب دیدم شخصی زشت رو و بدهیکل پیدا شد. نزدیک من نشست به همین طریق عده ای با هیولائی زشت چنان کریه و بدمنظر بودند که از بوی بد آنها نزدیک بود روح از بدنم خارج شود، هر کدام از دیگری زشت تر و بدبوتر. با اضطراب و وحشت زیاد از خواب بیدار شدم. خوابم را به کسی ابراز نکردم. شب دوم همان اشخاص ظاهر شدند از دیدار آنها نزدیک بود قالب تهی کنم.
شب سوم از ترس به خواب نرفتم، بیداری به نهایت رسیده خواب بر من غلبه نمود. باز همان اشخاص شبهای گذشته را دیدم ولی در آخر کار، مشاهده نمودم عده ای آمدند زیبا صورت و سیرت، خوش سخن هر یک از آنها که وارد می شد یکی از زشت رویان بیرون می رفت تا تمام آنها رفتند. اشخاص زیبا جایشان را گرفتند. من از مجالست و همنشینی آنها بسیار خرسند شدم. از یک نفر پرسیدم شما کیستید. گفت ما صفات نیک توایم آنها که رفتند صفات زشت تو بودند اگر تو را تاب همنشینی با آنها هست مجالستشان را اختیار کن والا اگر آنها را دوست نداری ما را به دوستی بگزین هر یک از ما و آنها مدت همنشینی مان با تو تا ابد خواهد بود.(۲)
نیک معلوم شود در محشر – نشود هیچ حال خلق دگر
پیش آید هر آنچه بگزیند – آنچه زینجا برد همان بیند
هر چه آن کدخدای دکاندار – سوی خانه فرستد از بازار
آنچه باشد بخانه خویشش – در شبانگاه آورد پیشش
هر چه زینجا بری نگه دارند – در قیامت همانت پیش آرند
حکیم سنائی
۲) مصابیح الانوار نظام العلماء تبریزی، ص ۲۷۲.
برای اطلاع از آخرین خبرهای ایران و جهان اینجا کلیک کنید
از صفحه معارف اسلامي الکوثر فارسی دیدن کنید
یک شنبه 24 تیر 1397 - 14:18:25