تاریخ، گاه با واژهای آغاز میشود که قرنها بعد، معنای آن روشنتر از همیشه به چشم میآید. یکی از این لحظهها، خطبهای است از امام علی (ع)، در میانه روزگاری آشفته، که در خطبهی سوم نهجالبلاغه با لحنی تند اما عمیق، حقیقتی بنیادین را آشکار میسازد:
«آیا بسنده کنم به اینکه مرا امیرالمؤمنین بخوانند، اما در سختیهای آنان شریک نباشم؟»
این جمله، آن زمان مثل پتک، بر سر آنانی فرود آمد که خلافت را کاخ و شمشیر و سفره میدیدند. اما برای امام، خلافت یعنی نانخوردن با یتیمان، گریهکردن با فقرا، و خندیدن در میان خاکروبهها؛ او از رنج مردم حکومت میساخت.
و آنجا که فرمود: «من برای آن آفریده نشدهام که همچون حیوان رها شده در بیابان باشم که فقط در پی خوردن است و از علفزار خود لذت میبرد. چنین موجودی فقط شکمش برایش مهم است و خودپسندانه از امروز لذت میبرد و از آینده غافل است.»
این جملات، تنها بازتاب دردِ یک امام مظلوم نیست؛ بلکه نقشه راهی است برای هر وجدان بیدار در برابر رنج انسانها.
امیرالمومنین علی (ع) در آن دوران، خلافت را نه تخت و عنوان، که مسئولیت و تعهد دانست.
و اینک، قرنها پس از آن خطبه، صدای آن مسئولیت از کوفه برخاسته، تا در گوش کوچههای سوختهی غزه طنین انداز شود...
امروز، آنسوی دنیا، در کوچههای سوختهی غزه، کودکانی هستند که علی (ع) اگر بود، کنارشان زانو میزد.
پسرک لاغر پوست به استخوان، پتو را دور خواهر نوزادش میپیچد؛ نه از سرما، از گرسنگی! مادر، زیر نور شمع خاموش، چشمش به آسمان است؛ نه به امید بمباران کمتر، که شاید لقمهای نان از آسمان نازل شود؛ اینجا، عدالت هنوز گرسنه است...
اگر امروز امیرالمومنین در بین ما بود، نمیپرسید کجایی فلسطین؟ مسلمان هستی یا نه؟ او فقط یک چیز میپرسید:
"گرسنهای؟"
ما اما کجای این خطبه ایستادهایم؟
کسی به ما نگفته امیر باشیم، ولی آیا لااقل شریک رنج شدهایم؟
وقتی غزه در محاصرهی نان، دارو و نفس است،
آیا ما در قلبهامان، محاصرهای شکستهایم؟
وقتی کودک فلسطینی از گرسنگی میمیرد،
آیا ما هنوز از سیر بودن، احساس شرم میکنیم؟
غزه، امروز کربلای زندهی قرن ماست؛
و علی (ع)، صدای بلند مردی است که قرنها پیش گفت:
«من از شکمسیر خوابم نمیبرد وقتی در گوشهای انسانی گرسنه باشد.»
کاش این صدا،
در گوش ما هم بیدارمان کند...
نویسنده: سیده مریم پیشنمازی