الهی از غمت خون در جگر کن
شد وقت آنکه درد نهان را دواکنی
از این گفتم خدایا من دارم
این دل شب
الهی همه از تو ترسند و عبدالله از خود
ای که خاک مرده ای را نان کنی
تو بخشنده هر گناهی