استفان ام. والت در فارین پالیسی:

بی سوادهای سیاسی، برای سیاست خارجی امریکا تصمیم می گیرند

شنبه 5 اسفند 1396 - 9:40:57
بی سوادهای سیاسی، برای سیاست خارجی امریکا تصمیم می گیرند

تصمیم گیری ها در رده های بالای سیاست خارجی امریکا توسط افرادی گرفته می شود که در زمینه سیاست و روابط بین الملل آموزش ندیده اند و عمدتا بر اساس وفاداری سیاسی منصوب شده اند.

تهران- الکوثر: 

شریه فارین پالیسی در مقاله ای به قلم استفان ام. والت (1) استاد روابط بین الملل در دانشگاه هاروارد با عنوان "دانشکده های روابط بین الملل در آمریکا به کار نمی آیند" نوشته است تصمیم گیری ها در رده های بالای سیاست خارجی امریکا توسط افرادی گرفته می شود که در زمینه سیاست و روابط بین الملل آموزش ندیده اند و عمدتا بر اساس وفاداری سیاسی منصوب شده اند.

 هیچ کس نمی تواند انکار کند که دوره کنونی، زمان بسیار مناسبی برای مطالعه امور بین الملل است. ارتباط جوامع به شیوه های بیشتر و جدیدتر، بیش از هر زمان دیگری است. کشورهای جهان همچنان به رقابت، همکاری و همزیستی ادامه می دهند و همیاری یا رقابت با شرکت ها، جنبش های اجتماعی، سازمان های غیردولتی و مقابله با جنایتکاران و بسیاری دیگر از تشکل های اجتماعی همچنان ادامه دارد.

در حال حاضر، مؤسسات و نهادهای مذهبی (ارتودکسی ها) که زمانی پاسخگو نبوده اند، مورد سوال قرار می گیرند. مفهوم نظم جهانی که طی دهه ها ارائه شده، ممکن است دچار تغییرات اساسی شود. سیاست وجود یک قدرت بزرگ (پس از وقفه ای کوتاه) مورد حمایت قرار می گیرد؛ توازن قدرت بر اثر گستردگی تاثیرات آن، تغییر می کند و اثر متقابل سیاست و اقتصاد بین الملل هر ساله آشکارتر می شود. کره زمین همچنان در حال گرم شدن است که در دهه های آینده پیامدهای منفی فراوانی در بر خواهد داشت. با توجه به همه اینها (و دیگر دلایل که ذکر نشده!)، درک اینکه چرا بسیاری از جوانان به موضوع روابط بین الملل علاقه مندند، کار سختی نیست.

با این حال، حتی اگر مزایای ما (نویسنده به عنوان استاد دانشگاه) افزایش یابند و کلاس های ما پر از دانشجویان مشتاق شوند، هیچ دلیلی ندارد که اساتید سیاست عمومی و امور بین الملل، راضی باشند. چرا؟ چون مشخص نیست ما این کار را به بهترین نحو انجام می دهیم.

ممکن است بسیاری دانشجویان مشتاق و علاقه مند را جذب کنیم و به دستاوردهای بعدی خود افتخار کنیم؛ اما با وجود همه اینها، رشد آموزش حرفه ای امور بین الملل طی 50 سال اخیر به نظر نمی رسد که رفتار خارجی امریکا و نتایج آن را بهتر کرده باشد. من دانشکده های آموزش امور بین المللی را به خاطر تمام این نقایص محکوم نمی کنم، اما آیا به همان اندازه که تصور می کنیم، مفید هستیم؟

سیاست بازی در روابط خارجی امریکا زمانی مورد توجه قرار گرفت که دانشگاه ها و موسسات مالی از جمله نهادهایی نظیر شورای روابط خارجی در شهرهای شمال شرقی امریکا فعال شدند و "عاقل مردانی" مانند جورج کنان (2)، دین آچسون (3)، جان مک کلوی (4) و دیگر افرادی ظهور پیدا کردند که نقشی کلیدی در ایجاد نظم (جهانی) پس از جنگ جهانی دوم ایفا کردند. اگر از چند مورد استثناء بگذریم، هیچکدام از این افراد، مدرک تحصیلی در امور بین الملل نداشتند. به عنوان مثال، کنان، مدرک لیسانس تاریخ داشت و بعد از فارغ التحصیلی به سرویس روابط خارجی پیوست. با این حال در کل، دستاوردهای آنها بسیار چشمگیر بود.

اما با توجه به رشد جهانی آمریکا، سیاسی کاری در روابط خارجی به تخصص بیشتری نیاز داشت. در دهه 1960، به گفته آی. ام. دستلر (5)، لسلی گلب (6) و آنتونی لیک (7)، در ساختار رهبری سیاست خارجی آمریکا انقلابی صورت گرفت. قدرت تقریبا به طور نامحسوسی از دانشکده های علوم سیاسی در شمال شرق امریکا به نخبگان جدید، از جمله بانکداران و وکلایی منتقل شد که در اداره امور دولت به کارشناسان سیاست خارجی کمک می کردند.

ممکن است فکر کنید که به وجود آمدن این تخصص حرفه ای، تاثیر بزرگی در ایجاد گروه موسوم به "گارد قدیمی" داشته که باعث شده تصمیمات هوشمندانه تر و موفقیت آمیزتری بگیرند. (گارد قدیمی به گروهی از سیاستمداران امریکا گفته می شود که مایل به تغییر وضع موجود نبودند و از ایده های جدید استقبال نمی کردند)

همچنین ممکن است فکر کنید سیاست خارجی امریکا به جای تکیه بر گروهی از نخبگانی که عمدتا وابسته به شرکت های بزرگ بودند، توسط گروهی متخصص با آموزش حرفه ای در زمینه های اقتصاد، امور نظامی، تاریخ، دیپلماسی یا مطالعات منطقه ای اداره و هدایت می شود.

از نظر تئوری، برخورد دیدگاه های متقابل در میان این متخصصان آگاه، بحث های خوبی ایجاد می کند و از این طریق، اطمینان حاصل می شود که سیاست های جایگزین، از پیش تعیین شده و احتمال اشتباهات بزرگ را کمتر می کند. هنگامی که اشتباهی رخ داد - که اجتناب ناپذیر است - این متخصصان آموزش دیده و بسیار حرفه ای سیاست، به سرعت آن را شناسایی و اصلاح می کنند.

متأسفانه، این تصویر جذابی که از این حرفه (فعالان علوم سیاسی) ارائه شده، واقعیت کنونی جامعه سیاستمداران امریکا را به طور کامل نشان نمی دهد. در سیاست خارجی امریکا با وجود تاکتیک ها، مراتب و اوضاع مختلف، اعمال نفوذ می شود. پرورش سیاستمدار و متخصص حرفه ای در علم سیاست به نظر نمی رسد که به طور قابل اعتمادی به اتخاذ سیاست های معقول و موثر منجر شود.

چرا اینگونه است؟

یک مسئله واضح این است "امور بین الملل" واقعا به عنوان یک کار حرفه ای انجام نمی شود، بلکه امری سیاسی است. رهبران تاثیرگذار در سیاست خارجی به خاطر تخصصشان انتخاب نمی شوند، بلکه بر مبنای باورهای ایدئولوژیک، اعتبار، ارتباطات شخصی و وفاداری سیاسی انتخاب می شوند.

ضرورتی ندارد که سیاستمداران در امریکا برای فعالیت در عرصه سیاست خارجی سطح خاصی از استاندارد را داشته باشند و یا تیمی حرفه ای آنها را مثلا مثل یک جراح قلب تایید کند. مطمئنا، افرادی زیادی که در اندیشکده ها و سازمان های دولتی کار می کنند، آموزش های قابل توجهی در زمینه های مربوطه دارند، اما افرادی زیادی هم در رده های بالا هستند که اصلا آموزش های پیشرفته ندیده اند.

«جارد کوشنر» (8)، مشاور ارشد و داماد دونالد ترامپ، رئیس جمهور امریکا از جمله افرادی است که نفوذ و نزدیکی وی به ترامپ باعث شد چنین سمتی را بر عهده بگیرد؛ این مسئله در مورد رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه امریکا که دارای مدرک لیسانس مهندسی عمران است نیز صدق می کند.

«بن رودز» (9) معاون مشاور امنیت ملی باراک اوباما، رئیس جمهور پیشین امریکا هم یک رمان نویس علاقه مند بود که مدرک کارشناسی علوم سیاسی و کارشناسی ارشد هنرهای زیبا در نویسندگی خلاقانه داشت هر چند این تخصص وی برای سخنرانی مفید بود. فراموش نکنید که یکی از مشاوران امنیت ملی رونالد ریگان، رئیس جمهور پیشین امریکا به نام ویلیام کلارک (10)، هرگز تحصیلات دانشگاهی خود را به پایان نرسانده بود.

نکته این نیست که این افراد لزوما بی کفایت بوده اند؛ بلکه این است که همه آنها با وجود عدم آموزش جدی حرفه ای در زمینه امور بین الملل، مسئولیت هایی بالایی در سیاست خارجی امریکا به عهده گرفته بودند.

در امریکا، داشتن دستکم یک مدرک آموزش عالی در رشته امور بین الملل یا رشته مربوطه شاید مطلوب باشد، اما نمی تواند پیش شرطی برای عهده دار شدن یک سمت در سیاست خارجی این کشور محسوب شود.

مسئله دیگر این است که داشتن آموزش پیشرفته لزوما هیچ تضمینی برای موفقیت نیست. فعالیت در زمینه سیاست خارجی آن هم در کشوری که قدرتی بزرگ و بلندپرواز به حساب می آید، امری پیچیده و چالش برانگیز است. حتی افراد هوشمند، سخت کوش و تحصیلکرده نیز ممکن است در درازمدت کم بیاورند. تیم سیاست خارجی جورج دبلیو بوش، رئیس جمهور پیشین امریکا که ولکانز(11) خوانده می شدند، رزومه خوبی داشتند (دارای چندین دکترای معتبر)، اما نتیجه سیاست خارجی آنها فاجعه بود. به همین ترتیب، اوباما نیز که از افراد باهوش و تحصیل کرده یاری میگرفت، در سال 2009 در افغانستان و همچنین در لیبی و اوکراین مرتکب اشتباهاتی شد.

هدف از این بحث، گرفتن وقت شما یا حتی طرح این پیشنهاد که مقامات دولتی آموزش ندیده با وجود کم سوادی می توانند بهتر از این عمل کنند، نیست. برعکس، من 100 درصد اطمینان دارم که هزاران نیرو با آموزش های پیشرفته در امور بین الملل در حال انجام وظایفشان در دولت، بخش تجاری یا بخش غیردولتی هستند. با وجود این، مدارس ما در مراکز آموزش امور بین المللی هنوز هم می توانند کارهای بسیار خوبی را برای آماده سازی آنها در انجام وظایفشان انجام دهند. پس از گذراندن بخشی از زندگی حرفه‌ای‌ام در مراکز آموزش امور بین المللی (پنج سال در دانشکده وودرو ویلسون (12) دانشگاه پرینستون و 18 سال در دانشکده کندی دانشگاه هاروارد)، پنج راه برای بهبود این تجربه به نظرم میرسد:

1. اتصال دادن نظریه (تئوری) و سیاست. همانطور که برخی از شما می دانید، من هم فکر می کنم توجه به نظریه ها برای تحلیل سیاسی و تصمیم گیری خوب، ضروری است. دنیا بی اندازه، پیچیده است و ما نیاز به نقشه های علمی ساده ای داریم تا آن را درک کنیم، مهم ترین مسائل را بشناسیم و بتوانیم نتایج احتمالی یک تصمیم سیاسی را پیش بینی کنیم.

بدون تئوری، بهترین کاری که می توانیم انجام دهیم این است که برداشت خود را از شرایط کنونی داشته باشیم و این روش به ندرت جواب می دهد. علاوه بر این، تعهد به یک تئوری بد (به عنوان مثال، مرکانتیلیسم، مارکسیسم-لنینیسم، نظریه دومینو و غیره) می تواند مشکلات زیادی ایجاد کند. گرچه سیاستگذاران گاهی اوقات "نظریه پردازان برج عاج" را تمسخر می کنند، اما واقعیت این است که هر کسی از نوعی نظریه خام برای درک آنچه پیرامونش رخ می دهد، استفاده می کند و همین نظریه ها هستند که مهارت های انتقادی و توانایی ما را برای دیدن "تصویر بزرگ" میسر می کنند.

متأسفانه هیچ کدام از نظریه های کنونی از نظریه های بزرگ مانند رئالیسم و ​​لیبرالیسم گرفته تا نظریه های محدودتر که با چیزهایی مانند اتحاد، تهدید و اجبار و تحریم سروکار دارند، آنقدر معتبر نیستند که بتوانند به اختلافات بی پایان در میان طرفدارانشان پایان دهند و منجر به نتیجه شوند. با این حال، این ادعا که نظریه روابط بین الملل هیچ ارزشی ندارد، اشتباه است. علاوه بر این، ارتباط دادن تئوری به سیاست و نشان دادن اینکه چقدر این امر می تواند راهگشا باشد و در انتخاب گزینه های سیاسی کمک کند، کار آسانی نیست. اتصال دادن نظریه و سیاست را در کلاسهایم تدریس کرده ام و به مدت بیش از 15 سال از دانشجویانم خواستم این کار را انجام دهند، البته این تکلیف مورد استقبال دانشجویان قرار گرفت. اکنون فکر میکنم که تا حدی موفق بوده‌ام با این حال، به دنبال روشهای بهتری برای بهره بردن از ابزارهای تحلیلی ساده و ظرفیت تفکر انتقادی که رهبران آینده نیاز دارند، هستم.

1 - Stephen M. Walt

2 - George Kennan

3 - Dean Acheson

4 - John McCloy

5 - I.M. Destler

6 - Leslie Gelb

7 - Anthony Lake

8 - Jared Kushner

9 - Ben Rhodes

10 - William Clark

11 - Vulcans 

12 - Woodrow Wilson School

13 - Kennedy School

منبع

http://foreignpolicy.com/2018/02/20/americans-ir-schools-are-broken-international-relations-foreign-poli


برای اطلاع از آخرین خبرهای ایران و جهان اینجا کلیک کنید

کانال تلگرامی الکوثر فارسی اینجا


شنبه 5 اسفند 1396 - 9:40:33