«محور مقاومت» یک واقعیت عینی و اصیل در غرب آسیا است که هر جناح آن بر مبنای اهداف، ایدئولوژی و ریشههای تاریخی خود عمل میکند، نه اینکه صرفاً بازوی اجرایی مستقیم تهران باشد. این استدلال که تضعیف ظاهری برخی اجزا به معنای فروپاشی کامل راهبرد ایران است، فرضیهای سست است زیرا تنها نقطه اشتراک این محور، منافعی چون آزادیخواهی و مخالفت با سلطهطلبی است. ایران بر اساس مسئولیت اخلاقی و منافع مشترک حمایت میکند و سوابق اختلافات تاریخی میان اعضا نشان میدهد که این محور دارای ماهیت مستقل است. در نتیجه، ادعای غرب مبنی بر تضعیف کل شبکه با از دست رفتن یک بخش، نادیده گرفتن بنیانهای منطقهای و ابتکار عمل بازیگران داخلی آن است.
پیروزی استراتژیک مقاومت غزه؛ زنده و فعال ماندن علیرغم خسارات سنگین
شواهد میدانی پس از ۲۴ ماه جنگ ویرانگر در غزه، نه تنها ادعای تضعیف ایران را رد میکند، بلکه پیروزی استراتژیک مقاومت را اثبات مینماید؛ اعتراف فرماندهان ارشد صهیونیست به شکست در دستیابی به اهداف جنگی، شاهدی بر این مدعاست. مقاومت در غزه به عنوان یک تفکر ریشهدار در جامعه، علیرغم خسارات مادی سنگین، به شکلی فعال باقی مانده و ساختار آن حذفشدنی نیست. شاخصهایی مانند آمادگی بالای مقاومت اسلامی لبنان پس از «نبرد اولی البأس» و بازسازی سریع شبکه عملیاتی حماس، نشان میدهد که ساختار حیاتی محور سلب نشده و ابتکار عمل همچنان در اختیار آنهاست، که این امر روایت غرب از ضعف ایران را تضعیف میکند.
بیشتر بدانید
دکتر رضوان قاسم: هدف پشت پرده آتشبس امریکا در سودان، تسلط بر منطقه است| قضیة ساخنة
اهمیت راهبردی انتخابات آتی عراق؛ پیشبینی مشارکت بالا علیرغم عدم حضور جریان صدر| مع المراسلین
تحولات ساختاری غرب آسیا و اولویت آمریکا به سمت سیاستهای درونزا
تحلیل قدرت ایران باید در بستر تغییرات ساختاری بزرگتر در نظم منطقهای صورت پذیرد، نه صرفاً با نگاه به تحولات تاکتیکی. زیرساختهای امنیتی غرب آسیا در حال گذار به یک ساختار سیال جدید هستند و این پیچیدگی، قضاوتهای سادهانگارانه درباره ایران را باطل میسازد. این روند با احتمال بازگشت دونالد ترامپ تقویت میشود؛ او تمرکز بر کاهش هزینههای خارجی و تقویت وابستگی جهانی به مواد اولیه آمریکایی دارد. بنابراین، غرب آسیا به کانون شکلدهی نظم جهانی تبدیل شده است و این تحولات ساختاری که پیچیدگی دایره تنشها را افزایش میدهد، تأثیر بیشتری بر سیاست غرب خواهد داشت؛ ایران همچنان یک بازیگر کلیدی تعیینکننده در این نظم نوظهور باقی میماند.
تضاد در روایتهای غربی؛ تمرکز بر منابع داخلی و اعترافات متناقض ترامپ
منابع اصلی قدرت جمهوری اسلامی ماهیت داخلی دارند و استحکام اجتماعی و اتکای نظام سیاسی به پایگاه مردمی آن، مهمترین رکن نفوذ ایران است؛ سیاست فشار حداکثری نیز مستقیماً برای تخریب همین پایه طراحی شده است. این تلاش برای تضعیف پایگاه مردمی، خود اعترافی ناخواسته به قدرت داخلی ایران است، که با اظهارات صریح دونالد ترامپ در مورد قدرت قابل توجه ایران در تضاد است. اولویت اعلامشده دولت ترامپ برای بازگشت به فشار حداکثری و فعالسازی «مکانیسم ماشه» نشان میدهد که ایران به عنوان یک بازیگر قدرتمند در محاسبات آمریکا باقی مانده است. در نتیجه، ادعای زکریا مبنی بر فقدان سرمایه و آمادگی ایران برای مذاکره از موضع ضعف، با اهداف اعلامشده سیاست خارجی آمریکا همخوانی ندارد.
پروژه «ایران ضعیف» به مثابه جنگ روایتها در مسیر جنگ جهانی چهارم
پروژه رسانهای «ایران ضعیف» چیزی فراتر از یک تحلیل دادهمحور نیست؛ بلکه یک تاکتیک شناختی در چارچوب «جنگ ارادهها» است که هدف آن افزایش اثربخشی تحریمها از طریق تأثیرگذاری بر نظام شناختی مخاطبان است. این پروژه بازتاب مستقیم تئوری الکساندر دومارانش در کتاب «جنگ جهانی چهارم» است که در آن جنگهای آینده عمدتاً نبردی علیه واقعیتها و از طریق جنگ روایتها خواهد بود. تهدید واقعی برای قدرت ایران، تضعیف ارتباطش با پایگاه مردمی داخلی است؛ مادامی که این پیوند حفظ شود، پروژه «ایران ضعیف» صرفاً یک لایه پروپاگاندای رسانهای خواهد بود که در برابر واقعیت عینی قدرت ایران تاب مقاومت نخواهد آورد.