حزب الله از درون
تهران- الکوثر: در قسمت قبلی این سلسله مطالب (که ترجمهای است از کتاب «رزمندگان خدا؛ حزب الله از درون؛ 30 سال نبرد ضد اسرائیل»، نوشتهی نیکلاس بلانفورد) مطالبی دربارهی ترور ناموفق آیت الله سید محمد حسین فضل الله و همچنین تلاشهای اطلاعاتی-امنیتی آمریکا در بیروت (و برپایی مرکز بزرگ شنود) ذکر شد و ادعای یک افسر لبنانی دربارهی نقش این مرکز در ردیابی صدای عماد مغنیه و قرارگرفتن او در آستانهی دستگیری را خواندیم. سپس مطالبی دربارهی گروگانگیری خارجی ها در لبنان و بازتابهای آن ذکر شد. در ادامه غقبنشینی اسرائیل به کمربند مرزی لبنان و همچنین برپایی دژ مقاومت در کوه ملیتا را مورد اشاره قرار دادیم. ادامه قسمت چهاردهم تقدیم میشود:
پس از عقبنشینی اسرائیلیها به داخل منطقهی کمربند مرزی، حزب الله برای اولین بار اقدام به سازماندهی خود در مناطق تازه آزاد شدهی جنوب کرد. مناطق جنوبی در مقابل منطقهی اشغالی، به 4 بخش اداری تقسیم شده بودند: اقلیم التفاح در مجاورت کمربند اشغالی جزین، النبطیه در بخش شمالی، تبنین در مرکز و صور در غرب. (این اطلاعات را در گفتگو با برخی رزمندگان حزب الله دریافت کردهام). این بخشها خود به بخشهای کوچکتری تقسیم می شدند که هر یک، 12 روستا را در بر میگرفت.
حزب الله علاوه بر رزمندگانی که به صورت تماموقت در شاخهی نظامی فعال بودند، بخش بسیح را هم تأسیس کرد. این واحد، در اصل برای مراقبت از روستاها و با عضویت رزمندگان پارهوقت تشکیل شده بود. از مأموریتهای این واحد، کمک به بسط نفوذ حزب الله در روستاهای جنوب بود، از طریق کارهایی چون چسباندن برگههای تبلیغی به دیوار یا آویختن پارچهنوشته و پرچم و توزیع منشورات حزب الله، از جمله هفتهنامهی العهد. بسیج، در هفته دو بار هم کلاسهای دینی برگزار میکرد. هر یک از محافظان روستا، به مدت یک یا دو ماه آموزشهای پایهای نظامی میدید تا بتواند در هنگام حمله به پایگاههای اسرائیلیها یا نیروهای «ارتش لبنان جنوبی» به حمایت آتش بپردازد. این محافظین روستاها کشاورز، معلم یا تعمیرکار ماشین بودند، اما فقط در روز. شب که میشد بیل و کتاب و آچارشان را کنار میگذاشتند و تفنگ و آر پی جی به دست میگرفتند و سراغ خمپاره میرفتند. واحدهای محافظ روستا، در طول شب، مأموریت گشت و مراقبت هم داشتند تا در مقابل حملات کماندوهای اسرائیلی از روستا مراقبت کنند. به مرور و در طول چند سال، واحدهای محافظ روستا به توانایی رزمی بسیار بالایی رسیدند که با دورههای آموزشی و یادآوری هم تقویت میشد. کارآیی این واحدها در جنگ 2006 ثابت شد، هنگامی که نیروهای آن به خوبی از روستاها در برابر تجاوز اسرائیل دفاع کردند.
حزب الله در هر روستا هم یک «رابط» تعیین کرد که یک افسر ارتباط و مسئول فعالیتهای محلی حزب بود. این افسران ارتباط، هر هفته با مسئول بخش جنوب حزب جلسه داشتند. در آن زمان از نظر اداری بین نیروهای تمام وقت حزب و نیروهای «بسیج» حزب تفاوتی نبود و مسئول بخش جنوب در حزب الله، مسئول هر دو دسته به حساب میآمد.
حزب الله تصمیم داشت که تبدیل به نیروی اصلی در حال مبارزه با اسرائیل شود به همین دلیل با برخی گروههای دیگری که در جنبش مقاومت (به معنای عامش) حضور داشتند وارد مبارزه شد. در سال 1986 و در اوج درگیریها بین حزب الله و کمونیستها در بیروت، سید حسن نصرالله اعلام کرد: «استراتژی ما این است که آیندهی خود را از طریق مبارزه با دشمن صهیونیستی بسازیم. پس بهتر از است [کمونیستها] بگذارند ما خودمان به تنهایی با اسرائیل بجنگیم. ما هیچ بلندپروازی و خواستی درباره مناطق آزاد شدهی جنوب نداریم. اما منطقهی [اشغالی] مرزی بحث دیگری است و باید آن را بگذارند برای ما.» (نشریه الخلیج، 11 مارس 1986)
مسئولان حزب تلاش داشتند مبارزین امل هم به آنان پیوسته و زیر پرچم مقاومت اسلامی با اسرائیلیها بجنگند. برخی از نیروهای امل بعد از گرفتن وعدههایی مبنی بر دریافت حقوق بالاتر (که حزب الله با توجه به تأمین مالی بهترش، توانایی پرداخت آن را داشت) به حزب الله پیوستند. اما برخی نیروهای دیگر ترجیح دادند در همان امل باقی بمانند یا آنکه بالکل از جریان مقاومت کنار بروند. [البته نباید عوامل قویتر دینی در حزب را هم به عنوان یک عامل مشوق نیروهای امل فراموش کرد.]
ناصر ابوخلیل (فرمانده یکی از هستههای امل و همرزم محمد سعد) جلسهای که سید عباس موسوی به دیدارش رفته بود را به یاد میآود: «سعی داشت قانعم کند. ولی من نپذیرفتم. حزب الله در عضوگیری بسیار فعال بود. کسی را میدیدی که در یک لحظه یکی از فرماندهان امل بود و همراه با امل میجنگید، اما یک لحظه بعد میدیدی [عضو حزب الله شده] و در کنار حزب الله میجنگد.»
حزب الله در راستای بسط نفوذش در جنوب، برنامهی گستردهای برای ایجاد رفاه اجتماعی هم در دستور کار داشت که هزینهاش به چند میلیون دلار بالغ میشد و هدف آن، کاستن از شدت فقر و جبران کمبود خدمات عمومی در مناطق شیعهنشین بود. این برنامه در زمان حملهی اسرائیل در سال 1982 و سپس ورود مربیهای وابسته به سپاه پاسداران به بقاع و تأسیس کمیتهی امداد امام خمینی آغاز شد و از کارکردهایش انتقال کمکهایی از قبیل غذا و لباس و حقوق ماهیانه برای خانوادهی فقیر بود. ضمنا بیمارستان 24 تختخوابی امام خمینی هم در بعلبک افتتاح گردید.در همان سال «مؤسسهی شهید» هم برای حمایت از خانوادهی شهدای مقاومت تأسیس گردید که از وظایف آن تأمین حقوق ماهیانه و پوشش درمانی و تأمین مسائل لازم جهت تربیت فرزندان شهدا بود.
وقتی نفوذ حزب الله در محلههای فقیرنشین و پرجمعیت ضاحیه جنوبی بیروت به اوج خودش رسید، تعدادی کامیون خریداری شد و افراد داوطلب، مشغول انتقال کوههای زبالهای شدند که در طول چند سال [به دلیل بی توجهی دولت] در این منطقه جمع شده بود.
حزب الله در سال 1985 یک موسسهی سازندگی تأسیس کرد به نام «جهاد سازندگی». این مؤسسه شروع کرد به تعمیر و بازسازی منازلی که خصوصا در طول جنگ آسیب دیده بودند. یکی مأموریتهای جهاد سازندگی حزب الله، برطرف کردن خساراتی بود که بر اثر انفجار مهیب مارس 1985 برای ترور سید محمد حسین فضل الله به وجود آمد. جهاد سازندگی همچنین زیرساختهایی برای فاضلاب ساخت و آب آشامیدنی سالم را هم با تانکرهای بزرگ برای استفادهی اهالی در دسترس قرار داد.
در طی سالیان بعد، دایرهی جغرافیایی خدمات جهاد سازندگی حزب الله گسترش یافت و بخشهای مختلف کشور را در بر گرفت. این مؤسسه دهها مدرسه و بیمارستان و داروخانه و مسجد و منزل و مغازه ساخت یا بازسازی کرد. این مؤسسه همچنین کمکهایی زراعی در اختیار کشاورزان گذاشت، تعدادی «چاه آرتوازی» [نوع خاصی از چاه که آب در آن به دلیل قواعد فیزیکی، خود به خود از دهانه بیرون میآید] حفر نمود، به آنان وام داد و همچنین توصیههای علمی در خصوص اصلاح اراضی و و بهبود محصولات در اختیارشان گذاشت.
پس از حملات اسرائیلیها به جنوب لبنان در دههی نود میلادی، برخی از داوطلبین فعال در جهاد سازندگی حزب الله، به سرعت و فعلانه مشغول بررسی آسیبهای وارده شدند و طرحهای بازسازی را در دستور کار خود قرار دادند، این در حالی بود که سیاسیون، هنوز مشغول بحث و دعوا بر سر این بودند که پولهای اهدایی کشورهای خارجی برای کمک به مردم را در کجا خرج کنند.
گذشته از این، هر وقت خانهای به دلیل حملات توپخانهای یا آتشبارها در جریان درگیریهای هر روزهی جنوب [بین نیروهای مقاومت و اشغالگران] خسارت میدید، جهاد سازندگی به سرعت مشغول اصلاح و بازسازی این اماکن خسارت دیده میشد. شبکهی رفاه اجتماعی حزب الله، توانست با هوشمندی، خلاء ناشی از اهمال و بیتوجهی دولت لبنان را پر کند و به این شکل، فرهنگی به وجود آورد که شیعیان لبنان را با جهاد سازندگی پیوند میزد.
حزب الله ریشهی خود را در اصل در «جامعهی مقاوم» استوار میکرد. از نظر حزب الله، جامعهی مقاوم، جامعهای بود دارای پایداری و عزم که همیشه در حال آمادهباش جنگی کامل باشد تا بتواند با تهدید دائمی و همیشگی اسرائیل مقابله کند. هر چند که رهبران حزب الله هرگز این را کتمان نمیکنند که هدفشان ساختن جامعهی مقاوم است، اما بحث همراه با توضیحات بیشتر دربارهی این مفهوم فقط در چند سال گذشته به عرصهی عمومی وارد شده است، آن هم وقتی که بحث دعوا بر سر سلاح حزب الله تبدیل به مهمترین «دستور کار» سیاسیون لبنانی گردید.در سال 2007، شیخ نعیم قاسم (معاون دبیر کل حزب الله) مقاومت را اینطور توصیف کرد: «مقاومت، نگاهی است اجتماعی، با همهی ابعاد آن. مقاومت، مقاومتی است نظامی و فرهنگی و سیاسی و رسانهای.» (النهار، 8 ژوئن 2007)
شیخ نعیم قاسم تأکید کرد حزب الله همیشه در تلاش برای ساختن جامعهی مقاوم بوده است، نه اینکه فقط بخواهد یک گروه مقاومت تشکیل دهد (یعنی گروهی که مستقل از جامعهی خود مشغول فعالیت باشد). در نظرگاه حزب الله به «جامعهیمقاوم» میتوان شباهتهایی دید به نظریه مائو تسه تونگ دربارهجنگ چریکی که در آن، میگوید چریک با شبیه یک ماهی باشد در دریای دهقانان. همانطور که دریا ماهی را پشتیبانی و حمایت [و مخفی] میکند، دهقانان هم باید از چریکها حمایت و پشتیبانی کنند.
اما حزب الله فقط به این اکتفا نکرده که خواستار حمایت مردم محلی از رزمندهها باشد. از نظر حزب الله، ساکنین محلی (دهقانان مائو) خودشان مبارزند، حالا با به شکل مستقیم و یا به شکل غیر مستقیم و از طریق ایفای نقش-های حمایتی.
به قول شیخ نعیم قاسم: «جامعهی مقاوم، یک ملت همافزاست. در این جامعه، هر یک از اعضا زندگی طبیعی خودش را دارد، به مدرسه میرود؛ به دانشگاه میرود، در گارگاهها ومؤسسات مختلف کار میکند و از این قبیل. اما وقتی که مواجههای رخ میهد که نیازمند مشارکت اوست، طبق نیازهای مواجهه، در معرکه حضور پیدا خواهد کرد.» (السفیر، 24 آگوست 2009)
این مشارکتها میتواند اشکال مختلفی داشته باشد، از نبرد مسقیم در خط مقدم یا فراهم آوردن حمایت لوجستیک و یا دفاع از مناطق پشت خط مقدم گرفته تا ارائهی مطلب در رسانهها در فاع از مسئله و تحمل محرومیتها و قربانی دادنها (که لازمهی اجتناب ناپذیر کارهای نظامی است) با صبر و ثبات.
شبکههای رفاه اجتماعی حزب الله موجب تقویت میل جامعه برای پذیرش عمیق مقاومت شده است. مردم پیش خود میگویند اگر خانهات در بمباران جتهای اسرائیلی ویران شد مهم نیست، حزب الله برایت خانهای جدید خواهد ساخت. اگر شوهرت در حین مقاومت در برابر اسرائیلیها کشته شد، شهید خوانده خواهد شد و تکریم خواهد گردید و یادش گرامی داشته خواهد شد و خودت و فرزندانت هم رها نمیشوید و مورد حمایت مالی قرار خواهید گرفت. باز به قول شیخ نعیم قاسم: «به این ترتیب است که کل جامعه، جامعهی مقاوم خواهد شد. هرچه از او انتظار برود و لازم باشد ارائه خواهد کرد و بعد [از برگشتن اوضاع به حال عادی] به زندگی عادیاش بازخواهد گشت. به همین دلیل به همهی افراد مجتمع مقاوم سلاح داده نمیشود، ولی این جامعه، همهی انرژیها و توانها را روی هم خواهد ریخت تا سرانجامش منتهی شود به یک مواجههی کامل با دشمن.» (السفیر، 24 آگوست 2009)
نمیتوان یک گروه معتقد و ملتزم به مقاومت (با همهی ابعاد و شکلهایش) را یک شبه ساخت، در این نظریه، مقاومت یک سبک زندگی است. باید برای رسیدن به این هدف با افراد از طرق اقناعی و با روشهای لطیف صحبت کرد و به مرور وبدون انقطاع، آنان را از کودکی و جوانی و بعد از آن در دریای فرهنگ مقاومت شنا داد. در این مسیر میتوان از سخنرانی و جلسات گفتگو و انتشار مجموعهی مباحث یا ابزارهای رسانهای سود برد. در همین راستا بود که حزب الله از سال 1984 اقدام به انتشار هفتهنامهای به نام العهد کرد و دو سال بعد هم رادیویی به نام رادیو نور راهاندازی نمود.
عملیات فرهنگسازی برای رسیدن به یک جامعهی مقاوم، فعالیتی است مستمر در طی چند نسل که نشانگر صبر حزب الله و تمایلش به نادیده گرفتن سودهای کوتاه مدت برای رسیدن به اهداف بلند مدت و مستمر است.
ادامه دارد ...
مترجم: وحید خضاب
سه شنبه 3 مرداد 1396 - 17:20:6