قسمت دوم
تهران- الکوثر: در اين مقاله آياتي كه در تفسير نمونه سخن از اعجاز علمي آنها به ميان آمده ، گردآوري و در پاره اي از موارد تحليل شده است. اين موارد 14 موضوع است که درچند قسمت تقدیم می شود:
5 ـ قانون جاذبه
اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوي عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاء رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (رعد/ 2)؛ «خدا كسى است كه آسمانها را، بدون ستونهايى كه آنها را ببينيد، برافراشت؛ سپس بر تخت (جهان دارى) تسلّط يافت؛ و خورشيد و ماه را رام ساخت هر كدام تا سرآمد معيّنى رواناند. كارها را تدبير مىكند؛ آيات (و نشانه هاى خود) را شرح مىدهد؛ تا شايد شما به ملاقات پروردگارتان يقين پيدا كنيد».
نکته علمي
اين آيه با توجه به حديثي كه در تفسير آن وارد شده است، پرده از روي يك حقيقت علمي برداشته كه در زمان نزول آيات بر كسي آشكار نبود؛ چرا كه در آن زمان گمان ميكردند آسمانها به صورت كراتي تو در تو همانند طبقات پياز روي هم قرار دارند و چنين كراتي طبعاً هيچ كدام معلّق و بيستون نیست، بلكه هر كدام بر ديگري تكيه دارد، ولي حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات، علم و دانش بشر به اينجا رسيد كه افلاك پوست پيازي، به كلي موهوم است و آنچه واقعيت دارد، اين است كه كرات آسمان هر كدام در مدار و جايگاه خود معلّق و ثابتند بيآنكه تكيهگاهي داشته باشند و تنها چيزي كه آنها را در جاي خود ثابت ميدارد، تعادل قوة جاذبه و دافعه است كه يكي با جرم اين كرات ارتباط دارد و ديگري به حركت آنها. اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يك ستون نامریي، كرات آسمان را در جاي خود نگه داشته است.
حديثي كه از امير مؤمنان علي7 در اين زمينه نقل شده، بسيار جالب است. طبق اين حديث امام فرمود: «هذه النجوم التي في السماء مدائن مثل المدائن التي في الارض مربوطة كل مدينة الي عمود من نور؛ اين ستارگاني كه در آسمانند، شهرهایي هستند همچون شهرهاي روي زمين كه هر شهري با شهر ديگر (هر ستارهاي با ستاره ديگر) با ستونـــي از نور مربوط است» (مجلسی، بحارالانوار، 55/ 91).
آيا تعبيري روشنتر و رساتر از ستون نامریي يا ستوني از نور در افق ادبيات آن روز براي ذكر امواج جاذبه و تعادل آن با نيروي دافعه پيدا ميشد؟ سپس ميفرمايد: خداوند بعد از آفرينش اين آسمانهاي بيستون كه نشانه بارز عظمت و قدرت بيانتهاي اوست، بر عرش استيلا يافت؛ يعني حكومت عالم هستي را به دست گرفت (مکارم شیرازی، تفسير نمونه، 10/ 111). همچنين در تفسير نمونه ذيل آيه 10 سوره لقمان در باره نيروي جاذبه چنين آمده است:
عمد (بر وزن قمر) جمع عمود به معني ستون است و مقيد ساختن آن به «ترونها» دليل بر اين است كه آسمان ستونهاي مریي ندارد. مفهوم اين سخن آن است كه ستونهایي دارد، اما غير قابل رؤيت نيست. تعبيري که دراين آيه به کار رفته است، اشاره لطيفي است به قانون جاذبه و دافعه كه همچون ستوني بسيار نيرومند اما نامرئي، كرات آسماني را در جاي خود نگه داشته است.
در حديثى كه حسين بن خالد از امام على بن موسى الرضا7 نقل كرده، به اين معنى تصريح شده است. ایشان فرمودند: «سبحان اللَّه، اليس اللَّه يقول بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها؟ قلت بلى، فقال: ثم عمد و لكن لا ترونها؛ منزه است خدا، آيا خداوند نمىفرمايد بدون ستونى كه آن را مشاهده كنيد؟ راوى مىگويد: عرض كردم: آرى، فرمود: پس ستونهايى هست ولى شما آن را نمىبينيد» (تفسیر القمی، 2/ 125.
به هر حال، جمله فوق يكي از معجزات علمي قرآن مجيد است (همان، 17/ 29).
بررسي
در مورد انطباق قانون جاذبه عمومي با آيات مورد بحث، تذکر چند نکته لازم است.
نکته اول ـ در تفسير «بغير عمد ترونها» به نيروي جاذبه دو نکته تأملبرانگیز است.
الف) آنکه کلمه «عمد» جمع است و به معني «ستونها» ميباشد. پس هر چند تفسير آن به نيروي جاذبه ممکن است، ولي امکان دارد که مقصود از ستونها چندين نيروي متفاوت باشد که يکي از آنها نيروي جاذبه است و چه بسا آیندگان با پیشرفت علم آن را کشف کنند. پس حصر عمد (ستونها) در نيروي جاذبه، صحيح به نظر نميرسد.
ب) «سماوات» در قرآن معاني متعددي دارد؛ مثل: جهت بالا، جوّ زمين، کرات آسماني، آسمانهاي معنوي، ستارگان، سيارات و... . در اينجا در صورتي تفسير آيه به نيروي جاذبه صحيح است که آسمان را به معناي «کرات آسماني» معنا کنيم.
اما با توجه به سياق آيه 10 سوره لقمان که در مورد نزول باران از آسمان سخن ميگويد و آسمانها را در مقابل زمين به کار ميبرد و در آيه 2 و 3 سوره رعد که به دنبال ذکر آسمانها از خورشيد و ماه و سپس زمين سخن ميگويد، معلوم ميشود که قدر متقين از آسمان در اين موارد، همان آسمان مادي يعني کرات آسماني يا طبقات جوّ زمين و... است.
نکته دوم ـ در مورد آيه 41 سوره فاطر نيز سه نکته تأملبرانگیز است.
يکي اينکه در اينجا هم بايد «آسمانها» را به معناي کرات آسماني فرض کنيم.
دوم اينکه نگهداري آسمان و زمين توسط خدا را به معناي نگهداري آنها توسط نيروي جاذبه معنا کنيم. آري، ممکن است که خداوند توسط وسايل و نيروهاي متعددي آسمانها و زمين را نگهدارد تا منحرف نشوند که نيروي جاذبه يکي از آنهاست نه تمام آنها. پس انحصار معناي آيه فوق در نيروي جاذبه صحيح نيست.
سوم اينکه اين آيه دو تفسير دارد و بر اساس يکي از آنها قابل انطباق با نيروي جاذبه است.
نتيجه آنكه احتمال دلالت آيات 10 سوره لقمان و آيه 2 سوره رعد بر نيروي جاذبه قوي است، ولي معناي آنها منحصر در نيروي جاذبه نيست، بلکه نيروي جاذبه يکي از مصاديق «عمد» (ستونها) میباشد. به هر حال، اين يک اشاره علمي قرآن به شمار ميآيد که با توجه به عدم اطلاع مردم و دانشمندان عصر نزول قرآن از نيروي جاذبه، عظمت قرآن کريم را در بيان اسرار علمي روشن ميسازد و ميتواند اعجاز علمي قرآن به شمار آيد (رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 1/ 155).
6ـ آماده شدن زمين براي زراعت به وسيله باران
فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاء صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبًّا وَعِنَبًا وَقَضْبًا (عبس/ 24ـ 28)؛ «و انسان بايد به غذايش نظر كند؛ كه ما آب را با بارشى فرو ريختيم؛ سپس زمين را كاملاً شكافتيم؛ و در آن دانه (ها) رويانديم؛ و (نيز) انگور و سبزى».
نکته علمي
در آغاز، سطح زمين را قشر عظيمي از سنگها پوشانده بود. بارانهاي سيلابي پي در پي فرو باريدند و سنگها را شكافتند. ذرات آن را جدا كردند و در قسمتهاي گود زمين گستردند و به اين ترتيب تودة خاك قابل زراعت تشكيل شد و هم اكنون نيز سيلابها قسمتي از آنها را در خود حل كرده، به دريا ميريزند. اما خاكهاي جديدي كه به وسيله برف و باران مجدداً تشكيل ميشود، جاي آن را ميگيرد وگرنه انسان گرفتار كمبود خاك زراعتي ميشد. به اين ترتيب آيه اشاره به يكي از معجزات علمي قرآن است كه نشان ميدهد اول بارانها فرو ميبارند و سپس زمينها شكافته ميشوند و آماده زراعت ميگردند. نه تنها در روزهاي نخست اين عمل صورت گرفته كه امروز نيز ادامه دارد (مکارم شیرازی، تفسير نمونه، 26/ 148).
7ـ زوجيت در گياهان
وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَارًا وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (رعد/ 3)؛ «و او كسى است كه زمين را گسترانيد؛ و در آن [كوههاى] استوار و جوىها قرار داد؛ و از همه محصولات، در آن، يك جفت دوتايى قرار داد؛ روز را به شب مىپوشاند؛ قطعاً در آن [ها] نشانه هايى است براى گروهى كه تفكّر مىكنند».
نکته علمی
عبارت وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ اشاره دارد به اينكه ميوهها موجودات زندهاي هستند كه داراي نطفههاي نر و ماده ميباشند كه از طريق تلقيح، بارور ميشوند.
اگر لينه، دانشمند و گياهشناس معروف سوئدي، در اواسط قرن 18 م. موفق به كشف اين مسأله شد كه زوجيت در جهان گياهان تقريباً يك قانون عمومي و همگاني است و گياهان نيز همچون حيوانات از طريق آميزش نطفه نر و ماده، بارور ميشوند و ميوه ميدهند، قرآن مجيد در يكهزار و صد سال قبل از آن، اين حقيقت را فاش ساخته است. اين خود يكي از معجزات علمي قرآن مجيد است كه بيانگر عظمت اين كتاب بزرگ آسماني ميباشد.
شكي نيست كه قبل از لينه بسياري از دانشمندان اجمالاً به نر و ماده بودن بعضي از گياهان پي برده بودند، حتي مردم عادي ميدانستند كه مثلاً اگر نخل را بر ندهند يعني از نطفه نر روي قسمتهاي ماده گياه نپاشند، ثمر نخواهد داد، اما هيچ كس به درستي نميدانست كه اين يك قانون تقريبا همگاني است تا اينكه لينه موفق به كشف آن شد، ولي همان گونه كه گفتيم، قرآن قرنها قبل از وي، از آن پرده برداشته بود.
در قرآن مجيد آيات فراواني است كه پرده از روي يك سلسله اسرار علمي كه در آن زمان از چشم دانشمندان پنهان بوده، برداشته است كه اين خود نشانهاي از اعجاز و عظمت قرآن است و محققاني كه در باره اعجاز قرآن بحث كردهاند، غالباً به قسمتي از اين آيات اشاره نمودهاند (همان، 10/ 119).
8 ـ رستاخيز انرژيها
الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ (يس/80)؛ «(همان) كسى كه براى شما از درخت سبز، آتشى قرار داد و شما در هنگام (نياز) از آن (آتش) مىافروزيد».
نکته علمي
نخستين تفسيري كه بسياري از مفسران براي اين آيه ذكر كردهاند و معني ساده و روشني است كه براي عموم مردم قابل فهم ميباشد، چنین است: در اعصار قديم در ميان عربها اين امر رایج بود كه براي آتش افروختن از چوب درختان مخصوصی به نام مرخ و عفار كه در بيابانهاي حجاز ميرویيد، استفاده ميكردند. مَرخ (بر وزن چرخ) و عَفار (بر وزن تبار) دو نوع چوب آتش زنه بود كه اولي را زير قرار ميدادند و دومي را روي آن ميزدند و مانند سنگ آتشزنه جرقه از آن توليد ميشد. در واقع، به جاي كبريت امروز، از آن استفاده ميكردند.
قرآن ميگويد: آن خدايي كه ميتواند از اين درختان سبز آتش بيرون بفرستد، قدرت دارد كه بر مردگان لباس حيات بپوشاند. آب و آتش دو چيز متضاد است. كسي كه ميتواند آنها را در كنار هم قرار دهد، اين قدرت را دارد كه حيات را در كنار مرگ و مرگ را در كنار حيات قرار دهد! آفرين بر آن هستي آفرين كه آتش را در دل آب و آب را در دل آتش نگاه ميدارد. مسلماً براي او پوشانيدن لباس زندگي بر اندام انسانهاي مرده كار مشكلي نيست.
اگر از اين معني، گام فراتر بگذاريم، به تفسير دقيقتري ميرسيم.
خاصيت آتش افروزي به وسيله چوب درختان، منحصر به چوبهاي مرخ و عفار نيست، بلكه اين خاصيت در همه درختان و تمام اجسام عالم وجود دارد؛ هر چند دو چوب مزبور بر اثر مواد و وضع مخصوصشان، آمادگي بيشتري براي اين كار دارند.
خلاصه اينكه تمام چوبهاي درختان اگر محكم به هم بخورند، جرقه ميدهند حتي چوب درختان سبز؛ به همين دليل، گاه آتشسوزيهاي وسيع و وحشتناكي در دل جنگلها روي ميدهد كه هيچ انساني عامل آن نیست، بلکه فقط وزش شديد بادها و طوفانهايي كه شاخههاي درختان را محكم به هم میکوبد و از ميان آنها جرقهاي در ميان برگهاي خشك میافتد، سپس وزش باد به آن آتش دامن زده، عامل اصلي آتشسوزی میشود. اين همان جرقة الكتريسته است كه بر اثر اصطكاك و مالش آشكار مي گردد و همان آتشي است كه در دل همه ذرات موجودات جهان نهفته است و به هنگام اصطكاك و مالش خود را نشان ميدهد و از شجر اخضر نار ميآفريند! اين تفسير وسيعتري است كه چشمانداز جمع اضداد را در آفرينش گستردهتر ميكند و بقا را در فنا واضحتر نشان ميدهد.
در اينجا تفسير سومي است كه عميقتر است و به كمك دانشهاي امروز به آن دست يافتهايم كه ما نام آن را رستاخيز انرژيها گذاردهايم.
توضيح اينكه يكي از كارهاي مهم گياهان مسأله كربنگيري از هوا و ساختن سلولز نباتي است. سلولز همان جرم درختان است كه اجزای عمده، آن كربن، اكسيژن و ئيدروژن است.
اكنون ببينيم اين سلولز چگونه ساخته ميشود.
ياخته هاي درختان و گياهان، گاز كربن را از هوا گرفته و آن را تجزيه ميكند؛ اكسيژن آن را آزاد ساخته و كربن را در وجود خود نگه ميدارد و آن را با آب تركيب كرده و چوب درختان را از آن ميسازد. ولي مسأله مهم اين است كه طبق گواهي علوم طبيعي، هر تركيب شيميايي که انجام مييابد يا بايد توأم با جذب انرژي خاصي باشد يا با آزاد كردن آن. بنابراين، هنگامي كه درختان به عمل كربنگيري مشغولند، طبق اين قانون احتياج به وجود يك انرژي دارند و در اينجا از گرما و نور آفتاب به عنوان يك انرژي فعال استفاده ميكنند. به اين ترتيب، به هنگام تشكيل چوبهاي درختان، مقداري از انرژي آفتاب نيز در دل آنها ذخيره ميشود و به هنگامي كه چوبها را به اصطلاح ميسوزانيم، همان انرژي ذخيره شده آفتاب آزاد ميگردد؛ زيرا بار ديگر كربن با اكسيژن هوا تركيب شده و گاز كربن را تشكيل ميدهد و اكسيژن و ئيدروژن (مقداري آب) آزاد ميگردد.
از اين تعبيرات اصطلاحي كه بگذريم، به عبارت بسيار ساده، اين نور و حرارت مطبوعي كه در زمستان درون كلبه آن روستایي يا كرسي زغالسوز اين شهرنشين را گرم و روشن ميسازد، همان نور و حرارت آفتاب است كه در ضمن چند سال يا دهها سال در چوب اين درختان ذخيره شده است و آنچه درخت در طول يك عمر تدريجاً از آفتاب گرفته، اكنون بيكم و كاست پس ميدهد!
اينكه ميگويند همه انرژيها در كرة زمين به انرژي آفتاب باز ميگردد، يكي از چهرههايش همين است. اينجاست كه به رستاخيز انرژيها ميرسيم و ميبينيم نور و حرارتي كه در اين فضا پراكنده ميشود و برگ درختان و چوبهاي آنها را نوازش و پرورش ميدهد، هرگز نابود نشده است، بلكه تغيير چهره داده و دور از چشم ما انسانها در درون ذرات چوب و شاخه و برگ درختان پنهان شده است و هنگامي كه يك شعله آتش به چوب خشكيده ميرسد، رستاخيز آنها شروع ميشود و تمام آنچه از انرژي آفتاب در درخت پنهان بود، در آن لحظه، حشر و نشورش ظاهر ميگردد بيآنكه حتي به اندازة روشنايي يك شمع در يك زمان كوتاه از آن كم شده باشد.
بدون شك، اين معني در زمان نزول آيه بر تودههاي مردم روشن نبود، ولي همان گونه كه گفتيم اين موضوع هيچ مشكلي ايجاد نميكند؛ زيرا آيات قرآن؛ در سطوح مختلف و براي استعدادهاي متفاوت داراي معاني چند مرحلهاي است. يك روز از اين آيه چيزي ميفهميدند و امروز ما چيز بيشتري ميفهميم و شايد آيندگان از اين هم فراتر روند و بيشتر درك كنند و در عين حال، همه اين معاني صحيح و كاملاً پذیرفتنی است و در معني آيه جمع است.
گاهي به ذهن ميرسد كه چرا قرآن در اين آيه تعبير به «شجر اخضر» (درخت سبز) كرده است؟ در حالي كه آتش افروختن با چوب تر بسيار مشكل است. چه خوب بود به جاي آن، الشجر اليابس (چوب خشك) ميفرمود تا با آنچه گفته شد، سازگار باشد. باید گفت، نكته جالب اينجاست كه تنها درختان سبزند كه ميتوانند عمل كربنگيري و ذخيره نور آفتاب را انجام دهند. درختان خشك اگر صدها سال در معرض تابش آفتاب قرار گيرند، ذرهاي به ذخيره انرژي حرارتي آنها افزوده نميشود، بلکه تنها موقعي قادر بر اين كار مهم هستند كه سبز و زنده باشند؛ بنابراين فقط «شجر اخضر» است كه ميتواند آتشگيره (وقود) براي ما بسازد و گرما و نور را به شكل مرموزي در چوب سرد و مرطوب خود نگاه دارد، اما به محض اينكه خشكيد، عمل كربنگيري و ذخيره انرژي آفتاب تعطيل ميشود. با توجه به اين اصل تعبير فوق هم ترسيم زيبایي از چهره رستاخيز انرژيهاست و هم يك معجزه علمي جاويدان از قرآن مجيد. از اين گذشته، اگر به تفسيرهاي ديگر كه در بالا اشاره كرديم، باز گرديم تعبير «شجر اخضر» باز هم مناسب و زيباست؛ زيرا چوبهاي درختان سبز هنگامي كه با يكديگر اصطكاك قوي پيدا كنند، جرقه بيرون ميدهند؛ جرقهاي كه ميتواند مبدأ آتشافروزي شود و اينجاست كه به عظمت قدرت خدا پي ميبريم كه آتش را در دل آب و آب را در دل آتش حفظ كرده است (همان، 18/ 463ـ466).
از نظر علمي ثابت شده آتشي كه امروز به هنگام سوختن چوبها میبینیم، همان حرارتي است كه درختان طي ساليان دراز از آفتاب گرفته و در خود ذخيره كردهاند. ما فكر ميكنيم تابش پنجاه سال نور آفتاب بر بدنه درخت از ميان رفته، غافل از اينكه تمام آن حرارت در درخت ذخيره شده و به هنگامي كه جرقه آتش به چوبهاي خشك ميرسد و شروع به سوختن ميكند، آن حرارت و نور و انرژي را پس ميدهند؛ يعني در اينجا رستاخيز و معادي برپا ميشود و انرژيهای مرده از نو زنده ميشوند و جان ميگيرند و به ما ميگويند: خدايي كه رستاخيز ما را فراهم ساخت، قدرت دارد كه رستاخيز شما انسانها را نيز فراهم سازد! (همان، 23/ 258).
آخرین اخبار جهان و منطقه را در الکوثر فارسی پیگیری کنید
جدیدترین خبرها را در کانال تلگرامی الکوثرفارسی بخوانید: (کلیک کنید)
اینستاگرام instagram.com/alkawthar.tv
از صفحات دین و زندگی و ندای نور الکوثر فارسی دیدن کنید
آموزش سوره های قرآن ویژه کودکان
صفحه ادعیه و زیارات الکوثر فارسی
جمعه 9 مهر 1400 - 11:43:23