به گزارش پایگاه شبکه الکوثر، مرتضی مکی، کارشناس مسائل بینالملل می نویسد: با توجه به مطرح شدن مساله استقلالطلبی، اکنون برخی پرسشها مطرح است مبنی بر اینکه در کشورهایی با فرهنگها و موقعیتهای مختلف این موضوع چه شباهتها و تفاوتهایی دارد و در نهایت آیا سرانجام مثبتی را میتوان برای اینگونه استقلالطلبیها متصور بود یا نه؟
باید توجه داشت که از جنبه حقوق بینالملل، رویه مشخصی در خصوص نوع برخورد و رفتار نهادهای بینالمللی و قدرتهای بزرگ و منطقهای نسبت به موضوع استقلالطلبی و جداییطلبی در کشورهای مختلف جهان وجود ندارد که در این مورد میتوان چند مثال ذکر کرد. در مورد سودان جنوبی یا تیمور شرقی با یک سیاست پاکسازی نژادی مواجه بودیم که در آن، هم قدرتهای منطقهای و هم قدرتهای فرامنطقهای در این مسئله دخالت کردند؛ لذا قدرتهای بزرگ غربی و آمریکا از موضع استقلالطلبان تیمور شرقی یا سودان جنوبی به دلیل دیدگاهها و مواضعی که نسبت به کانونهای بحرانی در این مناطق داشتند، حمایت کردند. در همین قالب باتوجه به اینکه آنها در نهادهای بینالمللی نقش برتر و تاثیرگذاری دارند، عملا توانستند روند استقلالطلبی در سودان جنوبی و تیمور شرقی را به مرحله عضویت در سازمان ملل برسانند.
در خصوص مورد کوزوو نیز شاهد یک پاکسازی نژادی بودیم، زیرا دولتهای قبلی به رهبری آمریکا و ناتو در این بحران مداخله کردند و عملا صربها را از منطقه کوزوو به عقب راندند. در این رابطه منافع کشورهای غربی بر این مبنا استوار بود که نوعی آشتی ملی میان کوزوو و صربها ایجاد کنند، اما وقتی به نقطهای رسیدند که با راهحلهای متفاوت نتوانستند چنین اجماعی ایجاد کنند با پیش دستیای که آمریکا کرد و استقلال کوزوو را به رسمیت شناخت، مجموعه کشورهای اروپایی به غیر از 4 الی 5 کشور از استقلال این کشور حمایت کردند.
این موضوع در قبال کاتالونیا و اقلیم کردستان عراق از جنبه دیگری قابل بحث و بررسی است. شاید ویژگیهای مشابه کاتالونیا و کردستان این باشد که ملتهای آنها از لحاظ فرهنگی، تمدنی، زبانی و تاریخی دارای هویتهای مستقلی هستند و تصور ميکنند این موارد، ظرفیتهای مستقلی برای آنها ایجاد کرده که میتواند برای یک قوم یا اقلیت، شرایط استقلال را ایجاد کند. این شروط، لازم اما کافی نیستند. درواقع این دولتهای خودمختار در قالب چارچوبی که کشورهایشان دارد، قرار دارند و نمیتوانند بدون موافقت آن کشورها روند استقلال را طی کنند.
اگر از جنبه دولت- ملت نیز بخواهیم این استقلالطلبیها را بررسی کنیم اغلب کشورهای جهان، دارای اقلیتهای پرشماری هستند و اگر تمام این اقلیتها بخواهند به صرف تاریخ، زبان و یا فرهنگ مشترک، راه جدایی طلبی در پیش بگیرند، امنیت و ثبات منطقه و جهان برهم میریزد. به همین دلیل نمیتوان یک رویه و رفتاری را در قبال این موضعگیریها در کانونهای جداییطلبی درنظر گرفت.
اما در زمینه کاتالونیا و کردستان عراق به طور خاص باید توجه داشت که در اقلیم کردستان عراق از دیرباز کردها به دنبال تحقق رویای استقلال کردستان و تشکیل کردستان بزرگ میان کردهای ایران، عراق، سوریه و ترکیه بودند که همواره به صورت یک رویا بود، اما در عالم واقع چنین امری قابل تحقق به نظر نمیرسد، زیرا اقلیم کردستان به لحاظ اقتصادی یک سرزمین محصور است و بدون هماهنگی و حسن همجواری با کشورهای همسایه خود مانند عراق، ترکیه، سوریه و ایران نمیتواند به مسیر حیات خود ادامه دهد.
اما کاتالونیا وضعیتش متفاوت است و چنین ظرفیتی را دارد؛ چرا که یک پنجم جمعیت اسپانیا در این منطقه حضور دارند و به همین میزان، یعنی یک پنجم اقتصاد و تولید داخلی اسپانیا از طریق کاتالونیا انجام میگیرد. همچنین این منطقه علاوه بر راه داشتن به دریا، ارتباطات تجاری دیگری نیز دارد، لذا کاتالونیا، ظرفیتهای خوبی برای تشکیل یک کشور مستقل دارد، اما جدای از این موارد، استقلال کاتالونیا، تبعات سیاسی و اقتصادی زیادی هم برای اسپانیا، هم اروپا و هم پروژه همگرایی اروپایی به همراه خواهد داشت.
به همین دلیل شاهد آن هستیم که در خصوص کاتالونیا مجموع کشورهای اروپایی و اتحادیه اروپا، موضع مخالفت با استقلال این منطقه را در پیش گرفتند و خواستار گفتگو میان کاتالانها و دولت مادرید در چارچوب قانون اساسی اسپانیا شدند.
در رابطه با کردستان نیز شاهد بودیم، برخی دولتهای اروپایی و آمریکا مخالفت صریح با استقلال این منطقه نکردند و خواستار تعلیق آن شدند، زیرا این کشورها در راستای منافع و سیاستهای بلندمدتی که در منطقه خاورمیانه دنبال میکنند، ایجاد یک کشور کردی در منطقه را ایجاد یک کانون تنش و بحران جدید میدانند. در این بین ابتکار عملی که ترکیه، جمهوری اسلامی ایران و عراق در قبال اقلیم کردستان در پیش گرفتند، باعث شد که عملا روند سیاستها و رفتارهایی که مسعود بارزانی برای استقلال دنبال میکرد، متوقف شود. از این جهت از لحاظ اعلانی میان مورد کردستان عراق و کاتالونیا این اشتراک وجود دارد که تمام کشورهای جهان و نهادهای بینالمللی به صورت رسمی با استقلال این کشورها مخالفند. درواقع با وجودی که شاید مردمان آن مناطق، اغلب به استقلال رای دهند، اما این شرط کافی نیست و به عناصر دیگری نیز نیاز است که عملا آن عناصر فراهم نیست. همچنین سیاست قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای نیز اجازه نمیدهد که آنها بخواهند روند استقلال و تجزیه را در پیش بگیرند.
در مجموع باید گفت که برای نحقق رویای استقلال طلبی دو پیش شرط اساسی لازم است: نخست آنکه زمینههای داخلی استقلال طلبی فراهم باشد و دیگر آنکه قدرتهای منطقهای و بینالمللی از استقلالطلبی حمایت کنند. درباره کاتالونیای اسپانیا اگرچه زمینههای داخلی استقلال وجود داشت، اما موافقت بینالمللی با استقلال شکل نگرفت. این در حالی است که در کردستان عراق نه زمینههای داخلی استقلال از جمله در بخش اقتصادی وجود داشت و نه قدرتهای منطقهای و بینالمللی با آن موافق بودند.
برای عضویت در کانال تلگرامی الکوثرفارسی اینجا کلیک کنید
دو شنبه 8 آبان 1396 - 15:6:56