تهران- الکوثر: گروه بين الملل پژوهش خبري در ادامه نشست هاي تحولات عربستان، براي شناخت بيشتر درباره مسائل داخلي اين کشور، به بررسي آينده وهابيت در سايه اصلاحات محمدبن سلمان با حضور جناب آقاي محمد مرادي کارشناس مسائل عربستان پرداخته است:
ميخواهيم در مورد اصلاحات در کشوري صحبت کنيم که ابتداييترين حقوق انسانها بهويژه حقوق زنان، حقوق بشر، شفافيتهاي اقتصادي و سياسي در آن رعايت نميشود. به همين دليل بسياري، اصلاحات محمد بن سلمان در قالب سند 2030 را جدي نميگيرند و آن را يک شوي سياسي ميدانند، چرا که اساساً اين اصلاحات، با ساختارهاي سنتي حاکم بر عربستان در تضاد است.
هر چند اصلاحات محمد بن سلمان در واقع اصلاحات اقتصادي است و با هدف کم کردن اتکاي عربستان به درآمدهاي نفتي صورت گرفته، اما کارشناسان معتقدند اين اصلاحات در اصل انقلابي فرهنگي و اجتماعي در ساختارهاي سنتي و پيچيده عربستان است که به نام اقتصاد معرفي شده است؛ کما اينکه در چند ماه گذشته شاهد اصلاحات انقلابي در عربستان بوديم، بهويژه در حوزه زنان، اعطاي آزاديهايي نظير رانندگي، ورود به استاديومهاي ورزشي، حق صدور فتوي، قضاوت و ... که وهابيت با ساختار سنتي، متعصب و افراطگرايانهاش، به اين اصلاحات تن داده است.
کارشناسان معتقدند بايد دنبال اهداف ديگري از اين اصلاحات بود چرا که سرعت اين اصلاحات با جامعه سنتي عربستان همخواني ندارد و ميتواند تهديدزا باشد. مهمترين سدي که در مقابل اين اصلاحات شناخته ميشود، جامعه وهابيها است و آموزههاي مبتني بر مکتب وهابيت که بسيار متعصبانه و متحجرانه است.
وهابيها از سال 1925 با اتحاد با آل سعود وارد چرخه قدرت شدند. ملک عبدالعزيز با کمک وهابيها توانست حجاز و نجد را با هم متحد کند و کشور عربستان را تشکيل دهد. پس به قدرت رسيدن آل سعود مديون آل شيخ يعني وهابيت است. در مقابل تا قبل از به قدرت رسيدن آل سعود و تشکيل پادشاهي سعودي، وهابيت قدرت چنداني نداشت و در همان مناطق مرکزي عربستان يعني نجد که مناطق قبيلهاي و بسيار عقب مانده بودند، صاحب قدرت بود. با تشکيل پادشاهي عربستان قدرت بين دو جناح آل سعود و وهابيها تقسيم ميشود؛ نهاد ديني در اختيار وهابيت و نهاد سياسي در اختيار آل سعود قرار ميگيرد و تقسيم قدرتي صورت ميگيرد که در هشت يا نه دهه گذشته همواره پابرجا بوده و خللي به اين اتحاد نانوشته وارد نشده است؛ اما در شرايط کنوني اقدامات بن سلمان ميتواند اين اتحاد را با چالشهايي مواجه کند.
نقاط افتراق طرح بن سلمان با آموزههاي وهابيت
اين نقاط افتراق در سه حوزه قابل بررسي است: جوانان، زنان، و قرائت محمدبن سلمان از اسلام
جوانان: فضاي باز اجتماعي که محمد بن سلمان به دنبال آل است، شهر رويايي نئوم، قرارداد با شرکت مادر آلفابت و... نشاندهنده تصميم محمد بن سلمان براي معرفي کردن جوان عربستان به عنوان يک جوان مدرن است و اين همان چيزي است که وهابيها از آن هراس دارند؛ چرا که جوان مدرن ديگر پيرو افکار وهابيت نخواهد بود.
- زنان: بيشترين چالش در اين حوزه است، چرا که اساساً وهابيت زن را موجودي کم عقل و فاقد شعور و بسيار پست ميداند. اکنون محمد بن سلمان تمام اين معادلات را در مورد زنان بر هم زده و زن را به عنوان يک انسان هم طراز مرد در جامعه عربستان معرفي کرده است. از آنجا که زنان يک خط قرمز براي وهابيها بودهاند، اقدامات محمد بن سلمان با اين اصول و عقايد قابل جمع نيست.
- قرائت محمد بن سلمان از اسلام: وهابيها قرائتي از اسلام دارند که بر تمام شئون جامعه فرمانروايي ميکند. هيئت امر به معروف و نهي از منکر دايره اختيارات بسيار وسيعي دارد. محمد بن سلمان اين اختيارات را محدود کرده و در اولين سخنراني خود بعد از سند 2030 اعلام کرد که "من به دنبال حاکم کردن اسلام ميانه رو در عربستان هستم".
واکنشهاي وهابيون در قبال اصلاحات محمدبن سلمان
الف – نياز وهابيت به آل سعود: بايد توجه داشت که وهابيت امروز با وهابيت 1925 بسيار متفاوت است که در طي زمان پوست انداخته و خود را در هر مرحله با دنياي مدرن تطبيق داده، البته نه از سر اعتقاد بلکه از سر اجبار.
وهابيها براي حفظ قدرت خود، نياز به اتحاد با آل سعود داشته و در هر زمان توجيهگر اقدامات پادشاه وقت بودهاند. عقبنشينيهاي مکرر وهابيت در برابر آل سعود، وهابيت را به يک وهابيت تلطيف شده و شبه دولتي تبديل کرده که تنها وظيفهاش تأييد اوامر پادشاه است.
از سال 1932 که پادشاهي سعودي شکل گرفت (در سال 1925 پادشاهي عربستان و در 1932 پادشاهي سعودي شکل گرفت) ملک عبدالعزيز به اين نتيجه رسيد که با تفکرات وهابيها نميتواند با دنياي خارج ارتباط بگيرد و قدرت خود را در جهان مدرن ادامه دهد. اين موضوع نيز ريشه تاريخي دارد که حجازيها از همان ابتدا با جهان خارج در ارتباط و داراي جامعه مدرنتري بودند اما جامعه نجد که در مرکز عربستان و در سلطه وهابيون قرار داشته، بسيار بسته، متعصب و خشکانديش بودهاند. ملک عبدالعزيز به اين نتيجه رسيد که بايد وهابيت کنترل شود و از همان ابتدا محدوديتهايي براي وهابيون ايجاد کرد؛ يکي از مهمترين اقدامات او بيني بريدن از چهل نفر از رؤساي قبايل وهابي بود که به عبدالعزيز کمک کرده بودند به قدرت برسد. عبدالعزيز ميخواست با کشورهاي ديگر ارتباط برقرار کند، براي خود مشروعيت دست و پا کند و بعد از اکتشاف نفت ميخواست براي حفاري و استخراج نفت کشورهاي غربي را وارد نمايد، اما همه اينها با سدي به نام وهابيت روبرو بود.
يک کليد مهم براي فهم مسائل عربستان وجود دارد و آن اينست: « هر زمان که تضاد و اختلافي بين نهاد سياسي و نهاد ديني روي داده همواره نهاد سياسي پيروز شده است». اين روند در زمان ملک عبدالعزيز، ملک فيصل، ملک عبدالله و امروز در زمان بن سلمان تکرار شده است و ما شاهد کوتاه آمدنهاي متعدد وهابيت در برابر آل سعود بودهايم. پس وهابيت امروز هيچ شباهتي به وهابيت محمدبن عبدالوهاب يا حتي وهابيت 1925 ندارد و تبديل به دستگاهي براي توجيه اقدامات پادشاه سعودي شده است. وهابيها به شدت به دنبال حفظ قدرت و منفعت هستند و منفعت آنها زماني تأمين ميشود که در خدمت پادشاه سعودي باشند. وهابيها در حال حاضر سه وزارت خانه را در اختيار دارند، قريب به 25درصد از کارکنان دولت وهابي هستند، «هيئت کبارالعلماء» به عنوان شوراي مشورتي در خدمت پادشاه است و فتوا صادر ميکند، بودجه مخصوص دارند، در همه نهادها داراي نماينده هستند و در کشورهاي ديگر هم داراي مدارسي هستند که وهابيت را تبليغ ميکنند. وهابي ها به لحاظ سياسي به شدت سازشکار و به لحاظ اجتماعي بسيار محافظه کار شده اند. به همين دليل در طي زمان شاهد اعتراض چنداني از سوي وهابيت به پادشاهي نبودهايم.
ب – نياز آل سعود به وهابيت: اساساً آل سعود به دو دليل به آل شيخ (نوادگان محمدبن عبدالوهاب) نيازمند بوده است:
1ـ مشروعيت بخشي: آل سعود براي توجيه اقدامات خود نياز به قدرتي مشروعيت بخش دارد و دين در دنياي امروز مهمترين قدرت مشروعيت بخش و حتي توجيه گر براي اقدامات حاکمان و پادشاهان است. آل سعود همواره اقدامات خود را با يک فتواي «هيئت کبارالعماء» مشروع ميکند و راحتتر اين اقدامات در جامعه عربستان پذيرفته ميشود.
2ـ انحصار بخشي: آل سعود نيازمند ممانعت از ظهور هر گونه گروه مخالف سياسي است و اين وظيفه به مفتيهاي وهابي سپرده شده که با فتواهايشان مخالفت با پادشاه سعودي را حرام و در حد کفر عنوان ميکنند. در نتيجه قدرت سياسي در انحصار آل سعود باقي ميماند. متقابلاً آل سعود هم ظهور هر گونه رقيب ديني و گروههاي مذهبي يا انشعاب در وهابيت را که موجوديت وهابيت را به خطر بيندازد، در نطفه خفه ميکند و همين باعث حفظ قدرت وهابيها ميشود.
آينده وهابيت و آل سعود
وهابيت تلطيف شده و شبه دولتي شده در سال 2017 با سيلي از اصلاحات مواجه شده که کاملاً بر خلاف عقايد آنهاست و تيشه به ريشه وهابيها تعبير ميشود. وهابيها با معماي پيچيدهاي مواجه شدهاند که از يک طرف اگر با اصلاحات مقابله کنند همه چيز خود را خواهند باخت، و اگر با اصلاحات بن سلمان کنار بيايند، چيزي از وهابيت باقي نخواهد ماند و با از بين رفتن اصول حداقلي شده وهابيت، مرگ اين فرقه فرا خواهد رسيد. براي مثال در سال 1395 شمسي، ملک سلمان شوراي امر به معروف و نهي از منکر را که يکي از بازوهاي قوي وهابيها در عربستان بود و موجوديت و قدرت اجتماعي آنها در جامعه عربستان به شوراي امر به معروف ونهي از منکر وابسته بود، بسيار محدود کرد و پليس امربه معروف و نهي از منکر را برچيد و اين مهمترين ضربه به وهابيت بود.
اما در مورد روابط آينده وهابيها و آل سعود پنج سناريو محتمل است:
سناريوي اول: ظهور نسخه يا ورژن جديدي از وهابيت؛ وهابيتي که اصول حداقلي خود را زير پا بگذارد، از تمام آموزههاي خود در مورد زنان، جوانان، اقتصاد و.... بگذرد، و تأييد کننده اقدامات بن سلمان باشد.
سناريوي دوم: سکوت جريانهاي حنبلي و وهابي و پيش گرفتن سياست صبر و انتظار، به اميد آمدن پادشاهي که به وهابيها نزديک باشد و محدوديتهاي آنها را بردارد.
سناريوي سوم: ايجاد انشقاق و شکاف ميان روحانيون و مفتيهاي وهابي، و گرايش وهابيهاي مخالف به جريانات مذهبي رقيب همچون اخوانيها يا جريان سلمان العوده و تضعيف وهابيت.
سناريوي چهارم: خروج نهاد ديني از اتحاد با آل سعود (که بسيار بعيد است)؛ اين سناريو زماني امکان پذير است که وهابيها يا نهاد ديني براي خود قدرت اجتماعي، اقتصادي، سياسي و امنيتي متصور باشند، چرا که بدون اين چهار بعد قدرت در برابر آل سعود دوام نخواهد آورد.
سناريوي پنجم: قيام مسلحانه عليه آل سعود که از دل وهابيت بيرون آيد؛ همچون شورش اخوانيها عليه ملک عبدالعزيز بر سر اختلاف نظر در مورد تطابق دين با دنياي مدرن؛ يا قيام جهيمان العتيبي در دهه 70 در مکه و تلاش براي اشغال کعبه.
اما ممکنترين و محتملترين سناريو، ترکيبي از سناريوي اول و دوم است؛ يعني ظهور نسخه جديدي از وهابيت همراه با پيشه کردن سياست صبرو انتظار. به نظر ميرسد وهابيها با سياست هاي محمد بن سلمان که موجوديت آنها را به خطر انداخته همراهي خواهند کرد و ما شاهد يک وهابيت تضعيف شده و مدرن خواهيم بود. اما همزمان سياست صبر و انتظار خود را ادامه خواهند داد تا زماني که يا محمد بن سلمان ساقط شود يا پادشاهي جديد با افکار وهابي بر سر کار بيايد.
آينده آل سعود
دو ديدگاه غالب در اين زمينه وجود دارد:
ديدگاه اول: عقيده دارد جامعه عربستان به واسطه اين اصلاحات به جامعهاي مدرن گذر خواهد کرد و محمد بن سلمان به عنوان يک مصلح اجتماعي و اقتصادي، پايهگذار عربستان مدرن و نوين نام خواهد گرفت.
نقدهاي اين ديدگاه: منتقدين اين ديدگاه ميگويند با توجه به واقعيت هاي جامعه عربستان که فاقد جامعه مدني و جامعه روشنفکري منسجم است، و هنوز حس قوميت و قبيله بر حس تعلق به کشور ارجح است و ساختارهاي سنتي که بر يازده قبيله مهم عربستان حاکم است و قوانين آنها بر قوانين کشوري اولويت دارد، اين جامعه شرايط گذار به دنياي مدرن را ندارد. اصلاحات اگر زود انجام شود به انقلاب، کودتا يا شورش منتج خواهد شد و اگر دير انجام شود بر بدنه ديکتاتوري کشور مؤثر نخواهد بود.
ديدگاه دوم: ريسک سياسي بن سلمان که به اين نتيجه رسيده با توجه به شرايط کنوني نميتواند بر جامعه عربستان حکمراني و فرمانروايي کند. چرا که در زمينه اقتصادي با چالشهايي مواجه است، در زمينه اجتماعي به شدت تحت فشار قرار دارد چرا که طبقه متوسط جديدي در جامعه عربستان ظاهر شده که متشکل از تحصيل کرده هاي بازگشته از غرب است و مطالباتي دارد و ميتواند مخاطراتي داشته باشد. محمد بن سلمان در حال حاضر از چهار بعد قدرت، سه بعد آن يعني قدرت سياسي، اقتصادي و نظامي را دارد، و براي به دست آوردن بعد چهارم يعني بعد اجتماعي قدرت، با مشورت غرب دست به اين اصلاحات زد و طبقه متوسط را با خود همراه کرد. روشنفکران در فضاي مجازي تنها گروهي بودند که برخلاف مردم عادي با اصلاحات محمد بن سلمان همراهي کردند، و محمد بن سلمان نياز به حمايت اين طيف دارد.
سخن پاياني
موجوديت عربستان بر چهار رکن مبتني است:
1- آل سعود: هميشه تعداد زيادي از شاهزادههاي سعودي در رأس حکومت بودهاند، اما محمد بن سلمان ابهت شاهزادهها را در هم شکست و آنان را حذف يا دستگير کرد.
2- آل شيخ: در تاريخ سياسي عربستان، مفتيها همواره شريک حکومت بودهاند؛ محمد بن سلمان با اصلاحاتي که در تناقض آشکار با آموزههاي وهابيت است، هيمنه آنها را نيز از ميان برد.
3- پترو دلار: 90درصد حيات اقتصادي عربستان به نفت و سرمايهگذاريها وابسته است. بن سلمان با مصادره اموال شاهزادهها امنيت اقتصادي براي سرمايهگذاري را از ميان برد.
4- حمايت آمريکا: از زمان ملاقات روزولت با ملک عبدالعزيز بر روي عرشه کشتي در سال 1945 تاکنون، بقاي عربستان زير چتر حمايتي آمريکا تداوم يافته است. به وليعهدي رسيدن محمد بن سلمان و کنار زدن بن نايف هم با حمايت ترامپ صورت گرفت. لذا کنار رفتن ترامپ از رياست جمهوري آمريکا (به سبب استيضاح، عدم انتخاب مجدد و...) ميتواند به معناي نابودي محمد بن سلمان باشد. بن سلمان سه رکن ديگر قدرت را به اميد رکن چهارم يعني حمايت آمريکا از دست داده و ساختارهاي سياسي، ديني و اقتصادي را برهم زده که اين مسئله ميتواند عربستان و بن سلمان را با چالشهاي زيادي مواجه کند.
منبع: خبرگزاری صداوسیما
برای اطلاع از آخرین خبرهای ایران و جهان اینجا کلیک کنید
کانال تلگرامی الکوثرفارسی اینجا
دو شنبه 30 بهمن 1396 - 17:8:39