من از غزه برایتان مینویسم،
از دل شهری که صدای اذان، گاهی در هیاهوی آژیرها گم میشود…
از خانههایی که سقف ندارند، دیوار ندارند، اما روح دارند.
در خانههای ما، صدای لالایی مادر با صدای مهیب انفجار در هم تنیده..
ما زنان غزه، روایت کربلا را از روضهها یاد نگرفتهایم…
ما آن را زندگی کردهایم.
ما چادر نماز از سر برنمیداریم،
چون همیشه آمادهی اقامهی حقیم، انگار که هر لحظه وقت نماز آخر است، وقت شهادت...
دختران ما شبیه رقیه دختر حسین (ع)، میان ویرانهها دنبال پدر میگردند،
خواب او را میبینند اما با صدای انفجار بیدار میشوند...
کودکند، اما درد را از بر شدهاند.. همانطور رقیهوار، در خرابهها بزرگ میشوند.
زنان سرزمین ما مثل زینب خواهر حسین (ع)، سر خم نمیکنند، حتی وقتی داغ برادر و فرزندشان را با دستان خودشان دفن کردهاند...
زینبوار، ایستادهاند، در میان آوار، در چادرهای آتشگرفته، بیپناهِ بیپناه…
و اما اربعین شما،
با آن بیرقهای لبیک یا حسین،
با آن سینهزنیها که از موکبی به موکب دیگر جاریست…
دلهای ما را به تکان میآورد،
انگار صدای ما را کسی دارد فریاد میزند...
آنجا که فریاد شعار «راه قدس از کربلا میگذرد» بر زبان مجاهدان بزرگمرد ایرانی جاری و طنینانداز شد، دریافتیم که کسی صدای ما را میشنود.
و حالا، ما اینجا ایستادهایم
میان آوار و آتش،
با دلی زخمی، اما هنوز استوار...

اگر این روزها به سرزمین کرب و بلا رسیدید، زمین درد و دعا را هم یادتان نرود. نگاهتان را وقتی به گنبدها میدوزید… یادتان نرود جایی را که قلبها زیر آوار درد میتپند و خانههایی که ستون ندارند، اما هنوز نام خدا و پیامآورانش، ستونِ ایمان ساکنانش است.
کربلا مهد ایستادگی و فداکاری بود و غزه هنوز زخمهایش را به صبر و مقاومت میبندد. کربلا هر روز در اشک و خون زنده است و غزه هنوز در سایهی جنگ و محاصره تاب میآورد. هر دو زمین، داستان یک درد مشترکند، قصهای از امید و پایداری که هرگز خاموش نخواهند شد.
با سلام
دختری از دیار اشک و آفتاب که با هر زخم، نور تازهای به جانش میتابد...
نویسنده: سیده مریم پیشنمازی