حزب الله از درون
تهران- الکوثر: آنچه در پی میآید، قسمت دیگری از تاریخچهی حزب الله است. این سلسله مطالب، ترجمهای است از کتاب «رزمندگان خدا؛ حزب الله از درون؛ 30 سال نبرد ضد اسرائیل»، نوشتهی نیکلاس بلانفورد؛ که در عین نوشته شدن توسط یک پژوهشگر غربی (که بعضا با مواضع حزب زوایای جدی داشته و گاهی در درک عمق ایدئولوژی اسلامی ناتوان بوده و در برخی موارد نیز تحت تاثیر شایعات ضد مقاومت واقع شده) مجموعا اطلاعات مفید و ذیقیمتی دربارهی تاریخچهی حزب الله ارائه میکند. قسمت بیست و دوم را میخوانیم:
«وقتی سرما خیلی شدید باشد از آب دوری میکنیم. وقتی برای اولین بار [در ارتفاعات] با آب زمستانی شستشو کردم، نمیتوانستم نفس بکشم! [در آن آب و هوا] یک شب را در زمینی باز و بدون چادر یا کیسه خواب گذراندیم. کل شب را بیدار بودم. میلرزیدم و سعی میکردم کمی گرم شوم.»
پس از هجوم هوایی عین دردارا، حزب الله تدابیرش در زمینهی آموزش در منطقهی بقاع را تغییر داده و به بخش غربی درهی بقاع منتقل شدند که درختهای بیشتری داشته و نوعی پوشش زمینی بهتر را در مقابله با هواپیماهای اسرائیلی فراهم میآورد.
[از آن پس] آموزشها با شدت و حدتی که بیشتر از آموزشهای قبلی بود صورت میگرفت و دیگر نیروهای تحت آموزش در یک مکان مشخص به صورت دائمی نمیخوابیدند.آموزش اساسی نظامی از اینجا آغاز میشود که به نیروی تازهجذب شده اعلام میشود در زمان مشخصی در زمان معینی حاضر شود. این شخصی هیچ چیزی نباید همراه خود بیاورد جز چند لباس زیر و لوازم نظافتی و بهداشتی. یک ون که شیشههای آن تیره شده (تا حدی که از داخل آن مطلقا نمیتوان چیزی دید) شخص را سوار کرده و این شخص به همراه پانزده نیروی تازه جذبشده دیگر سفر خود را به سمت منطقهی آموزش در بقاع آغاز میکنند.
با وجود آنکه نزدیکترین منطقهی آموزشی حزب الله، 90 دقیقه با ضاحیهی جنوبی بیروت فاصله دارد، عموما این سفر بیشتر طول میکشد چون راننده برای گمراه کردن کسانی که سوار هستند [و برای اینکه محل آموزش را یاد نگیرد] از راههای پر پیچ و خم حرکت میکند.
وقتی به منطقهی آموزش نزدیک میشوند، افراد از ماشین پیاده شده و (درحالیکه زیر سایهبانهای کتانی پنهان شدهاند) در بخش باری کاميون یا وانت یا در ماشینهایی که در امور ورزشی استفاده میشود سوار شده و وارد مسیرهای خاکی ناهموار میشوند تا بخش آخر مسیر را طی کنند.
وقتی آنها را (همراه با دو دستهی دیگر از نیروهایی که برای آموزش از مناطق دیگر به لبنان آمدهاند) در دامنهی کوه پیاده میکنند، هیچ کدامشان نمیتوانند بگویند کجا هستند.تمرکز در مرحلهی اول آموزش که 33 روز طول میکشید بر کسب آمادگی بدنی و قدرت تحمل قرار دارد.
نیروهای آموزشی در گروههای تقریبا 50 نفره و در حالیکه لباسهای یکشکل و استتاری به تن دارند، برای راهپیماییهای خستهکننده در ارتفاعات سخرهای راهی میشوند، آنهم درحالیکه با همراه داشتن تفنگهایشان و به دوش گرفتن کولههایی که با سنگ پر شده، سنگین شدهاند.
گاهی وقتها هم باید توپهای بی10، 82 میلیتری که از سیمان پر شده را با خود حمل کنند. به هر کس هم برای هر روز یک بطری آب داده میشود تا برای نوشیدن و وضو گرفتن از آن استفاده کند.مربیها عموما در دههی چهارم عمرشان هستند و سابقهی فراوان نبرد دارند [و در راستای آموزش سخت، که در روزهای نبرد شدیدا به کار خواهد آمد] به صورت پیوسته به نیروهای جوان آموزشی، فشار میآورند.در راهپیماییها دویدن سریع به سمت بالای تپه و شنا رفتن هم وجود دارد.
خضر [یکی از نیروهای حزب الله که بخش دیگری از صحبتهایش در بخشهای قبلی نیز آمد] با یادآوری اولین دورهی آموزشیاش میگوید: «همه توانم را تمام کردند باید پنجاه بار شنا میرفتم ولی نتوانستم بیشتر از 30 بار شنا بروم.
در نتیجه گفتند باید به سمت بالای تپه بدوم. یک بار هم از ما خواستند پوتینها و جورابهایمان را دربیاوریم و درحالیکه [برای آشنا شدن با فضای واقعی نبرد] به سمتمان [یعنی به اطرافمان] شلیک میکردند از کوه بالا برویم. باید میدیدی چه وضع سختی داشتیم. شبهایی بود که به خاطر درد عضلات و زخمهای بدنم نتوانستم بخوابم.»[مترجم: البته همین آموزشهای سختگیرانه است که از نیروهای حزب الله مردانی ساخته که با آمادگی کامل در مقابل آموزشدیدهترین ارتشهای دنیا به سادگی میایستند.]آموزش در طول سال و بدون توجه به وضعیت آب و هوا ادامه دارد.
در ماههای زمستان حزب الله از شرایط طبیعی برفی در کوهها استفاده میکند تا تکنیکهای جنگ در کوههای بلند را آموزش دهد. آموزش دیدن برای جنگ در کوههای بلند، آنطور که در نظر اول به ذهن میرسد، نامناسب هم نیست. چون قلههای کوه حرمون که بین لبنان و سوریه کشیده شده و همچنین ارتفاعات اشغالی جولان (که یکی از صحنههای نبرد سنگین عربی اسرائیلی در سال 1973 بود) در طول تقریبا 5 ماه از سال پوشیده از برف هستند.
واحدهای کوهپیمایی ارتش اسرائیل هم در مناطق مختلف کوه حرمون مستقرند تا از مرکز مخابراتیشان که روی یکی از قلههای سربهفلک کشیدهی این کوه قرار دارد و سیگنالهای رادیویی را دریافت میکند محافظت کنند.خضر میگوید: «وقتی سرما خیلی شدید باشد از آب دوری میکنیم.
وقتی برای اولین بار [در ارتفاعات] با آب زمستانی شستشو کردم، نمیتوانستم نفس بکشم! [در آن آب و هوا] یک شب را در زمینی باز و بدون چادر یا کیسه خواب گذراندیم. کل شب را بیدار بودم. میلرزیدم و سعی میکردم کمی گرم شوم. یک نفر [از نیروهای آموزشی] کنارم افتاده بود و شدیدا احساس سرما میکرد، تا آنکه بالاخره از جا بلند شد و ایستاد و شروع کرد به فحش دادن، بعدش دوباره افتاد روی زمین و به خواب فرو رفت.»
شبها، هر کدام از نیروهای آموزشی یک ساعت مامور نگهبانی هستند و باید با در نظر نگرفتن خستگیشان تلاش کنند بیدار بمانند و آمادهی مواجهه با غافلگیری دیگری باشند که ممکن است مربیها به آن دست بزنند.خضر میگوید: «یک ساعت نگهبانی [در شب] اندازهی یک سال طول میکشد.
حس میکنی درختها در تاریکی راه میروند. گرازها و كفتارها را میبینیم. در تابستانها هم با مارها خیلی مشکل داریم.»نیروهای آموزشی باید «روز سختی» را هم بگذرانند، روزی که در آن محبور میشوند روی خار [و خاشاک] سینهخیز بروند یا از جاهای مرتفع به پایین بپرند.
تاکتیک «شوک» هم باعث اعصابخردی نیروهای آموزشی است، تاکتیکی که از طریق کمین گذاشتن برای آنها یا شلیک با گلولههای جنگی به نزدیکی پاهایشان و یا شلیک آر پی جی از بالای سرشان [توسط مربیهای کارکشته] عملی میشود.خضر به یاد میآورد: «در دورهی اول آموزشیام، ما را به صف کرده بودند و مربیها مواد منفجرهی سی4 را با فتیله، بینمان کار میگذاشتند. صدای فتیله را که داشت میسوخت [و به مواد منفجره نزدیک میشد] میشنیدیم ولی باید بدون حرکت میایستادیم.» [مترجم: این کار برای آن است که ضمن فرو ریختن ترس، نیروها با شرایط بمب گذاری در فواصل نزدیک خو بگیرند. البته طبیعتا مربیان کارکشته، پیش از انفجار، فتیلهها را خاموش میکنند یا آنکه اساسا مواد منفجره واقعی نیست ولی این حقیقت به نیروهای آموزشی گفته نمیشود.]
خضر به یاد میآورد که یک بار به همراه 50 نیروی آموزشی چندین ساعت پای پیاده حرکت میکردند: «در یک درهی تنگ حرکت میکردیم که گروهی از مربیها از صخرههای بالای سرمان برای ما کمین گذاشتند. یک بمب را که کنار مسیر جاسازی شده بود؛ منفجر کردند.
برخی نیروهای آموزشی شوکه شدند، کسانی که در وسط [صف] بودند سرهایشان را خم کردند. ولی کسانی که در دو طرف ابتدا و انتهای صف بودند [طبق آموزشها] به سمت بالای تپه راه افتادند تا به مربیها (که با گلولههای جنگی به نزدیکی ما شلیک میکردند) حمله کنند.»
غیر از توانایی بدنی و قدرت تحمل، نیروهای آموزشی روش به کارگیری سلاحهای اصلی رزمندگان حزب الله را هم یاد میگیرند: مسلسلهای کلاشینکوف و ام 16 هجومی، تیربار سبک پی کی سی 7.62 میلی متری، تیربار سنگین 50 میلی متری و آرپی جی.
این آموزشها تا وقتی ادامه پیدا میکند که بتوانند درحالیکه چشمهایشان بسته است، هرکدام از این سلاحها را باز کرده و دوباره آن را سر هم و مسلح کنند.» نیروها شلیک در روز و استفاده از گلوله رسام در شب را هم یاد میگیرند.
هر نیروی آموزشی مقدار محدودی مهمات در اختیار دارد و به اهمیت حفظ گلولههایش به او تذکر داده می شود.
به آنها گفته میشود یک گلوله یک گلوله شلیک کنید و تفنگتان را روی حالت رگبار نگذارید چون اگر این کار را بکنید دقتتان کم شده و مهماتتان را تمام میکنید.نیروهای آموزشی، روش کار گذاشتن مواد منفجره و مین در کنار جاده را یاد میگیرند. آنها با انواع مختلف خودروهای زرهیای که ارتش اسرائیل استفاده میکند هم آشنا شده و چگونگی شلیک موشکهای آر پی جی و هدف قرار دادن نقاط ضعیف در این خودروهای زرهی را هم آموزش میبینند.
مربیها با قدرت، نیاز به هشیاری مستمر را (هرچقدر هم که نیروهای آموزشی خسته باشند) به آنها یاد میدهند: نیروها باید تفنگشان را در همهی زمانها حفظ کنند، در زمان خواب، یا خوردن غذا یا نماز.
نیروها، یاد میگیرند در هشیاری دائمی باشند و تنها 5 ثانیه بعد از بیدار کردنشان در شب آمادهی نبرد باشند. باید به تماسهای بیسیمی فورا جواب دهند. و کوتاهی در اطاعت از این قواعد اساسی تنبيه در پی خواهد داشت. [...]نیروها، فن استتار و نفوذ مخفیانه را هم یاد میگیرند و همچنین انواع مختلف سینهخیز حرکت کردن و یا قدرت دراز کشیدن در مکان مناسب در جریان ماموریتهای مراقبت [و شناسایی] بدون اینکه چند ساعت پیاپی از جایشان تکان بخورند.
نیروهای آموزشی یاد میگیرند که چطور جهت حرکتشان را با استفاده از نقشه و قطبنما و سیستمهای تعیین محل جغرافیایی مشخص کنند و سپس راهی پیادهرویهای طولانی و سختی در کوهها میشوند که 5 روز طول میکشد.نیروهای این را هم یاد میگیرند كه چطور جهت را از طریق یک ساعت آفتابی ساده (که با فرو کردن یک تکه چوب یا آهن در زمین درست میشود) پیدا کنند یا اینکه چطور جهت شمال را با استفاده از ساعت مچی تشخیص دهند.گاهگاهی هم از نیروهای آموزشی خواسته میشود که به صورت غافلگیرانه به دستهی دیگری از نیروهای آموزشی که چند کیلومتر آن سوتر در کوهها مستقر شدهاند حمله کنند یا آنکه آنها را زیر نظر بگیرند بدون اینکه آن دسته بفهمند که زیر نظر هستند.
مترجم: وحیدخضاب
ادامه دارد...
چهار شنبه 15 شهریور 1396 - 13:18:54