تهران- الکوثر: بر اثر انفجار بمبی در سالن اجتماعات حزب جمهوری اسلامی در تهران (هفتم تیر 1360) ، آیتالله «محمد حسینی بهشتی» رئیس دیوان عالی کشور همراه با 72 نفر از شخصیتهای سیاسی و مذهبی ایران (چهار وزیر، 12 معاون وزیر و حدود 30 نماینده مجلس) به دست عناصر گروهک تروریستی منافقین شهید شدند.
عملیات تروریستی هفتم تیر تنها یکی از اقدامات گروهک تروریستی منافقین در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران است که درست یک روز پس از سوء قصد به حضرت آیت الله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی در مسجد ابوذر تهران به وقوع پیوست.
در تیرماه 1360 و 1366، فجایع تروریستی با حمایت آمریکا در ایران اتفاق افتاد که با توصیه رهبر معظم انقلاب اسلامی، هفتهای به نام افشای حقوق بشر آمریکایی برنامهریزی شد.
حمایت از بمباران شیمیایی سردشت از سوی رژیم بعث عراق و شلیک مستقیم موشک به هواپیمای مسافربری ایران توسط ناو آمریکایی که در نتیجه آن 290 سرنشین آن به شهادت رسیدند، از دیگر اقدامات ضد بشری آمریکا علیه ایران است.
پس ازحمله آمریکا به عراق و سقوط رژیم صدام نیز عناصر گروهک تروریستی منافقین همچنان تحت حمایت آمریکا و اروپا قرار گرفتند.
فاجعه عظیم 7 تیر
به دنبال سقوط بنی صدر، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که با حمایت های بنی صدر کمال استفاده را برده و تشکیلات خود را گسترش داده بود، رسماً به فعالیت های تروریستی و اقدامات براندازی، دست زد. در رأس اهداف تروریستی منافقین، حزب جمهوری اسلامی و سران آن بود. فاجعه عظیم انفجار حزب جمهوری اسلامی و شهادت دبیرکل حزب آیت الله بهشتی و 72 تن از یاران رده اول انقلاب در 7 تیرماه 1360 از جمله این اقدامات تروریستی است. اما تصمیمات سریع و قاطع حضرت امام در جایگزینی مدیرانی که از نظام گرفته شده بودند، منافقان را در رسیدن به اهداف خود و ایجاد تزلزل در ارکان نظام ناکام کرد.
امام (س) به مناسبت این جنایت هولناک در 9 تیر ماه 1360 خطاب به ملت ایران و خانواده های شهدای هفتم تیر پیامی فرستادند:
«ملتی که برای اقامه عدل اسلامی و اجرای احکام قرآن مجید و کوتاه کردن دست جنایتکاران ابرقدرت و زیستن با استقلال و آزادی قیام نموده است، خود را برای شهادت و شهید دادن آماده نموده است و به خود باکی راه نمی دهد که دست جنایت ابرقدرتها از آستین مشتی جنایتکار حرفه ای بیرون آید و بهترین فرزندان راستین او را به شهادت رساند. مگر شهادت ارثی نیست که از موالیان ما که حیات را عقیده و جهاد می دانستند و در راه مکتب پرافتخار اسلام با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسداری می کردند به ملت شهیدپرور ما رسیده است؟ مگر عزت و شرف و ارزشهای انسانی، گوهرهای گرانبهایی نیستند که اسلاف صالح این مکتب، عمر خود و یاران خود را در راه حراست و نگهبانی از آن وقف نمودند؟
مگر ما پیروان پاکان سرباخته در راه هدف نیستیم که از شهادت عزیزان خود به دل تردیدی راه دهیم؟ مگر دشمن قدرت آن دارد که با جنایت خود مکارم و ارزشهای انسانی شهیدان عزیز ما را از آنان سلب کند؟ مگر دشمنهای فضیلت می توانند جز این خرقه خاکی را از دوستان خدا و عاشقان حقیقت بگیرند؟ بگذار این ددمنشان که جز به «من» و «ما» های خود نمی اندیشند و یأکلون کما تأکل الانعام عاشقان راه حق را از بند طبیعت رهانده و به فضای آزاد جوار معشوق برسانند .
... شما کوردلان با آنکه دیده اید با شهادت رساندن شخصیتهای بزرگ صفوف فداکاران در راه اسلام فشرده تر و عزم آنان مصمم تر می شود، می خواهید با به شهادت رساندن عزیزان ما این ملت فداکار را از صحنه بیرون کنید. شما تا توانسته اید به فرزندان اسلام چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و کابینه با حربه ناسزا و تهمتهای ناجوانمردانه حمله کردید که آنها را از ملت جدا کنید، و اکنون که آن حربه از کار افتاد و کوس رسوایی همه تان بر سر بازارها زده شد، در سوراخها خزیده و دست به جنایاتی ابلهانه زده اید که به خیال خام خود ملت شهیدپرور و فداکار را با این اعمال وحشیانه بترسانید، و نمی دانید که در قاموس شهادت واژه وحشت نیست. اکنون اسلام به این شهیدان و شهیدپروران افتخار می کند و با سرافرازی همه مردم را دعوت به پایداری می نماید.» (صحیفه امام، ج 15، ص 1-3)
امام خمینی در سخنانی در تاریخ 8 تیر 1360 در دیدار با قضات دیوانعالی کشور و اقشار مختلف مردم چنین فرمودند: «این را من کرارا گفته ام که مرحوم آقای بهشتی در این مملکت مظلوم زیست. تمام مخالفین اسلام و مخالفین این کشور حمله مستقیم شان را به ایشان و بعضی دوستان ایشان کردند. کسی را که من بیشتر از بیست سال می شناختم» (صحیفه امام؛ ج14، ص 515) «... یک مرد صالحی را به صورت یک دیکتاتور در آوردند.... من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متعهد، متدین، علاقمند به ملت، علاقمند به اسلام و به دردبخور برای جامعه خودمان می دانستم.» (همان؛ ص 515)
ایشان همچنین چند روز بعد در سخنرانی دیگری فرمودند: «اینهایی که دم از خلق می زنند و دم از شجاعت می زنند و دم از جنگجویی می زنند چطور در کنار خانه ها خزیده اند و بچه ها را وادار می کنند که بروند بمب بگذارند؟ این کار ابلهانه برای چیست؟... خیال می کنید که حالا که این کار را کردید دیگر ملت ما همه کنار می روند و صحنه را می گذارند برای شما؟این اشتباه است... یک بمبی دزدکی زیر یک منزل گذاشتن و یک نفر،چند نفر ابرار را ،چند نفر اشخاص متعهد به اسلام را، فداکار را از بین بردن که ملت را از بین نمی برد ...» (صحیفه امام؛ ج 14، ص 525 - 526)
و در اوج این ترور ها و وحشی گریهای گروهکها، سفارش حضرت امام خمینی (س) به مسئولین قضایی بر رفتار مبتنی بر احترام و عدالت و بر اساس موازین بسیار جالب و عبرت آموز است:
«یک کلمه به برادران دادگاه و کسانی که رئیس زندان هستند و اشخاصی که زندانبان هستند می گویم و آن اینکه اینطور نباشد که یک جنایتی وقتی واقع شد، اینها آرامش خودشان را از دست بدهند و خدای نخواسته با زندانیانی که الان هستند ولو این زندانیان از همین گروههای فاسد باشند با خشونت غیر اسلامی عمل کنند. با آرامش و با احترام عمل کنند... این طور نباشد که حالا از باب اینکه یک دسته ای از ما به وسیله همین گروهها از بین رفته، حالا ما در حبس با اشخاصی که محبوس هستند، خدای نخواسته به خلاف موازین اسلام عمل کنیم.» (صحیفه امام؛ ج 14، ص: 528)
واقعه هفت تير از زبان رهـبر انقلاب
اولین بار شاید روز دوم، سوم بود که من دقیقاً یادم نیست، چون در حال عادی نبودم. جراحی که من را معالجه می کرد، گفت که حزب جمهوری منفجر شده و عده ای شهید شده اند. اما اسم مرحوم بهشتی را نبرد. من چون در حال طبیعی نبودم آنقدر به این حساس نشدم و چیزی نفهمیدم. و بعد هم یادم رفت . در حدود روز دوازده، سیزدهم بود که من اصرار می کردم که روزنامه و رادیو به من بدهند، که از اخبار مطلع شوم . برادرانی که با من بودند، پاسداران و نزدیکان مقاومت می کردند و نمی گذاشتند...
حضرت آیت الله سید علی خامنه ای، یک روز قبل از فاجعه هفت تیر در تاریخ ۶/۴/۱۳۶۰ در مسجد اباذر – در جنوب غربی تهران – در حال سخنرانی مورد سوء قصد قرار گرفت و در یک انفجار ناگهانی زخمی شد. از طراحان این انفجار جواد قدیری بود که به هنگام فرار از کشور به بعضی از متهمین که مجدداً دستگیر شده بودند، گفته بود که فردا یعنی روز ۷/۴/۱۳۶۰ کار نظام اسلامی تمام است و این تاریخ همان روزی بود که فاجعه هفتم تیر اتفاق افتاد.[۱]
حجه الاسلام علی اکبر ناطق نوری درباره واقعه ترور آیت الله خامنه ای می گوید: « آقا که در مسجد ابوذر ترور شد، در مجلس بودم. وقتی که خبردار شدم بلافاصله خودم را به بیمارستان بهارلو در میدان راه آهن رساندم. وقتی به بیمارستان رفتم، آقا را برده بودند اتاق عمل، خانمشان هم تشریف آورده بودند. محافظین هم حضور داشتند. آقای جباری راننده آقا بود...او در سرعت عمل و رساندن آقا به بیمارستان خیلی نقش اساسی داشت. ایشان نقل می کرد که اول آقا را آوردم درمانگاه عباسی، آنجا امکانات نداشتند و نپذیرفتند. سریع به بیمارستان بهارلو آمدیم. پزشکان معتقد بودند اگر آقا پنج دقیقه دیرتر به بیمارستان می رسید کار تمام بود و همچنین انفجار اگر سمت ایشان را گرفته بود قطعاً به قلب ایشان آسیب جدی می رسید. اما خداوند خواست این قلب تپنده نظام از کار نیفتد و خداوند ایشان را به عنوان ذخیره انقلاب نگه داشت و حضرت امام هم پیامی درباره ترور آقا دادند[۲] که بسیار از ایشان تجلیل کردند.»[۳]
حضرت آیت الله خامنه ای که در زمان انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر ۱۳۶۰ در بیمارستان بستری بود، خاطرات خود را از این فاجعه این گونه بیان می کند: « اولین بار شاید روز دوم، سوم بود که من دقیقاً یادم نیست، چون در حال عادی نبودم. جراحی که من را معالجه می کرد، گفت که حزب جمهوری منفجر شده و عده ای شهید شده اند. اما اسم مرحوم بهشتی را نبرد. من چون در حال طبیعی نبودم آنقدر به این حساس نشدم و چیزی نفهمیدم. و بعد هم یادم رفت . در حدود روز دوازده، سیزدهم بود که من اصرار می کردم که روزنامه و رادیو به من بدهند، که از اخبار مطلع شوم . برادرانی که با من بودند، پاسداران و نزدیکان مقاومت می کردند و نمی گذاشتند. من بر اصرار خود اضافه می کردم. آنها می گفتند نمی شود رادیو به اینجا بیاوری، چون دستگاههایی که به قلب و نبض من وصل بود، می گفتند که اینها خراب می شود. گفتم خوب روزنامه بیاورید ، روزنامه که دستگاه ها را خراب نمی کند . روزنامه هم نمی آوردند و من هم خیلی عصبانی شده بودم که چطورمن چیزی میگویم واطرافیان ودوستان من حاضرنیستند حتی یک روزنامه بخرند وبیاورند .یک روز آقای هاشمی رفسنجانی وحاج احمدآقا به عیادت من آمدند .طبق معمول که غالبا می آمدند. نمی دانستم که آمدن اینها را طبیب من خواسته که آنها بیایند وبه من بگویند .طبیب من رو به من کرد وبه آقای هاشمی گفت: که ایشان خیلی اصرار دارند که بهشان رادیو بدهیم. به نظرشما مصلحت است؟ آقای هاشمی گفت: نه .من گفتم :چرا مصلحت نیست؟ ایشان گفتند رادیو اخبار تلخ دارد.جریانات ناراحت کننده دارد.بعد من همینطور فکر کردم یعنی چه؟ رادیو اخبا رتلخ دارد .آقای هاشمی گفتند که ادامه دارد. و می خواستند جریان رابه یک شکلی به من بفهمانند. بعدا گفتند: مثلا دفتر مرکزی حزب منفجر شده عده ای مجروه شدند . آقای بهشتی هم مجروح شده . در ضمن صحبت اسم آقای بهشتی را هم بردند. من بسیار ناراحت شدم. وقتی اسم آقای بهشتی را بردند. شاید هم گریه ام گرفت. یادم نیست. آن روزها هم حال من عادی نبود . یک عمل جراحی سومی هم داشتم. وقتی شنیدم آقای بهشتی مجروح شده از روزنامه و رادیو یادم رفت سوال کنم. از آقای بهشتی پرسیدم .گفتم که وضعشان چطور است؟ حالشان چطور است؟ گفتند که آقاب بهشتی حال خوبی نداشتند. من خیلی ناراحت شدم و گفتم که باید همه امکانات مملکت را بسیج کنیم تا آقای بهشتی را نجات دهیم. بعد من باز آرام نگرفتم. گفتم وضعشان بهتر از من یا بدتر از من است؟ گفتند: چه فرقی می کند، همینطوری است. بالاخره خبرهای بیرون تلخ است و رفتند. بعد از رفتنشان قدری فکر کردم. به ذهنم رسید که باید مسئله ای باشد. بچه های دور و برم را گفتم و از زیر زبانشان مطلب را کشیدم و حدس زدم که او شهید شده. و بچه ها گفتند همان اول شهید شدند. گفتند که وضع من آن موقع چطور بود، تقریباً خیلی بد بود. و من چون نسبت به آقای بهشتی احساسات برادرانه داشتم و یک اعتقاد همه جانبه داشتم. با ایشان سالهای درازی مانوس بودیم. در ایام انقلاب حدود یک سال و نیم تقریباً شب و روز با هم بودیم. مرتب همه کارهایمان و تلاشهایمان با هم مشترک بود. همین برای من خیلی سخت بود.»[۴]
آیت الله خامنه ای همچنین در تحلیل فاجعه هفت تیر و تاثیرات این فاجعه در داخل و خارج از کشور می گویند: « حادثه دفتر مرکزی حزب در داخل تاثیرش خیلی زیاد بود. علت هم این بود که مردم به حزب و به این مسئولانی که شهید شدند، علاقه مند بودند. به خصوص بعد از افشاگری مجلس در مورد بنی صدر و اقدام قاطع امام نسبت به بنی صدر از این جریان رو برگردانده بودند و تقریباً به طور یکسره بطلان جریان لیبرالها را فهمیده بودند. وقتی که این حادثه پیش آمد، میزان وحشیگری جریان مخالف را هم فهمیدند. البته جریان دست اندر کار حادثه ۷ تیر، جریان آمیخته ای از لیبرالها و منافقین بود. یکسره از لیبرالها نبود. لکن نشان می داد که چقدر آنها مردم ناجوانمردی هستند که حاضرند به خاطر مسائل سیاسی، شخصیتهایی مثل شهید بهشتی و بقیه شهدای ۷۲ تن را در یک حادثه نابود و شهید کنند. این چیزی است که به طور طبیعی هر کس را تکان می دهد. و متوجه بطلان آن جرانی می کند که دست اندر کار این مسئله بود. بنابراین حادثه در داخل ایران جریان انقلاب را یکسره و یکپارچه کرد. اگر مردم تا آن زمان بطلان جریان مخالف را فهمیده بودند در حادثه ۷ تیر حقانیت مطلق جریان مخالف لیبرالها و منافقین را که خط امام باشد، احساس می کردند. انعکاس همین در خارج خیلی زیاد بود. سراغ داشت که از حادثه ۷ تیر چیزی علیه نظام جمهوری اسلامی احساس کرده باشند. لابد آن روزهای اول که من روزنامه را نمی دیدم و از خبرها کامل مطلع نبودم، حتماً افرادی بودند که آن حادثه را به عنوان زوال و نابودی جمهوری اسلامی تفسیر کرده باشند. لکن از این که بگذریم ، در دنیا انعکاس آن حادثه، انعکاس مفیدی بود.»[۵]
پی نوشتها:
۱- خاطرات حاج احمد قدیریان، همان، ص ۱۷۹.
۱- متن این پیام چنین بود:
بسمه الله الرحمن الرحیم
جناب حجه الاسلام آقای حاج سید علی خامنه ای، دامت افاضاته
خداوند متعال را شکر که دشمنان اسلام را از گروه ها و اشخاص احمق قرار داده است و خداوند را شکر که از ابتدای انقلاب شکوهمند اسلامی هر نقشه که کشیدند و هر توطئه که چیدند و هر سخنرانی که کردند ملت فداکار را منسجم تر و پیوندها را مستحکم تر نمود و مصداق «لازال یوید هذا الدین بالرجل الفاجر» تحقق پیدا کرد. اینان هرجا سخن گفتند خود را رسواتر کردند و چه مقاله نوشتند ملت را بیدارتر نمودند و هرچه شخصیت ها را ترور نمودند، قدرت مقاومت را در صفوف فشرده ملت بالاتر بردند. اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله رسول اکرم و خاندان حسین بن علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعت و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب می باشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رسانند. اینان با سوء قصد به شما عواطف میلیون ها انسان متعهد را در سراسر کشور، بلکه جهان جریه دار نمودند. اینان آنقدر از بینش سیاسی بی نصیبند که بی درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح سواد در گوش مسلمین جهان طنین انداز است. اینان در این عمل غیر انسانی به جای برانگیختن و رعب ، عزم ملیونها مسلمان را مصمم تر و صفوف آنان را فشرده تر نمودند. آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز فریب خورده از دام خیانت اینان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزیز خود را فدای امیال جنایتکاران کنند و آنان را از شرکت در جنایات آنان بر حذر دارند؟ آیا نمی دانند که دست زدن به این جنایات، جوانان را به تباهی کشیده و جان آنان به دنبال خود خواهی مشتی تبهکار از دست می رود؟ ما در پیشگاه خداوند متعال و ولی برحق او، حضرت بقیه الله ارواحنا فداه افتخار می کنیم به سربازانی که در جبهه و در پشت جبهه که شبها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالی به سر می برند. من به شما خامنه ای عزیز، تبریک می گویم که در جبهه های نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته. روح الله الموسوی الخمینی (صحیفه امام خمینی، ج ۱۴، ص ۵۰۴ و ۵۰۳).
۲-خاطرات حجه الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری، تدوین: مرتضی میردار، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲، ص ۲۲۰ و ۲۱۹.
۱- مجله سروش، ش ۱۵۰ ، تیر ۱۳۶۱، صص ۷۴ و ۷۳ .
۱- همان.
جمعه 7 تیر 1398 - 12:4:11