روایت رسمی متزلزل شده است
آتشبس و تبادل اسرا، بهمثابه تحققِ شروط مهمی که نتانیاهو و کابینهاش برای توجیه جنگ اعلام کرده بودند، عملاً آن سه رکن را نقض کردهاند: بقای حماس بهعنوان بازیگر فعال، کنار گذاشته شدن طرح اشغال و قبضه کامل غزه و پذیرش امتیازدهی برای بازگرداندن اسرا. این واقعیتهای میدانی پایههای محوریِ روایت «پیروزیِ کامل و تحقق اهداف راهبردی» را از میان برده و لذا امکان عرضه یک روایت واحد و قانعکننده مبتنی بر موفقیت قطعی نظامی را برای دولت بسیار مشکل میسازد.
موانع داخلی برای بازتولید روایت حکومتی
در سطح داخلی، افکار عمومی، بدنهٔ رأی پایگاههای راستگرای حکومت و رقبا بر مبنای وعدههای پیشین ارزیابی میکنند؛ پذیرفتن آتشبس و مبادله اسرا بهعنوان «امتیاز دادن» تفسیر میشود و میتواند موقعیت سیاسی نتانیاهو را در میان شرکای ایدئولوژیک و منتقدان تضعیف کند. توان دولت برای ارائه روایتِ توجیهیِ واحد (مثلاً «توقف موقت برای بازسازی توانمندی» یا «تبادل تاکتیکی برای نجات غیرنظامیان») محدود است، زیرا این روایتها باید همزمان با واقعیات میدانی و خاطرهٔ شعارهای قبلی سازگار شوند — کاری دشوار که احتمالاً به چندپارگی پیام و تناقض در بیانات رسمی منجر خواهد شد.
بیشتر بدانید
پيامدهاي پيروزي غزه؛ مقاومت نگران توطئههاي نتانياهو براي برهم زدن توافق| مع المراسلين
پيروزي غزه فراتر از مقاومت مسلحانه؛ آتشبس، محصول تعامل گسترده جامعه جهاني| قضية ساخنة
محدودیت در میدان بینالمللی و مشروعیتزدایی
در عرصهٔ بینالملل نیز متحدان رسمی ممکن است از نظر دیپلماتیک از تلآویو حمایت کنند، اما مشروعیتِ عمومی و روایت غالب جهانی تحت تأثیر مشاهدات میدانی، گزارشهای انسانی و فشارِ جامعهٔ بینالمللی قرار دارد. آتشبس بدون خلعسلاح و با تبادل اسرا بهعنوان «تسلیمِ نسبی» در برابر خواست مقاومت خوانده میشود؛ بنابراین کشاندن افکار عمومی جهانی به سمت روایت پیروزی برای رژیم دشوار است، مگر آنکه شواهد قابللمسِ دیگری (مثلاً اقدامات بازسازی مردمی یا شواهد قابلقبولِ خلعسلاح) ارائه شود.
رقابت رسانهای و دیپلماسی روایتها
میدان رسانهای امروزی چندکاناله، لحظهای و بصری است؛ تصاویر، شهادتهای زنده و گزارشهای سازمانهای بشردوستانه سریعاً در عرصهٔ عمومی منتشر میشوند و میتوانند روایتهای رسمی را تضعیف کنند. رژیم قادر است در رسانههای همسو و از طریق دیپلماسی عمومی تلاشهایی در جهت بازتعریف ماجرا انجام دهد، اما این کنترل رسانهای در برابر روایتهای مخالف که از میدانیترین مدارک و تجربیات انسانیِ متاثرین استفاده میکنند، محدود است. بنابراین «جنگ روایتها» تبدیل به رقابتی سخت و پراکندگیِ پیام خواهد شد که نه یک طرف، بلکه طیفی از مخاطبان را هدف قرار میدهد.
سناریوهای محتمل و پیامدهای راهبردی
در عمل، رژیم میتواند سه مسیر را دنبال کند: 1) تلاش برای بازتعریف آتشبس بهعنوان «آرامش تاکتیکی» و برجستهسازی بازگشت اسرا؛ 2) سرمایهگذاری بر کانالهای دیپلماتیک و رسانهای برای بازپسگیری میدان روایت در میان متحدان؛ یا 3) مواجهه با روایتهای رقیب و پذیرش واقعیت چندروایتی و رقابت طولانیمدت برای افکار عمومی. اما همهٔ این سناریوها با مانعِ فقدانِ نتایجِ اعلامیِ اولیه روبهرو هستند و بنابراین احتمال تسلط کامل تلآویو بر «جنگ روایتها» اندک است؛ بهجای آن باید انتظار رقابت روایتهای متضاد، قطبیشدن دیدگاهها و وابستگی هر روایت به مخاطب هدف (داخلی/منطقهای/بینالمللی) را داشت. در نتیجه، موفقیت راهبرد روایتیِ رژیم بستگی مستقیم به توانش در ارائه شواهد ملموس و تغییر واقعی در میدان خواهد داشت، نه صرفاً تولید پیامهای تبلیغاتی.