تهران- الکوثر: امام حسن علیه السلام سال سوم هجرت در مدینه به دنیا آمد و هفت سال و اندی جد خود را درک نمود و در آغوش مهر آن حضرت به سر برد و پس از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که با رحلت حضرت فاطمه سه ماه یا شش ماه بیشتر فاصله نداشت تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت. ایشان پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت، به امامت و خلافت رسید و نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت و در این مدت معاویه که دشمن سرسخت امام علی و خاندان او بود و سال ها به طمع خلافت جنگیده بود، به عراق،(مقرّ خلافت امام حسن علیه السلام) لشکر کشید و جنگ را آغاز کرد. از سوی دیگر، سرداران لشکر امام حسن را رفته رفته، با پول های گزاف و نویدهای فریبنده اغوا نمود و لشکریان را بر آن حضرت شورانید. بالاخره آن حضرت به «صلح»،مجبور شد و خلافت ظاهری را با شرایطی(به شرط این که پس از درگذشت معاویه دوباره خلافت به امام حسن علیه السلام برگردد و خاندان و شیعیانش از تعرض مصون باشند) به معاویه واگذار نمود. او به این ترتیب، خلافت اسلامی را قبضه کرد و وارد عراق شده و در سخنرانی عمومی رسمی شرایط صلح را الغاء نمود. سپس از راه های گوناگون، سخت ترین فشار و شکنجه را بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت. امام حسن علیه السلام در تمام مدت امامت خود که ده سال طول کشید در نهایت شدت و اختناق زندگی کرد و هیچ گونه امنیی حتی درداخل خانه خود نداشت و بالاخره در سال پنجاه هجری به تحریک معاویه به دست همسر خود مسموم و شهید شد. (برگرفته از شیعه در اسلام علامه طباطبایی(ره))
بزرگ ترین حادثه ای که در زندگی آن امام همام می درخشد،«سازش»با معاویه ابن ابی سفیان است. پژوهشگران بسیاری در تاریخ اسلام،(اعم از مسلمان و غیر مسلمان) در این باره نوشته اند و داوری های گوناگونی کرده اند. پرسش های بسیاری در باره این «صلح» مطرح است. اینکه «انگیزه امام (ع) با دشمن خود و خاندانش صلح کرد؟» یا «عواملی که امام را به این سو کشاند، چه بود؟» یا «این صلح چه منفعتی برای مسلمانان و جهان اسلام، در آن زمان داشت؟» یا «تفاوت عملکرد امام حسن با کاری که امام حسین در قیام عاشورا کرد، چیست؟ بحمدالله، تحقیقات دامنه داری در باره این حادثه بزرگ تاریخی شده است. در اینجا نگاهی از برخی زوایا به این موضوع شده است.
واژه صلح
صلح عبارت است از پیمان عدم تعرض، پیمان به نجنگیدن و پیمان همزیستی مسالمت آمیز. صلح در جایی معنا پیدا می کند که وظیفه جنگیدن باشد(جهاد ابتدایی در زمان امام علیه السلام، جهاد دفاعی، قتال اهل بغی و...)، ولی مصلحت اسلام و مسلمین ایجاب می کند که با دشمن قرار داد صلح امضا کنند؛ و این در جایی است که تعداد مسلمانان کم است و نمی توانند در مقابل دشمن مقاومت کنند، یا ترک مخاصمه می کنند تا کسب نیرو کنند و یا به این امید که طرف مقابل در اسلام وارد شود و مسلمان شود. اما اگر این جهات در کار نباشد، ادامه دادن صلح جایز نیست.
امام حسن علیه السلام صلح و نفوذ تاریخی اموی ها در حاکمیت دینی
مهم ترین چالشی که امام حسن علیه السلام در طول دوره امامت و بلکه حیات خود با آن رو به رو شد، مساله نفوذ اموی ها در حاکمیت دینی دوره های قبل و بروز آثار آن در این دوره است. نفوذی که از زمان رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله (8 سالگی) شروع و در خلافت عثمان به اوج خود رسید. یعنی همان بنی امیه ای که به «شِرکِ» در دین، شُهره بودند، اینک و در زمان امامت ایشان و پدر بزرگوارشان، علی (ع) نه تنها داعیه دار اسلام شده اند بلکه بخش بزرگی از سرزمین های شمالی حکومت اسلامی را در دست گرفته اند و مردم ساده اندیش آن دیار را فریفته اسلام خواهیِشان نموده اند! ضروری ترین کاری که امام حسن می توانستند انجام بدهند، پرده برداشتن از چهره کریه و نفاق این خاندان، بویژه معاویه بود. از اینرو، امام (ع) پیشینه این طایفه را چنین افشا می کنند و نفرین پیامبر اکرم (ص) را دربارۀ آنان خاطرنشان می کنند. ایشان در مجلس معاویه به او فرمود: «معاویه! فراموش کرده ای که وقتی پدرت تصمیم گرفت اسلام بیاورد، تو اشعاری خواندی و او را از اسلام بازداشتی. و شما ای گروه (حامیان معاویه) به خدا سوگندتان می دهم آیا به یاد نمی آورید که رسول خدا صلی الله علیه و آله در هفت جا ابوسفیان را لعنت کرد. کسی از شما می تواند آن را انکار کند؟» سپس امام این موارد را برمی شمرند.
صلح عزّت آفرین، از زبان امام حسن علیه السلام
به هرحال، رخدادهای پس از پیامبر(ص) و انحرافی که در مسیر حاکمیت دینی(انحراف داخلی) ایجاد شد، زمینه های رویش مجدد آنها را فراهم ساخت و به محض خروج حاکمیت از دست زمامداران صالح، فضای باز برای حزب نفاق فراهم شد و آنان را از انزوا و مرگ تدریجی رهانید. معاویه در خلافت عُمَر: نفوذ حزب ابی سفیان در این دوره چنان شد که فرزندش معاویه، ولایت شام و سوریه را ربود و چنان بر آن مسلط شد که علی رغم عزل و نصب های متوالی کارگزاران توسط عمر، او همیشه در منصب خود باقی ماند و به این ترتیب پایگاهی ثابت و مطمئن برای بالندگی حزب منسجم ابی سفیان فراهم شد. معاویه در خلافت عثمان: در زمان زمامداری عثمان به دلایل متعدد مخصوصا ارتباط نسبی معاویه و عثمان شاخه های شجره ملعونه بنی امیه توانست بخش های عمده حاکمیت دینی را تسخیر کند و در هر مرکز قدرتی ریشه ای بدواند و به این ترتیب در این دوره حتی مروان و پدرش که رانده شده رسول اکرم صلی الله علیه و آله بودند و دو خلیفه قبل شفاعت عثمان را برای بازگرداندن آن ها به مدینه نپذیرفته بودند، توسط خود عثمان برگردانده و صاحب پست های کلیدی شدند. به این ترتیب حزب بنی امیه در همان اوایل زمامداری عثمان توانست به طور شگفت آوری به دو رکن حکومت(ثروت و منصب) نزدیک شده، آن ها را قبضه کند و در انتظار دستیابی به رکن سوم حاکمیت یعنی دین بنشیند. معاویه در زمان امامت امیرالمؤمنین ع: این موقعیت نیز با قتل عثمان پیش آمد و معاویه با ادعای خونخواهی خلیفه شهید، در مدتی اندک توانست عواطف دینی مردم را منحرف و سپاه دین را بر ضد دین(علوی) به خیزش درآورد. به عبارت دیگر همان طور که حیات عثمان عامل کسب مناصب حساس برای بنی امیه شد، مرگ وی هم مورد استفاده کامل آنان قرار گرفت و یک پله دیگر آنان را به قدرت نزدیک تر کرد. امام علی علیه السلام به زیباترین شیوه استفاده دو منظوره از عثمان را توسط معاویه در نامه ای به او یادآور می شود: «وقتی پشتیبانی از عثمان به نفع تو بود، به یاری اش شتافتی و آن گاه که به نفع او بود، او را خوار گذاشتی.»از همین دوره زمان تعارض بین حاکمیت حق علوی و حاکمیت باطل اموی آغاز شد و تمام دوران حکومت امیرمؤمنان و دوره کوتاه حکومت امام حسن علیه السلام را به خود مشغول ساخت و سرانجام در سال 41 ه به دلایل متعدد داخلی و خارجی این تعارض به نفع جریان اموی پایان یافت و امام حسن علیه السلام را ناچار به صلح کرد.
معاویه در زمان امامت امام حسن علیه السلام در کنار دسیسه هایی که او به منظور گرفتن «قدرت» در میان مسلمانان،بویژه آنانی که در قلمرو حکومت امام به سر می بردند(اعم از مردم عادی، کارگزاران و لشکریان ) ایجاد می کرد، به تخریب شخصیت امام حسن مجتبی(ع) دست می زد، بعدها بنی امیه و به دنبال آنان، بنی عباس در نقل قول ها و منابع تاریخی و روائیِشان، امام را درمیان مردم، متهم به «تمایلات عثمانی داشتن» میکردند. یا نسبتِ «مخالفت با پدر در باره جنگ های داخلی» به ایشان می دادند تا بتوانند از امام، چهره ای سازشکار جِلوه بدهند. یا اینکه از امام فردی «دنیاطلب و سیاست گریز» می ساختند و یا (معاذ الله) «تمایل زیاد به زنان» و کثیرُالطّلاق بودن را متوجه امام می کردند و او را بی اعتنا نسبت به سرنوشت امّت و امر خلافت معرفی می کردند.
آیا امام حسن مجتبی(ع) «مِطلاق» بود؟
شرایط سیاسی اجتماعی حجاز، شامات و عراقین(بصره و کوفه)
«حجاز» در این دوره از حوزه نزاع های سیاسی دور شده بود. مردم این منطقه در تصمیم های بزرگ سیاسی، تحت تأثیر دو منطقه «عراق» و «شام» بودند حجازیان پس از بیعت عراقیان با امام حسن ع، پیشوایی ایشان را پذیرفتند. از سوی دیگر، «شامات» در تبعیت محض مردم از معاویه به سر می برد.حوزه سوم، عراق(بصره و کوفه) بود در زمانی که امام مجتبی علیه السّلام بر سر کار آمد، عراق بدترین شرایط را در قیاس با شام داشت. بصره تا مدتها پس از واقعه جمل، شهری « عثمانی مذهب» بود. شکست مذاکرات «حکمیت» و شورش «خوارج» نیروهای عراق بویژه کوفیان را شدیدا تضعیف کرده بود. سه جنگ پی در پی، آنان را خسته و درمانده کرده بود. روزهای پایانی زندگی امام علی علیه السّلام هر چه قدر از مردم خواسته شد تا بسیج شوند، کمتر کسی تن به این کار داد. با این حال، مردم کوفه از بیم شامیان جز پذیرش پیشوایی امام حسن ع چاره دیگری نداشتند. با نگاهی به دسته بندی های مردم کوفه می توان شناخت بهتری از تحولات سیاسی آن دوره داشت. اینکه مردم کوفه در بیعتشان در سه برهه زمانی «امام علی ع، امام حسن ع و امام حسین» استوار نبودند، علت هایی داشت؛ الف) وجود گروه های سیاسی و مذهبی مختلف؛ گروهی از آنها افکار کم و بیش«خارجی» داشته و گروهی دیگر با عنوان « اشراف » با بنی امیه همداستان بودند؛ سومین گروه، یعنی شیعیان، از فداییان اهل بیت علیه السّلام بودند. گروه های دیگر را طمعکاران و عوام ساده اندیش تشکیل می دادند. این مسأله سبب شد تا خوبان آنها، بهترین تمجیدها را به خاطر اعمال صحیحشان بشوند و عناصر مفسد آنها، تا کشتن پسر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پیش بروند. این جماعتی را که خواهان خلافت حضرت بودند، اینگونه دسته بندی می شوند؛1)دشمنان علی(علیه السلام)که میدان را برای معاویه خالی می دیدند و این باعث می شد راه درآمد آنها قطع شود، بنابراین می باید برای معاویه رقیبی بی بدیل می یافتند تا از راه خیانت به او از معاویه سیم و زر بگیرند و چه کسی بهتر از امام مجتبی علیه السلام برای رسیدن به هدفشان می توانستند بیابند.[سودجویان اقتصادی] 2)عاشقان جاه و مقام که از علی علیه السلام حکم حکومت داشتند و پایه حکومت خود را با سر کار آمدن معاویه در خطر می دیدند. 3)مردمان ساده و سبک مغز، اکثریت مردم کوفه و بیعت کنندگان با امام حسن علیه السلام از این دسته بودند. 4)شیعیان مخلص و عاشقان شیدایی امام علی(علیه السلام) مانند حجر بن عدی– ابو ایوب انصاری.ب)ترکیب قبایلی شهر؛ حساسیت های قبیله ای آنها را گرفتار تشتت و روحی تندخویانه کرده بود به طوری که با دیدن مقطعی ترین امور تصمیم می گرفتند. و این خود مشکلی برای عدم یکپارچگی کوفیان به حساب می آمد؛ چیزی که بنی امیه بارها از آن بهره گرفتند. ج) خوکردن کوفیان به رویارویی با امیران؛ این خصلت در خلافت عثمان آشکار شد. همچنین، به سرپیچی از فرمان امام علی ع انجامید. در زمان پیشوایی امام حسن تا مرز خیانت پیش رفت بعدها نیز در قیام امام حسین ع خود را نشان داد. امام علی ع در توصیف این روحیه می فرماید: «ای مردم کوفه! من شما را با مواعظ قرآن، مورد سرزنش قرار دادم، اما سودی نبخشید، با چوب دستی شما را تأدی کردم، اما شما مستقیم نشدید، به وسیله شلاق(که با آن حدود را اجرا می کنند) شما را مورد ضرب قرار دادم، بازهم رعایت نکردید. تنها چیزی که میتواند شما را اصلاح کند، شمشیر است، اما من برای اصلاح شما خود را به فساد نمی اندازم. ایشان همچنین پس از ضربت خوردن و در بستر شهادت به فرزند خوبیش امام حسن(ع) فرمود: «بدان که معاویه همچنان که با من مخالفت کرد با تو نیز مخالفت خواهد کرد. پس اگر با او از در صلح و آشتی درایی به جدّت تأسی جسته ای که با بنی ضمره و بنی اشجع...صلح کرد و اگر بخواهی با دشمنت بجنگی، هرگز آن صلاحیت و وفاداری که پیروان پدرت داشتند، پیروان تو نخواهند داشت». امام حسن (ع) نیز با دلی پر از غم و اندوه، خطاب به یاران بی وفای خود فرمود: «می دانم که شما با من مکر و حیله می کنید، گروهی که نه حیا دارند و نه دین، خود را دربست تسلیم معاویه کرده اند. وای بر شما! به خدا قسم که معاویه به وعده های خود وفا نخواهد کرد».
معاویه، پیشگام برای درخواست صلح
نکته ای که در روشن کردن موضع امام اهمیت دارد آن است که امام حسن علیه السّلام در خواست صلح را مطرح نکرده است. این معاویه بود که می خواست بدون دردسر عراق را تصرف کند و لذا اصرار داشت تا امام را راضی به کناره گیری از حکومت کند. در برابر این نظر، برخی از منابع، به تبع شایعاتی که در همان زمان نشر می شده- و کسانی از راویان اخبار، آنها را به عنوان خبر تاریخی گزارش کرده اند،- چنین وانمود کرده اند که امام خود، صلح را مطرح کرده و طبعا به آن تمایل داشته است.در مقابل این نظر، شواهدی وجود دارد که به آنها اشاره می شود. الف)خبر یعقوبی: معاویه گروهی را به ساباط مدائن فرستاد تا درباره صلح با امام حسن علیه السّلام سخن بگویند. این همان ملاقاتی است که امام در آن، صلح را رد کرده است. ب)نامه های نخست امام است که در همه آن ها بر موضع جنگ پافشاری کرده اند. در آنها تهدیدی است که اگر معاویه تسلیم نشود با سپاه او مواجه خواهد شد. امام به فرستاده معاویه نیز فرمود: به معاویه بگو که میان ما و او جز شمشیر حاکم نخواهد بود. همه اینها نشانگر آن است که موضع امام بر موضع جنگ بوده است. ج) امام در سخنرانی خود با مردم به صراحت بر این نکته تأکید کردند که معاویه صلحی را از ما خواسته است که هیچ شرافت و عزتی در آن نیست. اگر برای جنگ آماده هستید من کنار شما هستم، اما اگر حیات را دوست دارید بگویید تا صلح او را بپذیریم. سبط بن جوزی می نویسد: زمانی که امام حسن علیه السّلام دریافت که مردم از اطراف او پراکنده شده و کوفیان به او خیانت کرده اند، به صلح تمایل یافت. پیش از آن، معاویه او را به صلح دعوت کرده بود، اما امام آن را نپذیرفته بود. او می افزاید: این معاویه بود که درباره صلح با او به مراسله پرداخت بود. شیخ مفید نیز نوشته است که: معاویه درباره صلح به امام نامه نوشت. اما شایعاتی که بر اساس مکر معاویه در انتشار خبر سازش از سوی امام ع به وجود آمد،سبب شدتا بعدها کسانی از مورخان اظهار کنندکه خود امام، صلح را پیشنهاد کرده است. در گزارشی آمده است که معاویه جاسوسان خود را در میان سپاه مقدم امام فرستاد تا بین آنها شایع کنند که حسن با نامه نگاری به معاویه درخواست صلح کرده است، چرا شما جان خود را به خطر می اندازید؟ معاویه برای فریب «عبید الله بن عباس» به او نوشت: إن الحسن قد راسلنی فی الصلح. چنین شایعاتی، بعدها به صورت نقلهای تاریخی در آمده و واقعیات را دگرگون کرده است.
حیات فکری و سیاسی امامان شیعه
چرا صلح؟
دلایل چندی سبب شد تا امام نتواند به مقصد اصلی که جنگ شرافتمندانه با معاویه بود دسترسی پیدا کند، لذا ضرورت دید تا برای حفظ اصل اسلام و نیز جلوگیری از خونریزی بی نتیجه از جنگ خودداری کند. مهمترین آن ها «سستی مردم عراق در حمایت از ایشان» بود. ماجرای «ساباط» یکی از مهمترین نشانه های سستی و ناتوانی مردم در ادامه جنگ بود. در آنجا بود که امام به قول شیخ مفید، دریافت که مردم او را خوار کرده اند شمار زیادی از این مردم، در جنگهای جمل، صفین و نهروان در حمایت از علی علیه السّلام به قتل رسیده بودند و اینک خسته از جنگ ها، دیگر توان ادامه این جنگ را در خود نمی دیدند و حتی خود را طلبکار حکومت دانسته و ثار خود را از اهل بیت می طلبیدند. آنان امام را مسئول خون کشتگان خود می انگاشتند. دلیل دیگر، «شکاف در سپاه امام (ع)، خیانت و پیوستن برخی از سران لشکر ایشان به سپاه شام» بود. امام (ع) در جایی به کوفیان فرمود: «شما با پدرم (در ادامه جنگ) مخالفت ورزیده و کار را به حکمیت کشاندید در حالی که پدرم موافق نبود، او شما را به ادامه جنگ فرا خواند و شما ابا کردید تا این که به دیدار پروردگارش شتافت. پس از آن به سراغ من آمدید و بیعت کردید و قرار شد تا با هر کس نبرد کردم شما نیز بجنگید و با هر کس به صلح رفتار کردم شما نیز چنین کنید. امروز به من خبر رسیده که اشراف شما به سوی معاویه رفته اند و با او بیعت کرده اند، همین برایم کافی است». در جایی دیگر فرمودند: «به خدا سوگند اگر با معاویه درگیر شوم، اینان گردن مرا گرفته به صورت اسیر به او تحویل میدهند. اهل عراق مردمانی هستند که هر کس به آنها اعتماد کند، مغلوب خواهد شد؛ زیرا هیچ کدام با دیگری در فکر و خواسته ها، موافقت ندارند».
صلح و علل آن
صلح عزّت آفرین، از زبان امام حسن علیه السلام
حفظ جان شیعیان از دیگر دلایل این «سازش» بود.پیشوای دوم شیعیان بارها به این نکته گوشزد می کردند؛ «اگر این کار را نمی کردم شیعه ای روی کره زمین باقی نمی ماند»[علل الشرائع ص 200-بحارالانوار ج 44 ص 19]. امام (ع) در پاسخ به اعتراض سلیمان صُرَد خُزاعی و پیشنهاد او به آغاز دوباره نبردبا معاویه، گفتند: «ولی من چیز دیگری جز آنچه شما می بینید می بینم، و در آنچه انجام دادم نظری جز جلوگیری از خونریزی نداشتم،پس به قضای الهی راضی باشید، و در برابر فرمان او تسلیم و فرمانبردار، و ملازم خانه های خود باشید، و خویشتنداری کنید. ) ایشان در پاسخی دیگر به «ابی سعید عقیصا» وقتی به نزد وِی رفت و به آن حضرت عرض کرد: ای فرزند رسول خدا چرا با اینکه می دانستی حق با شماست با معاویهِ گمراه و ستمگر صلح کردی؟، با نکته مهمی که از لوازم پذیرش «امامت شیعی» شمرده می شود، سخن را آغاز کردند و گفتند: «وقتی من از جانب خدای تعالی امام هستم نمی توان مرا در کاری که کرده ام چه صلح و چه جنگ تخطئه کرد، اگر چه سر کاری که کرده ام برای دیگران روشن و آشکار نباشد.» آنگاه با تشبیه کار خود به کار «خضرِ نبی»(ع) و پاسخی که او به حضرت موسی(ع) داد، فرمودند: «همین گونه است کار من که شما به خاطر اینکه راز کار ما را نمی دانید مرا هدف اعتراض قرار داده اید، در صورتی که اگر این کار را نمی کردم، احدی از شیعیان ما بر روی زمین باقی نمی ماند»(و همه را می کشتند.)
علل صلح امام حسن علیه السلام
جلوگیری از پدیده نوظهور «خلیفه کُشی»؛امام حسن(ع) با توجه به سستی و یا خیانت یارانش شکست خویش را پیش بینی می کردند. از این رو، برای پرهیز از تکرار واقعه ای که برای خلیفه سوم پیش آمده بود و آسیبی که به جایگاه خلافت و پایتخت جهان اسلام می رسید و دشمنان داخلی و خارجی(امپراطوری روم شرقی) را به توطئه و حمله ترغیب می کرد، سازش با معاویه را پذیرفتند. در واقع، مقاومت امام حسن(ع) تا سر حد کشته شدن، نظیر مقاومت عثمان در زمان خودش بود و اگر کشته می شد این، خلیفه مسلمین بود که در مسند خلافت کشته شده بود. امام علی (ع) نیز این وضعیت را برای عثمان روا نمی دانستند. از سوی دیگر، چنانچه گفته شود: امام حسین (ع) هم با وجود داشتن لشکرِ کم، مقاومت کردند و شکست خوردند، پاسخ این است که امام حسین (ع) در جایگاه اعتراض به حکومتِ مستقر نشسته بود و با شهادتش فساد نظام را آشکار می کرد. بازتاب این شهادت در طول تاریخ، جز «افتخار» چیز دیگری نبود. در حالی که مقاومت و شهادت امام حسن (ع) در مرکز خلافت به ضعف جایگاه رهبری جهان اسلام می انجامید. مجال دادن به معاویه برای روشدن دست وِی نزد امت اسلام و بسترسازی برای امام حسین (ع) برای قیام به «معروف»؛ معاویه در نزد بسیاری از مسلمانان، حاکم بخشی از سرزمین های اسلامی بود که ضمن حفظ مرزهای شمالی خطه اسلام در برابر امپراطوری روم شرقی، احکام دین را در میان مردم به اجرا می گذاشت. او در محاجّه با امام حسن(ع) به دو مساله می پرداخت؛ یکی،خونخواهی عثمان که او را خلیفه مظلوم می نمایاند و دیگری، استحقاق بیشتر او به زمامداری امّت اسلام. ازاینرو معاویه در نامه سفید امضایی که برای حضرت فرستاد از ایشان «تسلیم امر» را خواسته بود تا دین را در تمام سرزمین اسلام پیاده کند! و متعهد شده بود که به کتاب خدا و به سنت پیامبر(ص) و به سیره خلفای راشدین عمل کند و حتی جانشین برای خودش معین نکند و خلافت پس از وِی به حسن بن علی(ع) و یا حسین بن علی(ع) واگذار بشود.
شرایط زمان امام حسن علیه السلام و تفاوت آن با شرایط زمان امام حسین علیه السلام
دلایل تفاوت شیوه امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) در نهضت - صلح و قیام - چه بود؟
مسلّما خباثت و بدعهدی معاویه برای امام روشن بود. اما بسیاری از مسلمانان، نپذیرفتن این «معاهده» را جز ادامه یافتن کشمکش ها بر سر قدرت و ریخته شدن خون دهها هزار نفر از امت و مبهم بودن پایان ماجرا نمی دانستند. در نگاه آنان، سرزمین اسلام نیاز به حاکمی داشت که دین را در میان امّت برپا کند. این مقصود، با روی کار آمدن هر کدام از دو طرف مخاصمه،(امام حسن ع و معاویه) اتفاق می افتاد. پس ادامه جنگ توجیه درستی نداشت. از اینرو، این مسلمانان بودند که می بایست رفته رفته با طینت معاویه و بنی امیه آشنا می شدند تا شرایط برای قیام مشروع علیه وی ایجادبشود.پس در چنین وضعیتی، اگر امام حسن(ع) «سازش» را نمی پذیرفتند، چهره مبهمی در تاریخ از خود به جای می گذاشتند و خود را در معرض اتهام داوری ها قرار می دادند. رفتار معاویه، داوری ها را از همان آغاز معاهده صلح به نفع امام تغییر داد. او پس از به دست گرفتن خلافت به مردم گفت: «ای مردم کوفه! من برای نماز و زکات و حج با شما نجنگیدم که می دانم خودتان نماز می خوانید و زکات می دهید و به حج می روید. ولی با شما جنگیدم تا بر شما حکومت کنم...هر شرطی که بستم و هر چیزی را که به حسن بن علی قول داده ام زیرا این دو پایم می باشدکه به آن وفا نخواهم کرد»
برکات جهاد فرهنگی امامان شیعه علیهم السلام
بدعهدی های او موجب شد عده ای از شیعیان آمدند به امام حسن عرض کردند: دیگر الآن این قرارداد صلح، منتفی است و بنا بر این شما بیایید قیام کنید. فرمود: «نه، قیام برای بعد از معاویه»، این جمله چنین تفسیر میشود که باید کمی بیش از این به این ها مهلت داد تا خودشان را در چشم مردم، رسوا کنند. آن هنگام، هنگام قیام است. به بیان دیگر، از این جمله استنباط می شود که اگر امام حسن(ع) تا بعد از معاویه زنده می بود و در همان جایگاه امام حسین (ع) قرار می گرفت، قطعا قیام می کرد.
خطابه امام حسن علیه السلام با مردم کوفه و در حضور معاویه برای توضیح «سازش»
امام حسن علیه السلام در سخنرانی تاریخی از جایگاه رهبری جهان اسلام و شایستگی«اهل بیت پیامبر ص»برای این مقام سخن گفتند و با رسوا کردن معاویه و گلایه نمودن از اصحابش و تنظیر وضعیتی که برای خود و پدرش«امام علی(ع)» ایجاد شده است، با وضعیتی که برای هارون و موسی(ع) به دست قوم بنی اسرائیل به وجود آمده بود، موضوع «سازش» را توضیح دادند؛ «شیخ طوسی» به سند معتبر از امام زین العابدین علیه السلام نقل می کند: «وقتی امام حسن علیه السلام برای صلح با معاویه راهی شد و با او ملاقات کرد، معاویه بر فراز منبر رفت و گفت: ایهاالنّاس! حسن فرزند علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا مرا اهل خلافت دانست و خود را اهل خلافت ندانست و اینک به رغبت و شوق آمده است تا با من بیعت کند. برخیز یا حسن! سپس حضرت برخاست و فرمود: «ای جماعت! سخن می گویم؛ بشنوید و گوش و دل خود را با من همراه سازید و سخنانم را ثبت کنید...اگر سال ها بایستم و فضیلت ها و کرامت هایی را که خدا ما را به آن مخصوص کرده، بشمارم، تمام نخواهد شد. منم فرزند پیغمبر بشیر و نذیر و سراج منیر که حق تعالی او را رحمت عالمیان گردانیده و پدرم علی ولیّ مؤمنان و شبیه هارون است. معاویه، پسر صخر، ادعا می کند من او را اهل خلافت دانسته ام و خود را اهل آن ندانسته ام! دروغ می گوید. به خدا سوگند که من در کتاب خدا و سنت خدا برتر از مردم به خلافت هستم. ولکن ما اهل بیت علیهم السلام روزی که حضرت رسالت صلی الله علیه و آله از دنیا رفته است تا به حال، همیشه مظلوم و مقهور بوده ایم. پس خدا حکم کند میان ما و آن ها که بر ما ظلم کردند و حق ما را غصب کردند و بر گردن ما سوار شدند، مردم را بر ما مسلط کردند و حق ما را که در کتاب خدا برای ما مقرر شده است، از خمس و غنائم، منع کردند و کسی که منع کرد از مادر ما فاطمه، میراث او را از پدرش..امت، مرا واگذاشتند، یاری نکردند و با تو بیعت کردند. ای پسر حرب! اگر یاران مخلص می یافتم که با من در مقام فریب نبودند هرگز با تو بیعت نمی کردم، چنانچه حق تعالی هارون را زمانی که قومش او را تضعیف کردند و با او دشمنی نمودند معذور داشت، همچنین من و پدرم وقتی که امت دست از ما برداشتند و متابعت غیر ما کردند و یاوری نیافتیم، نزد خداوند معذور هستیم. احوال این امت با امت های گذشته مثل هم است...» معاویه گفت: به خدا سوگند که حسن از منبر فرود نیامد تا زمین بر من تیره شد،خواستم به او ضرر برسانم. ولی فهمیدم فروخوردن خشم به عافیت نزدیک تر است.» در هر صورت دوران دستیابی به حاکمیت برای اموی ها فرارسید و معاویه با فراخوانی امام علیه السلام به شام و اخذ بیعت از آنان کوشید این پیروزی را به طور رسمی اعلام کند.
امام حسن علیه السلام و پاسداری از ارزش ها
دو امام در برابر صلح
صلح نامه ها و متن معتبر
در مورد موادی که در صلح نامه میان امام حسن ع و معاویه به امضا رسید، در مدارک تاریخی اتفاق نظر نیست. نه تنها شایعات منتشر در آن ایام، بلکه غرض ورزی های مورّخین و راویان نیز اثر فراوانی در آشفتگی های مربوط به نقل مواد صلح نامه گذاشته است به گونه ای که برخی از پژوهشگران، موردی مانند «شروط مالی» را ساخته و پرداخته دست امویان و عباسیان دانسته اند که پیوسته در صدد ضربه زدن به مقام و شخصیت خاندان رسول خدا(ص)و بخصوص امام حسن(ع)بودند که فرزندانش پیوسته در برابر عباسیان قیام می کردند و مزاحم حکومت آنان بودند، و وجود چنین ماده ای را در قرارداد صلح، مخالف شأن و مقام امام حسن(ع)می دانند. بزرگ نمایی پاره ای از موارد به همراه یادنکردن از سایر بندهای صلح نامه، جعل مواد غیر واقعی و نادرست، بی توجهی به ذکر شروط اساسی، تحریفی است که در این نقل های تاریخی وارد شده است. افزون بر این، نقل های مختلف و پراکندگی در باره مواد این صلح نامه وجود دارد که هر کدام قسمتی از متن اصلی را یادآور شده اند. چنانچه صلح نامه ای که در آن چنین شرطی نیامده است، برگزیده شود، دیگر وجهی برای پذیرش این شرط باقی نمی ماند. هرچند در منابع متعددی آمده است و برخی شیعیان نیز برای توجیه آن راه هایی را نشان داده اند. اساسا، دو شرط «واگذاری خلافت» به امام حسن(ع) بعد از مرگ معاویه و واگذاری خراج دارابجرد[= دارابگرد/داراب] پیشنهاد عبدالله بن نوفل(فرستاده امام به معاویه) بوده است که معاویه این شروط را پذیرفت و دستور داد برگه سفیدی آوردند. او پایین برگه را امضا کرد و آن را نزد امام حسن ع فرستاد. زمانی که عبدالله بن نوفل بازگشت و نکات مطرح شده را بازگفت، امام به او فرمود: اما درباره «خلافت پس از معاویه، باید بگویم من خواستار آن نیستم. درباره شرایط مالی نیز که تو پیشنهاد کرده ای، این،حق معاویه نیست که در مال مسلمانان برای من تعهدی بپذیرد. این استدلال با شیوه ای که از امامان (ع) زبانزد است، به خوبی قابل درک است. طرح این شرط از سوی مورّخان مغرض یا به پیشنهادی که عبدالله بن نوفل به امام عرضه داشت، بازمی گردد. یا به معاویه که شروطی را از طرف خود نوشته بود و یا به جاسوسان او متوجه است. این پیشنهاد با روحیه معاویه نیز سازگار است. او تلاش می کرد هر کسی را با درهم و دینار خویش بخرد. دلیل دیگر بر نبودن شرط مالی در صلحنامه این است که «سلیمان صُرَد خُزاعی» در اعتراض به امام حسن (ع) گفت: چرا سهمی برای خود در عطا نگذاشته است. آنگاه امام ع کاتب خود را فراخواند و دستور داد تا متن قرارداد را بدین گونه تنظیم کنند.
ترجمه صلحنامه
«بسم الله الرّحمن الرّحیم. این مصالحه ای است که میان حسن بن علی بن ابی طالب(ع) و معاویه بن ابی سفیان می افتد. بر آن قرار با او صلح می کند و امر خلافت به او می گذارد که چون وفات او نزدیک رسد، هیچ کس را به ولیعهدی نصب نکند و کار خلافت به شورا گذارد تا مسلمانان کسی را که صلاح دانند، نصب کنند. شرط دیگر آن است که مسلمانان علی العموم از او ایمن باشند هم به دست و هم به زفان و با کافه خلایق زندگانی نیکو کند. شرط سیوم آن است که شیعیان و متعلّقان و متّصلان علی بن ابی طالب(ع) هر کجا باشند از او ایمن باشند و به هیچ کس از ایشان اندک و بسیار تعلّقی نسازد و تعرّضی نرساند. بر این جمله عهد کرد و پذیرفت معاویه بن أبی سفیان حجّت و میثاق خدای تعالی بر خویش گرفت و قبول کرد که بر این عهد و شرط وفا کند و هیچ مکر و کید نسگالد. حسن بن علی(ع) و برادر او حسین(ع) و هیچ کس را از فرزندان و زنان و خویشان و متّصلان ایشان و اهل بیت سیّد المرسلین را در سرّ و علانیه در حقّ ایشان بدی نکند و نفرماید و ایشان را در کلّ احوال هر کجا در اقطار دنیا باشند، ایمن دارد و نترساند. و السّلام(الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، ص ۷۶۵ – ۷۶۶).
پس از صلح
با پایان گرفتن مراسم صلح و کناره گیری امام حسن(ع)از حکومت، آن بزرگوار بار سفر خود را برای حرکت به سوی حجاز بست و با خاندان و نزدیکان خود به سمت مدینه حرکت نمود، و به تقاضای برخی از اهل کوفه نیز-مانند مسیب بن نجبة و دیگران-که خواستار توقف آن حضرت در کوفه شدند پاسخ رد داد، و درخواستشان را نپذیرفت و به مدینه آمد و تا هنگام شهادت آن حضرت، که حدودا در سال پنجاه هجرت اتفاق افتاد، ده سال در مدینه سکونت فرمود. و چنانچه از روایات استفاده می شود، در این مدت نیز یکی دو بار با معاویه و درباریان او مانند عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبة و مروان حکم و دیگران دیدارهایی داشته و سخنانی از آن حضرت در برخورد با آنها نقل شده است، و در این برخوردها و دیدارها چیزی که همه جا به چشم می خورد، عناد و دشمنی و اهانت و جسارت آنها به امام مجتبی(ع)است که بوضوح و عیان نقل شده و گویا همه جا خود را موظف می دانستند تا امام(ع)را در انظار مردم و در حضور دیگران تحقیر نمایند. در این دوره، شیعیان در رنج و بلای شدیدی گرفتار آمدند؛ زیرا معاویه در بخش نامه ای به حاکمان خود نوشت: «هرکس از دوستان علی و اهل بیت(علیهم السلام) بود، نام او را از دفاتر کارمندان دولتی حذف و حقوق و مزایای آنان را قطع کنید؛ خانه اش را خراب نمایند و آنان را عقوبت کرده، ذلیل و ناتوان سازید.» در پی چنین سیاستی، برخی شیعیان از کوفه تبعید شدند و گروهی از شامیان جانشین آنان گردیدند. این وقایع، همانگونه که حضرت پیشبینی کرده بودند چهره معاویه را بیشتر آشکار ساخت و افسوس مردم عراق را در همراهی نکردن با امام حسن(ع) به هنگام کارزار با معاویه درپی داشت. همه این وقایع، زمینه های ظهور قیام سید الشّهدا را فراهم نمود تا اسلام و تشیع به حیات خویش ادامه دهد.
شنبه 4 آبان 1398 - 10:2:44