ماهیت ابداع مفهوم هلال شیعی (قسمت 2)

پنج شنبه 14 اردیبهشت 1396 - 10:19:51
ماهیت ابداع مفهوم هلال شیعی (قسمت 2)

در قسمت اول خواندیم که اصطلاح هلال شیعی (Shiite Crescent) برای نخستین بار در سال 2004 توسط «ملک عبدالله، پادشاه اردن» در مورد به قدرت رسیدن یک حکومت شیعی وفادار به ایران در عراق طرح شد. وی هشدار داد که در صورت بروز این اتفاق، از به هم پیوستن حکومت‌های ایران، عراق، سوریه با حزب‌الله لبنان یک «هلال شیعی» شکل خواهد گرفت.


حوزه فلسطین

از 1948 که اسراییل اعلان موجودیت کرد، کشمکش فلسطینی‌ها و اسراییلی‌ها به کشمکشی بین اعراب و اسراییل با ابعاد منطقه‌ای تبدیل شد. از همان هنگام، این کشمکش به عنوان یک مسأله مهم در خاورمیانه بر منافع امنیتی اعضای این سیستم منطقه‌ای تأثیرگذار بوده است. در این میان، عربستان سعودی به عنوان یکی از مشغول ترین دولت‌ها در کشمکش اعراب - اسراییل تبدیل شده است. در این راستا، مواضع عربستان نسبت به مسأله فلسطین هرگز پاسخی صرف به خصومت‌های اسراییل نبوده است؛ بلکه فراتر از آن مواضع عربستان تحت تأثیر رقابت‌های منطقه‌ای قرار گرفته است.

در برهه‌هایی حساس از تاریخ خاورمیانه، خصومت پادشاهی سعودی با اسراییل در مواجهه با رهبران ملی‌گرای قاهره، بغداد و سوریه به عربستان سعودی کمک کرده است. در مواجه با چالش ایدئولوژی‌های ملی‌گرایی و سوسیالیستی در خاورمیانه، پادشاهی سعودی از ایدئولوژی اسلامی کسب اعتبار نموده است. بنابراین اعتبار عربستان سعودی در سراسر دنیای اسلام به حمایت از گروه های اسلامی از جمله مسلمانان فلسطینی پیوند خورده بود. پیش از اعلام موجودیت اسراییل، شاه مخلوع ایران محمدرضا پهلوی در ابتدا با طرح تقسیم سرزمین فلسطین و تأسیس اسراییل مخالفت کرد. بدین ترتیب ایران، سوریه و عربستان مواضعی مشترک در ضدیت با طرح تقسیم فلسطین اتخاد نمودند.

اما پس از 1948 و به ویژه با رشد ملی‌گرایی عربی، شاه اسبق از اعراب فاصله گرفت و رژیم صهیونیستی را به صورت دوفاکتور شناسایی کرد که محمد مصدق، نخست‌وزیری ملی‌گرای ایران در 1953 این شناسایی را پس گرفت. اما محمدرضا پهلوی دوباره در اوایل دهه 1960 در پاسخ به اوج‌گیری ملی‌گرایی عرب که لبه تیزی علیه ایران نیز داشت، به اسراییل نزدیک شد و اسراییل را بصورت نیمه رسمی شناسایی کرد. سوریه هرگز حاضر به شناسایی اسراییل نشد و عربستان سعودی در 1967 بود که نشان داد تحت شرایطی ممکن است که حاضر به پذیرش موجودیت اسراییل باشد.

به طور کلی تا پیش از 1979، ایران رابطه‌ نزدیکی با اسراییل داشت و از این طریق، سعی در مبارزه با تهدیدات درونی و تهدیدات منطقه‌ای ناشی از ملی‌گرایی عربی داشت. از 1979، ایران و سوریه به عنوان چالشی علیه پیشبرد صلح خاورمیانه محسوب می‌شوند (El Husseini, 2010:810). ایران و سوریه در حوزه فلسطین، پبوندهایی نزدیک با حماس و گروه جهاد اسلامی برقرار کرده‌اند که مخالف شناسایی موجودیت اسراییل هستند. از طرفی، عربستان سعودی پیوندهایی نزدیک با سازمان آزادی‌بخش فلسطین به رهبری فتح برقرار کرده است.

علاوه بر اختلافات ایران و عربستان در لبنان، دو دولت رهیافتی متفاوت نسبت به مسأله فلسطین دارند. پادشاهی سعودی بیش از حماس و جهاد اسلامی، از سازمان آزادی‌بخش فلسطین به رهبری فتح حمایت می‌نماید. قوی-ترین شاهد برای دیدگاه عربستان «طرح صلح عربی» اتحادیه عرب است که به ابتکار ملک عبدالله و با عنوان صلح در برابر سرزمین در سال 2002 و در نشست بیروت به تصویب اتحادیه عرب رسید. ملک عبدالله بر اساس این طرح، پیشنهاد شناسایی کامل رژیم صهیونیستی را در برابر عقب نشینی به مرزهای 1967 ارایه داده است (Al Arabiya,2011 October 1) و از موضع سازمان آزادی‌بخش فلسطین برای کسب عضویت در سازمان ملل متحد قویاً حمایت نموده است.

ملک عبدالله هنگامی که طرح صلح را مطرح کرد با نارضایتی سوریه مواجه شد و در نهایت تحت فشار سوریه، ناگزیر از تغییر بندهایی از طرح پیشنهادی شد که پذیرش عملی آن را برای اسراییل دشوار می‌نمود. در پاییز 2007 که کنفرانس آناپولیس در مریلند آمریکا برگزار شد، سوریه بر خلاف دیگر کشورهای عربی در سطح مقامات عالی در این نشست شرکت نکرد. حماس نیز نه تنها به کنفرانس دعوت نشد، بلکه به شدت آن را محکوم کرد و رهبری ایران از آن نشست به مثابه «خزان آناپولیس» یاد کرد. حماس و ایران مخالف هرگونه موجودیت اسراییلی‌اند و سوریه نیز از مواضع حماس حمایت نمود.

در نبرد اواخر 2008 و نیز اواخر 2012، ایران و سوریه آشکار از حماس علیه اسراییل حمایت نمودند، در حالی که پادشاهی سعودی دست از پشتیبانی از مبارزات مسلحانه فلسطینی‌ها در برابر اسراییل کشیده بود.(Washington Post, September 28, 2012). پادشاهی سعودی بر این باور است که سوریه مسیری برای ورود ایران به درون دنیای عرب است و ایران از طریق سوریه توانسته است در معادلات فلسطین ایفای نقش نماید و در روند صلح خاورمیانه مانع ایجاد کند.

 در واقع، پیشبرد صلح خاورمیانه بدون موافقت و همکاری سوریه امکان-پذیر نیست. همان‌گونه که جنگ زمینی اعراب علیه اسراییل بدون مشارکت مصر ناممکن است و بدون همکاری عربستان، عادی سازی روابط اعراب و اسراییل امکان‌ناپذیر است، صلح خاورمیانه نیز بدون رضایت سوریه هرگز به سرانجام نخواهد رسید. بر این اساس عربستان سعودی در پیشبرد سیاست‌هایش در لبنان و روند صلح خاورمیانه با چالش‌هایی مواجه است که ریشه در همکاری‌های ایران و سوریه با متحدین غیردولتی‌شان در لبنان و فلسطین دارند.

بر این اساس، عربستان سعودی درصدد بوده است که سوریه را از اتحاد با ایران خارج نموده و به درون دنیای عرب بکشاند تا علاوه بر تأثیرگذاری بر توازن قوای منطقه‌ای به نفع خویش بتواند سیاست‌هایش را در خصوص معادلات درونی لبنان و صلح خاورمیانه پیش ببرد. در این راستا، پیش از شروع بحران کنونی سوریه، عربستان سعودی طرح‌هایی برای دور نمودن سوریه از ایران داشت؛ از جمله تلاش برای حل و فصل مسأله جولان که با آغاز شورش‌های سوریه در سال 2011 عملاً فراموش شده‌اند و عربستان سعودی، بحران کنونی سوریه را فرصتی برای سرنگونی بشار اسد و فروپاشی اتحاد ایران و سوریه یافته است.

رویکرد عربستان و سایر دولت‌های خلیج به بحران سوریه

رویکرد دولت‌های خلیج فارس در چهار ماه ابتدای بحران سوریه، همراه با احتیاط و دعوت رهبران عربی از مخالفین در سوریه و دولت برای حل بحران از طریق گفتگو بود. در این مرحله از بحران، رهبران دولت‌های عرب خلیج فارس خواهان ماندن اسد در راس قدرت بودند و هنوز تمایل به کار گرفتن شورشیان علیه دولت اسد در منازعه داخلی سوریه نداشتند.

 اما در ادامه، رویکرد و لحن رهبران عربی تغییر نمود؛ قطر سفارت‌خانه خود در سوریه را تعطیل نمود و پادشاه عربستان در یک سخنرانی شدید‌اللحن در اگوست 2011 علیه بشار اسد، سفیر خود را از این کشور فراخواند و این حرکت توسط بحرین و کویت نیز تکرار شد. در نوامبر 2011 اتحادیه عرب تحت فشار قوی دولت‌های خلیج فارس، مجموعه‌ای از مجازات‌های سنگین علیه دولت سوریه در نظر گرفت (Hassan,2013:18-19).

در همین راستا، با توجه به پیشینه تلاش دولت‌های عرب و به خصوص عربستان سعودی، دولت‌های خلیج تلاش می کنند که با استفاده از بحران کنونی، سوریه را به طرف دوری از تهران و در نتیجه خارج کردن سوریه از صف متحدان منطقه ای ایران هدایت کنند. این تلاش می‌تواند در محور ایران، سوریه، حزب‌الله لبنان و حماس در منطقه اخلال ایجاد نماید و موازنه منطقه‌ای را به ضرر ایران در منطقه تغییر دهد. در واقع، رهبران دولت‌های خلیج فارس بر این باورند که روی کار آمدن یک دولت سنی در سوریه می‌تواند زمینه‌های همکاری رژیم جدید را با دولت‌های خلیج فارس با همکاری‌های مالی و نظامی در آینده به ضرر ایران به وجود آورد.

 به طور خاص، رهبران عربستان سعودی و قطر باور دارند که روی کار آمدن یک رژیم دوست در سوریه، می‌تواند قدرت شیعیان عراق را که به ایران نزدیک هستند را محدود نماید و در نتیجه، وزن استراتژیک منطقه‌ای آنها را در مقابل ایران که در دهه گذشته از افزایش قابل توجهی در منطقه برخوردار شده بود، افزایش دهد.

به عبارت دیگر، یک سوریه سنی می‌تواند نیروهای سنی موجود در عراق را تقویت و در نتیجه سنی‌های عراق و حامیان آنها یعنی دولت‌های خلیج فارس را از افرایش نفوذ در بغداد برخوردار نماید. در همان زمان، تغییر رژیم در سوریه می-تواند به تقویت پیوند دولت‌های خلیج فارس با هم‌پیمان خود در لبنان (ائتلاف 14 مارس) که از نظر تقویت روابط اقتصادی، سیاسی و نظامی در مقابل محور حزب الله لبنان و بشار اسد قرار دارند، کمک کند (Hassan,2013:17-18).

رویکرد دولت‌های شورای همکاری خلیج فارس به بحران عراق

در دهه‌های گذشته، عراق رقیب منطقه‌ای عمده‌ای برای عربستان سعودی بود. این رقابت در دو عرصه منطقه خلیج فارس و در سطح جهان عرب مشهود بوده است. عراق در دوره بعث با گرایش‌های پان‌عربیستی قوی، در جستجوی نقشی درجه اول در منطقه و برهم زدن وضع موجود و تجدیدنظرطلبی بود، اما عربستان سعودی کشوری است که غالباً در پی حفظ وضع موجود است. از این منظر، عراق دوره صدام با توجه به تجاربی چون حمله به کویت، برای سعودی‌ها بی‌ثبات کننده محسوب می‌شد.

اما با وجود این، تقویت هویت عربی -سنی عراق از سوی رژیم صدام، آن را در کانون جامعه عرب قرار می‌داد و این کشور را از منظر سعودی‌ها، به‌عنوان حایل در قبال جمهوری اسلامی ایران که با گفتمان انقلاب اسلامی‌اش می‌توانست یک چالش بزرگ برای عربستان سعودی فراهم آورد، مطرح می‌ساخت (اسدی، 1387ش، ص2).

اما با سقوط صدام و گسترش ژئوپولیتیک دینی در خاورمیانه، موقعیت و جایگاه ایران در منطقه ارتقا یافت و این کشور توانسته اثرگذاری و نقش‌آفرینی بهتری نسبت به گذشته داشته باشد که البته این وضعیت به متغیری تأثیرگذار در روابط ایران و عربستان تبدیل شده و چالش‌های مهمی را در روابط این دو کشور ایجاد نموده است (هراتی و دیگران، 1394).

در واقع، با اشغال عراق توسط امریکا در 2003 و همچنین فراهم شدن زمینه‌ها برای ورود شیعیان در ساختار سیاسی عراق، اولویت-های سیاسی عربستان سعودی در قبال عراق تغییر نمود. رژیم عربستان با راهکارهای مختلفی مانند حمایت از بعثی‌ها و گروه‌های تکفیری و جریانات معارضی مانند طارق الهاشمی تلاش کرد تا روند نهادینه شدن و تثبیت قدرت سیاسی براساس مولفه‌های جمعیتی را مخدوش کند؛ این سیاست‌ها نقش مهمی در تداوم ناامنی در عراق داشته است تا جایی که همواره نقش عربستان در فعالیت‌های تروریستی در عراق بعد از صدام نمایان بوده است و این کشور به طرق مختلف این نقش را ایفا نموده است (نیاکوئی 1392ش، ص 106).

اولویت و هدف مهم‌تر سعودی‌ها در این حوزه، تلاش برای جلوگیری از تثبیت ساختار سیاسی جدید عراق و بر هم خوردن موازنه قدرت منطقه‌ای به نفع رقبای عربستان در منطقه است. بر این اساس، مقامات سعودی تلاش کرده‌اند تا از تنش‌های شیعی-سنی به‌عنوان عرصه‌ای برای بسیج افکار عمومی و توده‌های درونی، در جهت حمایت از سیاست خارجی خود استفاده کنند. این سیاست که از ملاحظات استراتژیک عربستان در خصوص موازنه قدرت منطقه‌ای ناشی می‌شود، به تساهل سعودی‌ها در زمینه ورود جنگجویان خود به عراق و حمایت از شورشیان داعش منجر شده است.

از طرف دیگر، شیعیان عراق در دوره پس از صدام خواستار بازتعریف ملی‌گرایی در این کشور هستند؛ بازتعریفی که از هویت عربی-سنی مطرح شده توسط صدام متفاوت است. هویت جدید عراق، از منظر شیعیان این کشور شامل عناصر سه‌گانه هویت عراقی، عربی و شیعی خواهد بود. تعریف جدید هویت در عراق و نقش محوری شیعیان در آن، عامل مهم و تعیین کننده‌ای در تعیین جایگاه و رفتار سیاست خارجی این کشور است که از منظر سعودی‌ها، باعث افزایش کنترل و نفوذ منطقه‌ای ایران در منطقه می‌شود (اسدی، 1387ش، ص 2).

 در واقع، از منظر سعودی‌ها، نزدیک شدن دولت عراق به ایران می‌تواند زمینه پر رنگ‌تر شدن گفتمان انقلاب اسلامی ایران را که مبتنی بر حکومت اسلامی با محوریت مردم است، شود. در نتیجه، عربستان سعودی همواره به دنبال کاهش نفوذ شیعیان در ساختار سیاسی عراق از روش‌های مختلف و از جمله حمایت از گروه‌های رقیب بوده است.

زیرا از دیدگاه عربستان، شیعیان از پیوند ایدئولوژیک به مراتب بالاتری با انقلاب اسلامی ایران برخوردار هستند. اما در نهایت باید گفت که هدف نهایی عربستان از مطرح کردن هلال شیعی و سایر موارد، مقابله با نفوذ ارزش‌های انقلاب اسلامی از جمله نظام سیاسی‌ای که می‌تواند به عنوان یک الگوی دینی حکومت در پهنه جهان اسلام مطرح باشد، بوده است. در نهایت منازعات داخلی عراق، فرصتی به وجود آورد که عربستان بتواند نقش مقابله‌جویانه خویش علیه انقلاب اسلامی ایران را به خوبی ایفا نماید.

سیاست خارجی عراق در حال حاضر بیشتر با ایران همراه است تا هر کشور دیگری در منطقه. نخست وزیر سابق عراق، نوری المالکی قبلاً حمایت خویش را از ایران برای اجازه دادن به این کشور برای انتقال تسلیحات به خاک سوریه از طریق قلمرو و فضای هوایی عراق اعلام نموده بود. به همین دلیل، دولت عراق (با هژمونی شیعیان در ساختار سیاسی) همچنان به عنوان یک متخاصم برای عربستان سعودی است و به همین دلیل، ایران همچنان به عنوان یک دشمن در خلیج فارس برای عربستان سعودی باقی مانده است (Larrabee and Nader,2013:12).

به طور کلی، در حال حاضر رویکرد دولت عربستان نسبت به بحران کنونی عراق و دولت اسلامی دو پهلو است. از یک طرف، عربستان سعودی علیه داعش و همچنین اعانه دادن به آن برای عملیات نظامی در عراق اظهارنظر نموده است. در اگوست 2014، مفتی بزرگ سعودی گفت که القاعده و دولت اسلامی هیچ چیزی برای انجام دادن برای اسلام ندارند و آنها دشمن شماره یک اسلام هستند. دولت نیز افرادی را که قصد پیوستن به این گروه‌ها برای جنگیدن به عراق و سوریه دارند را منع نمود (Daily Star (Lebanon), 25 September 2014). اما از طرف دیگر، بنا بر گزارش‌های رسیده و آن‌طور که شایعه است، حمایت‌های قابل توجهی از "دولت اسلامی" یا همان داعش به وسیله افراد سعودی و احتمالاً دفاتر وابسته به دولت وجود دارد.

تعدادی از سعودی های جنگجو در عراق و سوریه اظهار کرده اند که این منع پیوست آنها به صورت موثری اجرا نمی‌شود. همچنین گزارش شده است که تعدادی از پیام‌های هیجانی که از داعش حمایت می‌کنند از عربستان سعودی و سایر دولت‌های خلیج نشأت می‌گیرد(BBC News Online, 19 June 2014). این رویکرد دو پهلو در مورد دولت‌های قطر و امارات متحده عربی نیز وجود دارد؛ ولی در نهایت، آمال نهایی استراتژیک این دولت‌ها در عراق، به چالش کشیده شدن قدرت سیاسی شیعیان در ساختار سیاسی عراق و در نتیجه تغییر موازنه به سود خویش و به ضرر شیعیان و جمهوری اسلامی ایران است. در واقع، این دولت‌ها و به خصوص عربستان سعودی سعی دارند با ابزار فرقه گرایی، زمینه پیوند روابط سیاسی جمهوری اسلامی ایران را با عراق پساصدام تضعیف نمایند.

نتیجه‌گیری

انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک نیروی محرکه اسلام‌گرایی در خاورمیانه عمل نموده که علاوه بر تأثیرگذاری بر حوزه جهانی، حوزه منطقه‌ای را در قالب محور مقاومت به دو گروه محور مقاومت و محور سازش تقسیم نموده است. در این راستا، تقابل عربستان سعودی و سایر دولت‌های عرب قابل درک است. در واقع، انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران از دو بعد اساسی پادشاهی‌های محافظه‌کار را به چالش کشیده است.

 در بعد نخست؛ شکل‌گیری الگوی دینی حکومت اسلامی، آلترناتیوی را در مقابل نظام‌های استبدادی-محافظه‌کار و وابسته به غرب این دولت‌ها به وجود آورد و در مرحله بعدی، با قطب‌بندی منطقه به دو اردوگاه مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران و اردوگاه سازش با مشارکت غرب و پادشاهی‌های محافظه کار، مشروعیت این نظام‌های سیاسی را در افکار عمومی جهان اسلام با چالش مواجهه نمود. در این راستا، عربستان سعودی و سایر دولت‌های عرب بعد از انقلاب اسلامی ایران سعی در انزوای منطقه ای جمهوری اسلامی ایران با ابزارهای مختلف داشته‌اند.

دامنه این تقابل در حوزه‌های مختلف منطقه‌ای از جمله لبنان و فلسطین اشغالی نیز نمود پیدا کرده است. جایی که این بازیگران در مقابل حمایت جمهوری اسلامی ایران از حزب‌الله لبنان، از ائتلاف 14 مارس و در فلسطین اشغالی در مقابل حمایت جمهوری اسلامی ایران از حماس و جهاد اسلامی، از فتح حمایت نموده‌اند. در این راستا، به نظر می‌رسد که این بازیگران برای بازچهره‌بخشی به نظم منطقه‌ای در راستای اهداف استراتژیک خویش، همواره سعی در استفاده از ابزارهایی مختلف از جمله فرقه‌گرایی داشته‌اند.

 این استراتژی به طور آشکار، در منازعات کنونی سوریه و عراق با حمایت مستقیم عربستان سعودی، قطر و سایر دولت‌های محافظه‌کار از فرقه-گرایی نمود پیدا کرده است. در واقع، عربستان سعودی و سایر دولت‌های عرب سعی در حمایت از گروه-های همانند داعش، احرارالشام، جیش‌الاسلام و دیگر گروه های تروریستی برای تضعیف نفوذ منطقه ای اسلامی ایران و در نتیجه تضعیف محور مقاومت دارند.

به طور کلی، هدف نهایی این بازیگران را در حمایت از فرقه‌گرایی در سوریه و عراق می‌توان در دو بعد اساسی تببین نمود. در بعد نخست، عربستان سعی دارد با ابزار فرقه‌گرایی زمینه سقوط دولت اسد را که پیوندهای ایدئولوژیک و سیاسی مهمی با جمهوری اسلامی ایران دارد فراهم نماید و در نتیجه به اهداف استراتزیک خویش که تضعیف محور مقاومت در حوزه شامات از جمله حزب‌الله لبنان، جهاد اسلامی و حماس است، برسد.

 در مرحله دوم، با تضعیف جایگاه شیعیان در ساختار سیاسی عراق، زمینه شکل‌گیری یک نظام سیاسی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران را فراهم بیاورد. زیرا از دیدگاه ریاض، دولت عراق در عصر پسا صدام باعث تقویت و افزایش نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه در تقابل با پادشاهی‌های محافظه کار از جمله عربستان سعودی شده است.

پایان


پنج شنبه 14 اردیبهشت 1396 - 10:19:33

دسته بندی :