حزب الله از درون
تهران- الکوثر: در قسمت قبلی این سلسله مطالب (که ترجمهای است از کتاب «رزمندگان خدا؛ حزب الله از درون؛ 30 سال نبرد ضد اسرائیل»، نوشتهی نیکلاس بلانفورد) موضوع «جامعهی مقاوم» از دیدگاه حزب الله و تلاشهای این حزب برای خدمترسانی به مردم از طریق جهاد سازندگی و موسسهی شهید و همچنین گسترش مقاومت از طریق بسیج پرداختیم. در ادامه قسمت پانزدهم تقدیم میشود:
رادیکال شدن حزب الله
در طول سالیان و با افزایش نفوذ و تجربهی حزب الله، عملیات بنا کردن جامعهی مقاوم، به صورت پیشرفتهتر و متمرکز تر دنبال شد. وسایلی که برای رسیدن به این هدف به کار گرفته میشد، در ابتدای امر چندان کارآمد نبودند. در آن زمان، نیروهای حزب الله که از بیروت و بقاع خود را به جنوب رسانده بودند، یک سیستم اخلاقی سختگیرانه برای اهالی جنوب ایجاد کردند. مشروبات الکی از فروشگاهها و رستورانها جمع شد و بازی با پاسور و تختهنرد (که خیلی هم در جنوب مرسوم بود) ممنوع گردید. از زنان خواسته شد حجاب به سر داشته باشند. طبعا موسیقی هم امر چندان خوشایندی تلقی نمیشد.
نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل، با عدم رضایت ناظر آن بودند که این منطقه و مردمی که در هشت سال گذشته با آنها مأنوس شده بودند، حالا دارند جنبهای رادیکال به خود میگیرند.
«اسلامیزاسیون هرچه بیشتر مردم محلی را شاهد بودیم.» این را جون هامیل، یکی از فرماندهان پاسدار صلح که پنج دوره و از جمله دو دوره در دههی هشتاد با گردان ایرلندی وابسته به یونیفل همکاری داشته، به یاد میآورد و ادامه میدهد: «در سال 1987 تعداد کمی از زنان در منطقهی ما روسری به سر داشتند، ولی در اواخر دههی هشتاد رادیکالتر شدند.»
برخی اهالی جنوب که سن و سالی داشتند، از آمدن نیروهای داغ حزب الله خرسند نبودند. اما ادبیات دینی پر زرق و برق حزب الله، بسیاری از مردان کم سن و سالتر را جذب خود کرد و خلئی که در زندگی آنان وجود داشت (و املِ سکولارتر، به آن توجهی نکرده بود) را پر نمود. یکی از رزمندگان قدیمی حزب الله میگوید شوقش برای پیوستن به این حزب، برمیگشت به تولد و رشدش در یکی از روستاهای مرزی جنوب لبنان که در آنجا جو دینی با خشونت [اسرائیلیها] و اشغالگری و آوارهکردن مردم [توسط اشغالگران] در هم آمیخته بود: «اشغال روستایمان و آواره کردن ما، اثر عمیقی در روح و جان من گذاشت. این ماجرا خیلی خشمگینم کرده بود و مدام میخواستم برای آن کاری بکنم. آن موقع سنی نداشتم. تربیت اسلامی، همهی عوامل [منفی] غضب و جوانی را در وجودم محدود کرده و خیلی به مطالعه علاقهمندم نموده بود، خصوصا قرائت قرآن کریم. من خودم شاهد حوادثی که در سالهای 1979 تا 1982 رخ داد بودم (مثل انقلاب اسلامی ایران) و این ماجراها به دلیل اعتقادات دینیام، خیلی برایم اهمیت داشت. تصمیم را گرفته بودم که هر طور شده به عنوان رزمنده وارد مقاومت شوم. وقتی که حزب الله در میدان حوادث پدیدار شد، به صورت طبیعی به دلیل فرهنگ و ایدئولوژیاش مرا جذب کرد.»
حملات گستردهتر به اشغالگران
غیر از قواعد اخلاقیای که حزب الله بر روستاهای جنوب گستراند، حملات بیباکانهاش ضد اسرائیلیها و ارتش لبنان جنوبی هم به سرعت مورد توجه قرار گرفت. در اواسط سال 1985، حملات حزب الله ضد اشغالگران بخش اعظم حملات کل نیروهای مقاومت را تشکل میداد. مثلا یونیفل فقط در منطقهی عملیاتی خود 248 عملیات حزب الله ضد اشغالگران را در فاصلهی [حدودا 5 ماههی] مابین میو سپتامبر 1985 ثبت کرده است.
در نیمهی دوم سال 1986، حزب الله نوع تازهای از حملات را ضد پایگاههای خط مقدم اسرائیلیها و ارتش لبنان جنوبی (که در سراسر منطقهی مرزی اشغالی پراکنده بودند) آغاز کرد به نام «یورش و تصرف». این مراکز خط مقدم، معمولا حصاری داشتند دایرهای، خاکی و سپس بشکههای پر از سیمان و در پس آنها هم رشتهای از ماشینهای اسقاطی و دورتا دور آن هم میدانهای مین. ضمنا این مراکز بر روی تپههای مشرف بر شمال منطقه احداث شده بودند. پایگاههای موجود در این منطقه واقعا آدمی را به یاد قرون وسطی و قلعههای [مستحکم] فئودالی میانداخت.
در روز دوم ژانویه 1987، حزب الله عملیاتی ضد یکی از مراکز خط مقدم ارتش لبنان جنوبی (واقع بر تپهای مشرف بر روستای برعشیت) انجام داد. این اولین عملیات هماهنگ برای هجوم و تصرف یکی از پایگاههای وابسته به این گروه شبهنظامی بود. «جوان» [که در بخشهای ابتدایی، چگونگی پیوستنش به حزب الله را شرح دادیم] فرمانده این عملیات بود، یعنی همان جوان خجالتیای که پیش از این و موقعی که عضو گروه «الشعب العامل» بود، کفایتش را در سر به نیستکردن مزدوران و همکاران اشغالگران در منطقهی صیدا به اثبات رسانده بود. با رسیدن سال 1987، حالا او تبدیل شده بود به رزمندهای که از احترام بالایی برخوردار بود و فرمانده یک منطقهی بزرگ به شمار میرفت و مسئولیت بخشی از ناحیهی غربی منطقهی اشغالی را به عهده داشت.
پیش از شروع این حملهی شبانه، تیم عملیاتی که متشکل بود از 12 رزمنده، از زیر قرآنی که سید عباس موسوی بالای سرشان گرفته بود رد شدند. این تیم در تاریکی شروع کردند به بالا فتن از تپه به سمت مرکز خط مقدم ارتش لبنان جنوبی. با نزدیک شدن به پایگاه، جوان، تیمش را به دو بخش تقسیم کرد. البته یک تیم برای پشتیبانی و یک واحد حمایت آتش و مجهز به خمپاره هم در پشت آنها قرار داشت. رزمندهها مسیر خود را از بین سیمهای خاردار باز کردند و به دیوار قلعه رسیدند. در آنجا نور سیگاری که یکی از نیروهای ارتش لبنان جنوبی را (که در سنگری بالای سرشان و در تاریکی قرار داشت) میدیدند. با آغاز حمله، چند نفر از رزمندهها با آرپی جی تیربارها را هدف قرار دادند. جوان به یاد میآورد: «یکی از نیروهای میلیشیای لحد [یعنی ارتش لبنان جنوبی] شدیدا عصبانی شده بود و به صورت بیهدف با تیربار به همه طرف شلیک میکرد. یکی از آرپی جی هایمان به نقطهای که او بود شلیک شد و با انفجار بزرگی که رخ داد او هم کشته شد.»
رزمندهها از بالای سنگرهای کم ارتفاع خودشان را به داخل مرکز رساندند. نیروهای ارتش لبنان جنوبی وارد پناهگاههای محکم سیمانی شده و درهای فولادی را هم از پشت قفل کردند و به این شکل کل مرکز را در اختیار جوان و نیروهایش گذاشتند تا هر طور میخواهند آنجا بگردند. نیروهای حزب الله، یک تانک قدیمی شرمان موجود در پایگاه را منفجر کردند. یک نفربر زرهی هم آنجا بود که سوارش شدند و آن را به بیرون از منطقهی اشغالی منتقل کردند. خود جوان با حالتی پیروزمندانه سوار این نفربر شده و به سمت بیروت راه افتاد، در حالیکه سید عباس موسوی هم با ماشینش پشت او در حال حرکت بود.
نیروهای حزب الله قصدی برای آنکه مراکز تصرفشدهی ارتش لبنان جنوبی را نگه دارند نداشتند. این عملیاتها، عملیاتهای «ضربه و بازگشت» بود که در راستای استراتژی وقت حزب الله قرار داشت. آیت الله سید محمد حسین فضل الله این استراتژی را در مراسم ترحیم شهدای عملیات برعشیت اعلام کرد که عبارت بود از ترس انداختن در دل ارتش لبنان جنوبی و فرسایش آن. اگر ارتش لبنان جنوبی فرومیپاشید، قبضهی اسرائیل بر منطقهی امنیتی جنوب سست میشد و ان، اسرائیلیها را مجبور میکرد تعداد بیشتری از نظامیانشان را وارد منطقهی جنوب کنند و همین به تبع موجب میشد که در مقابل دو گزینه قرار بگیرند: دادن تلفات هرچه بیشتر، یا عقبنشینی از لبنان.
هر چند استراتژی حزب الله معقول و صحیح به نظر میرسید، اما تاکتیکهای به کار گرفته شده عموما نتایج معکوس داشت. در این حملات «هجوم و تصرف» (که در یکی از آنها، دویست رزمنده به یکی از مراکز بسیار محافظتشده و مستحکم ارتش لبنان جنوبی حمله کردند) تعداد زیادی از کادرهای مقاومت کشته شدند. مثلا در حملهای که در آپریل 1987 [بهار 1366] به یکی از مراکز ارتش لبنان جنوبی صورت گرفته، حدود بیست رزمنده از تیم شصت نفرهی مهاجم حزب الله کشته شدند.
درگیریهای مقاومت با نیروهای یونیفل
اکثر نیروهای حزب الله در جنوب از بقاع و بیروت به آنجا منتقل شده بودند و بر همین اساس با نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل که در کل جنوب منتشر بودند خو نداشتند. در حالیکه [برخی] نیروهای محلی، وجود نیروهای پاسدار صلح را در روستاهاشان قدر میدانستند (خصوصا امل که روابط دوستانهای با نیروهای پاسدار صلح برقرار کرده بود)، حزب الله سربازان سازمان ملل را یک ارتش اشغالگر دیگر در خاک لبنان تلقی میکرد که مراکز ایست و بازرسیاش و گشتیهایش مانعی بر سر راه مقاومت در مقابله با اشغالگران اسرائیلی است.
در آگوست 1986، حزب الله حمله به سربازان یونیفل (خصوصا سربازان فرانسوی) را هم آغاز کرد. در اوایل سپتامبر، انفجار یک بمب کنار جادهای موجب کشته شدن سه سرباز فرانسوی شد که در حال گشتزنی صبحگاهی بودند. چند روز بعد هم یک فرانسوی دیگر در انفجاری که گشتیاش را هدف قرار داده بود به قتل رسید. این حملات غافلگیر کنندهی حزب الله موجب شد که فرانسه اکثر سربازان فرانسوی موجود در یونیفل را به کشور خود بازگرداند.
حملات مکرر هر روزه
گردان ایرلندی یونیفل هم مشکلات خاص خود را با رزمندگان محلی داشت، خصوصا آن دسته از رزمندگان که از امل منشعب شده و بعدها به حزب الله پیوستند و در آن زمن تحت نام «مقاومت المؤمنین» و تحت فرماندهی مصطفی الدیرانی فعالیت مینمودند.
در آگوست 1986 [اواسط تابستان 1365]، ستوان یکم جوان ایرلندی با نام اونگوس مورفی موقعی که در حال انجام مأموریت برای پاکسازی مینها در طول مسیر خاکی در نزدیکی روستای الطیری بود، با انفجار یک بمب کنار جادهای کشته شد. این حمله، عمدا گشتی ایرلندی را هدف قرار داده بود. در رأس این عملیات، جواد قصفی (مسئول محلی گروه مقاومة المؤمنین) قرار داشت که از توانایی نیروهای پاسدار صلح در کشف مواد منفجرهی دستسازش عصبانی بود. نظامیان ایرلندی در نزدیکی محل، دو نوجوان مسئول این عملیات را دستگیر و آنها را تسلیم پلیس محلی کردند که هر دو بعدا از انظار پنهان شدند.
(دو سال بعد، و هنگامی که مقاومة المؤمنین عملا کار خاصی نمیکرد، نیروهای اسرائیلی جواد قصفی را ربودند به این امید که بتوانند که دربارهی رون آراد از او اطلاعاتی به دست بیاورند. رون آراد خلبانی در نیروی هوایی اسرائیل بود که در سال 1986 وقتی هواپیمایش هدف قرار گرفت، با چتر نجات از هواپیما بیرون پرید و به دست نیروهای امل اسیر شد.)
نیروهای مقاومة المؤمنین معتقد بودند که نیروهای ایرلندی پاسدار صلح، برای گرفتن انتقام خون مورفی با اسرائیلیها همکاری میکنند. چند ماه بعد هم سه نظامی ایرلندی با انفجار بمب بزرگی که رزمندگان مقاومة المؤمنین در یک کامیون کار گذاشته بودند، کشته شدند. گمانهزنیهایی وجود داشت که مصطفی دیرانی شخصا دستور این حمله را صادر کرده است. رفته رفته و با «خنک شدن دل رزمندگان» کمکم فضا در منطقهی عملیاتی ایرلندیها رو به آرامش رفت.
یونیفل تنها مجبور نبود که تهدیدات رزمندگان مقاومت (که حالا رادیکالتر شده بودند) را تحمل کند، بلکه در معرض حملات هر روزهی ارتش اسرائیل و ارتش لبنان جنوبی هم قرار داشت. نیروهای شبهنظامی ارتش لبنان جنوبی، با آتش تیربارهای سنگین و خمپاره به مراکز خط مقدمی یونیفل حمله میکردند؛ گاهی به صورت روتین و گاهی هم به دلیل سرخوردگی از حملات حزب الله. این نیروها گاهی تعمد داشتند که باعث زخمی شدن نیروهای پاسدار صلح شوند.
با وجود حملات و تنگناهای ایجاد شده از هر دو طرف، نیروهای یونیفل در طی چند سال (و با وجود تمایل شدید عناصر پاسدار صلح برای پاسخ دادن به منابع آتش مقابل) مأموریتهای خود را با خویشتنداری حیرت انگیزی انجام دادند.
در اوایل دههی هشتاد میلادی، برای نیروهای هلندی پاسدار صلح که بر منطقهای ساحلی در شمال کمربند اشغالی نظارت داشنند، از طرف فرمانده محلی ارتش لبنان جنوبی وبه صورت روتین تنگناهایی ایجاد شد. در سال 1985 گردان هلندی موجود در آنجا جای خود را به سربازانی از فیجی داد. سربازان فیجیایی نمیتوانستند تحریکات روتین فرمانده محلی ارتش لبنان جنوبی را تحمل کنند. یک روز، یک افسر فیجیایی که در نقطهی ایست و بازرسی بود، از دور یک افسر ارتش لبنانی جنوبی را دید. به رغم اینکه بینشان فاصلهی زیادی در حدود 350 متر بود، افسر فیجیایی تفنگ M-16 خود را بالا آورد به سمت گردن افسر ارتش لبنان جنوبی شلیک کرد. آن افسر ارتش لبنان جنوبی جان به در برد، ولی از آن پس آرامشی مطلق منطقهی تحت نظارت فیجیاییها را در بر گرفت.
ادامه دارد ...
مترجم: وحید خضاب
شنبه 14 مرداد 1396 - 18:12:17