تهران- الکوثر: عيدها و آيين هاى جشن و شادى و تعيين و گزينش آغاز سال و مشخص كردن يك مبدأ تاريخى همراه با مراسم و آداب ويژه، پديده اى است كه با اختلاف عقايد و آيين ها و به اقتضاى فرهنگ و نيازها همواره در ميان همه ملّت ها معمول و رايج بوده است و به ملّت و مكتب و سرزمينى اختصاص ندارد. اعياد گاهى دينى و مذهبى، گاه ملّى و گاهى نيز مقطعى و مخصوص به خاندان يا تبار و رژيمى است و هريك تعريف و آيين و آثار مخصوص دارند، مانند عيد فطر، قربان، جمعه، مبعث و غدير در اسلام و به ويژه در مذهب اهل بيت(ع) و عيد فصيح و فطير و كريسمس و مانند آن در ميان اهل كتاب،1 چنان كه تعيين اوّل سال همراه با آيين هاى ويژه و نيز با اختلافاتى در شكل و زمان در ميان ملت ها مرسوم و معمول و به اعتباراتى گونه گون بوده است؛ اوّل سال عبادى، اوّل سال تقويمى هجرى قمرى، هجرى شمسى، ميلادى و… ، اوّل سال زراعى، اوّل سال آبى، اوّل سال تحصيلى و اوّل سال طبيعى. جناب سيدرضى الدين على بن موسى بن جعفر بن طاووس متوفاى 668 قمرى در كتاب باارزش اقبال الأعمال درباره تعيين اوّل سال از نظر اسلام مباحث و مطالب جالب توجهى مطرح كرده و از آن جهت كه در روشن شدن بعضى از زواياى بحث ما تأثيرگذار است و مى تواند سودمند باشد، چكيده آن مطالب را ياد مى كنيم. وى با استناد به رواياتى از حضرت صادق(ع) اوّل سال را آغاز ماه مبارك رمضان دانسته است؛ از آن رو امام صادق مى فرمايند: (رأسُ السنةِ شهرُ رمضان. )2 و (شهرُ رمضانَ رأسُ السنّةِ. )3 در روايت ديگرى از حضرت صادق(ع) از پدران معصومش(عليهم السلام) از حضرت على(ع) نقل مى كند: من اغتسل اوّل يوم من السَّنة فى ماءٍ جارٍ وصَبَّ على رأسه ثلتينى غُرفة كان دوأ السنة وان اوّل كل ّ سنة أول يومِ من شهر رمضان.4 آن گاه سيدبن طاووس پس از بيان رواياتى كه اوّل سال را اوّل محرم دانسته اند، در مقام جمع ميان روايات نظر مى دهند كه اوّل ماه مبارك رمضان آغاز سال عبادى و اوّل ماه محرم الحرام مبدأ و آغاز سال تقويمى و تاريخيِ اسلام است كه به راهنمايى اميرمؤمنان على(ع) مبدأ تاريخ مسلمانان هجرت رسول خدا تعيين شده است.5 به هرحال، تعيين مبدأ تاريخى و يا آغاز سال امرى اعتبارى است كه هر ملّت و مكتبى به اقتضاى شرايط خاص آن را برمى گزيند.
بنابراين، با بيان و تفصيل جناب ابن طاووس آغاز سال عبادى برابر با روايات امام صادق(ع) اوّل ماه رمضان است. و آغاز سال تقويمى با عنوان مبدأ تاريخى اوّل ماه محرم است كه با راهنمايى حضرت على(ع) تعيين و تثبيت شده و براى هريك احكام و آداب و رسومى چون غسل و دعا و مانند آن ذكر فرموده اند.
اما آغاز سال طبيعى كه به طور معيّن نخستين روز فروردين ماه و هنگام انتقال خورشيد از برج حوت به برج حَمَل است و آن را نوروز مى نامند، بيان از تحوّل و پديده اى طبيعى است كه نقطه اعتدال ربيعى و آغاز بهار و فصل رويش و جنبش و جان يافتن دوباره طبيعت پس از مرگى طبيعى است، اين هنگامه همواره از ديرباز در ايران باستان با عنوان عيد نوروز همراه با برگزارى جشن و آيين هاى ويژه نوروزى بوده است.
نوروز و آيين هاى ويژه آن پيشينه اى بلند در تاريخ دارد كه در طول قرن ها از عهد آرياييان، هخامنشيان، اشكانيان، ساسانيان تا به امروز با همه فرود و فرازهايش از حيات و اعتبارى خاص برخوردار بوده است. جشن هاى نوروزى به دليل هم زمانى با شروع فصل پرطراوت بهار و هم سويى با لطافت و نشاط و جنبش و رويش طبيعت، با حفظ حيات چندهزار ساله خود على رغم وجود بعضى شك و شبهه ها و مخالفت ورزى بعضى اهل سنّت و نيز برخى علماى شيعه در دوره هاى اخير به بخش هاى وسيعى از سرزمين هاى اسلامى در شرق و غرب، مصر، بعضى نواحى عراق، تركيه، افغانستان، پاكستان، جمهورى آذربايجان و جمهورى هاى آسياى ميانه راه پيدا كرده و همواره علماى اسلام و دولت ها و حكومت هاى به اصطلاح اسلامى مانند اموى ها، عباسى ها تا به صفويه و قاجار واكنش هاى متفاوتى درباره آن نشان داده اند.
الف) تعيين روز نوروز
گذشته از مراسم جشن و شادمانى به عنوان عيد نوروز و نيز انجام سلسله كارهايى مانند پوشيدن لباس تازه، خانه تكانى، نظافت، صله ارحام، ديد و بازديد، تعطيلى بازار و مدرسه ها، دادن عيدى و پاداش، عفو و بخشودگى گروه هايى از زندانيان و مانند آن، سلسله اعمالى عبادى و دينى در ميان آيين هاى نوروزى، مانند غسل، نماز و روزه و حتى خواندن دعايى ويژه و نيز در مواردى برخى مواعده و قرارگزارى ها در معاملات و داد و ستدها ذكر شده است كه مى طلبد روز نوروز را محاسبه كرد و شناخت.
در محاسبه روز نوروز از زمان تاج گذارى آخرين شاه ساسانى سال 632 ميلادى تا سال 467 يا 471 تاريخ جلالى و تا به سال 1304 شمسى برابر با 1343 قمرى مطابق با 1925 ميلادى كه در مجلس شوراى ملّى آن روز تقويم شمسى به عنوان تقويم رسمى كشور ايران پذيرفته شد، مطالبى گفته و نوشته شده و تقريباً پذيرفته شده كه از سال 467 يا 471 تاريخ جلالى روز نوروز در همين نخستين روز فروردين ماه نقطه اعتدال ربيعى استقرار يافته و پس از آن تغييرى نيافته است.6 اگر كسى در تعيين روز نوروز شك و ترديد دارد و در نتيجه براى انجام اعمال آن ترديد مى كند، راه حلّى اصولى و قاعده اى اجتهادى وجود دارد كه براى او تكليف مسأله را روشن مى كند؛ استصحاب قهقرايى.
بدون ترديد در عصر حاضر و در سده هاى اخير نوروز عَلَم و حقيقت شده است براى روز اوّل فروردين و لحظه انتقال خورشيد از برج حوت به برج حَمَل. حال اگر دلايل كافى و قابل اعتماد كه اثبات كند نوروز از اوّل براى اين روز خاص حقيقت بوده، در دست نباشد و يا كسى در آن ادّله اشكال كند و در نتيجه شك كند كه آيا از آغاز نوروز به همين روز گفته مى شده و يا آنكه نوروز اسم روز ديگرى از روزهاى سال بوده و در زمان هاى متأخر به اين روز نقل داده شده، به كمك قاعده (اصالة عدم نقل) كه از زمان وحيد بهبهانى و شاگردش صاحب رياض به عنوان استصحاب قهقرايى شهرت پيدا كرده و حجيت و اعتبار آن در اصول پذيرفته شده، اثبات مى كنيم كه از آغاز تا به امروز نوروز حقيقت در نخستين روز فروردين ماه بوده است.
براساس همين قاعده اصولى و عقلايى است كه نوروز در فقه اوّل ماه فروردين شناخته شده است.7 بنابراين، در فرض اثبات استحباب غسل و نماز و روزه در نوروز به استناد اخبار، يا قاعده تسامح در ادلّه سنن و يا از باب رجاء مطلوبيت، چنان كه خواهد آمد، زمان انجام آنها همين نخستين روز فروردين ماه است كه با عنوان نوروز شناخته مى شود.
ب) نوروز در متون و منابع دينى
نوروز كه مركب از دو كلمه و به معناى روز تازه است، در متون و منابع دينى اعم از حديث، فقه و تاريخ با دو عبارت ياد شده است: (النيروز) و (النوروز) به طور عمده نيروز يا نوروز در دو باب از فقه به پيروى از روايات مطرح شده است: نخست در باب مسأله غسل و نماز و روزه هاى مستحبى و ديگر در باب معاملات در مسأله بيع نسيه، بيع سلف و نيز مسأله هديّه. باتوجه به آنكه روايات مربوط به هديه هاى نوروزى و نيز عبارات فقها در باب نوروز در بحث معاملات از قدمت و اعتبار بيشترى برخوردارند، نخست روايات و عبارات اين باب را ذكر مى كنيم:
1. مرحوم كلينى (متوفاى 329 قمرى) در كهن ترين متن حديثى از كتب اربعه يعنى كافى از حسن بن محبوب كه از اصحاب اجماع شمرده شده از ابراهيم كرخى كه از نظر رجالى ناشناخته است، نقل كرده است. قال: سألت اباعبداللّه(ع) عن الرّجل يكون له الضَيَعةُ الكبيرةُ فاذا كان يومُ المَهَرجان أوالنيروز أهَدوا إليه الشىءَ ليس هو عليهم يتقرّبون بذلك اليه؟ فقال: أليسَ هم مُصلّين؟ قلت: بلى! قال: فليقبل هديتَهُم وليُكافِهِم؛8 ابراهيم كرخى گفت: از امام صادق(ع) درباره شخصى پرسيد كه مزرعه بزرگى دارد و روز مهرگان يا نوروز كه فرا مى رسد كارگران و كشاورزان (به رسم نوروز) براى او هديه مى برند؛ آيا بپذيرد؟ امام فرمود: آيا هديه دهندگان اهل نماز و مسلمانند؟ گفت: آرى! امام فرمود: هديه آنها را بپذيريد و در مقابل جبران و تدارك كند.
گذشته از سند روايت كه ابراهيم كرخى مجهول و ناشناخته است، نه آنكه ضعيف باشد و گذشته از آنكه مشايخ سه گانه آن را در كافى، فقيه و تهذيب نقل كرده اند و والد مجلسى در شرح فقيه آن را صحيح شمرده، روايت دلالت دارد كه در آن روزگار در ميان مسلمانان رسم هديه هاى نوروزى برقرار بوده و امام هيچ گونه اشكالى بر آن نكرده و بلكه به نوعى آن را تأييد فرموده است.
2. اتى علّى(ع) بهدّيةِ النيروز فقال: ما هذا؟ قالوا: يا اميرالمؤمنين اليوم النيروز. فقال: إصنَعوا لنا كلَّ يوم نيروزاً؛9 هديه نوروزى براى اميرمؤمنان(ع) آوردند. امام پرسيد: اين چيست؟ گفتند: امروز نوروز است. (هديه نوروزى است) امام فرمود: هر روز را براى ما نوروز كنيد.
3. وروى انه عليه السلام قال: نوروزنا كل ّ يوم.10 بنابر اين روايات، در زمان خلافت اميرمؤمنان(ع) به مقتضاى رسوم گذشته كه به بزرگان هديه نوروزى مى داده اند، براى امام هديه نوروزى آوردند و امام نيز نه اصل نوروز را و نه آيين هاى آن مانند هديه دادن را منع نفرموده است.
4. أنه اهدى إليه فالوذَجُ، فقال: ما هذا؟ قالوا: يوم نيروزٍ! قال: فَيَرِزوا إن قَدَرتُم كل ّ يوم؛11 براى امام على(ع) فالوذج (حلواى نوروزى سمنو) هديه آوردند. امام فرمود: اين چيست؟ گفتند: روز نوروز است. فرمود: اگر مى توانيد هر روز را نوروز كنيد. باتوجه به آنكه مقدارى از مراسيل شيخ صدوق در فقيه و خصال و ديگر كتاب هايش كه از پيامبر(ص) يا اميرمؤمنان(ع) نقل كرده، بنابر تتبع به عمل آمده از كتاب هاى عامه سرچشمه مى گيرند، به احتمال قوى اين دو مرسل شيخ صدوق در فقيه همانند مرسل دعائم الاسلام قاضى نُعمان همان است كه در كتاب هاى اهل سنّت با قدرى اختلاف و همراه با توضيح بيشتر ذكر شده است. براى نمونه مواردى از آن شمار مى شود: بخارى متوفّاى 256 قمرى صاحب صحيح معروف بخارى در كتاب التاريخ الكبير در دو مورد جريان نوروز را ذكر كرده است: نخست آنكه از ايوب بن دينار از پدرش نقل مى كند: ان علياً كان لايقبل هدية النيروز؛12 همانا على(ع) هديه نوروزى را نمى پذيرفت. مورد ديگر از حماد بن سَلَمة از على بن زيد از السعر التميمى روايت كرده است. اتى على ّ بفالوزج قال: ما هذا؟ قالوا: اليوم النيروز! قال: فَنيرِوزا كل ّ يوم. روايت دوم تاريخ بخارى همان روايتى است كه از فقيه و دعائم به طور مرسل نقل شد. روايتى را ابن نديم متوفاى 385 قمرى در فهرست و زمخشرى متوفاى 467 قمرى در ربيع الابرار (1: 56) بيهقى در سنن (9: 234) خطيب در تاريخ بغداد (13: 326) ابن حزم درالمحلى (8: 195) هندى در كنزالعمال (14: 179)، ابن خلكان در وفيات الاعيان (5: 405) و بلاذرى در انساب الاشراف (3: 37) به مناسبت بيان بيوگرافى نُعمان بن ثابت مرزبان پدر و يا جد پدرى ابوحنيفه رئيس مذهب حنفى ها و پيشواى معروفِ فقهيِ اهل عراق كه پدر يا جدّش ايرانى تبار و اهل فارس و يا اهل كابل بوده، روايتى را نقل كرده اند كه وى به رسم آيين نوروزى فالوذج براى امام على(ع) هديه آورد و در اين جريان بود كه امام فرمود: (نوروزنا كل ّ يوم. ) و بنابر روايتى درباره روز مهرگان فرمود: (مَهِرجونا كل ّ يوم. ) با دادن هديه هر روز ما را نوروز و يا مَهرگان كنيد. واژه فالوذج كه عربى همان فالوده است، به معناى حلواى نوروزى و سَمَنو است كه سوغاتى ايرانيان و شيرينى نوروزى بوده است. در رواياتى به چگونگى فراهم آوردن و پخت آن اشاره شده كه مركب از مغز گندم، روغن و عسل و شكر و يا هر ماده شيرين ديگرى است كه داخل ديگ جوشيده و پخته مى شود.13
5. ان المجوس اَهدَوا إليه (على(ع)) يوم النيروز جاماتٍ من فِضَةٍ فيها سُكّر فقسّم السُكّرَ بين اصحابه وحسبها من جزيتهم وبَعَثَ اليه (على(ع) ) دهقانُ بثوبٍ منسوجٍ بالذهب فابتاعه منه عمرو بن حريث باربعةٍ الآف درهم الى العطاء؛14 مجوسى ها (ايرانيان قبل از مسلمان شدن) در روز نوروز جام هاى سيمين و نقره اى پر از شكر و شيرينى براى حضرت امير(ع) هديه آوردند. امام هداياى آنان را پذيرفت و آن را ميان مسلمانان تقسيم كرد و در مقابل جزيه و خراج آنان را بخشيد. دهقانى (بزرگ قبيله) پارچه اى زرباف براى آن حضرت هديه كرد. امام آن را به عمرو بنحريق به چهار هزار درهم فروختند. روشن است كه آن را براى مستمندان و يا ديگر مصارف جامعه اسلامى به مصرف رسانيدند.
6. روايات ديگرى از ابن عباس با همين مضمون نقل شده است كه جهت رعايت اختصار از نقل آنها درمى گذريم.15 بنابراين در هديه هاى نوروزى كه ميان ايرانيان معمول و مرسوم بوده، چه آن گاه كه به يك ديگر هديه مى داده اند و يا كشاورزان به ارباب ها و مالكان بزرگ پيش كش مى كرده اند و يا حتى در مواردى كه براى رسول خدا(ص)16 و امام على(ع) هديه نوروزى مى داده اند، هيچ گونه مخالفت و منعى و يا اصلاحى نقل نشده است، بلكه با پذيرفتن هداياى نوروزى و تدارك عوض آن با بخشش جزيه و خراج و يا دادن هديه متقابل به نوعى آن را تأييد مى كرده اند.17 گفتنى است كه افزون بر رواياتى كه درباره پديده نوروز در كتب اربعه شيعه و ديگر كتاب ها و نيز در كتاب هاى حديثى و تاريخى اهل سنّت ذكر شده، كتاب هاى مستقلى درباره اخبار مربوط به نوروز نوشته شده كه همانند بسيارى ديگر از كتاب ها مفقود و در دست نيست. نجاشى در شرح حال نصر بن عامر سنجارى كه وى را از ثقات اصحاب ما دانسته، در ميان كتاب هاى او، كتاب (ما روى فى يوم النوروز) را نقل مى كند.18 و نيز ابن نديم در شرح حال صاحب بن عبّاد نقل مى كند: له من الكتب كتاب الاعياد و فضائل النيروز؛19 سامان دادن كتابى با نام: ما روى فى يوم النوروز. و (الاعياد و فضائل النيروز) به طور طبيعى بايد بر مجموعه اى از روايات مشتمل باشد وگرنه بر نوشتن دو يا سه و يا چهار روايت كتاب اطلاق نمى شود. به هرحال، آنچه از روايات درباره نوروز و فضائل آن آمده، براى ما روشن نيست.
احكام فقهى نوروز
در فقه شيعه براى نوروز آداب و احكام ذكر شده است، مانند: غُسل، نماز و روزه مستحبى. اساس و سند فقهى اين احكام تا آنجا كه تحقيقات نشان مى دهد فقط روايت معلّى بن خنيس از امام صادق(ع) است كه نخستين بار شيخ طوسى آن را در حاشيه كتاب مصباح المتهجد و درباره دعا و زيارات و مستحبات نوشته و در مختصر مصباح شيخ نقل شده است.
اصل روايت چنين است: عن المعلّى بن خنيس عن مولانا الصادق عليه السلام فى يوم النيروز قال: اذا كان يوم النيروز فَاغتَسِل واَلبِس أنظفَ يثابك وتطيَب بأطيب طيبك وتكون ذلك اليوم صائماً فاذا صليت النوافل والظهر و العصر فصل بعد ذلك اربع ركعات تقرأ فى اوّل كل ركعة فاتحة الكتاب وعشر مرّاتِ انا انزلناه فى ليلة القدر وفى الثانية فاتحة الكتاب و عشر مرات قل يا ايها الكافرون وفى الثالثة فاتحة الكتاب وعشر مرات قل هواللّه احد وفى الرابعة فاتحة الكتاب وعشر مرات المعوذتين وتسجد بعد فراغك فى الركعات سجدة الشكر وتدعو فيها يُغفرُ لك ذنوب خمسين سنة. 20 از معلّى بن خنيس از مولاى ما امام صادق(ع) درباره روز نوروز نقل شده است كه امام فرمود: هرگاه روز نوروز شد غُسل كن و پاكيزه ترين لباس هايت را بپوش و خود را به خوش بوترين عطرها خوش بو كن و اين روز را روزه باش و آن گاه كه نوافل و نماز ظهر و عصر را خواندى، چهار ركعت نماز بخوان؛ در ركعت نخست سوره حمد و ده بار سوره قدر را و در ركعت دوم سوره حمد و ده بار سوره كافرون را و در ركعت سوم سوره حمد و ده بار سوره توحيد را و در ركعت چهارم سوره حمد و ده بار سوره ناس و فلق را بخوان و پس از آن به سجده شكر رو و دعا كن كه گناهان پنجاه سال بخشوده مى شود. بسيارى از فقها پس از شيخ طوسى در مصباح12 به پيروى از او در بيشتر كتاب هاى فقهى شان به غسل و نماز و روزه نوروز در رديف غسل ها، نمازها و روزه هاى مستحبى توجه كردند و در مقام اشاره به مستند آن نيز همين حديث معلّى بن خنيس را يادآور شدند.
ابن ادريس حلّى در سرائر، ابن سعيد حلّى در الجامع للشرائع، علاّمه حلّى در قواعد الاحكام و منتهى المطلب، شهيد اوّل در دروس و ذكرى و لمعه، ابن فهد حلّى در المهذب البارع، شيخ بهائى در جامع عباسى و حبل المتين، علامه مجلسى در بحارالانوار و زاد المعاد، شيخ بحرانى در الحدائق، فاضل هندى در كشف اللثام، شيخ جعفر كبير در كشف الغطاء، فاضل نراقى در مستند الشيعه، محمدحسن نجفى در جواهر الكلام، شيخ اعظم انصارى در كتاب طهارت، حاج آقارضا همدانى در مصباح الفقيه، سيدمحمدكاظم يزدى در عروة الوثقى و حاشيه نريمان و شارحان عروه و بسيارى از فقيهان و مراجع تقليد عصر به اين مسئله پرداخته اند. از روزى كه بحث اعمال و احكام روز نوروز در فقه شيعه مطرح شد و فتوا به استحباب آن مورد قبول مشهور فقها قرار گرفت، هيچ كس از محدّثان و مجتهدان كه رأى و نظرش قابل اعتنا باشد، بحث مخالفت با نوروز و يا شبهه نامشروعيت آن را مطرح نكرده است.
اگر سخنى دارند در اين باره است كه روايت معلّى بن خنيس مرسل و ضعيف است و نمى تواند مستند حكم شرعى قرار گيرد و بعضى با استفاده از قاعده تسامح در ادلّه سنن پاسخ داده اند و بعضى از راه احتمال مطلوبيت و قصد رجاء پيش آمده اند. به هر حال، اگر بنا بود ماندگارى و برگزارى نوروز و مراسم و آئين هاى آنها به دليل تعلّق داشتنش به ايران باستان و زرتشتيان خلاف شريعت باشد و يا برگزارى مراسم آن زنده نگاه داشتن شعائر كفار، همانندى به مجوسى ها، ترويج و تقويت شرك و آتش پرستى و فساد و فحشا و تضعيف توحيد و ارزش هاى اسلامى و انسانى به شمار آيد، در طول تاريخ هزارساله فقه باوجود اين همه حساسيت و دغدغه هاى فقها بايد به جاى پرداختن به اشكال هاى سندى براى استحباب اعمال نوروز به اصل نامشروعيت اين آيين مى پرداختند.
جالب است وقتى صاحب حدائق با فتوا به استحباب غسل نوروز مخالفت مى كند و در مطالب ابن فهد حلّى در بيان فضيلت نوروز اشكال مى كند، احكام شرعى را با اين گونه احتمال ها و مطالب استحسانى و ذوقى اثبات شدنى نمى شمارد.22 و آن گاه هيچ اشاره اى به مخالفت با نوروز نمى كند.
گفتنى است ما نيز درصدد اثبات اين روايت و مستحب دانستن غسل و نماز و روزه نوروز به استناد روايت معلّى بن خنيس و يا به كمك قاعده تسامح در ادلّه سنن نيستيم و روايت را براى اثبات چنين حكمى ناتمام و ناتوان مى دانيم و در نهايت انجام اعمال نوروز را به اميد ثواب و به قصد رجاء روا مى دانيم. لذا در جريان تعارض ميان روايت ابن خنيس با روايت ابن شهر آشوب مبنى بر نفى مشروعيت نوروز هر دو را فاقد اعتبار مى دانيم و تعارض ميان لاحجّت با لاحجّت را بى معنا مى دانيم و تلاش صاحب جواهر و شيخ انصارى32 را مبنى بر تقويت و تقديم روايت ابن خنيس بر روايت ابن شهر آشوب بدلايلى چون شهرت روايت اوّل و احتمال تقيه و در روايت دوم ناتمام مى دانيم.42
غرض توجه به اين واقعيت است كه در ميان اين همه فقهاى دقيق از ابن ادريس صاحب سرائر و علامه و شهيد اوّل و دوم تا به امروز هيچ فقيه فرزانه اى شبهه تشبه به كفار، تعظيم شعاير كفار و يا خلاف شريعت بودن نوروز را در ردّ آن مورد استدلال قرار نداده است و اگر بزرگانى از فقهاى برجسته با تقدّس مثال زدنى مانند ابن فهد حلّى با ارائه بحث مفصلى درباره تعيين روز نوروز تصريح مى كند كه (يوم النيروز يوم جليل القدر. )52 هيچ فقهى او را احياگر سنّت مشركان كه در تضاد با اهداف و مقاصد شريعت است و يا مخالفت با دليل و مدركى است، انتقاد نمى كند. در حالى كه وقتى به بحث نماز و روزه در روز عاشورا مى رسند، به دليل آنكه بنى اميه اقدام به ساخت اخبار دروغ مبنى بر فضايل روز عاشورا نمودند و براى آن فضائلى چون نماز، روزه و صله رحم و… جعل كردند، تمام آن اخبار را ساختگى قلمداد نمودند و روزه آن روز را مورد اشكال قرار دادند. اگر قرار بود در اعمال نوروز شبهه و شائبه تشبه به دشمن و يا احتمال تقويت جبهه مخالف و مانند آن باشد، به يقين ابراز مخالفت مى كردند.
اهل سنّت و آيين هاى نوروز
در منابع تاريخى، روايى و فقهى اهل سنّت به مناسبت هايى بحث از نوروز و احكام و آيين هاى آن به ميان آمده است كه در بحث روايات و نوروز به برخى منابع اشاره شد. در اينجا بعضى منابع تاريخى و فقهى افزوده مى شود.
در تاريخ طبرى و نيز تاريخ يعقوبى مانند تاريخ بغداد و خطط مقريزى در بيان حوادث تاريخى و توجه حاكمان اموى62 و عباسى72 به عيد نوروز فُرس و هدايا و آيين هاى نوروزى اشاره شده است. از جمله آمده است كه معاويه در دوران خلافتش دستور به جمع آورى هداياى نوروزى داد. و عمر بن عبدالعزيز برخلاف معاويه از جمع آورى هداياى نوروزى جلوگيرى مى كرد و در كتاب هاى فقهى نماز و روزه در روز عيد نوروز مكروه شناخته شده است.
ابن قدامه مى نويسد: خصوص روز نوروز و مهرجان روزه گرفتن مكروه است؛ زيرا كه كفار اين دو روز را بزرگ و گرامى مى دارند. از اين رو خصوص اين دو روز را روزه گرفتن همراهى با كفار است و هم چنين در روز شنبه و هر روز را كه كفار بزرگ مى شمرند و عيدى مى گيرند، روزه گرفتن كراهت دارد. 28 و كاشانى مى نويسد: روزه روز شنبه به دليل تشبه به يهود و روز نوروز و مهرجان به دليل تشبه به مجوس كراهت دارد.92 گفتنى است بعضى از اهل سنّت شيعه را مجوسى مى خوانند و باتوجه به اينكه استحباب غسل، نماز و روزه نوروز به استناد روايت معلّى بن خنيس فقط در كتاب هاى روايى و فقهى شيعه مطرح شده، محتمل است مقصود آنها از كراهت روزه نوروز به جهت تشبه به مجوسى ها شيعه باشد، چنان كه در مواردى مانند مسأله خواندن بسم اللّه الرحمن الرحيم و يا بلند خواندن آن در نماز و يا انگشتر به دست راست كردن و… براى اينكه تشبه به شيعه (مجوس) پيدا نكنند، به عكس شيعه عمل مى كنند، هرچند ممكن است قبول داشته باشند كه در واقع حق با شيعه است.30 نكته گفتنى ديگر اين است كه گفته اند در مراسم مجوسى ها روزه نيست و آنها روزه گرفتن را گناه مى دانند.13
اين نكته نيز بايد افزوده شود كه همانندى و تشبّه به چيزى، كارى، قصدى و ارادى است و بديهى است كه كه هيچ مسلمانى به قصد تشبّه به مجوسى ها روزه نمى گيرد، بلكه به استناد روايت ابن خنيس، قاعده تسامح، قصد رجاء و به فتواى مرجع تقليد به قصد تقرب به خدا اين كار را مى كند. بنابراين، تشبّه به مجوس اگر مقصود از همانندى به مجوس همانندى به كفار و زرتشتيها باشد، سنّت روزه نوروز بى مورد و بى معنا است و حكم به كراهت روزه در نوروز از باب تشبّه به مجوس در هر حال بى اساس و مردود است.
باتوجه به بررسى هاى انجام گرفته مبنى بر نقل روايات در باب هديه هاى نوروزى و نيز احكام فقهى نوروز مانند غسل و نماز و روزه مستحبى و هم چنين با عنايت به عبارات فقها در باب معاملات، قراردادها و نيز موعدها روشن شد كه هيچ گونه روايت و يا عبارتى وجود ندارد كه بتوان از آن به دلالت مطابقى يا تضمنى و يا التزامى، مذموم و يا ممنوع و ناپسند بودن نوروز را برگرفت، بلكه همواره اسلام آن را به نوعى تأييد كرده و پذيرفته است.
تعامل اسلام با ديگر فرهنگ و سنّت ها
تعيين موضع اسلام و نحوه برخورد دين با عادت ها، آداب، رسوم و فرهنگ ملت هاى مختلف جهان از موضوعات مهم اجتماعى و فرهنگى است كه در روزگار ما تحقيقى جدّى و همه جانبه مى طلبد. آيا اسلام اهل تعامل با ملّت ها و تبادل فرهنگ ها و طرفدار سياست درهاى باز و هم گرايى و داد و ستدهاى علمى، فكرى، فرهنگى، هنرى و صنعتى با ملّت ها و تمدّن هاست؟ يا آنكه طرفدار سياست مرزها و درهاى بسته است و با آنچه رنگ و نشان غيرخودى دارد و به ملّت هاى غيراسلامى متعلّق است، مخالفت مى كند؟
از آنجايى كه دين اسلام به منزله آيينى آسمانى و مكتبى الهى با فطرت و خواسته هاى واقعى و جدّى انسان در همه ابعاد منطبق است و تمام برنامه و رسالتش فراهم سازى زمينه رشد و تعالى و سعادت و بالندگى همه سويه انسان و جوامع انسانى است، قهراً باز و بسته بودن مرزهاى آن بر روى واردات و صادرات در زمينه هاى علمى، فكرى، فرهنگى، اقتصادى، سياسى و صنعتى بدون لحاظ خصوصيات جغرافيايى، نژادى، قومى و مذهبى و بدون حساسيت به سنّت و يا مدرنيته و براساس مصالح و مفاسد و آثار و پى آمدها تنظيم و استوار مى شود. هر دانش، فرهنگ و برنامه و ابزار و سازكارى كه در راستاى رسالت الهى و انسانى جامعه باشد و استفاده از آن در تضاد با مقاصد شريعت نباشد و زيان و خطرى را براى هويت دينى، استقلال فرهنگى در پى نداشته باشد و دليل خاص شرعى بر منع آن وجود نداشته باشد، مورد قبول و تأييد اسلام است و يا دست كم اسلام با آن مخالفتى ندارد.
عناصر سازنده و سازگار با نيازهاى بشر مانند طب، هندسه، هيئت، نجوم، فلسفه، صنعت، تكنولوژى، آداب و رسوم جالب و آموزنده كه متعلّق به نوع بشر است و نژاد، زبان، آب و خاك و حتى دين و مذهب در آن لحاظ نشده، با فرض آنكه دليل معتبر شرعى بر مخالفت آن نباشد و نيز عناوين ثانويه مانند تشبّه و خودباختگى و حقارت در برابر اجانب و دشمنان، مورد تأييد اسلام است؛ خواه ميراث و يادگار روم، يونان و ايران باستان باشد و يا از فرآورده ها و توليدات تمدّن جديد غرب و اروپا به شمار آيد.
اسلام نه سنّت شكن و تجدّدزده است و نه متحجّر و مخالف تجدّد و تمدّن؛ دين عقل، منطق، علم، ترقّى، تقدّم و تمدّن است و هرچه را در راستاى تعالى و ترقّى، سعادت و سلامت انسان و جامعه انسانى باشد، با سماحت و سهولت به رسميت مى شناسد و با آنچه جمود، جهل، تحجّر، شرك، بت پرستى، خرافه، انحراف، فساد و منكرات است، با كمال صراحت و به دور از هرگونه ملاحظه و مخفى كارى مخالف است.
همين عقلانيت و منطق محورى و فطرى بودن دين و احكام دينى و سماحت و سهولت و حكمتِ حاكم بر احكام شريعت، على رغم همه موانع و كارشكنى هاى متجاوزان به حقوق و ناموس و جان ملّت ها عليه اسلام، سبب شده كه اسلام در كوتاه ترين زمان با كمترين امكانات در ژرفاى جان ميليون ها انسان برخوردار از فطرت سالم انسانى نفوذ و تا عمق سرزمين هاى تحت سلطه زورگويان پيش رود و شالوده تمدّنى نوين و فرهنگى عظيم را در سطح جهان بنا نهد وبا ردّ هرگونه تنگ نظرى و جمود و جهالت و درهم شكستن حصارهاى موهوم و غيرمنطقى راه تحصيل علم و دانش و هنر و دريافت هنر و تكنيك و فن آورى را از هركجا و از هرجا و از هركس بر روى مسلمان باز و هموار سازد. آن گاه با ايجاد روح خودباورى و استقلال و حرّيت و استوارى بر مواضع اصولى و شايسته ضمن احترام به آداب و عادت ها و فرهنگ هاى پسنديده اقوام و ملّت ها به منزله امورى انسانى و منطقى به دور از هرگونه التقاط، انحراف و خودكم بينى و خودباختگى فرهنگى، قوّت هاى علمى، فكرى فرهنگى و اجتماعى ديگر ملّت ها را مورد توجه قرار داده و در خدمت اين انسانيت به كار گرفته است.
تأثيرگذارى شگرف اسلام
مخالفت نكردن اسلام با آن دسته از آداب، سنن و فرهنگ هاى پسنديده پذيرفته شده در ميان ملّت ها و حساسيّت نشان ندادن به آنچه بى زيان و ضرر است، مانند زبان، خط، گويش و نوع پوشش و يا تأييد و پذيرش آنها به هيچ وجه به معناى تأثيرپذيرى از فرهنگ ها و موضع انفعالى نيست، بلكه اين گونه موضع گيرى هاى واقع بينانه مبتنى بر خرد و منطق و استوار بر سماحت و سهولت و دورى از تعصّب هاى بى جا و بى مورد دليل قوّت و باعث سرعت و گسترش روزافزون اسلام بوده و اسلام را دينى جاودانه، جامع، جهانى، پرجاذبه و ماندنى ساخته و عالى ترين نوع تأثيرگذارى و فرهنگ سازى را در سطح جهانى داشته است. تنگ نظرى، تعصّبات خشك و بى مورد، منطقه اى و قومى فكر كردن سياست بسته و نفى تعامل و ارتباط با ديگر ملّت ها به دور از ساحت قدس اسلام است.
آيات قرآنى، سيرت و سنّت پيامبر اسلام و زندگى پيشوايان دين گواه اين حقيقت است.
امام على(ع) خطاب به مالك اشتر با عنوان والى مصر، سرزمينى تاريخى و كهن كه تمدّن ها، حكومت ها و فرهنگ هاى بسيار ديده، درباره نحوه برخورد با آداب و رسوم رايج در ميان مردم آن ديار چنين نوشته است: ولاتنقُض سُنّةً صالحةً عَمِل بها صدور هذه الاّمة واجتمَعت بهاالاُلفة وصَلَحَث عليها الرّعيّة ولا تُحدِثَن ّ سنّةً تَضُرّ بشيء من ماضى تلك السُّنَن فيكون الاجرُ لمن سنّها والوِزر عليك بما نَقَضتَ منها؛23 قانون پسنديده اى را كه مورد عمل پيشينيان بوده و هم بستگى مردم را در پى داشته و امور اجتماعى مردم بر محور آن سامان يافته است، نقض نكن و قانونى را كه به سنّت هاى پسنديده گذشتگان زيان برساند، ايجاد نكن كه در اين صورت پاداش و ستايش مردم براى بنيان گذاران آن سنّت ها و بار گناه سنت شكنى براى تو خواهد بود.
شارحان نهج البلاغه عبارت (صدور هذه الاّمة) را مختلف معنا كرده اند و بعضى (اين امت) را به امّت اسلام شرح كرده اند ولكن باتوجه به سابقه تاريخى و فرهنگيِ مصر و دقت در سخنان حضرت امير(ع) به خوبى استفاده مى شود كه مقصود ملّت باسابقه مصر از قبل از اسلام است.33 در بخش پايانى عهدنامه برتوجه به سنّت هاى پسنديده و بهره گيرى بهينه از آن تأكيد شده است: والواجب عليك أن تتذكّر ما مضى لمن تقدّمك من حكومة عادلة أوسنة فاضلة أو أثر عن نبيّنا صلى اللّه عليه و آله و سلم أو فريضة فى كتاب اللّه تعالى، 43 بر تو لازم است همواره حكومت هاى دادگستر پيشين، سنّت هاى ارزش مند، آثار به جاى مانده از پيامبر اسلام و واجباتى را كه در كتاب خداست، به ياد داشته باشى. در روايتى رسول خدا(ص) به اميرمؤمنان(ع) فرمود: (يا على! عبدالمطّلب در عصر جاهليت پنج سنّت را پايه گذارى كرد كه در اسلام مورد تأييد قرار گرفت:
1. ازدواج فرزندان را با زنان پدرانشان حرام كرد؛
2. از گنجى كه يافته بود، يك پنجم (خمس) آن را صدقه داد؛
3. پس از حفر چاه زمزم آن را (سقاية الحاج) نام گذارى كرد؛
4. ديه و غرامت كشتن يك انسان را صد شتر قرار داد؛
5. طواف به دور خانه خدا را هفت (شوط) قرار داد. و همه اين سنت هاى پسنديده كه توسط عبدالمطّلب پايه گذارى شده، در اسلام به رسميت شناخته شده و مورد تأييد و تأكيد قرار گرفت.53 شايد با تأملّى دقيق بتوان از اين روايت نيز در بحث مورد نظر سود جست.63 آرى! اسلام با سنّت هاى جاهليت مخالف است كه موجب گمراهى، شرك، و رواج جهل و خرافات باشد، نه آنكه با هرچه در عصر قبل از اسلام بوده است. بايد اين گونه برخوردهاى واقع بينانه و استوار بر سماحت و سهولت را به منزله بحثى پايه و اصل كلّى از مختصات و جامعيت اسلام از افتخارات اين آيين كامل الهى به حساب آورد.
شهيد مطهرى در اين باره نوشته است: از جامعيت اسلام است كه نسبت به بسيارى از امور دستور نداشته باشد و مردم را آزاد بگذارد. يك سلسله آداب و رسوم ميان مردم هست كه اگر آنها را انسان از طريق مثبت انجام بدهد، نه جايى خراب مى شود و نه جايى آباد و اگر ترك هم بكند همين طور.73
ييكى از محقّقان معاصر مى نويسد: ضمن اينكه حوزه وسيع تحت حكومت و شريعت اسلامى اداره مى شد، سنّت هاى ادارى هر محل تا آنجا كه با شريعت سازگارى داشت، حفظ شد و ادامه يافت؛ در شام و مصر سنّت رومى و در عراق و فارس سنّت ساسانى.83
فرهنگ و آداب و رسوم خاص هر قومى تا آنجا كه در تضاد با روح اسلام، توحيد، يگانگى و وحدت نباشد، ملحوظ و محترم است.93 اسلام هرگز جريان فرهنگ انسانى را سد نكرده و حتى آن را به پيش رانده است. اسلام درباره امور عادى، عرفى، اجتماعى، فرهنگى و چگونگى پوشش، گويش و مانند آن به طور غالب مردم را آزاد گذاشته و در جزئيات دخالت نكرده است. البته ارشاد و راهنمايى براى بهبود و بهينه شدن كارها و كلّيات و قواعدى دارد كه با منطق و خرد و فطرت پاك انسانى منطبق است و آيين و آداب و عادت ها و رسوم در هر زمان و زمينى بايد با همان مقياس ها سنجيده شود. هرچه به انحراف بشر از مسير صحيح زندگى بينجامد و با هدف آفرينش و كمال انسانى در تضاد باشد، مانند بت پرستى، جهل، خرافه، فساد، فحشا و منكرات از نظر اسلام ممنوع و نامشروع است.
با روشن شدن موضع اسلام در برخورد با فرهنگ و سنّت هاى رايج در ميان اقوام مختلف جهان چه پيش از اسلام و چه پس از اسلام، سنّت ديرپاى نوروزى را به منزله آيينى باستانى و ملّى در ايران بايد بررسى كرد و نظر اسلام را درباره آن جوييد؛ آيا آيين و جشن هاى نوروز همراه با جنبش طبيعت، خانه تكانى، نوپوشى، اظهار نشاط و شادمانى، استفاده از بوى خوش، پخش نقل و شيرينى، ديد و بازديدها، دادن هدايا، فراموش كردن قهر و كينه ها، برقرارى صلح و آشتى با دوستان، عفو و بخشودگى زندانيان و… ترويج و تقويت بى دينى، شركت و بت پرستى و در تضاد با ارزش هاى انسانى و رونق جهل و خرافات است و يا آنكه دليلى معتبر از كتاب و سنّت بر مخالفت با نوروز و نامشروعيت آن در دست است و يا تشريع و افتراء و دخالت و تصرّف در حوزه دين و احكام الهى است؟
مخالفت با نوروز صرفاً به دليل خدمت تاريخى و متعلّق به ايران باستان و عهد زرتشتيان همانند مخالفت با زبان فارسى و مخالفت با طب و فلسفه به دليل تعلق آن به ايران و زردشتيان40 روم و يونان و مخالفت با صنعت و تكنولوژى به دليل تعلّق آن به غرب و اروپا و… مادامى كه دليل معتبرى در دست نباشد، غيرمنطقى و نامعقول و بد جلوه دادن حقيقت دين در ديد جهانيان و خلاف مصالح شريعت و امور اسلامى است.
بنابراين، در صورتى كه دليل معتبرى بر مخالفت شريعت با نوروز در دست نباشد و بر اين آيين باستانى و ملّى آثارى چون بدعت، تشريع، تشبّه به دشمن، شرك، فساد و تضاد با ارزش ها مترتب نگردد، مقتضاى اصول و قواعد كلّى اسلامى و موازين فقهى و اصولى بى اشكال بودن برگزارى مراسم نوروزى است و به صرف اينكه سنّتى كهن و متعلّق به ايران باستان و عهد زرتشتيان است، نمى توان با نام دين به مخالفت با آن برخاست و آن را نامشروع اعلام كرد.
دلايل مخالفان
برخى در مخالفت با مراسم نوروز و نامشروع بودن آن به وجوهى استدلال كرده اند كه به طور فشرده مهم ترين آنها را نقل و نقد مى كنيم:14
1. اسلام جز عيد فطر، قربان و جمعه عيد ديگرى ندارد. بنابراين، عيد نوروز چون مورد تأكيد اسلام نيست، بدعت و خلاف شرع است.
نقد: اولاً بنا نيست كسى عيد نوروز را جزء اعياد اسلامى و يا مذهبى بشمرد، بلكه آن را با عنوان عيد ملّى مطرح مى كنند و ثانياً سخن از تأييد نيست، بلكه بحث در اين است كه آيا مخالفتى با آن شده است يا نه و برحكم به خلاف شرع و بدعت بودن نوروز احراز مخالفت و دليل لازم است.
2. مشروعيت نوروز نياز به اجازه شرع مقدّس دارد و بدون آن ممنوع و نامشروع است.
نقد: اگر مقصود آن است كه انجام اين برنامه ها به نام اين و با انتساب به اسلام باشد، ممنوع است. اما اگر مقصود آيين هاى نوروزى به عنوان بومى و ملّى است، از قبيل خانه تكانى، نوپوشى، ديد و بازديد، دادن هديه، صلح و آشتى و اظهار سرور و شادمانى، بديهى است كه اين گونه امور جزء عبادات محسوب نمى شود تا توقيفى باشند و نيازمند اجازه شرع مقدّس باشند. اگر مقصود اعمالى مانند غسل، نماز و روزه است، البته اينها توقيفى و نيازمند به اجازه و دليل شرعى است و كسانى كه به استحباب اين اعمال فتوا داده اند، به روايت معلّى بن خنيس به ضميمه قاعده تسامح در ادلّه سنن و باب رجاء مطلوبيت و قصد رجاء استناد كرده اند.
3. ابن شهر آشوب از امام كاظم(ع) روايت كرده است كه امام از پذيرفتن تقاضاى منصور دوانيقى مبنى بر نشستن امام جهت شادباش گويى عيد نوروز و پذيرفتن هديه هاى نوروزى امتناع ورزيد و فرمود: انّى قد فلتّشت الأخبار عن جدى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم فلم أجدِ لهذا العيد خبراً؛ من ميان اخبارى كه از جدم رسول خدا رسيده، جست وجو كردم و براى اين عيد خبرى نيافتم. و اين عيد سنتى از فُرس است كه اسلام آن را محو كرده و پناه به خدا مى برم كه آنچه را اسلام از بين برده است من آن را زنده كنم.24
نقد: اولاً اين روايت از جهت سندى فاقد اعتبار و اعتماد است، ثانياً با روايت ابن خنيس كه از نيمه دوم قرن پنجم همواره مورد فتواى مشهور فقها بوده، مخالف است و اگر بناى تعارض باشد، روايت ابن خنيس بر آن مقدّم است، ثالثاً از جهت متن و عبارت چندان شباهت و سنخيتى با روايات ندارد و رابعاً از جهت دلالت دچار اشكال است؛ نيافتن خبرى براى اين عيد يا به معناى آن است كه درباره اصل آن و يا درباره تأييد آن خبرى پيدا نشده است؟ هر يك از دو احتمال كه مقصود باشد، دليل بر نامشروعيت آن نمى شود، بلكه بايد خبرى بر مخالفت با آن يافت تا به نامشروعيت حكم نشود. پس معناى روايت اين است كه بر اصل اين عيد خبرى يافت نشده، نه بر مخالفت و نه بر تأييد آن. با فرض اينكه امام درصدد اثبات نامشروعيت آن به استناد اخبار جدّش رسول خداست، نه آنكه خود آن را ممنوع و خلاف شرع اعلام كند، پس جمله (وانّه سنّة الفرس ومحاها الاسلام) چه معنا مى دهد؟ اسلام كجا، چگونه و به استناد كدام دليل آن را محو ساخته است تا زنده كردن آن مخالف با اسلام باشد؟ اگر از همه اشكالات ياد شده صرف نظر شود و سند و متن و دلالت آن پذيرفته شود، برخى بزرگان مانند علاّمه مجلسى، صاحب جواهر و شيخ مرتضى انصارى باتوجه به روايت ابن خنيس (انه يوم من ايامنا حفظه الفُرص؛ نوروز روزى از روزهاى ماست كه ايرانيان آن را حفظ كرده اند).34
روايت ابن شهر آشوب را حمل بر تقيه كرده اند كه روزگار امام كاظم(ع) اوج خفقان و تقيه بوده است. به هرحال، از روايت مناقب ممنوعيت و نامشروعيت عيد نوروز استفاده نمى شود و در نتيجه، اگر دليل خاص ديگرى برخلاف يا وفاق نباشد، نوبت به اجراى قواعد و اصول مى رسد كه مقتضاى حكم عقل و شرع اباحه و جواز است.
4. سند مشروعيت عيد نوروز و آيين هاى نوروزى روايت معلّى بن خنيس است كه از جهت سندى مرسل و ضعيف است و احتمال ساختگى بودن آن توسط يهود منتفى نيست؟
نقد: گذشته از اين كه ثابت نيست يهود چه انگيزه سياسى، فرهنگى و يا منفعت اقتصادى از ساختن اين حديث در ترويج و تعظيم عيد نوروز داشته اند و گذشته از اينكه در طول تاريخ و عمر هزار ساله اين حديث از زمان شيخ طوسى تا به امروز كسى از محدّثان و فقيهان و ناقلان حديث چنان احتمال نداده و تنها به ضعيف شمردن سند آن اشاره كرده اند، كسانى بايد اين احتمال را جواب گو باشند كه بخواهند شرافت و فضيلت نوروز را به استناد اين روايت ثابت كنند. لكن ما نيازى به جواب از اين احتمال نمى بينيم؛ زيرا معتقديم كه هيچ گونه دليل قابل اعتمادى بر نفى مشروعيت نوروز و مقتضاى قواعد و اصول وجود ندارد. افزون بر آنكه شواهدى بر جواز برگزارى مراسم نوروزى دلالت دارند و مدعيان نامشروع بودن نوروز بايد دليل پذيرفته اى ارائه دهند كه اسلام با نوروز مخالفت ورزيده است. بنابراين، چون دليل قابل اعتمادى بر مخالفت نيست، حكم به نامشروعيت سخنى گزاف مى نمايد و مقتضاى اصول و قواعد عقلى و شرعى بى اشكال بودن مراسم نوروزى است.
منابع
1. رسائل اخوان الصفا، ص 4، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم؛ الشيعة فى الميزان، ص 413.
محمد جواد مغنيه دارالتعارف للمطبوعات بيروت لبنان.
2. تهذيب، ج4، ص 333، ح 114.
3. اقبال الاعمال، ص 4 .
4 . همان، ص 86 .
5 . همان، ص 4،86، 541، 554.
6 . رجوع شود به لغت نامه دهخدا، ج 45، فرهنگ معين، ج 5، ص 433، مقالات تقى زاده گاه شمارى در ايران، ج 01، ص 3 ـ 6، مجله يادگار سال چهارم، شماره 7 و… .
7 . جهت اطلاع از حقيقت استصحاب قهقرائى به كتاب هاى اصولى از جمله اوثق الوسائل شيخ موسى تبريزى ص 364 ـ 438 كه حاشيه بر رسائل شيخ انصارى است مراجعه شود. و كلمات فقها در استفتائات و نيز بحث بيع نسيه و سلف ديده شود.
8 . فروع كافى، ج 5، ص 141؛ مرآت العقول، ص 19، ص 116؛ من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 30؛ روضة المتقين، ج 7، ص 351؛ تهذيب الاحكام، ج6، ص 435، رقم 229 با تحقيق على اكبر غفارى؛ ملاذ الاخيار، ج 10، ص 396، وافى، ج 17، ص 366.
9 . الفقيه، ج 3، ص 300، ح 4073.
10 . الفقيه، ج 3، ص 300، ح 4073؛ الوافى، ج 17، ص 372، ح 17454 و در وسائل، ج 12، ص 214 باب استحباب الهدية، ج 14 ـ 15 نقل كرده است.
11. دعائم الاسلام قاضى نُعمان مغربى متوفى 363 هجرى قمرى و 974 ميلادى، ج 2، ص 326 و مستدرك وسائل، ج 13 باب الهدية.
12 . التاريخ الكبير للبخارى، ج 1، ص 414.
13 . بحارالانوار، ج 66، ص 287، ح 10 و 12 و نيز رجوع شود به مجمع البحرين ماده فلوذج.
14 . البحار، ج 41، ص 118 به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 315.
15 . مراجعه شود به الآثار الباقية ابوريحان بيرونى، ص 325 ـ 327 ترجمه على اكبر داناسرشت، ربيع الابرار زمخشرى، ج 1، ص 85، انتشارات رضى قم.
61. الاثار الباقية ابوريحان بيرونى، ترجمه على اكبر داناسرشت، ص 324 و بحارالانوار، ج 66، ص 287، ح 1.
71. رجوع شود به هر روايتى كه در صفحات گذشته نقل كرديم همراه با كلمات بزرگانى مانند پدر علامه مجلسى در شرح فقيه، ج 7، ص 349.
81. رجال نجاشى، ص 428، ح 1150.
19 . فهرست ابن نديم، ص 194، دارالمعرفة لبنان.
20 . مصباح المجتهد، ص 790؛ بحار، ج 59، ص 101؛ وسائل، ج 7، ص 346، مؤسسه آل البيت؛ سرائر، ج 1، ص 315؛ المهذب ابن فهد حلى، ج 1، ص 191؛ الحدائق، ج 4، ص 212.
12. النُجعه فى شرح اللمعة قسم الصلاة جزء دوم شيخ محمدتقى شوشترى.
22. حدائق الناضرة، ج 4، ص 212.
32. جواهر الكلام، ج 5، ص 40؛ طهارت شيخ انصارى، ص 328.
42. باتوجه به اينكه روايت ابن خنيس مشتمل بر بيان يك حكم مستحب است مى تواند منشأ براى قاعده تسامح و يا احتمال مطلوبيت و قصد رجاء باشد اما روايت ابن شهر آشوب چون مشتمل بر نامشروع بودن نوروز است نمى تواند مشمول قاعده تسامح باشد.
52. مهذب البارع، ج 1، ص 191.
62. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 306، رك: تاريخ طبرى، ج 6، ص 659 كه مربوط مى شود به حوادث سال 101.
72. تاريخ طبرى، ج 9، ص 218، حوادث سال 245.
82. مغنى ابن قدامه، ج3 ، ص 99؛ در كتاب الفقه على المذاهب الاربعه نيز همين فتوى برگزيده شده است. ج 1، ص 558 ـ 559.
92. بدائع الصنائع، ج 2، ص 79.
30 . نويسنده سنى وهابى به نام عبداللّه محمد غريب كتابى نوشته بنام: جاء دور المجوس ـ در آن انقلاب اسلامى و امام را مجوسى خوانده اند نه اسلامى عجمى شمرده نه عربى و ايرانى كسروى دانسته اند. محمدى، ص 357 به نقل از كتاب كذبوا على الشيعه، ص 210 و نيز مراجعه شود به الغدير، ج 11، ص 53. علامه امينى در الغدير ج 10، ص 210 ـ 211 و سيد عبدالرزاق مقرم در كتاب مقتل الحسين، ص 369 به مواردى از مخالفت با شيعه اشاره كرده است كه چون اين اعمال را شعار شيعه و تشبه به آنها مى دانند خلاف سنت معرفى كرده اند.
13. الاثار الباقية ابوريحان بيرونى، ص 357.
23. نهج البلاغه صبحى صالح نامه، 53؛ فيض الاسلام، ص 1001، فراز 23.
33. رك: شرح نهج البلاغه، خويى، ج 20، ص 318؛ ميثم بحرانى، ج 5، ص 149؛ الراعى والرعية، توفيق الفكيكى، ص 178؛ ابن ابى الحديد، ج 17، ص 48.
43. نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 53؛ فيض الاسلام، ص 1023.
53. خصال شيخ صدوق، ص 312، چاپ جامعه مدرسين قم؛ بحارالانوار، ج 15، ص 127 و 129.
63. علامه مجلسى در شرح حديث بيانى دارند: شايد بنيان گذارى اين سنت ها توسط عبدالمطلب با الهام الهى بوده است و اسلام اين سنت ها را نسخ و زائل نكرد و مورد تأييد و قبول قرار داد، ج 15، ص 127 و مقصود ايشان از الهام وحى و فرمان آسمانى نيست بلكه همان عقل و خرد و منطق و فطرت انسانى است.
73. اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 33 ـ 158؛ خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 24 ـ 25، جزوه هجرت و جهاد، ص 34 ـ 35.
83. كارنامه اسلام دكتر عبدالحسين زرين كوب، ص 143.
93. كارنامه اسلام، ص 166 و 29 ـ 30.
40 . خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 111.
14. كتاب نوروز تأليف خالص و روضات الجنات خوانسارى، ج 1، ص 29.
24. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 319؛ بحار، ج 59، ص 100.
34. جواهر الكلام، ج 5، ص 40، طهارت شيخ، ص 328، چاپ سنگى.
بانظر به اينكه در حديث مرسل ابن خنيس و ديگر احاديث مرسل. نوروز روز ولايت على بن ابى طالب عليه السلام و روز ظهور امام زمان عليه السلام شناخته شده نظر فقيهان بزرگى مانند صاحب جواهر و شيخ انصارى مبنى بر حمل روايت مناقب بر تقيه با فرض درستى سند هر دو سخن دقيق و عالمانه اى است و عمل بر تقيه را در كلام اين بزرگان خلاف و تقيه دانستن ناشى از بى دقتى است.
دو شنبه 27 اسفند 1397 - 21:28:44