جایزه صلح نوبل؛ پاداش سیاسی یا اجرای وصیت شیمیدان سوئدی؟
انحراف از آرمان بنیادین و ظهور سیگنالهای ژئوپلیتیکی:
انتخاب ماریا کورینا ماچادو به عنوان برنده جایزه صلح نوبل ۲۰۲۵، جدیدترین نمونه از روندی است که در دهههای اخیر جایزه صلح را از هدف اصلی وصیت آلفرد نوبل دور کرده است. نوبل جایزه را برای «بهترین تلاش در پیشبرد دوستی بین ملتها، حذف نظامیگری و ترویج گفتگوهای صلح» تعریف کرد. با این حال، حمایت آشکار ماچادو از اسرائیل و حزب لیکود، و اتهام او به حمایت از نسلکشی در غزه، این انتخاب را به یک «سیگنال ژئوپلیتیکی» واضح تبدیل میکند، نه یک پاداش بر اساس معیارهای بیطرفانه صلح. این رویکرد، جایزه را به ابزاری در دست لابیهای غربی برای حمایت از چهرههای همسو با منافع آنها تبدیل میکند.
تضاد آشکار با هدف اصلی: صلح در برابر حمایت از جنگ:
محور اصلی انتقاد به انتخاب ماچادو، مغایرت موضع او با هدف اصلی جایزه است. در حالی که کمیته نوبل، شجاعت او را در برابر رژیم ونزوئلا ستایش میکند، این کمیته از محکومیت مواضعش در قبال مناقشه اسرائیل و غزه طفره رفته است. این امر، به ویژه با توجه به اظهارات گذشته ماچادو مبنی بر اینکه «مبارزه ونزوئلا، مبارزه اسرائیل است»، نشان میدهد که کمیته نوبل، معیار «پیشبرد دوستی بین ملتها» را در این مورد نادیده گرفته و در عوض، بر حمایت از یک چهره سیاسی ضد-نیکلاس مادورو متمرکز شده است.
سابقه کمیته نوبل در پذیرش انتخابهای جنجالی:
تاریخچه جایزه صلح نوبل مملو از انتخابهایی است که به شدت مورد انتقاد قرار گرفتهاند، از جمله اعطای همزمان جایزه به هنری کیسینجر و لو دوک تو (در بحبوحه جنگ)، یا اوباما در اوایل دوره ریاست جمهوریاش. موارد سادات و بگین، و عرفات، پرز و رابین نیز نشان دادند که کمیته تمایل دارد نتایج بلندمدت و پایداری صلح را فدای توافقات کوتاهمدت یا نمادین کند. این سوابق، انتخاب ماچادو را در یک الگوی تاریخی قرار میدهد که در آن آرمانگرایی یا ملاحظات سیاسی بر اصول صلح محض ارجحیت داده میشود.
بیشتر بدانید
پيامدهاي پيروزي غزه؛ مقاومت نگران توطئههاي نتانياهو براي برهم زدن توافق| مع المراسلين
پيروزي غزه فراتر از مقاومت مسلحانه؛ آتشبس، محصول تعامل گسترده جامعه جهاني| قضية ساخنة
گاندی؛ نماد شکست اخلاقی کمیته نوبل در پایبندی به اصول:
یکی از قویترین استدلالها علیه پایبندی فعلی کمیته به وصیت نوبل، حذف مهاتما گاندی، نماد مقاومت مسالمتآمیز است. این واقعیت که گاندی، باوجود تلاشهای بیبدیلش برای دوستی بین ملتها، هرگز برنده جایزه نشد (زیرا در زمان مرگش زنده نبود و کمیته پس از مرگ جایزه نمیدهد)، نشان میدهد که کمیته در طول تاریخ، نتوانسته است معیار واقعی «بهترین تلاش برای صلح» را درک یا اجرا کند و در عوض، به سمت شخصیتهای سیاسی دارای نفوذ گرایش پیدا کرده است.
تغییر تفسیر وصیتنامه نوبل از صلحسازی به حمایت از فعالان سیاسی:
همانطور که ذکر شد، تفسیر کمیته نوبل از وصیتنامه آلفرد نوبل به تدریج گسترش یافته و شامل قهرمانان حقوق بشر، مخالفان سیاسی و سازمانهای امدادی شده است. در حالی که این گسترش در مواردی مانند آنگ سان سوچی (پیش از رسوایی روهینگیا) و اتحادیه اروپا (به عنوان نهادی برای حفظ صلح قارهای) توجیهی داشت، اما در مورد ماچادو این گسترش به نظر میرسد که به سمت پاداش دادن به افرادی با گرایشهای ژئوپلیتیکی خاص غرب متمایل شده است، نه لزوماً فعالان بیطرف برای صلح.
تأثیر مخرب بر اعتبار جایزه و نقش کمیته نروژی:
انتقاداتی مانند محکومیت شورای روابط آمریکایی-اسلامی (CAIR) و اظهارات نماینده پارلمان نروژ مبنی بر مغایرت همکاری ماچادو با حزب لیکود با هدف نوبل، نشاندهنده آسیب جدی به اعتبار این جایزه است. از آنجا که کمیته نوبل از پنج عضو منتخب پارلمان نروژ تشکیل شده و صورتجلسات آن برای نیم قرن محرمانه باقی میماند، این ساختار امکان نفوذ ملاحظات سیاسی داخلی نروژ یا گرایشهای قدرتهای حامی آن را فراهم میسازد، و جایزه را بیشتر شبیه به یک پاداش سیاسی داخلی-بینالمللی میکند تا یک انتخاب جهانی بیطرف.
تفاوت میان «مقابله با اقتدارگرایی» و «ترویج صلح»:
کمیته نوبل، ماچادو را به خاطر مقاومت در برابر «اقتدارگرایی» در ونزوئلا ستایش کرده است. اما دفاع از یک طرف در یک مناقشه بینالمللی (مانند حمایت از اسرائیل در غزه) با ایجاد «گفتگوی صلح» یا «پیشبرد دوستی بین ملتها» کاملاً متفاوت است. این انتخاب نشان میدهد که کمیته گاهی معیار «مبارزه با یک دیکتاتور خاص» را بر معیار کلی صلح بینالمللی ترجیح میدهد، حتی اگر این چهره منتخب، خود در ترویج تنش در سایر نقاط جهان نقش داشته باشد.
بهره سخن: نوبل، قربانی آرمانگرایی سیاسی:
در نهایت، الگوی تکراری نشان میدهد که جایزه صلح نوبل اغلب نتوانسته است از دام آرمانگرایی سیاسی رهایی یابد. وصیتنامه آلفرد نوبل، که با وحشت از میراث خود به عنوان «تاجر مرگ» نوشته شد، به دنبال پاداشی برای تلاشهای خلع سلاح و دوستی بینالمللی بود. اما انتخابهایی مانند ماچادو، تایید بر این ادعا است که جایزه صلح نوبل اکنون بیش از آنکه اجرای وفادارانه وصیت یک شیمیدان سوئدی باشد، تبدیل به ابزاری برای تأیید کنشگران سیاسی مورد حمایت غرب شده است، خواه این کنشها منجر به صلح پایدار شوند یا خیر.