قسمت سوم

14 اعجاز علمی قرآن در تفسیر نمونه

چهار شنبه 21 مهر 1400 - 17:11:41
14 اعجاز علمی قرآن در تفسیر نمونه

در آيات متعددي از قرآن كريم به مباحث علمي اشاره شده و در تفسير نمونه آيات علمي قرآن، اكتشافات و علوم روز مورد توجه بوده و اعجازهاي علمي آن‌ها سخن گفته شده است.

تهران- الکوثر در اين بخش  آياتي كه در تفسير نمونه سخن از اعجاز علمي آنها به ميان آمده ، گردآوري و در پاره اي از موارد تحليل شده است. اين موارد 14 موضوع است که درچند قسمت تقدیم می شود:

9ـ تشكيل تمام اجسام از اتم

قُلْ هُوَاللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصمَد (اخلاص‏/ 1ـ2) ؛ «بگو: خدا يكتاست، خداىِ همواره مقصود».

نکته علمي

براي «صمد» در روايات و كلمات مفسران و ارباب لغت معاني زيادي ذكر شده است.

ـ راغب در مفردات مي‏گويد: صمد به معني آقا و بزرگي است كه براي انجام كارها به سوي او مي‏روند و بعضي گفته ‏اند: «صمد» به معني چيزي است كه تو خالي نيست، بلكه پر است.

در مقاييس اللغة آمده است كه «صمد» دو ريشه اصلي دارد: يكي به معني قصد است و ديگري به معني صلابت و استحكام و اينكه به خداوند متعال «صمد» گفته مي‏شود، به خاطر اين است كه بندگانش قصد درگاه او مي‏كنند و شايد به همين مناسبت است كه معاني متعدد زير نيز در كتب لغت براي صمد ذكر شده است. شخص بزرگي كه در منتهاي عظمت است، كسي كه مردم در حوایج خويش به سوي او مي‏روند، كسي كه برتر از او چيزي نيست و كسي كه دایم و باقي بعد از فناي خلق است.

و در حديثي مي‏خوانيم كه محمد بن حنفيه از امير مـؤمنان علي7 درباره «صمد» سؤال كرد حضرت (7) فرمود: تأويل صمد آن است كه او نه اسم است و نه جسم؛ نه مانند و نه شبيه دارد و نه صورت و نه تمثال؛ نه حد و حدود؛ نه محل و نه مكان؛ نه كيف و نه اين اينجا و نه آنجا؛ نه پر است و نه خالي؛ نه ايستاده است و نه نشسته؛ نه سكون دارد و نه حركت؛ نه ظلماني است نه نوراني؛ نه روحاني است و نه نفساني و در عين حال هيچ محلي از او خالي نيست و هيچ مكاني گنجايش او را ندارد؛ نه رنگ دارد و نه بر قلب انساني خطور كرده و نه بو براي او موجود است. همه اينها از ذات پاكش منتفي است.

اين حديث به خوبي نشان مي‏دهد كه «صمد» مفهوم بسيار جامع و وسيعي دارد كه هر گونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفي مي‏كند؛ چرا كه اسم‌هاي مشخص و محدود و هم‌چنين جسميت، رنگ، بو، مكان، سكون، حركت، كيفيت، حد و حدود و مانند اينها، همه از صفات ممكنات و مخلوقات است، بلكه غالباً اوصاف جهان ماده است و مي‏دانيم خداوند از همه اينها برتر و بالاتر است.

در اكتشافات اخير آمده است كه تمام اشيای جهان ماده، از ذرات بسيار كوچكي به نام اتم تشكيل يافته و اتم خود نيز مركب از دو قسمت عمده است؛ هسته مركزي و الكترون‌هايي كه به دور آن در گردش است و عجیب اينكه در ميان آن هسته و الكترون‌ها فاصله زيادي وجود دارد (البته زياد در مقايسه با حجم اتم) به طوري كه اگر اين فاصله برداشته شود، اجسام به قدري كوچك مي‏شوند كه براي ما حيرت‏آور است. مثلاً اگر فاصله ‏هاي اتمي ذرات وجود يك انسان را بردارند و او را كاملاً فشرده كنند، ممكن است به صورت ذره‏اي درآيد كه ديدنش با چشم مشكل باشد، ولي با اين حال، تمام وزن بدن يك انسان را داراست؛ مثلاً همين ذره ناچيز 60 كيلو وزن دارد.

بعضي با استفاده از اين اكتشاف علمي و با توجه به اينكه يكي از معاني «صمد» وجودي است كه تو خالي و اجوف نيست، چنين نتيجه گرفته ‏اند كه قرآن مي‏خواهد با اين تعبير هرگونه جسمانيتي را از خدا نفي كند؛ چرا كه تمام اجسام از اتم تشكيل يافته‏اند و اتم تو خالي است و به اين ترتيب، آيه مي‏تواند يكي از معجزات علمي قرآن باشد. ولي نبايد فراموش كرد كه «صمد» در اصل لغت به معني شخص بزرگي است كه همه نيازمندان به سوي او مي‏روند و از هر نظر پر و كامل است و ظاهراً بقيه معاني و تفسيرهاي ديگري كه براي آن ذكر شده، به همين ريشه باز مي‏گردد (همان، 27/ 440).

بررسي

همان گونه كه گذشت، اعجاز علمي در يك آيه قرآن متوقف بر آن است كه دلالت آيه بر مطلب علمي قطعي، روشن و صريح باشد؛ بنابراين، اگر معناي آيه تحمل وجوه مختلف را داشته باشد، ادعاي اعجاز نمي‌توان کرد مگر آنكه قرينة روشني بر آن معنا وجود داشته باشد. در آية مذكور، كلمة «صمد» معاني متعددي مثل جسم تو خالي، سيّد، قصد و ... دارد. پس ممكن است گفته شود با توجه به قرایني چون آيات قبل و بعد كه موضوع آنها صرفاً توحيد است، اشاره به اتم‌هاي توخالي مادي را از ارتكاز ذهني مخاطبان حتي پس از كشف اتم دور مي‌کند.

10ـ زندگي اجتماعي زنبور عسل

وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاء لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (نحل/ 68ـ69)؛ «و پروردگارت به زنبور عسل وحى (= الهام غريزى) نمود كه «از بخشى از كوه‏ها و از درختان و از آنچه داربست مى‏كنند، خانه‏هايى برگزين * سپس از همه‏ محصولات بخور و راه‏هاى پروردگارت را فروتنانه بپيما.» از شكم‏هايشان نوشيدنى (= عسل) بيرون مى‏آيد كه رنگ‏هايش متفاوت است [و] در آن براى مردم درمانى است؛ قطعاً، در آن‏[ها] نشانه‏اى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند».

نکته علمي

در اينجا قرآن پیرامون نعمت‌هاي مختلف الهي و بيان اسرار آفرينش، از زنبورعسل (نحل) و سپس خود عسل سخن به ميان مي‏آورد، اما در شكل يك مأموريت الهي و الهام مرموز كه نام وحي بر آن گذارده شده است.

كلمه «وحي» در اصل چنان كه راغب در مفردات مي‏گويد، به معني اشاره سريع است، سپس به معني القا كردن مخفيانه سخني آمده است، ولي در قرآن مجيد «وحي» در معاني مختلفي به كار رفته كه همه به همان معني اصلي بازگشت مي‏كند. از آن جمله «وحي» به معني الهام است؛ خواه الهام خود‌آگاه باشد (در مورد انسان‌ها) مانند: وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ (قصص/ 7) و خواه به صورت ناآگاه و الهام غريزي باشد؛ چنان كه در مورد زنبور عسل در آيات فوق خوانديم؛ زيرا مسلم است وحي در اينجا همان فرمان غريزه و انگيزه‏هاي ناخودآگاهي است كه خداوند در جانداران مختلف آفريده است. در اينجا اين سؤال پيش مي‏آيد كه غرایز و يا الهام غريزي منحصر به زنبوران عسل نيست و در همه حيوانات وجود دارد، چرا در اينجا تنها اين تعبير آمده است؟

با توجه به يك نكته پاسخ اين سؤال روشن مي‏شود و آن اينكه امروزه كه زندگي زنبوران عسل دقيقاً از طرف دانشمندان مورد بررسي عميق قرار گرفته، ثابت شده است كه اين حشره شگفت‏ انگيز آن چنان تمدن و زندگي اجتماعي شگفت ‏انگيزي دارد كه از جهات زيادي بر تمدن انسان و زندگي اجتماعي او پيشي گرفته است .البته كمي از زندگي شگرفش در گذشته روشن بوده، ولي هرگز مثل امروز ابعاد مختلف آن، كه هر يك از ديگري عجيب‌تر است، شناخته نشده بود. قرآن به طرز اعجازآميزي با كلمه وحي به اين موضوع اشاره كرده است تا اين واقعيت را روشن سازد كه زندگي زنبوران عسل را هرگز نبايد با انعام و چهار پايان و مانند آنها مقايسه كرد و شايد همين انگيزه‏اي شود كه به درون جهان اسرارآميز اين حشره عجيب گام بگذاريم و به عظمت و قدرت آفريدگارش آشنا شويم (همان، ‏11/ 296).

11ـ آفرينش انسان از علق

خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ (علق/ 2)؛ «انسان را از خون بسته ‏ى آويزان آفريد».

نکته علمي

«علق» در اصل به معني چسبيدن به چيزي است و لذا به خون بسته و هم‌چنين به زالو كه براي مكيدن خون به بدن مي‏چسبد، «علق» گفته‏ اند. از آنجا كه نطفه بعد از گذراندن دوران نخستين در عالم جنين، به شكل قطعه خون بسته چسبنده ‏اي در مي‏آيد كه در ظاهر بسيار كم ارزش است، قرآن مبدأ آفرينش انسان را همين موجود ناچيز مي‏شمرد تا قدرت‌نمایي عظيم پروردگار روشن شود كه از موجودي چنان بي‌ارزش، مخلوقي چنين پر ارزش آفريده است.

بعضي نيز گفته‏ اند: منظور از علق در اينجا گل آدم است كه آن‌ هم حالت چسبندگي داشت. بديهي است خدایي كه اين مخلوق عجيب را از آن قطعه گل چسبنده به وجود آورد، شايسته هر گونه ستايش است. گاه علق را به معني موجود صاحب علاقه دانسته ‏اند كه اشاره‏اي است به روح اجتماعي انسان و عُلقه انسان‌ها به همديگر كه در حقيقت، پايه اصلي تكامل بشر و پيشرفت تمدن‌ها را تشكيل مي‏دهد.

بعضي نيز علق را اشاره به نطفه نر (اسپرم) مي‏دانند كه شباهت زيادي به زالو دارد. اين موجود ذره ‏بيني در آب نطفه شناور است و در رحم به سوي نطفه زن پيش مي‏رود و به آن مي‏چسبد و از تركيب آن دو، نطفه كامل انسان به وجود مي‏آيد. درست است كه در آن زمان اين گونه مسائل هنوز شناخته نشده بود، ولي قرآن مجيد از طريق اعجاز علمي پرده از روي آن برداشته است. از ميان اين تفسيرهاي چهارگانه، تفسير اول روشن‌تر به نظر مي‏رسد؛ هر چند جمع ميان چهار تفسير نيز بي مانع است (همان، 27/156).

بررسي

نکته اول ـ تفسير علق به معناي موجود صاحب علاقه که اشاره‌اي است به روح اجتماعي انسان و علقه انسان‌ها به همديگر و هم‌چنين تفسير علق به گل آدم7 که حالت چسبندگي داشته است با ظاهر و سياق آيات تناسب ندارد.

نکته دوم ـ تفسير علق به معناي خون بسته آويزان به رحم، با سياق آيات متناسب است، به ويژه آنکه اين مرحله از خلقت انسان در علم جنين‌شناسي جديد به عنوان واسطه‌اي بين نطفه و مضغه (گوشت شدن) به شمار می‌رود؛ يعني حدود 24 ساعت اين خون بسته به جدار رحم آويزان است و از خون آن تغذيه مي‌کند تا شکل‌گيري علقه کامل شود.

با آنکه خداوند در قرآن مي‌توانست از تعبير «الدم المنقبضة او المتصله» (خون بسته) استفاده کند، اما تعبير زيباي «علق» را به کار برد که هم بسته بودن و هم آويزان بودن آن را برساند. با توجه به عدم پيشرفت علم جنين‌شناسي در 14 قرن قبل و عدم آگاهي مردم و پزشکان از اين مرحله دقيق وظريف تکامل انسان، مي‌توان نتيجه گرفت که اين نوعي رازگویي قرآن است که بشر را به اسرار خلقت خويش آگاه مي‌کند.

نکته سوم ـ معجزه آن است که ديگران از آوردن مثل آن عاجز باشند و اعجاز علمي قرآن در غيب‌گویي آن است که ديگران نتوانند به طريق عادي از آن اطلاع يابند و آن خبر را بياورند، در حالي که مردم زمان صدر اسلام هم به پي‌گيري نطفه در درون زنان تازه حامله شده از طريق کالبد شکافي اقدام مي‌نمودند و پي مي‌بردند که يک مرحله از خلقت انسان خون بسته آويزان است، همان‌طور که بعدها اين مطلب علمي روشن شد. هر چند در آن زمان اين امر انجام نشده و خبر قرآن براي آنان تازگي داشت و اين مطلب عظمت قرآن را مي‌رساند، ولي دليلي براي عجز مردم و معجزه بودن اين مطلب نيست (رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2/ 487).

12ـ شکل‌گيري استخوان‌ها در جنين

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا (مومنون/ 14)؛ «سپس آب اندك سيّال را به صورت [خون بسته‏] آويزان آفريديم؛ و [خون بسته‏] آويزان را به صورت (چيزى شبيه) گوشت جويده شده آفريديم؛ و گوشت جويده شده را به صورت استخوان‏هايى آفريديم و بر استخوان‏ها گوشتى پوشانديم».

نکته علمي

تفسير نمونه ذيل آيه چنين مي‌نويسد.

نويسنده «تفسير في ظلال» ذيل آيه مورد بحث در اينجا جمله عجيبي نقل مي‏كند و آن اينكه جنين بعد از آنكه مرحله علقه و مضغه را پشت سر گذاشت، تمام سلول‌هايش تبديل به سلول‌هاي استخواني مي‏شود و بعد از آن تدريجاً عضلات و گوشت روي آن را مي‏پوشاند؛ بنا‌بر‌اين، جمله‌ کَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا يك معجزه علمي است كه پرده از روي اين مسأله كه در آن روز براي هيچ‌كس روشن نبود، بر مي‏دارد؛ زيرا قرآن نمي‏گويد: «ما مضغه» را به استخوان و گوشت تبديل كرديم، بلكه مي‏گويد: ما «مضغه» را به استخوان تبديل كرديم و بر استخوان‌ها لباس گوشت پوشانديم. این اشاره است به اينكه مضغه نخست به استخوان تبديل مي‏شود و بعد از آن، گوشت روي آن را مي‏پوشاند (مکارم شیرازی، تفسير نمونه، 14/ 213).

بررسي

ادعای اعجاز علمی قرآن در اینکه تمام سلول‌هاي جنين تبديل به سلول‌هاي استخواني مي‌شود و سپس کم کم گوشت و عضلات روي آنها را مي‌پوشاند، از دو جهت قابل بحث است.

الف) مطلب فوق از لحاظ علمي قابل قبول نيست؛ زیرا متخصصان علم جنين‌شناسي تصريح کرده‌اند که جنين اوليه انسان به سه لايه تقسيم مي‌شود که سلول‌هاي استخواني (سلکروتوم ) از لايه وسطي (مزودرم) تشکيل مي‌شود. پس همه سلول‌هاي جنين تبديل به استخوان نمي‌شود.

ب) قرآن کريم مي‌فرمايد: فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا (مؤمنون/ 14). جالب اين است که قرآن قبل از اين جمله در همين آيه مي‌فرمايد‌: ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ؛ يعني تعبير «جعل» (قرار دادن) مي‌آورد، اما در اينجا تعبير، تغيير کرده و واژه «خلق» آمده است. کلمه «خلق» به معناي ايجاد تنها نيست، بلکه ايجاد همراه با کيفيت مخصوص است وحتي برخي لغويان گفته‌اند: اصل لغت «خلق» به معناي تقدير (اندازه زدن) است (مصطفوی، التحقيق فی کلمات القرآن الکريم ، 3/ 109)؛ بنابراين ترجمه آيه تنها ايجاد استخوان نيست، بلکه ايجاد گوشت کوبيده با کيفيت خاص (استخواني و محکم شده) است؛ به عبارت ديگر، اين استخوان همان «مضغة مخلقة» است؛ يعني گوشت کوبيده‌اي که تسويه و تعديل شده و تمايز يافته است. در آيه مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ (حج/ 5) مضغه (جنين گوشتي) به دو مرحله غير متمايز و متمايز تقسيم مي‌شود که مرحله استخوان‌بندي جنين (عظام)، مصداق مرحله تمايز يافتن جنين (مخلقه) است. پس نتيجه مي‌گيريم که مضغه دو قسم است: مخلقه و غير مخلقه؛ و مضغه مخلقه همان جنين تمايز يافته است که اعضا، استخوان‌بندي و... آن مشخص شده است. پس مضغه به دو قسم استخوانی (عظام) و غيراستخواني تقسيم مي‌شود؛ چرا که معناي تمايز همين تقسيم به چند قسم (استخوان، اعضا و...) است.

نتيجه می‌گيريم که نمي‌توان گفت، مقصود قرآن اين است که تمام «مضغه» (جنين‌ گوشتي) تبديل به استخوان شده است، بلکه قسمت استخواني جنين، قسمتي از تمايز جنين است به اعضا، جوارح، گوشت، استخوان و ... . از اينجا معلوم مي‌شود که سخن منقول در تفسير نمونه در باره تبديل تمام سلول‌هاي جنين به سلول‌هاي استخواني با خود آيه 14 سوره مؤمنون نيز سازگار نيست.

آيه 14 سورة مؤمنون اشارات علمي حيرت‌انگيزي دارد و همان‌طور که ملاحظه شد، با جديد‌ترين يافته‌هاي جنين‌شناسان منطبق است و اين عظمت علمي قرآن کريم را ثابت مي‌کند، اما به نظر مي‌رسد كه اين مطلب نيز اعجاز علمي قرآن را اثبات نمي‌کند؛ چرا که اشاره قرآن بسيار مجمل و کلي است و نمي‌توان گفت که بشريت در زمان نزول قرآن اطلاعي از اين مطلب کلي نداشت. انسان‌ها معمولاً در طول عمر خود بچه‌هاي سقط شده انسان‌هاي ديگر را مي‌بينند و يا در هنگام استفاده از گوشت حيوانات حامله با بچه‌هاي ناقص آنها برخورد کرده بودند. پس معمولاً برخي افراد فرق جنين کامل و ناقص را مي‌دانستند و اين مطلب که گوشت بر روي استخوان قرار مي‌گيرد و مانند لباس آن را مي‌پوشاند نيز روشن بوده است. پس با توجه به اطلاعات اجمالي بشر از جنين انسان‌هاي ديگر و حيوانات و با توجه به کلي بودن آيه نمي‌توان آن را اعجاز علمي قرآن به شمار آورد. البته ممکن است ترتيب بيان مراحل (مضغه، عظام، پوشاندن عظام به وسيله گوشت) در قرآن اعجاز آميز باشد (رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2/ 511).

درهمین ارتباط :

 


آخرین اخبار جهان و منطقه را در الکوثر فارسی پیگیری کنید
جدیدترین خبرها  را در کانال تلگرامی الکوثرفارسی بخوانید: (کلیک کنید)
اینستاگرام
instagram.com/alkawthar.tv
از صفحات دین و زندگی و ندای نور الکوثر فارسی دیدن کنید

آموزش سوره های قرآن ویژه کودکان
صفحه ادعیه و زیارات  الکوثر فارسی


چهار شنبه 21 مهر 1400 - 10:32:35