وی هشدار داد که در صورت بروز این اتفاق، از به هم پیوستن حکومتهای ایران، عراق، سوریه با حزبالله لبنان یک «هلال شیعی» شکل خواهد گرفت. وی ضمن طرح این مفهوم بیان نمود که هدف ایران از روابط با عراق پس از صدام حسین، پیگیری تشکیل هلال شیعی است.
پس از ملک عبدالله، پادشاه عربستان نیز از پیگیری پروسه «شیعهسازی اهل سنت عرب توسط جمهوری اسلامی ایران» سخن گفت. در سال 2006 نیز حسنی مبارک، رئیس جمهور وقت مصر گفت: «شیعیان در جهان عرب به ایران وفادارترند تا کشور خود.»
در این میان، از دیدگاه سعودیها سیاستهای امریکا به طور موثری باعث تحویل عراق به ایران شده است. این امر، نشانگر آن است که غرب موفق شده است که ایرانهراسی و شیعهترسی را کاملاً در ذهن برخی رهبران عرب و در پی آن برخی محافل مردمی، سیاسی و مطبوعاتی جهان عرب جا بیاندازد. در این میان، اظهارنظر «شیمون پرز»، رئیس رژیم صهیونیستی، جالب به نظر میرسد که گفته بود: «دیر یا زود جهان میبیند که ایران سعی دارد همه خاورمیانه را به چنگ بیاورد» .
در نتیجهی مباحث فوق، باید استدلال کرد که پادشاهیهای محافظهکار عرب از نقش رهبری منطقهای جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک تهدید برداشت میکنند. زیرا از دیدگاه آنها، موفقیت نظام جمهوری اسلامی ایران در مسائل منطقهای و به خصوص در تقابل با رژیم صهیونیستی، مشروعیت داخلی و منطقهای آنها را با چالش مواجهه نموده است. در نتیجه، این بازیگران سعی در تضعیف پایههای محور مقاومت از جمله نظام سیاسی سوریه و حزبالله داشتهاند.
نقش سوریه در تقویت نقش منطقهای جمهوری اسلامی ایران
همانطور که پیشتر ذکر شد، هدف نهایی دولتهای محافظهکار عرب کاهش نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی ایران میباشد. یکی محورهای این تقابل که امروزه نیز در جریان است، سوریه است. به طور کلی، سوریه بعد از انقلاب اسلامی ایران به عنوان مهمترین متحد استراتژیک جمهوری اسلامی، نقش بسزایی در افزایش قدرت منطقهای جمهوری اسلامی ایران در ابعاد مختلف ایفا نموده است که در ذیل مورد بررسی قرار میگیرد.
نقش پیوندهای ایدئولوژیک سوریه در ارتقای نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی ایران
پیوندهای ایدئولوژیک سوریه با جمهوری اسلامی ایران و به خصوص در دوره بشار اسد، زمینه نفوذ تقویت ایدئولوژی انقلابی اسلامی ایران را در منطقه به ویژه در حوزه لبنان و فلسطین تقویت نموده است. بشار اسد می-گفت که سوریه، رهبر مقاومت عربی در مقابل توطئههای مخرب امریکا است. در واقع، با این رویکرد وی، تداوم اتحاد استراتژیک دمشق-تهران تحت حکومت او توسعه یافت و دو کشور برای همکاری بیشتر درآنچه که دیدگاههای مشترک درباره طیف وسیعی از مسائل منطقهای و بینالمللی شامل دشمنی نسبت به اسرائیل و اشغال عراق ازسوی امریکا میخواندند، آماده شدند .
دمشق در مقایسه با هر دولت دیگری به تهران نزدیکتر بود و محتملاً این دو کشور رویکردشان را نسبت به واشنگتن هماهنگ می کردند. (Kessler, Summer 2007:6).
در رابطه با طرح خاورمیانه جدید، از دیدگاه بشار اسد، این طرح از سوی امریکا صرفاً پوششی در راستای اهداف استراتژیک خود و متحدش در منطقه یعنی اسرائیل است و در نهایت، منجر به تسلط این دو بازیگر بر معادلات منطقهای خاورمیانه خواهد شد (Rubin,2007:230). با شروع حمله 2003 آمریکا به عراق، اسد این حمله را در راستای تسلط آمریکا بر نفت عراق و کمک به تسلط اسرائیل بر منطقه توصیف نمود (Rubin,2007: 188-189).
در زمینه اسلام گرایی، دوران بشار اسد تساهل بیشتری در خصوص اسلامگرایی اتخاذ شد؛ از جمله اینکه در سال 2003، دولت سوریه مقررات را تغییر داد و اجازه داد که سربازان در حالی که در پایگاههای ارتش هستند، نماز بخوانند؛ گامی که میتوانست نفوذ اسلامگرایی در ارتش را افزایش دهد. همچنین به دانشآموزان دختر اجازه داد که در مدارس حجاب داشته باشند، در حالی که پیشتر ممنوع بود (Rubin, 2007:238). در واقع، دولت سوریه در زمان بشار اسد، دیگر حکومت سکولاری که با اسلامگرایی مبارزه میکرد نبود، بلکه یک دولت عمده عرب بود که اسلام را تبلیغ میکرد. محمد عبدالستار، معاون وقت وزیر اوقاف مذهبی میگوید: سوریه آخرین خط دفاع در مقابل طرح امریکایی - صهوینیستی برای اداره خاورمیانه و از بین بردن جامعه عرب و اسلام است.
هدف این توطئهها، پوشاندن سلطنت خاورمیانه بر فرزندان کسانی است که قرآن آنان را از اولاد خوک و خنریز نامیده است (Rubin, 2007: 238). به لحاظ بینالمللی، بشار اسد به مدافع اسلامگرایی تبدیل شده بود، او با ایران اسلامگرا متحد شد و همچنین شریک عربی حزبالله و حماس اسلامگرا بود. از دیدگاه وی، اگر مسلمانان بتوانند بر روی مبارزه با دشمنان خارجی اعراب و مسلمانان یعنی امریکا، غرب و اسرائیل تمرکز کنند، اسلامگرایی و ملیگرایی میتواند به صورت موازی با همدیگر حرکت نمایند (Rubin, 2007:64). به طور کلی، باید عنوان کرد که راجع به عراق، لبنان، اسرائیل و فلسطینیها، سیاستهای تهران و بشار اسد بسیار مشابه است و همین مشابهتها زمینه نزدیکی هر چه بیشتر سوریه با جمهوری اسلامی ایران را فراهم نمود.
نقش پیوندهای سیاسی سوریه در ارتقای نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی ایران
اتحاد ایران و سوریه علاوه بر کارکردی که علیه اسراییل و در برهههایی علیه عراق و ترکیه و همچنین هژمونی ایالات متحده بر خاورمیانه داشته است، کارکرد ساختاری علیه نفوذ عربستان سعودی در حوزه شرقی مدیترانه و همچنین توازن قوای منطقهای در خاورمیانه نیز داشته است. در حوزه فلسطین، ایران با توجه به وجوه مشترک ایدئولوژی اسلام سیاسی پیوندهایی نزدیک با حماس برقرار کرده است و عربستان به همکاریهای نزدیکتر با فتح روی آورده است. در لبنان، ایران به حمایت از گروه 8 مارس و عربستان به حمایت از گروه 14 مارس پرداخته است. در این حوزه، کمکهای مالی و شباهتهای گرایشات ایدئولوژیک سیاسی و مهمتر از همه، نگرانیهای مشترک امنیتی، پیوندهای ایران و عربستان و متحدین غیردولتیشان را شکل داده است.
نفوذ ایران در حوزه لبنان و فلسطین، چالشی سمبلیک برای اعتبار پادشاهی سعودی در جهان اسلام محسوب میشود. ایران از طریق پیوندهای نزدیکی که با سوریه برقرار کرده است، توانسته است که نفوذش را در لبنان و فلسطین افزایش دهد و به بازیگری موثر در معادلات درونی لبنان و همچنین کشمکش اعراب و اسراییل یا صلح خاورمیانه تبدیل شود. در واقع، سوریه و ایران رویکردی متفاوت از عربستان سعودی به مسائل لبنان و فلسطین دارند. بر این اساس در طول چند دهه گذشته علیه عربستان سعودی در لبنان و فلسطین با یکدیگر همکاری کردهاند.
حوزه لبنان
ائتلاف سوریه و ایران که از 1979 آغاز شده است، جزو پایدارترین اتحادهای منطقهای در خاورمیانه محسوب میشود. این اتحاد، ریشه در همکاریهای دو دولت در برابر تهدیدات اسراییل و عراق داشت و سپس دامنه همکاریهای سوریه و ایران از همکاری علیه اسراییل و عراق به همکاری در برابر دیگر قدرتهای منطقهای نیز گسترش یافت (Shaffer, 7: 2013). ایران در چارچوب پیوندهای دوستانهای که با سوریه برقرار کرده بود، از این کشور در برابر فشارهای ترکیه نیز حمایت میکرد.
اسراییل و ترکیه نیز برای اعمال فشار بر محور ایران-سوریه همکاریهایشان را با یکدیگر افزایش داده بودند؛ به نحوی که در 1996، دو طرف وارد یک پیمان امنیتی شدند. همکاریهای ایران و سوریه در طول سه دهه گذشته به همکاری علیه نفوذ عربستان سعودی در حوزه لبنان و فلسطین گسترش یافته است.
عربستان سعودی همواره نقشی فعال در تحولات درونی لبنان ایفاء نموده است. عربستان در 1989، عضوی پرنفوذ از کمیسیونی بود که برای خاتمه دادن به جنگ داخلی لبنان ایجاد شده بود ((Picard ,1996:24. عربستان سعودی طی مذاکرات طولانی با گروههای مختلف توانست مقدمات توافق طائف را فراهم نماید. توافق طائف، توافقی بین گروههای مخالف درونی در لبنان بود که به یک دهه کشمکش در این کشور خاتمه میداد. گرچه توافق طائف نقش مهمی برای سوریه در لبنان قائل شد و موجب تقویت حزبالله شد، اما به عربستان سعودی نیز امکان داد که در تثبیت اوضاع لبنان در راستای منافع خودش ایفای نقش نماید.
ماحصل توافق طائف برای عربستان سعودی این بود که گروههای مختلف لبنانی، نخستوزیری رفیق حریری را پذیرفتند (Preston, 2013:34). رفیق حریری، روابط دوستانهای نزدیکی با پادشاهی سعودی داشت و متحد کلیدی عربستان سعودی در لبنان محسوب میشد و عربستان سعودی از این طریق، نفوذ سیاسیاش را در لبنان حفظ می کرد. از سوی دیگر، سوریه و ایران از طریق نفوذ نظامی و سیاسی مشترکی که در لبنان داشتند، در رقابتی پیچیده نفوذ اسراییل و عربستان سعودی را در لبنان محدود میکردند.
پس از فروپاشی شوروی، فشار تکقطبی امریکایی بر سوریه رو به فزونی گذاشت و تحت این فشارها، سوریه ناگزیر شد که نیروهای نظامیش را از خاک لبنان خارج نماید. هنگامی که در آوریل 2005، آخرین سرباز سوری خاک لبنان را ترک نمود، نفوذ عربستان در لبنان افزایش یافته بود. چند ماه پس از آن، رفیق حریری ترور شد و عربستان از مواضعی حمایت نمود که ایران و سوریه را به همکاری با حزبالله در ترور رفیق حریری متهم مینمودند. عربستان سعودی پس از این قتل احساس مینمود که نفوذش در لبنان به نفع محور ایران، سوریه و حزبالله کاهش یافته است.
عربستان سعودی در رقابت با ایران و متحدینش در لبنان به حمایت از طرح خلع سلاح حزبالله و طرح تشکیل دادگاه بینالمللی برای بررسی پرونده قتل رفیق حریری پرداخت. در مقابل، ایران و سوریه نیز حمایتهایشان را از حزبالله افزایش دادند (Zahar, 2013,483). دو دولت، به ویژه در زمینه دفاعی، دسترسی حزبالله به فنآوری ساخت و تولید موشکهای کوتاهبرد و میانبرد را تسهیل نمودند. عربستان نیز حمایتهای مالی، تسلیحاتی و سیاسی از ائتلاف 14 مارس را علیه ائتلاف 8 مارس افزایش داد.
در تابستان 2006، هنگامی که اسراییل جنگ علیه حزبالله لبنان را آغاز کرد، ایران و سوریه از حزبالله لبنان علیه اسراییل حمایت نمودند. پادشاهی سعودی به همراه مصر و اردن به مثابه محور میانهروها در دنیای عرب در طول جنگ، نه تنها از حزبالله در برابر اسراییل حمایت نکردند، بلکه تا جایی که امکانپذیر بود، از حزب الله انتقاد کردند (Seeberg, 2013: 18). پادشاهی سعودی، حزبالله لبنان را به خاطر اقداماتی که به تهاجم اسراییل به لبنان منجر شده است، سرزنش کرد. وزیر خارجه عربستان نیز مواضع پادشاهی را در سرزنش «ماجراجویی» حزبالله تکرار نمود و ایران و سوریه را نیز به مداخله در امور داخلی لبنان متهم ساخت.
جنگ به هزینه عربستان و متحدینش در درون لبنان و منطقه و در نقطه مقابل به اعتبار و نفوذ محور مقاومت افزود. بشار اسد در 15 اگوست 2006 مقاومت عربی را به مثابه پارادایم جدیدی از تقلای ناسیونالیزم عربی علیه اسراییل ستود و رهبران «میانهرو» دنیای عرب را به عنوان نیمه مردها «Half man» که در طول جنگ دست از پشتیبانی مقاومت کشیدهاند، به انتقاد گرفت (Deeb,2013:85) بدین ترتیب ایران و سوریه پس از خروج نیروهای نظامی سوری از خاک لبنان با افزایش حمایتهایشان از حزبالله لبنان نفوذ سیاسیشان را در لبنان حفظ کرده و افزایش دادند.
حزبالله لبنان با حمایت ایران و سوریه از یک گروه خرد در اوایل دهه 1980، به یک گروه قدرتمند با ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و مهمتر از همه یک بازوی نیرومند نظامی شبه دولتی در درون لبنان تبدیل شده است که در طول دهه گذشته، در پی خروج اسراییل از جنوب لبنان و سپس جنگ تابستان 2006 و قتل رفیق حریری و تحولات کابینه لبنان قدرتمندتر و پرنفوذتر از پیش ظاهر شده است. ایران و سوریه در همکاری با یکدیگر از حزبالله لبنان حمایت مینمایند و به رشد بیشتر این سازمان سیاسی در درون لبنان کمک نمودهاند. به گونهای که حزبالله نه تنها به نیرویی موثر در توازن درونی در لبنان تبدیل شده است، بلکه به مثابه نیرویی قابل ملاحظه در تحولات حوزه شرقی مدیترانه عمل مینماید (Khashan, 2013:8).
ایران و سوریه از طریق پیوندهای شان با حزبالله نه تنها بر منافع امنیتی اسراییل و متحدین غربیاش بلکه بر منافع عربستان سعودی و متحدینش نیز تاثیر میگذارند. از این رو، عربستان سعودی احساس مینماید که حزبالله لبنان، نیرو یا بازوی ایران در معادلات شرق مدیترانه است که نه تنها توازن درونی لبنان را به نفع ایران دگرگون نموده است، بلکه مواضع ایران را در خصوص کشمکش اعراب - اسراییل نیز تحت تاثیر قرار داده و به تلاشهای ایران، سوریه و حماس برای ممانعت از پیشبرد فرایند صلح اعراب - اسراییل پیوسته است. مسأله صلح خاورمیانه و حوزه فلسطین یک حوزه مهم دیگر است که در آن ایران و سوریه در همکاری با یکدیگر مانع از پیشبرد طرحها و سیاستهای عربستان سعودی شدهاند.
پایان قسمت اول
پنج شنبه 14 اردیبهشت 1396 - 9:58:59