فراز و نشیب های حوزۀ علمیۀ نجف

شنبه 4 شهریور 1396 - 9:47:48
فراز و نشیب های حوزۀ علمیۀ نجف

حوزۀ علمیۀ نجف یکی از نهادهای فکری مهم شیعه طی تاریخ است که کار خود را با شیخ طوسی آغاز کرد. این نهاد امروز به نهادی مستحکم بدل شده است که توفان‌هایی مانند حاکمیت حزب بعث نیز نتوانست آن را از میان بردارد.

تهران- الکوثر: حوزۀ علمیۀ نجف طی تاریخ معاصر فراز و نشیب های فراوانی به خود دیده و حوادث تلخ و شیرین بسیاری که از سر گذرانیده که بخش مهمی از تاریخ این نهاد به شمار می‌آید که شرح آن در مقالۀ پیش رو تقدیم شماعزیزان می شود:

فریاد خاموش

تأسیس حوزۀ علمیۀ نجف به مهاجرت ابو جعفر محمد بن حسن طوسی به سال ۴۴۸ ق/ ۱۰۵۶م به شهر نجف اشرف باز می‌گردد. این حوزه پیش از اشغال عراق به وسیلۀ بریتانیا به سال ۱۳۳۴ق/۱۹۱۴م بالغ بر ده هزار طلبۀ علوم دینی را در خود جای داده بود. درواقع در آغاز قرن نوزدهم و پس از اهمیت یافتن نهاد مرجعیت و مداخلۀ مستقیم آن در رویدادهای مهم سیاسی و اجتماعی آن دوره از تاریخ ایران و عراق، همچون نهضت مشروطه، مقاومت در برابر استعمار بریتانیا در سال‌های ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۷م و انقلاب ۱۹۲۰م، فعالیت‌های سیاسی این حوزه به اوج خود رسید، اما با هجرت شیخ عبد الکریم حائری به قم و پس از او هجرت کسانی چون آیت‌الله سیدحسین بروجردی، حوزۀ نجف آرام آرام آن رونق گذشتۀ خود را از دست داد.

با ظهور آیت‌الله سیدمحسن حکیم در حوزۀ علمیۀ نجف و با روی کار آمدن عبدالکریم قاسم در عراق و رونق بازار کمونیسم، حوزۀ علمیۀ نجف وارد مرحلۀ جدیدی از فعالیت‌های خود شد. در این بین شیخ محمدرضا مظفر به فکر ساما‌ن‌دهی به روش‌های تدریس و کتاب‌های درسی حوزۀ علمیه افتاد و سیدمحمدباقر صدر و دایی‌اش، سیدمرتضی آل‌یاسین، با حمایت آیت‌الله حکیم به تأسیس مراکز و نهادهایی همچون جامعه العلما دست زدند تا از این رهگذار با موج کمونیسم مقابله کنند.

بسیاری همین مقابلۀ فکری با کمونیسم از سوی حوزه‌های علمیه را دلیل شکست چپ‌ها و روی کار آمدن بعثی‌ها می‌دانند. امّا با روی کار آمدن حزب بعث و به ویژه پس از وفات آیت‌الله حکیم اوضاع دگرگون شد. در این دوره حوزۀ علمیه بیش از پیش خود را از امور سیاسی و حتی مردم عراق دور کرد. این امر معلول علل بی‌شماری بود که یکی از آنها سبعیت نظام بعث بود، که به‌ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، روز افزون شد، دیگری ترکیب جمعیتی طلاب علوم دینی و حتی ترکیب جمعیتی شهرهای مقدسی مانند کربلا، نجف و کاظمین بود که بیشتر ایرانی بودند. همین امر خود به خود باعث به وجود آمدن شکاف میان حوزۀ علمیه و مردم عرب شد. آیت‌الله خویی، رهبر جدید حوزۀ علمیه، نیز بیش از پیش به دور ماندن از سیاست تمایل داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی وضع بدتر شد و حوزۀ علمیۀ نجف در وضعیت بغرنجی قرار گرفت و سکوت را در آن اوضاع برای بقا بهتر از هر اقدام دیگری یافت.

انتفاضه

پس از جنگ خلیج فارس مردم شیعۀ عراق به انقلابی دست زدند که به نام انتفاضۀ شعبانیه معروف شد. انتفاضۀ سال ۱۹۹۱م انقلابی خودجوش بود و پس از شکسته شدن ترسی که سال‌ها بر مردم سایه افکنده بود شکل گرفت. شرکت آیت‌الله خویی در این انقلاب و حمایت او از نیروهای انقلابی آشکار بود. او، که از سوی معارضان عراقی مرجعی فاقد کفایت سیاسی تلقی می‌شد، با فتوایی که دربارۀ حمایت از اماکن مقدسه هنگام تیراندازی سربازان عراقی در حرم امیر مؤمنان داد و نامۀ سرزنش‌آمیزی که برای بوش فرستاد دیگر بار قدرت سیاسی مرجعیت را پس از سال‌ها خاموشی نمایان ساخت.

 با وجود این عده‌ای معتقدند که انتفاضۀ سال ۱۹۹۱م و رویدادهای پس از آن به شکاف هویتی میان مردم شیعۀ عرب و نهاد دینی متشکل از مراجع ایرانی‌الاصل دامن زد. این انقلاب با حمایت امریکا از رژیم بعث شکست خورد.

پس از شکست انتفاضه فشارها بر حوزۀ علمیه روزافزون شد. از سوی دیگر رژیم بعث بر آن شد تا با مطرح ساختن مرجعیت عربی در مقابل مرجعیت ایرانی شکافی را در نهاد حوزه به وجود آورد. پس از وفات آیت‌الله خویی و با ترور بعضی از رجال حوزه همچون آیت‌الله غروی و بروجردی وضع برای حوزۀ علمیۀ نجف سخت‌تر شد و آیت‌الله سیستانی، رهبر جدید حوزه، چاره‌ای جز پیروی از اقدام علمای سلف مبنی بر مداخله نکردن در امور سیاسی نیافت. ایشان، در مقام مرجع اعلای تشیع، روش سکوت را برگزید که در پی آن علما از فرایند سیاسی دور می‌مانند، ولی وظیفۀ خود را در دنبال کردن رویدادها و نقد مسائل حفظ می‌کنند.

پس از دیکتاتور

با آغاز اشغالگری نیروهای ائتلاف، حوزۀ علمیۀ نجف با وضعیت جدیدی روبه‌رو ‌شد که شاید شبیه آن را پیش از این در دورۀ اشغال عراق به دست امپراتوری بریتانیا پشت سر گذاشته بود. اشغال عراق در آن زمان سرانجام به برپا شدن نظام سلطنتی و کودتاهای پی در پی منجر شد؛ بنابراین حوزۀ نجف خاطرۀ خوشی از اشغال در ذهن خود ندارد. بعضی از تحلیلگران معتقدند که رویدادهای پس از اشغال عراق به دست بریتانیایی‌ها بود که سبب شد حوزۀ علمیۀ نجف تا حدی خود را از امور سیاسی کنار بکشد. تحلیل بهتر آن است که حوزۀ علمیۀ نجف با بر سرکار آمدن بریتانیایی‌ها و پس از مدتی بعثی‌ها بهترین راه برای بقای خود را در مداخلۀ مستقیم نکردن در امور سیاسی دید. در واقع بر اثر فشارهای انگلیسی‌ها و حکومت وقت «سعدون»، که به تبعید علما منجر شد و در پی آن مشروط شدن بازگشت علما به دور ماندن از سیاست در سال ۱۹۲۴م، رویکردی در میان علما مطرح شد که بیش از پیش بر رویارو نشدن با حکومت‌ها تأکید می‌کرد. شهادت سیدمحمدباقر صدر و از میان رفتن حوزۀ علمیۀ کربلا که بر اثر رویکردهای انقلابی و به دست نظام بعثی روی داد و رویدادهای بی‌شمار دیگری از این دست سبب شد بدنۀ نهاد حوزۀ علمیۀ نجف در دوران حکومت بعثی‌ها بیشتر خود را در وضعیت تنازع و بقا بیابد تا پیروزی انقلاب یا شکست آن. پس بهتر آن بود که حوزۀ علمیه با مداخلۀ مستقیم نکردن در سیاست دست کم بقای این نهاد دینی را تضمین ‌کند. از سوی دیگر براساس اندیشه‌های ایدئولوژیک برخی از نهادهای شیعی، به‌ویژه بعدها در حوزۀ علمیه نجف، مداخلۀ مستقیم در سیاست یا تلاش برای رسیدن به قدرت سیاسی در گفتمان شیعی امری مذموم شمرده می‌شد، که جای بحث از آن در اینجا نیست.

در این بین حوزۀ علمیۀ نجف و صاحب نام‌ترین رهبر آن در این دوره، یعنی آیت‌الله سیدعلی سیستانی، پس از اشغال بر آن بودند جز در موارد حیاتی، در امور سیاسی وارد نشوند، به ویژه که پس از اشغال اوضاع بسیار پیچیده شده بود و چه بسا مصداق فتنه‌ای بود که امیر مؤمنان در رویارویی با آن فرمودند همچون شتر بچه‌ای باش که نه بتوان از تو سواری گرفت و نه بتوان از تو شیر دوشید.

قانون اساسی

دربارۀ قانون اساسی عراق باید از دو رویکرد یاد کرد که یکی را آیت‌الله سیستانی مطرح کرد و دیگری را دولت ایالات متحده امریکا.

براساس طرح دولت ایالات متحده مقرر بود که مجلس حکومتی انتصابی عراق، که پس از سقوط دولت بعث تشکیل شد، یک کمیسیون نگارش قانون اساسی تشکیل دهد و این کمیسیون پس از مشاوره با کارشناسان مورد نظر امریکا، به‌ویژه پروفسور نوح فیلدمان یهودی امریکایی، به نگارش قانون اساسی دست زند و پس از کامل شدن آن، تصویب نهایی قانون اساسی نوشته‌شده به رأی مردم واگذار شود. این در حالی بود که آیت‌الله سیستانی در پاسخ به استفتائی دربارۀ نگارش قانون اساسی اظهار کرد: «نیروهای اشغالگر از هیچ گونه شایستگی برای تعیین اعضای مجلس نگارش قانون اساسی برخوردار نیستند و هیچ ضمانتی وجود ندارد آنچه چنین مجلسی به عنوان قانون اساسی می‌نویسد با مصالح عالی مردم عراق همسو بوده و از آرمان‌ها و هویت ملی مردم عراق، که از پایه‌های اساسی آن، دین حنیف اسلام و ارزش‌های اجتماعی آن است، حکایت کند. ازاین‌روی طرح یادشده از بنیاد پذیرفتنی نیست؛ بنابراین باید ابتدا انتخابات عمومی شکل گیرد تا از این طریق هر عراقی واجد شرایط نمایندۀ مورد نظر خود را برای نگارش قانون اساسی تعیین کند. آنگاه قانون اساسی به وسیلۀ این مجلس تدوین شده برای تصویب نهایی به رفراندوم عمومی گذاشته شود. بر تمام مؤمنان است که با تمام توان شکل‌گیری این امر مهم را مطالبه کنند و در تحقق آن به بهترین وجه مشارکت جویند».

این موضع آیت‌الله سیستانی امریکایی‌ها را سخت در تنگنا نهاد و گروه‌های شیعه را نیز با یکدیگر متحد ساخت.

آیت‌الله سیستانی در به حرکت درآوردن هزاران تن از مریدان خود در مطالبۀ انتخابات موفق بود؛ زیرا تظاهرات مردمی بی‌نظیری در تاریخ معاصر عراق در حمایت از برگزاری انتخابات برپا شد، اما امریکایی‌ها نیز اموری همچون دشواری اجرای انتخابات در وضعیت نبود آماری دقیق از واجدان شرایط انتخابات و مشکلات سر راه از جمله نبود امنیت را بهانه می‌کردند. صرف نظر از میزان دشواری اجرای انتخابات، ایالات متحده نمی‌خواست زود در عراق انتخابات به راه اندازد؛ زیرا این امر سبب می‌شد تا اکثریت شیعه، نظام سیاسی عراق را شکل دهند. در این بین آیت‌الله سیستانی راهی میانه پیش گرفت و پذیرفت تا رأی فرستادگان سازمان ملل در این باره را بپذیرد. این امر نه تنها از تشنج اوضاع کاست، بلکه به سازمان ملل نیز اجازه داد تا سهمی مهم در امور سیاسی عراق بیابد.

در ادامه آیت‌الله سیستانی در انتخابات قانون اساسی از ائتلاف عراق یکپارچه حمایت کرد؛ امری که سبب پیروزی نامزدهای این ائتلاف شد، اما با پدید آمدن اختلاف میان گروه‌های تشکیل‌دهندۀ ائتلاف عراق یکپارچه و پر رنگ شدن نگاه‌های حزبی و گروهی و توجه دقیق نکردن به خواسته‌های مردمی در سال‌های پس از سقوط صدام در میان دولتمردان جدید عراق، آیت‌الله سیستانی دیگر از هیچ گروهی و فهرست اسامی نامزدان هیچ حزبی در انتخابات حمایت نکردند.

تکیه‌گاه

در این میان مواضع آیت‌الله سیستانی را هر هفته نمایندگان ایشان در کربلا، یعنی شیخ مهدی کربلائی و سید احمد صافی، در نمازهای جمعه بیان می‌کردند. در این مواضع بیشتر بر اتحاد بین گروه‌ها، دوری از نگاه‌های حزبی و گروهی و توجه به رنج مردم تأکید می‌شد. در هر صورت نگاه‌ها هنوز به خانۀ محقر و کوچکی در کوچه پس کوچه‌های قدیمی نجف اشرف دوخته شده است که تکیۀ مردم عراق به آن است. در وضعیت امروز عراق، که دولتمردان و نمایندگان پارلمان آن بیشترین حقوق‌ها را در تمام دنیا دارند، تأکید آیت‌الله سیستانی بر ساده‌زیستی و هم‌دردی با مردم بسیار مهم است.

آیت‌الله سیستانی در دیداری که حجت الاسلام سعیدی، با ایشان داشت، این‌گونه بر ساده زیستی تأکید نمود: «با اینکه اسممان مرجع است و شهریه می‌دهیم و بیمارستان می‌سازیم، ولی ۴۵ سال است خانۀ من اجاره‌ای است، یک خانۀ هفتاد متری که وقف مدرسۀ شبریۀ نجف است. به خاطر وضع نامناسب منزل نمی‌توانم بستگان و حتی محارم را بپذیرم و گاهی چند دقیقه‌ای همین جا (دفتر) خدمتشان می‌رسم».

آیت‌الله سیستانی در ادامه فرمود: «شنیده‌ام برخی اهالی نجف به خاطر وضع بد مالی مجبور شده‌اند در خان نُص زندگی کنند [منطقه‌ای در اطراف نجف و در مسیر کربلا] با این وضعیت، روحانی نباید در رفاه و آسایش باشد.

من چهل سال قبل حدود دو سال در قم بودم و خانۀ آقای حجت(ره) را دیده بودم، خیلی محقر بود، در طول عمرم خانه‌ای ندیدم که به اندازۀ [خانۀ] آقای حجت محقر باشد با اینکه برای ایشان امکان زندگی بهتر هم بود. روحانی باید این طور باشد مثل مردم باشد [ایشان در ادامه به بخش‌هایی از نامۀ ۴۵ نهج البلاغه اشاره فرمود که در آن حضرت علی(ع) دربارۀ ضرورت ساده‌زیستی کارگزاران و رهبران جامعه سخن گفته‌اند]».

منبعhttp://www.zamane.info


شنبه 4 شهریور 1396 - 9:47:42

دسته بندی :