تهران- الکوثر: 'توماس فریدمن' ستون نویس نیویورک تایمز ودارنده سه جایزه'پولیتزر'ونویسنده هفت کتاب در این تفسیر آورده است : فیلمی به نام 'این آسیایی های پولدار دیوانه' اکران شده که از جهاتی قابل تأمل است.
یک نکته مهمی در این فیلم مستتر است که توجه را جلب می کند: آسیای پولدار حقیقتا ثروتمند شده است. نه به این خاطر که دراین قاره برخلاف سایر مناطق میان مردمانش اختلافات سیاسی، قبیله ای، قومیتی و دینی وجود ندارد . بلکه به این علت که؛ آسیا در گذر زمان آموخته است تمام اختلافات موجود را کنار بگذارد و تمام تمرکزش را فقط معطوف به ساختن آینده ای کند که ثروت جاودان برایش به یادگار بگذارد، یعنی توسعه آموزش و پرورش، تجارت، زیرساخت ها، سرمایه انسانی و در موفق ترین نقاط قاره، حاکمیت قانون.
این رویکرد، واقعا غیرقابل تصور، آسیا را سعادتمند و ثروتمند واقعی کرد . این سعادت پایدار و ابدی؛ از کشف منابع طبیعی خدادادی بدست نیامده است، بلکه مرهون بهره گرفتن از منابع انسانی است. این منابع انسانی همان مردان و زنان اند که آسیا به ایشان لوازم کار داد تا پتانسیلهای خود را بشناسند و از آن به نحو احسن بهره برداری کنند.
و حالا می توان از همان دریچه نگاه؛ فیلمی در مورد خاورمیانه ساخت با نامی کاملا متضاد به نام 'بیچاره خاورمیانه ای های ثروتمند'.
به جز معدود استثناهایی، این منطقه هرگز در تاریخ خود اینقدر آشفته و به هم ریخته نبوده است که مردم آن حتی بر سر اینکه کدام خانه درختان زیتون بیشتری دارد و یا بر سر دعواهای قومی و فرقه ای به جان هم افتاده اند و یکدیگر را تکه پاره می کنند وتمام موهبتهای الهی و امکانات بالقوه ای که در اختیار دارند را به راحتی از کف می دهند.
حقیقتا در مقام مقایسه؛ آسیا و خاورمیانه از این حیث کاملا متضاد هم هستند.
واقعا مایه تاسف است. ناحیه ای از جهان که صاحب بیشترین ثروتهای خدادادی است ؛ اینقدر از عقلانیت فاصله گرفته و خود را به فقر و فلاکت و بدبختی انداخته است و به گذشته اجازه داده است، آینده را برای همیشه زیر خروارها خاک دفن کند.
اما برعکس. آسیا؛ قاره ای ذاتا فقیر، اما خود را برای همیشه ثروتمند کرد. چگونه؟ فقط با این عقلانیت، که به آینده اجازه داد؛ گذشته را دفن کند.
و اینک؛ همین خاورمیانه؛ ناحیه ای است که رئیس جمهور 'ترامپ' می گوید می خواهد از شر آن خلاص شود.
مشکل اصلی آمریکا در قبال خاورمیانه، ماندن و یا رفتن نیست. مسئله، زیرک بودن و خاموش ماندن و چیزی نگفتن است.
ترامپ لال مانده است. او در فکر خروج از خاورمیانه است و دارد اداره آن را به متحدان آمریکا شامل اسرائیل، عربستان و یار و رفیقش'ولادیمیر پوتین' می سپارد و با آنها در این زمینه قراردادهای جانبی می بندد.
ما می گوییم و ترامپ هم درس عبرت می آموزد. ما گفتیم که چه اتفاقی می افتد وقتی آمریکا چک سفید امضا برای متحدانش و رفقایش صادر می کند تا آنها هم در منافع ما سهیم باشند اما راه خودشان را بروند و دستورکار خودشان را در منطقه پیاده کنند. اینجاست که آمریکا رهبری دیپلماتیک خود را در حقیقت به دیگران تفویض می کند.
حالا بر می گردیم به همان فیلم ویدیوئی خیالی راجع به خاورمیانه.
ترامپ در وهله نخست، سفارت آمریکا را از تل آویو به بیت المقدس منتقل کرد، یعنی در واقع به 'بنیامین نتانیاهو' جایزه ای اهدا کرد که سالها بود انتظارش را می کشید.
منتها ترامپ هیچ چیز در ازاء اهداء این جایزه از اسرائیل طلب نکرد.
ترامپ حداقل چیزی که در ازاء این خدمتش به 'بی بی' (نتانیاهو) می توانست از او مطالبه کند این بود که تمام شهرکسازی ها در خارج از مرزهای کرانه باختری یعنی در نواحی پرجمعیت عرب نشین متوقف شود. اگر قرار باشد در آینده توافق صلحی بدست آید، این نواحی پرجمعیت عرب نشین جزء قلمرو فلسطینیان محسوب خواهد شد.
فقط در آن صورت بود که می شد امید داشت روند صلح خاورمیانه به پیش می افتد.
اما افسوس که آمریکا با این عمل ترامپ؛ بزرگ ترین دارایی دیپلماتیک خود را از دست داد. چقدر این تصمیم احمقانه بود.
ترامپ حالا آمده است و فلسطینیان را تنبیه می کند آن هم به جرم اینکه چرا حاضر نیستند با نتانیاهو مذاکره کنند؛ نتانیاهویی که هیچ پیشنهاد توافقی را روی میز نگذاشته است.
ترامپ آمده است و کمکهایش به تشکیلات خودگردان فلسطین را قطع کرده است. با این کمکها بود که پروژه های آب و فاضلاب این حکومت اجرا می شد.ترامپ کمک مالی اش به 'آژانس امداد و کار سازمان ملل' موسوم به 'آنروا' را قطع کرد. این آژانس بزرگ ترین کار آفرین در 'کرانه باختری' و 'غزه' بود و منبع اولیه اموزش دانش آموزان فلسطینی بود.
ترامپ دچار توهم شده است و فکر می کند می تواند برای همیشه چماقی را بالای سرفلسطینیان نگاه دارد و در عوض هیچگاه از اسرائیل نخواهد که یک کار درست و حسابی انجام بدهد و نگذارد کار از اینکه هست خرابتر شود.
بله. حالا با کاری که ترامپ کرد، یقینا همه چیز خرابتر خواهد شد. تشکیلات خودگردان فلسطین احتمالا متلاشی خواهد شد. اگر هم فرو نریزد، بی اثرتر و فاسد تر از آنچه که هم اکنون هست خواهد شد. ساختن مجدد آن دیگر به راحتی ممکن نخواهد بود. آنگاه است که اسرائیل بر سراسری ناحیه کرانه باختری حاکم خواهد شد؛ منتها با پرداخت هزینه ای بس سنگین.
عربستان سعودی
شکی نیست که در کل خاندان آل سعود،'محمد بن سلمان' ولیعهد عربستان تنها فردی است که این شهامت را به خرج داده است و دست به یک سری اصلاحات اجتماعی، دینی و اقتصادی زده است آن هم بطور همزمان.
در کل خاندان آل سعود، این فقط محمد بن سلمان است که در سیاست خارجی یک رویکرد زورگویی را سرلوحه کارش قرار داده است و در داخل هم قدرت تام و کمال در دستان اوست و خودش هم از حیث شخصیتی ؛ فردی است که بریز و بپاش بی حد و حصر دارد اینجا هم همه چیز همزمان اتفاق می افتد.
در حقیقت محمد بن سلمان آدمی است با شخصیت دو وجهی. وظیفه ما این است که نگذاریم وجه بد شخصیتی او بر کل وجودش غالب شود ، بلکه بکوشیم افکار خوب او تقویت شود. اما ترامپ که هنوز که هنوز است یک سفیر در عربستان ندارد؛ یک دفعه از عربستان غیبش زده است.
عصاره آن رویداد مهمی که در عربستان در حال اتفاق افتادن است این است: دمکراسی ابدا در دستور کار نیست. آنچه که در دستورکار است، ایجاد اصلاحات اجتماعی، اقتصادی و دینی است.
برای اولین بار؛ محمد بن سلمان چندی پیش یک زن را به رهبری شهرداریهای مهم کشور منصوب کرد.
شگفت انگیز است. عربستانی که بعد از سال 1979، نقش یک رهبر مخرب را در جهان عرب ایفا می کرد و قرائت اسلام ناب(وهابی) را در سطح منطقه منتشر و پیاده می کردکه همین تفکر مبنای وقوع واقعه 11سپتامبر شد، حالا همین پادشاهی، امروز رهبری داردکه می خواهد از آن مذهب خشک جمود یافته روی بگرداند و بازتر شود و معتدل شود. این پادشاهی، امروز می خواهد دینی را بر کشور حاکم سازد که در آن اسلام خواهان رادیکال جایی نداشته باشند و به انزوا کشیده شوند و برعکس میانه روها قوت بگیرند در همه جا.
این؛ عربستانی است که به نفع آمریکاست آن را پرورش بدهد و شکوفایش کند.
اما فارغ از این تحولات شگرف؛ ولیعهد عربستان دست به یک سری اقداماتی زده که هم به ضرر خودش تمام شده است و هم به ضرر عربستان و هم آمریکا.
محمد بن سلمان معدود مشاوران افراطی ای دارد که مدام به او توصیه می کنند از 'الگوی چین' پیروی کند.
این الگوی چین چیست؟
چین به زور خود را بر 'دریای چین جنوبی ' مسلط ساخت. دنیا به این قضیه شکایت کرد. چین گفت ' برید گم شید'. ناگهان دنیا هم عقب کشید.
در عربستان هم وقتی کانادا به بدرفتاری دولت عربستان با یک فعال حقوق بشر انتقاد کرد، محمد بن سلمان خونش به جوش آمد و یک دفعه تمام روابطش را با کانادا قطع کرد.
این از کوره در رفتن بود و کار عاقلانه ای نبود.
قیاس عربستان با چین؛ یک قیاس مع الفارق است.
عربستان، چین نیست. عربستان؛ بهتر است دوبی باشد تا شانگهای. عربستان؛ بهتر است قدرت نرم داشته باشد تا قلدری.
امارات
شیخ محمد بن راشد المکتوم در ماه اوت گذشته یک سری توئیت هایی کرد که توجه بسیاری را در سعودی به خود جلب کرد. حاکم دوبی در یکی از این توئیت ها گفته بود: 'جهان عرب دچار بحران مدیریت است؛ نه بحران منابع . نگاهی بیاندازید به چین و یا ژاپن ... آنها امروز کجا هستند و ما کجاییم. آنها در حالی به این اعتلا رسیده اند که هیچگونه منابع طبیعی در اختیار ندارند'.
وی ادامه می دهد:'کشورهایی در جهان هستند که سرشار از نفت و گاز و آب و سرمایه انسانی اند، اما نه تنها به پیشرفت و توسعه لازم نرسیده اند، بلکه آنقدر ناتوان و ضعیف اند که حتی نمی توانند خدمات اولیه مانند جاده سازی و برق رسانی به مردمشان ارائه بدهند'.
محمد بن سلمان تمام آن وجهه و اعتباری که با اعطای حق رانندگی به زنان بدست آورده بود را با بازداشت زنانی که برای بدست آوردن همین حق رانندگی زنان مبارزه می کردند از کف داد. این زنان به اتهام ارتباط داشتن با گروههای ضد حکومت سعودی در لندن دستگیر شده اند. آیا فعالان زن حقیقتا برای یک حکومت تهدیدند؟
جنگی نیز که عربستان و امارات در یمن به راه انداخته اند، مزید بر علت است و کاملا وجهه این کشور را لکه دار کرده است. حملات نیروی هوایی عربستان در یمن، می رود تا از سعودی یک متهم به جنایات جنگی بسازد.
این یک اصل غیرقابل انکار است که؛ ثبات آینده جهان عرب حاشیه خلیج(فارس)، فقط در گرو پیشرفت روند اصلاحات در عربستان است.
اما این موفقیت فقط زمانی حاصل می شود که هم خارجی ها و هم خود عربستانی ها در این کشور سرمایه گذاری کنند تا بخش خصوصی قوت بگیرد و بالنده و پویا شود و برای جوان عربستانی که از دانشگاههای داخل و خارج فارغ التحصیل شده اند، اعم از مرد و زن کار بیافریند.
امروز محمد بن سلمان با گشایشی که در این پادشاهی ایجاد کرده است؛ بشدت محبوب القلوب جوانان است. اما اگر همین جوانان کار نداشته باشند، جذب افراط گرایان مذهبی حاضر در داخل عربستان خواهند شد.
البته محمد بن سلمان در ماههای اخیر به توصیه انواع محافظان پیر و قدیمی امنیتی اش ؛ سیاست و امنیت را در اولویت قرار داده است و چندان توجه به اهمیت این مهم ندارد که توسعه کشور مستلزم جذب سرمایه گذاران داخلی و خارجی است. او نیازمند حضور وزرایی قابل است که هر فرصتی را صید کنند و حقیقت را در گوش او زمزمه کنند.
تک تک این رویکردها قابل توجیه است؛ اما وقتی همه اینها یکجا مرور می شود، تصدیق می کند که ولیعهد عربستان؛ قافیه را باخته است. او بیش از آنکه برای خودش احترام بخرد، دارد جامعه را بلاتکلیف می کند.
طبق آمار موسسه 'استاندارد چارترد' ، عربستان در سه ماهه اول سال 2018 ارزش خالص اوراق بهادار خارجی اش 13.4 میلیارد دلار بوده است که بالاترین رقم در نوع خود از سال 2008 تاکنون بوده است. علامت بدی است.
ترامپ و تیمش این مسئله را درک نمی کنند.
در مجموع آنکه؛ آمریکا نمی تواند با یک قرارداد فرعی، برقراری نظم و آرامش در خاورمیانه را به اسرائیل، روسیه و عربستان بسپارد و برایشان چک سفید امضا صادر کند. آمریکا لازم است برای رهبران این کشورها خطوط قرمزی ترسیم کند. فقط آنگاه است که این رهبران می توانند به کله شق ها و افراطیونشان بگویند:' هی؛ من با شمایم، اما آمریکا به من این اجازه را نمی دهد'.
آمریکا از دهه 1970 به این سو، نقشش این بوده است که واسطه اصولگرایی؛ واقع بینی و اعتدال باشد.
اگر آمریکا این نقش را واگذار کند، آنگاه خاورمیانه ای روی دستمان خواهد ماند که بیش از همیشه 'بیچاره خاورمیانه ای های ثروت بر باد ده دیوانه' خواهد بود.
چهار شنبه 14 شهریور 1397 - 17:37:51