به گزارش پایگاه شبکه الکوثر، «پرفسور جان کوزی»(1) در مقاله تحلیلی خود در پایگاه تحلیلی گلوبال ریسرچ نوشت : مردم آمریکا نه تنها پیوسته با خشونت سرو کار دارند بلکه خشونت حتی مایه تفریح و سرگرمی آنها را نیز فراهم می آورد.
براساس آمار موجود به طور متوسط روزانه 87 مورد کشتار مسلحانه در آمریکا صورت می گیرد.به این ترتیب حضور در جنگ افغانستان به مراتب بسیار کم خطر تر از زندگی در شیکاگو خواهد بود.
درست همانند رم باستان که رومیان برای تماشای کشتار مردم عازم «کلیسئوم»(2) بزرگترین آمفی تئاتر ساخته امپراطوری رم می شدند،در شهرهای عمده آمریکا نیز مردم از پنجره به تماشای کشتار همنوعان خود می نشینند.
بیسبال که زمانی یکی از مسابقات ورزشی ملی آمریکا محسوب میشد و ورزشی مملو از آرامش و خالی از هرگونه هیجان بود جایگزین فوتبال این ورزش بسیار خشن شده است که حتی می تواند آثار مخرب بسیاری بر مغز بازیکنان خود داشته باشد . دامنه این مساله حتی به عرصه فیلمسازی و سینما نیز کشیده شده است و فیلمهای خشونت باری که تحت عنوان فیلم اکشن به مردم عرضه می شوند سینما و تلویزیون آمریکا را به تصرف خود در آورده اند و کودکان آمریکایی در بازیهای ویدئویی کشتار را می آموزند و آن را همچون بازی می پندارند.
بنابراین این سوال پیش می آید که {قانون}کنترل اسلحه می تواند معجزه کند و آمریکا را به ملتی سرشار از آرامش و صلح و صفا تبدیل کند؟آیا واقعا می توان این مساله را باور داشت که عدم تبعیت از قانون باعث افزایش رویکرد صلح آمیز در آمریکا می شود؟ از طرفی نباید از این نکته غافل شد که فرهنگ یک جامعه تنها به واسطه قانون متحول نمی شود بلکه هر گونه تغییر و تحولی نیازمند کوششهای مستمر در طی چند ین نسل است .حال با توجه به این مساله آیا مردم آمریکا از آمادگی لازم برای درک این تحول بر خوردار هستند؟
شاید ذکر مثالی در این باره خالی از لطف نباشد : «کری آملیا مور نیشن »(3)در تاریخ 25 نوامبر سال 1846 متولد شد و او عضو رادیکال و افراطی جنبشی شد که مخالف با مصرف الکل بود.او ظاهرا خود را همچون ملازمان حضرت مسیح (ع) می دانست که با هرآنچه مخالف آموزه های مسیحیت بود به مخالفت می پرداخت .او فعالیت خود را در این زمینه با مشارکت در امور پزشکی و بهداشتی شاخه ای از اتحادیه های مسیحی در ایالت کانزاس و تلاش برای اعمال ممنوعیت فروش نوشابه های الکی در این ایالت آغاز کرد. اما به واسطه تخریب مهمانسراهای بسیاری به تدریج خوش نامی خود را از دست داد.
علیرغم تلاشهای بسیاری که او برای ممنوعیت مشروبات الکلی انجام داده بود، ممنوعیت مصرف مشروبات الکلی تنها 14سال دوام یافت و به عقیده بسیاری از تحلیلگران این ممنوعیت تاثیر چندان موثر بر جامعه آمریکایی نداشت .و برخلاف آن چیزی که به نظر می رسید به وقوع جنایتهای سازمان یافته در آمریکا منجر شد.
چرا که ظاهرا مردم آمریکا به سادگی نمی توانند عادات منفی و زیانبار خود را ترک کنند.در این جامعه که با افکار عقلایی ضدیت دارد هربار که نیاز به وجود دانشمندان بیشتری احساس می شود ،درست بر عکس، رویه های غیر علمی و غیر اصولی در این جامعه رواج می یابد. و به همین منوال ، در این جامعه شاهد وقوع مکرر کلیه مواردی هستیم که فاقد کارایی لازم هستند .
چرا که ظاهرا مردم آمریکا به سادگی نمی توانند عادات منفی و زیانبار خود را ترک کنند.در این جامعه که با افکار عقلایی ضدیت دارد هربار که نیاز به وجود دانشمندان بیشتری احساس می شود ،درست بر عکس، رویه های غیر علمی و غیر اصولی در این جامعه رواج می یابد. و به همین منوال ، در این جامعه شاهد وقوع مکرر کلیه مواردی هستیم که فاقد کارایی لازم هستند .به همین ترتیب در سال 1971 دولت نیکسون،رئیس جمهور وقت آمریکا مبارزه با مواد مخدررا آغاز کرد و هم اکنون پس از گذشت حدود 50 سال ظاهرا دیوار تمامی سنگرهای مقاومت در آمریکا فروریخته و پرواضح است که این تلاش طولانی در جهت اعمال محدودیت در قاچاق و استفاده از مواد مخدر نیز در جامعه آمریکا نیز به نتیجه قابل قبولی دست نیافته و تاثیر چندانی در این جامعه از خود برجای نگذاشته است .و این رویه نیز تنها باعث از بین رفتن زندگی هزاران نفر در آمریکا و در خارج از این کشور شده و بسیاری از جوانان این کشور را از هستی ساقط کرده و باعث به هدر رفتن مبالغ هنگفت پول شده است . از دیگر دستاوردهای مهم این ممنوعیت در جامعه آمریکا می توان به ایجاد کارتلهای بین المللی جنایی اشاره کرد.بنا براین در اینجا بار دیگر شاهد این واقعیت تلخ هستیم که آنچه که از نظر علم مهجور و مطرود شناخته می شود همواره مورد تایید مردم آمریکا قرار می گیرد و و با شورو حرات بیشتری پیگیری میشود. به این ترتیب شاید آنگونه به نظر برسد که این مساله را باید به عنوان حماقت و نادانی مردم آمریکا تعبیر کرد اما مساله این نیست بلکه مساله اصلی آنست که هم اکنون پس از مساله ممنوعیت مشروبات الکلی و مواد مخدر نوبت به منع استفاده از اسلحه می رسد.
پروفسور جان کوزی نویسنده مقاله حاضر ضمن تاکید بر عدم هرگونه سوء تعبیر از حمایت از حمل اسلحه ،بر این نکته تاکید می کند که شخص وی هیچ گونه سلاح شخصی در اختیار ندارد .از نظر وی هیچ دلیلی وجود ندارد که به موجب آن بتوان لزوم مالکیت اسلحه از سوی مردم جامعه به اصطلاح متمدن و امروزی را موجه دانست چرا که تنها هدف بکار گیری اسلحه کشتن است و لاغیر .و به این ترتیب هیچ لزومی برای بکار گیری سلاح در بطن جامعه وجود ندارد .زیرا اگر بگوییم که حمل و استفاده از اسلحه برای حفاظت از اشخاص مورد نیاز خواهد بود دولت آمریکا در انجام وظایف اولیه خود در بر قراری و تضمین امنیت و آرامش در داخل کشور آمریکا کوتاهی کرده و نتوانسته است از عهده این مهم بر آید.(برای درک این مطلب شاید بهتر باشد که نگاهی به قانون اساسی آمریکا بیفکنیم.)و به این ترتیب شاهد آن خواهیم بود دولتی که نتواند از عهده این کار برآید قطعا در سایر زمینه ها نیز شکست خواهد خورد و در حقیقت این افراد و یا مسئولان عاجز از انجام وظایف خود همان کسانی هستند که اصرار بر مالکیت اسلحه دارند و همین نکته به ظاهر ساده می تواند شناخت بیشتری از این افراد را به دست دهد و میزان شکست و عدم موفقیت آنها را بیش از پیش آشکار سازد. تا آنکه بخواهد دلایل واقعی و اصرار بیش از حد آنان را در لزوم برخورداری افراد جامعه آمریکایی به اسلحه را بیان کند.
اما در عین حال ،تلاش دیگر در جهت اعمال ممنوعیتها در جامعه آمریکا چیزی نیست به جزاقدامی که از سر احساس و بدون آنکه تاثیر خاصی بر میزان خشونت در آمریکا داشته باشد صورت می گیرد.تا به حدی که عده ای از قوانین مربوط به کنترل اسلحه به عنوان اقداماتی که احساس خوب و مثبت را در جامعه به وجود می آورند یاد می کنند.اما باید در نظر داشت که در هر حال این اقدامات که منجر به احساسات مثبت و خوب می شوند از اقدامات منفی به مراتب بهتر هستند.
در حقیقت آنچه که مورد اعتراض نویسنده مقاله حاضر قرار گرفته این عقیده فانتزی و بسیار خوشبینانه است که کنترل اسلحه می تواند به میزان قابل ملاحظه ای از میزان خشونت در جامعه آمریکایی بکاهد چرا که این سلاح ها نیستند که مسبب اصلی خشونت در جامعه آمریکا محسوب می شوند بلکه این ذات و ماهیت خشونت بار جامعه آمریکاست که به علاقه بیش از حداین ملت به اسلحه انجامیده است .
چرا که آمریکا با خشونت عجین شده ودر هم آمیخته است و گویی گوشت و پوست مردم این جامعه با خشونت پرورش یافته است .مهاجران اروپایی که آمریکا را به مستعمره ای مهاجرنشین تبدیل کرده بودند نه روشنفکر بودند و نه از نعمت خویشتنداری برخوردار بودند بلکه از قشر پس مانده و پس زده جوامع مبدا خود بودند که حتی دست از تحقیر کردن یکدیگر نیز بر نمی داشتند .به عنوان مثال پیوریتانهای(4) اهل ماساچوست ،کواکرها(5) (عضو فرقه ای مسیحی به نام انجمن دوستان)اهل پنسلوانیا و کاتولیکهای مریلند را به سخره می گرفتند .در جنگ پکوت(6) که در نیو انگلند رخ داد ،مستعمره نشینان انگلیسی به سرکردگی جان میسن شبانه به دهکده پکوت بر کرانه رود میستیک حمله کردند و ساکنان این دهکده را در خانه های خویش زنده زنده سوزاندند و تمامی بازماندگان را نیز کشتند.و به صورت تقریبی جمعیت آمریکا قبل از دوران مستعمره نشینی اروپا ییان بیش از 12 میلیون تخمین زده می شود.و پس از گذشت چهار قرن این میزان به دویست و سی وهفت هزار نفر کاهش یافت چرا که در طی چهار صد سال گذشته جهان صحنه خشونتهای پیاپی علیه بومیان و سرخپوستان آمریکا و تداوم موج شوم خشونت در آمریکا بوده است .
در این میان از آبراهام لینکولن شانزدهمین رئیس جمهور آمریکا به عنوان فردی بزرگ یا د می شود که به برده داری در آمریکا پایان داد و پس از برپا کردن جنگی که به کشته شدن حدود هفتصد و پنجاه هزار نفر از آمریکاییان انجامید توانست بردگان بسیاری را آزاد و از یوغ اسارت و بردگی رها کند .
در همان حال ،الکساندر دوم تزار دیکتاتور روسیه نیز بدون آنکه خون کسی را بریزد بیش از 23 میلیون برده را آزاد کرد.
27 ژانویه سال 2018
منبع:
https://www.globalresearch.ca/violence-the-american-way-of-life/5318698
1.John Kozy
2.the Coliseum
3.Carry Amelia Moore Nation
4.Puritans
5.Quakers
6.Pequot War
برای اطلاع از آخرین خبرهای ایران و جهان اینجا کلیک کنید
کانال تلگرامی الکوثرفارسی اینجا
دو شنبه 9 بهمن 1396 - 9:38:59