آن روزها ؛
تهران- الکوثر: سال ۱۳۵۶ مبارزات مردم علیه رژیم شاه آهنگ تندتری گرفته بود، اما شهادت حجتالاسلام والمسلمین حاجآقا مصطفی خمینی در مهرماه همان سال شتاب بیشتری به مبارزات بخشید. فرزند رهبر نهضت در تبعید شهید شده بود و برگزاری مراسم مختلف به مناسبت شهادت حاجآقا مصطفی از طرف علمای شهرها و مردم هوادار حضرت امام رحمهالله موج جدید و عظیمی را ایجاد کرده بود. رژیم شاه در عکسالعمل به تجلیل مردم و حوزههای علمیه از فرزند امام رحمهالله، جمعی از روحانیون بلاد را دستگیر و عدهای را تبعید کرد. حضرت آیتالله خامنهای نیز در ۲۳ آذرماه در خانهشان دستگیر و به ایرانشهر تبعید شدند. پس از نقش پررنگ روحانیون در کمکرسانی به مردم در سیل ایرانشهر، ساواک تصمیم گرفت محل تبعید تعدادی از آنها را تغییر دهد و آیتالله خامنهای به جیرفت منتقل شدند. دوران ۲۸۵ روزهی تبعید در یکم مهرماه ۵۷ به پایان رسید. طی این مدت خبرهای خوب و بدی از شهرهای مختلف به آیتالله خامنهای میرسید. از انتشار مقالهی توهین آمیز به حضرت امام رحمهالله و قیام مردم قم در ۱۹ دی و چهلمهای سلسلهای پس از آن تا تعطیلی بازارها در اعتراض به سرکوب تجمعات مردم توسط رژیم شاه. آخرین خبر همان روز یکم مهر میرسد: «خانهی امام خمینی در نجف توسط رژیم صدام محاصره شده است»؛ مردم و کسبهی بازار در اعتراض به این اقدام رژیم صدام، همهی مغازهها و بازارها را تعطیل کردند. آیتالله خامنهای نیز پس از توقفی چند روزه در کرمان، یزد و تهران راهی مشهد شدند.
فضای مبارزاتی سراسر کشور و مشهد پس از شهادت حاجآقا مصطفی در مهرماه ۵۶ تغییر زیادی کرده بود. انتشار مقالهی توهینآمیز به حضرت امام رحمهالله در روزنامهی اطلاعات و آفتاب شرق –چاپ مشهد- با اعتراض شدید مردم و روحانیون شهرها مواجه شده بود. آنچه در ادامه میآید مروری بر فعالیتهای حضرت آیتالله خامنهای پس از رهایی از تبعید تا روز پیروزی انقلاب اسلامی است.
مسجد کرامت، مرکز مبارزه
اعتصاب گستردهی کارکنان شرکت نفت از شهریورماه آغاز شده و مورد حمایت حضرت امام رحمهالله، علما و مردم قرار گرفته بود. پاییز ۵۷ فصل راهپیمایی و تظاهرات روزانه بود. شدت گرفتن مبارزات مردم و بازگشت آیتالله خامنهای از تبعید همه چیز را فراهم میکند تا «مسجد کرامت» مجدداً به قلب مبارزات مشهد تبدیل شود. مسجد کرامت و مثلث آیتالله خامنهای، شهید هاشمینژاد و حجتالاسلام واعظ طبسی و شاگردانشان، مدیریت میدانی فعالیتهای انقلابی مشهد را بر عهده دارند و تجمعات اقشار مختلف مردم با هماهنگی و سخنرانی آنها هدایت میشود. اقدامات و فعالیتهای آنها نیز با هماهنگی دو عالم انقلابی مشهد یعنی آیتالله سیدعبدالله شیرازی و سیدحسن قمی صورت میگیرد.
«یک ستادى تشکیل شد در مسجد کرامت براى هدایت کارهاى مشهد و مبارزات. در آن مرحوم شهید هاشمىنژاد و برادرمان جناب آقاى طبسى و من و یک مشت از برادران طلبهى جوانى که همیشه با ما همراه بودند که دو نفرشان از آنها هم الان شهید شدند؛ یکى شهید موسوى قوچانى، یکى هم شهید کامیاب. این دو نفر هم جزو آن طلبههایى بودند که دائماً در کارهاى ما با ما همراه بودند. در آنجا جمع مىشدیم و مردم هم در رفت و آمد دائمى بودند و آنجا شد ستاد کارهاى مشهد و عجیب این است که نظامیها و پلیس از چهارراه نادرى که مسجد هم سر چهارراه بود جرأت نمىکردند این طرفتر بیایند از هیجان مردم. لذا ما توى این مسجد روز را با امنیت مىگذراندیم و هیچ واهمهاى که بریزند این مسجد را تصرف کنند یا ماها را بگیرند نداشتیم؛ ولیکن شب که مىشد آهسته از تاریکى شب استفاده مىکردیم و مىآمدیم بیرون و در یک منزلى غیر از منازل خودمان مىرفتیم شب را هر چند نفرى مىماندیم و خیلى شب و روزهاى پرهیجان و پرشورى بود.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱ [۱]
همچنین بخوانید: چهل و ششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران و دستاوردهای آن
تجمعات و راهپیماییها همچنان ادامه مییابد. آیتالله خامنهای و روحانیون انقلابی هر روز در یک گوشه از شهر برای مردم سخنرانی کرده و راهپیماییها و تجمعات را هدایت میکنند. آیتالله خامنهای چهارم آبانماه در تجمع اعتراضی مردم به مناسبت سالروز تولد شاه در خانهی آیتالله سیدحسن قمی و پنجم آبان برای مردم در صحن عتیق حرم امام رضا علیهالسلام سخنرانی میکنند. محور سخنرانیها تبیین ظلم و ستم و خیانتهای رژیم شاه بود. هفتهی دوم آبان «هفتهی همبستگی ملت ایران» نام میگیرد. به همین مناسبت اساتید دانشگاه و پزشکان بیمارستان شهناز مشهد دست به اعتصاب غذای ۴۸ ساعته در بیمارستان میزنند. آیتالله خامنهای و شهید هاشمینژاد از سخنرانان این مراسم هستند و در پایان اعتصاب، نام بیمارستان توسط مردم به بیمارستان مصدق تغییر میکند.
برخی گروههای التقاطی چپگرا در همان ایام میکوشیدند حرکتهای اسلامی مردم را مصادره کرده و در حد یک حرکت صنفی تقلیل دهند. آیتالله خامنهای در سخنرانی خود در دانشگاه فردوسی مشهد با اشاره به تحلیلهای اینچنینی میگویند: «اینى که بعضىها هِى فریاد مىزنند، زحمتکشان، کارگران، کشاورزان؛ اینى که بعضى سعى مىکنند انقلاب را فقط به یک دستهى خاصى منحصر کنند؛ این یک غلط واضح و بیّن است. آنها خیال مىکنند چون کارگر و چون کشاورز بیشترین کسى است که بر او ستم مىرود و هر کسى که بر او ستم مىرود مبارزه مىکند، پس بنابراین کارگر و کشاورزند که مبارزه مىکنند و مبارزهى آنها تداوم پیدا مىکند. و اما مردم دیگر چون آنقدر مورد ستم نیستند، لذاست مبارزه نمىکنند یا مبارزهى آنها دوام پیدا نمىکند، پس بنابراین باید روى کارگر و کشاورز تکیه کرد و این اشتباه بزرگى دارد.
مبارزهى مردم ایران را چگونه و توى چه قالبى توجیه مىکنند این آقایان؟ در این مبارزههاى بزرگ تاریخى، در نهضت صدر اسلام، در نهضتهاى قبل از اسلام، - نهضت انبیاء الهى - در تمام جنبشهاى بزرگ شیعه در طول تاریخ سیاه اموى و عباسى، کارگرها و کشاورزها کجا بودند؟ آنها هم قشرى مانند دیگر قشرهاى مردم. آنها نمىتوانند بفهمند - آن کسانى که اینجور تحلیل مىکنند - نمىتوانند بفهمند که آنچه انسان را به یک مبارزهى سخت وادار مىکند فقط این نیست که از لحاظ مادى مورد ستم قرار گرفته باشند؛ وقتى شرف کسى را پایمان مىکنند، وقتى ایمان و عقیدهى انسانى و جامعهاى را بر خاک مىگذارند و لگدکوب مىکنند، وقتى به حیثیت ذاتى انسانها اعتنا نمىکنند، انسان همانطور مبارزه مىکند که گویا مالش را بردهاند و گاهى بیشتر و گاهى بیشتر. چقدرها حاضرند مال را صرف کنند تا حیثیتشان محفوظ بماند؛ تا تحقیر نشوند. این رژیم منحطِ دیکتاتورى استبدادى ایران و همهى رژیمهاى منحط طاغوتى با مردم خود چه کردند؟ آیا فقط مال را از اینها گرفته؟ آیا فقط ظلم مالى به آنها کرده؟ البته ظلم مالى خیلى کرده، اما نه فقط به دهقان و کشاورز، نه فقط به کارگر و دهقان، به همهى قشرهاى مردم، به همهى مردم ظلم شد در طول این چندین سال حکومت جبار این خاندان پلید و خبیث، به همه. فقط کسانى که دُمشان را به دُم آنها بستند برخوردار شدند و بهرهمند شدند، بقیه همه مظلوم واقع شدند. این اولاً؛ ثانیاً آیا فقط مال را از مردم گرفتند؟ اینکه عقیدهى مردم را پایمال کردند، اینکه مقدسات مردم را مورد اهانت قرار دادند، اینکه حیثیت ذاتى انسان را در این مملکت پایمال کردند، اینکه تمام دوستان و همپیالهگان و همکاسهگان خود را بر دوش این مردم مسلط کردند، اینىکه یک جوان نظامىِ ارتشىِ برادر مسلمان ما را وادار کردند که از مستشار آمریکائى اطاعت بکند؛ چه ننگى بالاتر از این؟» ۱۳۵۷/۸/۸ [۲]
۱۵ آبانماه یعنی دو روز پس از سرکوب تظاهرات مردم در کشور به مناسبت سالگرد تبعید حضرت امام رحمهالله، ارتشبد ازهاری به نخستوزیری منصوب میشود. «جامعهی فرهنگیان مشهد» در اعتراض به این انتصاب در میدان سعدآباد مشهد دست به اعتصاب غذای ۴۸ ساعته میزنند. سایر اقشار مردم نیز با این اقدام اعلام همبستگی کرده و در میدان سعدآباد جمع میشوند. آیتالله خامنهای سخنران روز دوم بودند. ایشان با اشاره به سخنرانی چند روز پیش شاه که گفته بود «من صدای انقلاب شما را شنیدم» میگوید: «این یک انقلاب است، این یک جنبش انقلابى است، این را باور کنید. و البته باور کردید و گفتید، گفتید ما هم آهنگ و صداى انقلاب شما را شنیدیم؛ باید مىشنیدید، باید مىشنیدید. خیلى گوشِتان سنگین بود که تا حالا نشنیده بودید. انقلاب است، نه هرج و مرج. جنبش است، قیام است، نه آشوب؛ آشوب نیست. مردمى قیام کردند، مردمى حقشان را مىگویند، حقشان را مىخواهند. این اسمش آشوب نیست. این اسمش هرج و مرج نیست. هرج و مرج را تاکنون شما در این مملکت به وجود آورده بودید؛ این اختناقى که شما به وجود آورده بودید. هنوز هم با همهى این نشانهها و بشارتهاى جنبش انقلابى خلق مسلمان ایران درس نمىگیرید. هنوز در زندانهاى شما شکنجه است، هنوز کارهاى غیرانسانى به شدت دارد انجام مىگیرد.» ۱۳۵۷/۹/۱۶ [۳]
حضرت آیتالله خامنهای در پایان تجمع ۳۰ هزارنفری مردم با اشاره به پیشنهاد ورزشکاران و خصوصاً کشتیگیران مبنی بر تغییر نام ورزشگاه، این پیشنهاد را مطرح کرده و مردم با شعار «صحیح است صحیح است» موافقت خود را اعلام میکنند و به این ترتیب نام ورزشگاه «سعدآباد» به «غلامرضا تختی» تغییر میکند.
دیداری که انجام نشد...
۲۳ آبانماه، آیتالله صدوقی -که در ایام تبعیدِ آیتالله خامنهای، با ایشان مراوده و آشنایی بیشتری پیدا کرده بود- برای دیدن حضرت امام رحمهالله به پاریس میرود. این سفر قرار بود در مهرماه انجام شود ولی به دلایلی به تعویق افتاد. پس از عقبافتادن این سفر حجتالاسلام والمسلمین حاج احمد خمینی طی تماس تلفنی با آیتالله صدوقی خواستار سفر ایشان به همراه آیتالله خامنهای به پاریس میشود. ساواک در گزارشی از این مکالمهی تلفنی از قول «حاج احمدآقا» نوشته بود: «آقای خمینی دلش میخواهد شما [صدوقی] و آقای خامنهای را ملاقات کند.»[۴]
آیتالله صدوقی میگویند: «گفتند امام مایلند که شما به پاریس بیایید و در ضمن، آقای خامنهای را هم به همراه بیاورید. بعد از تلفن پشت ما دیگر گرم شد.»[۵] آقای خامنهای که ممنوعالخروج بود، پس از شنیدن نقل قول حضرت امام رحمهالله، شناسنامهشان را به یکی از آشنایان سپردند تا برایشان گذرنامه بگیرد؛ اما در یکی از راهپیماییهای تهران کیف او را دزدیدند و شناسنامهی آیتالله خامنهای هم گم و گرفتن گذرنامه هم منتفی شد. بعد از انقلاب بود که شناسنامهی ایشان در یکی از ادارات پیدا شده بود و دزد آن مشخص شد. «بعد فهمیدم که شهربانی، دزد کیف و شناسنامهی من بوده و فقط به منظور بدنام کردن تظاهرکنندگان دست به چنین کاری زده است!»[۶]
تبعید روی کاغذ
با اوجگرفتن مبارزه در سال ۵۷ شبکهای از روحانیون و علمای شهرهای مختلف برای هماهنگی امور تشکیل میشود. حضرت آیتالله خامنهای نیز مسئول هماهنگکنندهی بین شهرهای مشهد و تهران شدند. ساواک خراسان از سویی از قوت گرفتن نبض انقلاب در مشهد و مسجد کرامت خشمگین است، اما از سویی آنقدر ضعیف شده که نمیتواند اقدام قابل توجهی برای مقابله با آن انجام دهد. ۲۷ آبانماه شورای تأمین استان تبعید ۸ تن از روحانیون مشهد از جمله آیتالله خامنهای، شهید هاشمینژاد و حجتالاسلام واعظ طبسی را تصویب میکند. مصوبهای که حتی اعضای جلسه نیز به بیفایده بودن و عدم امکان اجرایی شدنش اعتراف میکنند.
محرم؛ ماه مبارزات مردمی
آیتالله خامنهای اواخر آبانماه و چند روز مانده به محرم برای تکمیل کارهای اعلام تشکیلاتی که از سال ۵۶ درصدد راهاندازیاش بودند به تهران میروند. طرح مدنظر ایجاد یک گروه جهادی ۲۰ نفره بود که رهبری تشکیلاتی جنبش مبارزه را عهدهدار شود. به خاطر احتمال دستگیری و برخورد با اعضا، تشکیلات به دو گروه ۱۰ نفری تقسیم میشود که در صورت برخورد با گروه اول، گروه دوم جایگزین آنها شوند. تصمیم بر این است که ایجاد تشکیلات همزمان با ماه محرم اعلام شود، اما بیانیهی امام رحمهالله به مناسبت حلول ماه محرم و تأکید بر مردمیشدن و گسترش مبارزه، آنها را منصرف میکند:
«در همین صحبتها بودیم که اعلامیهى معروف امام قبل از محرم رسید. آن اعلامیهاى که راجع به محرم گفتند «ماهى که خون بر شمشیر پیروز شد.» وقتى آن اعلامیه رسید با آن دستوراتى که امام توى آن اعلامیه داده بودند که اجتماعات را تشکیل بدهید توى مساجد، توى میدانها، به دستگاهها تعهد ندهید، تسلیم تعطیل مجالس و محافل روضهخوانى نشوید، وقتى این اعلامیه با این همه دستورات زیاد و واقعاً خونین رسید، ما احساس کردیم که ما وظیفهمان تغییر کرد، یعنى باید کار ادامهى تشکیلات را بگذاریم براى بعد از محرم، و فعلاً تمام نیرویمان را در راه زنده کردن مضمون این اعلامیه به کار ببندیم... آنجا این صحبت را کردیم و گفتیم که نه، دههى محرم را مىگذاریم براى این اعلامیه، منتها بعد باز دور هم جمع مىشویم در تهران و تصمیم مىگیریم که کار خودمان را و همان تصمیمى که قبلاً پیشبینى شده بود ادامه بدهیم. این بود که متفرق شدیم؛ من با اینکه مدتى بود آمده بودم تهران مانده بودم؛ برگشتم مشهد که کارها را در مشهد سامان بدهم و دوستان هم هر کدام در قم، در تهران به تهیهى مقدمات محرم مشغول بودند. خب دیدید دیگر، محرم آن راهپیمایى تاسوعا و عاشورا و آن کارهایى که در محرم انجام گرفت نشان مىداد که حضور برادران ما بسیار هم مؤثر بوده و لازم بوده که اینها در صحنهى این کار مردمى و عام باشند. والّا اگر ما اعلام مىکردیم و زندان مىرفتیم به احتمال زیاد بسیارى از این کارها انجام یا به این خوبى انجام نمىگرفت..» ۱۳۶۰/۹/۲۴ [۷] پس از اعلامیهی حضرت امام رحمهالله، روحانیون شهرهای مختلف برای مردمی کردن مبارزه برنامهریزی کردند. تشکیلات مدنظر هم نهایتاً چند روز پس از پیروزی انقلاب با عنوان «حزب جمهوری اسلامی» اعلام موجودیت کرد.
۲۹ آبانماه در حالی که مردم مشهد خود را برای استقبال از ماه محرم آماده میکردند، در حرم مطهر امام رضا علیهالسلام بین مأموران و تعدادی از مردم درگیری رخ میدهد و طی آن، مأمورین داخل حرم اقدام به تیراندازی میکنند و برخی نقاط حرم بر اثر آن آسیب میبیند. خبر این اتفاق به سرعت در شهر میپیچد و احساسات مردم را جریحهدار میکند. چند ساعت بعد استاندار خراسان و نایبالتولیهی آستان قدس با صدور اعلامیهای که از رادیو پخش شد، این واقعهی تأسفبار را محکوم و از مردم عذرخواهی میکند. او همچنین قول میدهد مرتکبین این واقعه را که اشتباهاً دست به تیراندازی زدهاند مجازات کند. این بیانیهی شتابزده اما نمیتواند جلوی غیرت مردم و علما را بگیرد. پنجم آذرماه به مناسبت هفتمین روز حادثهی تیراندازی در حرم مطهر از جانب علمای مشهد روز عزا و تعطیل عمومی اعلام شد و راهپیمایی بزرگی توسط مردم به راه افتاد.
روز یکم محرم حضرت امام رحمهالله در پیامی ضمن تأکید بر اینکه محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر است، از مردم و وعاظ میخواهند در این ماه از فرصت استفاده کرده و «مجالس بزرگداشت سید مظلومان و سرور آزادگان که مجالس غلبه سپاه عقل بر جهل و عدل بر ظلم و امانت بر خیانت و حکومت اسلامى بر حکومت طاغوت است، هر چه باشکوهتر و فشردهتر برپا شود، و بیرقهاى خونین عاشورا به علامت حلول روز انتقام مظلوم از ظالم، هر چه بیشتر افراشته شود. خطباى محترم و گویندگان عزیز، بیش از پیش به تکلیف الهى خود که افشاگرى جرایم رژیم است عمل فرمایند، و خود را در پیشگاه خداوند تعالى و ولى عصر- عجلاللَّهتعالىفرجهالشریف- سرافراز و رو سفید نمایند.»[۸]
پس از صدور پیام امام خمینی رحمهالله، آیتالله خامنهای به همراه شهید هاشمینژاد به بجنورد، شیروان و قوچان سفر کرده و هماهنگیهای لازم با مبارزین و روحانیون مبارز این شهرها را انجام میدهند. با آغاز ماه محرم، آقایان خامنهای، هاشمینژاد و طبسی هر شب در مدرسهی نواب منبر میرفتند. «راهپیماییها هر روز از اطراف مدرسهی نواب و مسجد کرامت شروع میشد. در این مسجد هم مراسمی منعقد میشد. [در تظاهرات] هر پارچهنوشتهای را دو نفر در دست میگرفتند و پشت آن انبوهی از مردم ... [حرکت میکرد.] در پایان راهپیماییها من، آقای طبسی و آقای هاشمینژاد سخنرانی میکردیم؛ و گاهی یکی یا دو نفر از ما سه نفر. سخنهایی که بر زبانم جاری میشد، خودم را مبهوت میکرد. [انگار] هر چیزی از ارادهی ما خارج است.»[۹]
بیانیهی حضرت امام رحمهالله کارِ خود را کرده بود؛ مردم ۱۰ شب محرم در شهرهای مختلف نیم ساعت بالای پشتبامها فریاد اللهاکبر سردادند و با تلاش علما آیین عزاداری این سال پرشورتر و مردمیتر از سالهای قبل برگزار شد. حلقهی روحانیون مبارز مشهد بهخصوص روحانیون مسجد کرامت نقش فعالی در ساماندهی راهپیماییها و تحصنهای مشهد ایفا نمودند.
اعتصابهای سلسلهای کارکنان شرکت نفت که از ۱۸ شهریور شروع شده بود و در روزهای پایانی مهرماه با اعتصاب کارکنان پالایشگاه نفت آبادان و تهران به اوج خود میرسد، تأثیر مهمی بر روند مبارزات میگذارد و الگویی برای سایر اقشار مبارز مثل پزشکان، معلمان و فرهنگیان، کارمندان نهادهای دولتی و وزارتخانهها، دادگستری و امثالهم میشود.
همچنین بخوانید:«طلیعه پیروزی»؛ سالگرد فرار شاه از ایران به روایت رهبری معظم
۱۳ آذرماه همزمان با سوم محرم، جامعهی فرهنگیان مشهد در اعتراض به دستگیری ۲۴ نفر از دانشآموزان مشهد در ساختمان استانداری متحصن میشوند. طی ماههای اخیر اقدامات انقلابیون مسالمتآمیز و آرام بود، اما حدود یک ماهی بود که در مشهد و خراسان به طرز مشکوکی حرکتهای خشن و تندی مثل حمله به بانکها و سرقت و آتشزدن وسایل صورت میگرفت و به نام انقلابیون نوشته میشد. از سوی دیگر گاهی جماعتی به هواداری از شاه با لباس روستاییان دست به اقداماتی مثل حمله به انقلابیون و ضرب و شتم آنها میزدند. در همین روزها جماعتی با لباس روستاییان به تحصن معلمان قوچان حمله و تعدادی از آنها را مجروح کردند. مشابه این اقدام چند روز قبل هم در کرمان، گز و شیروان اتفاق افتاده بود. در نتیجه تعدادی از روحانیون و مردم مشهد برای جلوگیری از بروز مشکلات احتمالی و همدردی با متحصنین راهی قوچان میشوند. تحصن فرهنگیان مشهد نیز با آزادی دانشآموزان پس از پنج روز پایان مییابد. حمله به تحصن قوچان همزمان با پایان تحصن فرهنگیان مشهد است که حضرت آیتالله خامنهای سخنران آن است. ایشان در سخنرانی خود با اشاره به حضور دو تن از دبیران قوچانی در اجتماع مردم و اینکه حملات اینچنینی اقدامی برای القای دودستگی و با هدف تقابل بین مردم است میگویند: «از مدتى پیش این تهدید را براى برادران و خواهران مشهدى ما هم به صورت زمزمه و شایعات بهوجود آوردند؛ گاهى مىگویند ۱۰ هزار نفر، گاهى مىگویند چهار هزار نفر طرفدار و وقتى که خودشان فکر مىکنند و مىبینند چگونه ممکن است این رژیم در این شرائط قابل قبول باشد که چهار هزار طرفدار دارد و وقتى مىبینند که هیچ کسى حاضر نیست این تهمت را نسبت به برادران روستایى یا برادران بلوچ یا برادران کُرد و یا دیگر برادران بپذیرد تعداد را کم مىکنند مىگویند ۴۰۰ نفر، تعدادى قرار هست بیایند و به مجالس و محافل و محل اجتماعات و محل تظاهرات وارد بشوند و چنین و چنان بکنند. اولاً ما از پیش مىدانیم آن کسانى که این جنایتها ممکن است با آنها مطرح بشود و در میان گذاشته بشود و آنها قبول بکنند جز مأموران جلاد خود شما و مزدور خود شما کس دیگرى نیست. ما مىدانیم که موج این جنبش انقلابى عظیم آنچنان دامن گسترده است که ممکن نیست احدى از آحاد این مملکت بدون اینکه جزو مزدوران شما باشد، آماده باشد تا در مقابل برادران و خواهران خود این میلیونها مظلوم بایستد و قرار بگیرد. ما اینها را مىدانیم و همهى ملت ما این را مىدانند.»
خطبهخوانی شب عاشورا در حرم مطهر امامرضا (ع) به نام امام خمینی رحمهالله
در این ایام، راهپیماییها و تظاهرات، هم تجمعات ضدحکومتی بود و هم مراسم عزاداری. از این روز، انتظامات شهر به دست مردم و انقلابیون افتاد. در ۱۹ آذرماه، روز تاسوعا، راهپیمایی عظیم چندصدهزارنفری با شعارهای «مرگ بر شاه» و «این شاه آمریکایی اعدام باید گردد» توسط مردم برگزار میشود. ساعت سه بعدازظهر حضرت آیتالله خامنهای و شهید هاشمینژاد برای جمعیت سخنرانی میکنند و حجتالاسلام واعظ طبسی قطعنامهی پایانی را قرائت میکند. در پایان تجمع اعلام میشود که امشب مراسم خطبهخوانی در حرم مطهر توسط آیتالله خامنهای برگزار میشود و قرار است امشب به نام امام خمینی رحمهالله خطبه خوانده شود.
«خطبهخوانی» مراسمی تشریفاتی و حکومتی بود که هرسال دوبار برگزار میشد: یکی شب عاشورا و یکی شب شهادت امام رضا علیهالسلام. در این مراسم که مقامات دولتی استان نیز حضور داشتند، خطبهخوان میایستاد و با ذکر اسم شاه و رژیم سلطنتی خطبهای قرائت میکرد. آن سال نیز مثل هرسال استاندار و نائبالتولیهی آستان قدس از مقامات دولتی استان دعوت کرده بود در این مراسم حضور یایند. پیشنهاد خطبهخوانی به نام امام خمینی رحمهالله، همان روز توسط آیتالله خامنهای بهطور محدود با چندتن از دوستانشان مطرح میشود. «پیش از راهپیمایی چیزی به ذهنم رسید که آن را برای برخی برادرانم گفتم و خواستم اگر موافق هستید خبرش را پوشیده بدارید تا زمان آن برسد... فکر کردم که چنین خطبهی رسمی آن هم با یادکرد شاه متناسب جو انقلابی مشهد نیست. باید زمام امور را به دست بگیرم و موضوع باید پنهان میماند. زیرا اگر آشکار میشد درهای حرم را روی ما میبستند.»[۱۰]
با هماهنگی جمع محدودی از اطرافیان، قرار میشود آیتالله خامنهای نه در جای همیشگی خطبهخوان، بلکه در فضای جلوی طبقهی دوم که مشرف به صحن است سخنرانی کنند. جایی که کمتر کسی از وجود درگاه ورودی سیستم صوت در آنجا خبر داشت. «در راهپله بودیم که سیدغفوری از روبرو آمد و یک دوشاخه را گذاشت کف دست من و گفت آنجا یک پریز است. این را به آنجا بزنید.»[۱۱] مقامات استانی در اطاقهای موزه نشستهاند و انتظار دارند طبق رسم همهساله خطبه به نام شاه خوانده شود. آیتالله خامنهای خطبه را با نام حضرت امام رحمهالله شروع میکنند و در ادامه به انتقاد از رژیم شاه و اقدامات سرکوبگرانهی رژیم در سراسر کشور و حوادث اخیر مشهد میپردازند. «با عدوان عمل مىکند یعنى چه؟ دشمنى مىکند یعنى چه؟ یعنى در مقابل شعار مردم و مشت گرهکردهى مردم، رگبار مسلسل به روى آنان مىگشاید. مردمى که در صحن علىبنموسىالرضا جمع شده بودند، کدامیک از سلاحهاى گرم را با خود داشتند، کدام نظامى یا مأمور انتظامى را هدف قرار داده بودند؟ چرا به روى مردم مسلمان رگبار گشودید اى نامسلمانها!؛ مردمى که در قم تظاهرات آرام به راه انداختند مگر چه مىگفتند و چه مىکردند که در یک حمله دهها نفر از آنها را به خاک هلاک افکندید بىوجدانها!؛ مردمى که در میدان شهداى تهران جمع شده بودند مگر چه گناهى کرده بودند که از هلیکوپتر به روى آنان آتش مسلسل گشودید اى ددمنشهاى فطرى!؛ چرا چندین هزار نفر را به خاک هلاک افکندید؟ کودک شیرخواره را در میان گاهواره کشتید، اى بىشرمها!؛ مادران را داغدار کردید، زنهاى مظلوم را در خانهها کشتید، زن از روى پشتبام دارد منظرهى تظاهرات میدان شهداى تهران را تماشا مىکند، کودک و فرزند معصوم و مظلوم و بىدفاعش در کنارش دارند نگاه مىکنند از تظاهرات مردم، از هیجان مردم لذت مىبرند، اما خبر ندارند که دژخیمان با هلیکوپترها و با مسلسلها در کمین جان بىگناهانند. ناگهان رگبار مسلسل، رگبار آتش رها مىشود، کودک را در کنار مادر، مادر را در کنار کودک به خون مىغلطاند.»
آیتالله خامنهای که صدایشان از بلندگوهای سراسری حرم در حال پخش بود، مسئولان دولتی حاضر در حرم را مورد خطاب قرار داده و میگویند: «بگذار از میان شما دهها هزار جمعیت، این حقیقت روشن را در مقابل امام علىبنموسىالرضا به آنان بگویم. آقایانى که جزو مهرههاى این رژیم در خراسان و در مشهدید، بدانید، بدانید که این رژیم نابودشدنى و از بین رفتنى است... بدانید این دستگاه، این نظام، دیگر با این قیام ملت قابل بقا و دوام نیست. بدانید که دروغهایى که در رسانههاى گروهى به خورد این مردم مىدهید، هرگز به خورد آنها نمىرود. بدانید مردم حالا دیگر اگر شما اتفاقاً و استثنائاً راست هم بگوئید از شما چیزى را باور نمىکنند. دروغهاى شما امروز براى مردم شناخته شده است. مسلم است که شما حاضر نیستید فردا در رادیوتان بگوئید که چهل پنجاه هزار جمعیت در صحن مطهر عظیم علىبنموسىالرضا، در شب عاشورا اظهار بیزارى خود را از رژیم بیان کردند. حاضرید بگوئید در رادیو این مجلس را؟ مردم مىبینند که این اجتماع آنها را که یک واقعیت است به چشم خود مشاهده مىکنند؛ شما نمىگوئید. اما وقتى که سه نفر، چهار نفر، سى نفر، چهل نفر از مزدورانتان، از مأمورانتان، با ترس و لرز راه مىافتند توى خیابان، دو بار، سه بار، یک کلمهاى را که شما نام آن را شعار میهنى مىگذارید، تکرار مىکنند، بعد هم از ترس جوانان ما مىگریزند، این را با آب و تاب در رادیو تکرار مىکنید. خب مردم اینها را مىبینند، مردم کور و کر که نیستند.» ۱۳۵۷/۹/۱۹ ۱۲
همزمان با این اتفاق تعدادی از مردم در نقاط مختلف شهر مجسمههای شاه را پایین میکشند. مجسمهی شاه در میدان شهدا را میآورند جلوی مسجد کرامت و رویش بنزین میریزند و به آتش میکشند.
روز عاشورا هم تظاهرات گستردهای برگزار میشود. آیتالله خامنهای و شهید هاشمینژاد برای مردم سخنرانی میکنند و قطعنامهی روز قبل قرائت شده و با شعارهای «صحیح است» مردم مورد تأیید قرار میگیرد.
ابتکاری که در ایران پخش شد
در یازدهم محرم، حضرت امام خمینی رحمهالله پیامی صادر میکنند که در آن ضمن تأکید بر تداوم اعتصابها، مبارزه را وارد فاز جدیدی میکنند: «من از سربازان سراسر کشور خواستارم که از سربازخانهها فرار کنند، این وظیفهاى است شرعى که در خدمت ستمکار نباید بود. من از پدرها و مادرها و عائله صاحبمنصبان تقاضا دارم که آنان را از کمک به شاه خائن و اطاعت از صاحبمنصبان خدمتگزار به شاه و اجانب، باز دارند و از درجهداران خواستارم که به ملت خود بپیوندند و افتخار خدمت به مسلمین را احراز کنند.»
همزمان شایعهای در شهر میپیچد که سربازانی که فرار کرده و به مردم بپیوندند توسط مأمورین مخفی و دژبانی دستگیر میشوند. همان ایام آیتالله خامنهای در یکی از سخنرانیهای خود در مسجد گوهرشاد از جوانان میخواهند موی سرشان را به مدل سربازی کوتاه کنند تا سربازان فراری شناسایی نشوند. پیشنهادی که با استقبال آیتالله بهشتی روبرو میشود و پیشنهاد میکند این ابتکار در سایر شهرها هم عملی شود.[۱۳]
تحصن بیمارستان امام رضا علیهالسلام
در ۲۲ آذرماه جمعی از چماقبدستان حامی رژیم همراه با تعدادی از ارتشیان وارد بیمارستان ۱۷ شهریور –که مدتی قبل اسمش از «۶ بهمن» تغییر کرده بود- شدند و با پارهکردن عکس حضرت امام رحمهالله، افراد حاضر در آنجا را با چوب و سنگ مضروب کرده و شیشهها را شکستند.
صبح روز بعد همین اتفاق برای بیمارستان امام رضا علیهالسلام میافتد. چماقداران باز هم شیشهها را شکسته و حاضرین را مضروب میکنند. بخش کودکان بیمارستان هم توسط آنها مورد حمله قرار میگیرد و در این واقعه دو نفر از کودکان به شهادت میرسند.
حضرت آیتالله خامنهای که همراه با سایر روحانیون و مبارزین در جلسهی روضه در منزل یکی از علما حضور داشتند، تلفنی از ماجرا مطلع شده و ضمن مشورت با سایر علما، تصمیم گرفته میشود تا به صورت دستهجمعی برای متوقف کردن حملات به بیمارستان عزیمت کنند؛ حرکتی که در نهایت به تحصن در بیمارستان امامرضا علیهالسلام میانجامد: «ما در مجلس روضه بودیم و من را پاى تلفن خواستند، من رفتم تلفن را جواب دادم و دیدم از بیمارستان است و چند نفر از دوست و آشنا و غیرآشنا از آن طرف خط دارند با کمال دستپاچگى و سراسیمگى مىگویند حمله کردند، زدند، کشتند و به داد برسید ... بچههاى شیرخوار را زده بودند. من آمدم آقاى طبسى را صدا زدم آمدیم این اطاق، عدهاى از علما در آن اطاق جمع بودند، یک چند نفر از معاریف مشهد هم بودند و روضه هم در منزل یکى از معاریف علماى مشهد بود. من رو کردم به این آقایان گفتم که وضع در بیمارستان اینجورى است و رفتن ما به این صحنه احتمال زیاد دارد که مانع از ادامهى تهاجم و حملهى به بیماران و اطباء و پرستارها و اینها بشود و من قطعاً خواهم رفت و آقاى طبسى هم قطعاً خواهند آمد. ما با ایشان قرار هم نگذاشته بودیم اما خب مىدانستم که آقاى طبسى پهلوى هم نشسته بودیم، گفتم ما قطعاً خواهیم رفت؛ اگر آقایان هم بیایید خیلى بهتر خواهد شد و اگر هم نیایید ما بههرحال مىرویم. لحن توأم با عزم و تصمیمى که ما داشتیم موجب شد که چند نفر از علماى معروف و محترم مشهد گفتند که ما هم مىآییم؛ از جمله آقاى حاج میرزاجواد آقاى تهرانى و آقاى مروارید و بعضى دیگر. ما گفتیم پس حرکت کنیم؛ حرکت کردیم و راه افتادیم به طرف بیمارستان و گفتیم هم پیاده مىرویم.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱ [۱۴]
واقعه ۹ دی مشهد و فتح استانداری
حضرت آیتالله خامنهای در طول ۱۳ روز تحصن به جز یک بار از بیمارستان خارج نشدند، ولی شهید هاشمینژاد به دلیل لزوم ساماندهی تجمعات و حرکتهای انقلابی به خارج از بیمارستان رفت و آمد داشت.
دوم دیماه جمعیت تظاهرکنندگان در صحن حرم مطهر تجمع کرده و شهید هاشمینژاد برای آنها سخنرانی میکند و جمعیت پس از سخنرانی به سمت منزل آیتالله عبدالله شیرازی حرکت میکنند. عصر همان روز مجدداً تجمعی در مقابل بیت ایشان شکل میگیرد. همزمان تعدادی از تانکهای ارتش به سمت منزل آیتالله شیرازی حرکت میکنند. مردم با تجمع در مسیر، مانع رسیدن تانکها به بیت ایشان میشوند و این مسأله منجر به درگیری بین تانکها و مردم میشود و در این درگیری تعداد قابل توجهی از مردم به شهادت میرسند.
پس از این کشتار آیتالله شیرازی طی تلگرافی به نخستوزیر وقت -ارتشبد ازهاری- برای خروج فرماندار نظامی مشهد ضربالاجل تعیین میکند. «اگر میرهادی را زنده میخواهید باید ظرف ۴۸ ساعت مشهد را ترک کند وگرنه جنازه او را به تهران حمل خواهند کرد.»[۱۵] دو روز پس از این تلگراف، میرهادی مشهد را به مقصد تهران ترک میکند. اقشار مختلف مردم در اعتراض به کشتار دوم دی دست به تحصن و راهپیمایی میزنند. تکبیرهای شبانهی بالای پشتبامها هم از سر گرفته میشود. حضرت امام خمینی رحمهالله نیز ۹ دیماه را عزای عمومی اعلام میکنند: «و پس از آنکه شاه خود را رفتنی دانست، دست جنایتکار خود را از آستین درآورد و کشتارهای پیدرپی جمعه سیاه به بعد را آغاز کرد و خود را در تمام جوامع رسوا نمود و اخیراً در مشهد مقدس جنایتکاریها را به حد اعلا رساند و ما را بر آن داشت که روز ۲۹ ماه محرم را عزای عمومی اعلام کنیم برای سالگرد کشتار بیرحمانه قم و چهلم کشتار در صحن مطهر مشهد مقدس و نیز هفته کشتار مشهد مقدس و نیز کشتار شهرستانهای دیگر. و با کمال تأسف در این سال تمام وقت ما صرف فاتحه و عزای ملی شد و در صورت بقای شاه در مقام مغصوب، وضع همین است.»[۱۶]
شب نهم دی، مجلس هفتم شهدای واقعهی دوم دی از جانب علمای مشهد در مسجد گوهرشاد با سخنرانی حضرت آیتالله خامنهای برگزار میشود. گزارش ساواک سخنرانی آیتالله خامنهای را چنین توصیف میکند: «در ساعت ۱۶ سیدعلی خامنهای به منبر رفته مطالبی پیرامون واقعهی اخیر و طرز پیشرفت نهضت اسلامی بیان کرد و اینکه ما به مقصود رسیدهایم و آنقدر باید مبارزه کنیم تا به نتیجه برسیم. سپس کارهای انجامشده که به قول آنان خلاف بود عنوان کرد و اضافه نمود: درود بر کارکنان و کارگران شرکت نفت که جواب مثبت به رهبرشان خمینی دادند و از کار خودداری و دولت و شاه خائن را به زانو درآوردند که امروز یا فردا انشاءالله سقوط خواهد کرد.»[۱۷]
پس از تحصن ۱۳روزهی بیمارستان امام رضا علیهالسلام که منجر به تعویض فرماندار نظامی شهر شده بود، سستشدن پایههای رژیم شاهنشاهی حس میشد. اقشار مختلف با برگزاری تحصن و تجمع با انقلابیون اعلام همبستگی میکردند. هشتم دیماه در حالی که استاندار -که همزمان نائبالتولیهی آستان قدس نیز بود- نه در ساختمان استانداری بلکه در باغ ملک آباد در حاشیهی شهر مستقر بود؛ کارکنان استانداری نیز تصمیم به اعلام همبستگی با انقلاب میگیرند. اما بین آنها در اینباره اختلاف وجود دارد. مخالفین معتقدند اعلام همبستگی استانداری یعنی تسلیم مرکز سیاست دولت به مردم، و این کاری خلاف سیاست دولت مرکزی است. در همین حال ارتش نیز با حضور نیروها و نفربرهای خود در اطراف استانداری میکوشد جلوی اعلام همبستگی و راهپیمایی آنها را بگیرد. در نهایت تعداد زیادی از کارکنان استانداری از استانداری به سمت منزل آیتالله شیرازی راهپیمایی کرده و همبستگی خود را با انقلاب اعلام میکنند.
مقصد راهپیمایی روز نهم دیماه مردم برخلاف همیشه که به حرم مطهر منتهی میشد، اینبار چهارراه لشکر و استانداری بود. جمعیت عظیمی از فلکهی حرم به سمت استانداری حرکت میکنند که پیشاپیش آن علمای مشهد -حتی چهرههایی که تا پیش از این خیلی همراه نهضت نبودند- نیز حضور دارند. عکس بزرگ ۱۵ متری از حضرت امام رحمهالله نیز پیشاپیش جمعیت حرکت داده میشد. در بین راه خبر میرسد که شاه احتمالاً بختیار را به نخست وزیری منصوب میکند. «استاندارى طبعاً آخرین سنگر بود؛ چون مرکز حکومت بود و اعلام همبستگى کرده بودند. ما براى اینکه آن جمعى را که اعلام همبستگى کرده بودند تقویت بکنیم و قضیهى بهاصطلاح حضور نیروهاى مبارز در استاندارى را تثبیت بکنیم که به معناى فتح استاندارى محسوب مىشد، هدف راهپیمائى را آنجا قرار دادیم. البته لازم است بگویم که استاندار بود در مشهد، لکن در استاندارى نبود، بلکه در باغ ملک آباد و تقریباً خارج از شهر بود. چون استاندار و نائبالتولیه آن وقت یک نفر بودند و او رفته بود در دستگاه باغ ملک آباد اصلاً حضور داشت ... و جرأت نمىکرد که بیاید توى استاندارى.» ۱۳۶۶/۱۰/۱۰ [۱۸]
راهپیمایان بدون هیچ تنشی وارد استانداری شدند. جمعیت در باغ استانداری موج میزد و دستاندرکاران راهپیمایی مشغول تدارک سیستم صوتی بودند. آیتالله خامنهای قرار بود تا دقایقی بعد سخنرانیاش را آغاز کند که ناگهان سر و صدایی از بیرون توجه جمعیت را به خود جلب کرد. یک جیپ و یک تانک ارتش به میان مردم آمده بود و مردم گرد آنها جمع شده بودند. برخی میگفتند برای همبستگی آمدهاند و برخی دیگر به آنها بدبین بودند. هم شعار «ما به شما گل دادیم؛ شما به ما گلوله» شنیده میشد و هم شعار «ارتشیها خمینی؛ سلامتان رسانده». آیتالله خامنهای به سمت جیپ میروند تا ببینند قضیه از چه قرار است: «من جمعیت را شکافتم آمدم آن قسمتى که جیپ ارتشى وارد شده بود، سرم را کردم داخل جیپ ارتشى؛ دیدم بله، دو سه نفر نشستند بىسیم خیلى قوىاى هم عقب جیپ گذاشتند، یکى دو نفر دور و بر بىسیماند، یکى پشت فرمان است، یک افسرى هم جلو است. گفتم شماها چرا آمدید اینجا؟ البته صداى جمعیت هم بلند بود، شعارهاى مختلف مىدادند، هر کس یک چیزى مىگفت، بعضى از جیپ بالا مىرفتند. در بین مردم یک حالت سردرگمى و اختلافنظر نسبت به اینها وجود داشت، بعضى با چشم خوشبینى، بعضى با چشم بدبینى، بعضى تهدیدآمیز به اینها نگاه مىکردند و با اینها برخورد مىکردند. من گفتم شماها چرا آمدید اینجا؟ گفتند که ما نیت سوئى نداریم، ما کارى نداریم با مردم، شاید یکىشان حالا درست یادم نیست احتمالاً گفت ما آمدیم اعلام همبستگى کنیم. من دیدم که این سه نفر - به شدت اینها ترسیدند. یعنى اول شجاعت کردند و آمدند توى مردم، اما حالا که وسط مردم قرار گرفتند احساس مىکنند که خطر جدى است و شدیداً متزلزل و ناراحتند. من گفتم: شماها اگر نیت بدى ندارید خاطرتان جمع باشد ما نمىگذاریم که به شما آسیبى برسد. خیلى آن افسر از من ممنون شد؛ گفت: خواهش مىکنم یک کارى بکنید که ما بتوانیم برویم، برگردیم، برویم. گفتم: مانعى ندارد من آمدم بالا رفتم روى جیپ، بلندگو دستى را گرفتم و آن افرادى که دور و بر من بودند مخاطب قرار دادم با آنها صحبت کردم، گفتم آقایان من خواهش مىکنم شما اجازه بدهید که ما حادثهاى را بهوجود نیاوریم. و آنطور که من فهمیدم اینها نیت سوئى ندارند و کارى هم نمىتوانند بکنند. حقیقتش هم همین بود سه تا نظامى با یک جیپ توى این جمعیت کارى نمىتوانست بکند، و بگذارید اینها برگردند بروند، بگذارید بروند خارج بشوند. مردم طبق معمول آن روزها تو راهپیمائى که هرچى مىگفتیم بهشان واقعاً با جان و دل گوش مىکردند، گوش کردند. با اینکه خیلى جمعیت فشرده بود راه دادند، من مجدداً سرم را آوردم داخل ماشین و گفتم که شما سریع هرجور که مىتوانید خودتان را از جمعیت بکشید بیرون و بروید و نمانید اینجا چون هر آن خطر تهدید مىکرد آنها را.» ۱۳۶۶/۱۰/۱۰ [۱۹]
در همین هنگام ناگهان صدای تیری در بین جمعیت میپیچد و یک نفر را به زمین میاندازد. ارتشی تازهپیوسته به مردم میگوید فشار جمعیت باعث شده گلوله اشتباهاً شلیک شود. آیتالله خامنهای این صحنه را اینگونه توصیف میکنند: «ناگهان صداى تیراندازى به گوش رسید. ما دیدیم که از یک نقطهى دوردستى صداى شلیک آمد و چند تیر پیاپى رها شد. مردم فوراً به نظرشان رسید که هدف این تیراندازى من هستم؛ چون بهطور مشخص وسط جمعیت ایستادم، ممکن است از یک نقطهى دوردستى من را هدف گرفتهاند. ریختند و بعضى از جوانها آمدند بالا و التماس، درخواست از من که شما بیا از ماشین پائین.» ۱۳۶۶/۱۰/۱۰ [۲۰]
ناگهان صدای تیراندازی از بیرون استانداری بیشتر میشود؛ تعدادی تانک و نفربر به سمت استانداری میآمدند و به همه چیز شلیک میکردند و مردم را زیر میگرفتند. مسلسلها به کار افتاده و نارنجکهای اشکآور به سمت مردم پرتاب میشود. یکی از شاهدان این صحنه را اینگونه روایت میکند: «ناگهان دیدیم از طرف استانداری یک گروه نظامی وارد خیابان شدند و با مسلسل و تیربار به صورت زمینی و هوایی شروع به تیراندازی کردند. وحشت عجیبی بین مردم افتاد. عدهی زیادی روی هم افتادند و گروهی هم پایمال شدند. چندنفر به شهادت رسیدند و تعدادی مجروح شدند. جویها پر از جمعیت شده بود و مردم توی کوچهها فرار میکردند. حالت عجیب و غریبی پیش آمده بود.»[۲۱] در ادامه تانکها به سمت بیمارستان امام رضا علیهالسلام میروند و آنجا نیز دست به کشتار مردم میزنند. مردم به تلافی این کشتار وحشیانه به فروشگاه لشکر، کارخانهی پپسی، انجمن ایران آمریکا، انجمن ایران انگلیس و ادارهی آگاهی حمله کرده و آنها را به آتش کشیده یا تسخیر میکنند. دود آتشسوزیها و بوی باروت شهر را فرا میگیرد. مردم در کوچهها و خیابانها در حال انتقال مجروحین و شهدا به بیمارستانها هستند که خبر میرسد چند نفر از ساواکیها طی یک اقدام مشکوک، به طرز فجیعی کشته شده و جنازهی مثلهشدهی آنها در یکی از میدانهای شهر آویزان شده است.
اوضاع بحرانی شهر باعث میشود جلسهای با حضور علما و روحانیون مبارز مشهد از جمله آیتالله سیدعبدالله شیرازی، آیتالله فلسفی، آیتالله میرزاجوادآقا تهرانی، سیدمحمود قمی -به نمایندگی از پدرش-، آیتالله سیدعلی خامنهای، سیدعبدالکریم هاشمینژاد، سیدکاظم مرعشی، عباس واعظ طبسی، عزالدین زنجانی، ابوالحسن شیرازی، محمدرضا محامی و دکتر محمود روحانی در منزل آیتالله شیرازی برگزار شود. در این جلسه اخبار اتفاقات شهر نقل و بررسی میشود. همچنین مکالمهی تلفنی بین فرزند آیتالله شیرازی و ارتشبد اویسی برقرار میشود که او وعدهی کشتار بیشتر در صورت ادامهی مبارزات میدهد. حضرت آیتالله خامنهای این تماس را اینگونه روایت میکنند: «ما در منزل آقاى شیرازى که بودیم، پسر ایشان با اویسى تماس گرفت. چون آقاى شیرازى روحانى برجسته و معروفى بود و جزو مراجع بود. گفته شد به اویسى که از مشهد و منزل آقاى آسیدعبداللَّه است؛ پسر ایشان که پشت خط بود؛ اویسى گوشى را برداشت و صحبت کردند با هم؛ این از اینجا گفت که آقا خیلى ناراحتند از شدت عملهایى که فرماندارى نظامى در اینجا دارد انجام مىدهد. او از آن طرف با لحن بسیار تندى گفت که من شدت عمل را بیشتر خواهم کرد و مىگویم همه را بکشند، قتل عام مىکنم، چنین مىکنم، چنان مىکنم، با کمال وقاحت! به جاى اینکه عذرخواهىاى بکند یا وعدهاى بدهد یا ملایمتى نشان بدهد گفت که من شدت عمل بهخرج خواهم داد و تهدید کرد.» ۱۳۶۶/۱۰/۱۰ [۲۲]
پس از بحث و بررسیهای چندساعته تصمیم نهایی این میشود که فضای شهر باید آرام شود و برای محقق شدن این مسأله باید جمعی از اعضای حاضر در جلسه که در بین مردم نفوذ کلام دارند به نقاط مختلف شهر بروند. فرزند آیتالله شیرازی در اینباره میگوید: «پس از تبادل نظر رهبران بنا شد که شهر را آرام کنیم. فکر کردیم مصلحت خودمان و مصلحت نهضت و شهر و امنیت شهر این نیست که شهر اینطور باشد. قرار گذاشتیم هر یک از این آقایان متشخص به همراه عدهای به یک نقطه از شهر بروند تا بتوانند بر اوضاع مسلط شوند. چون کلانتری سه، چهار و شش و هتل هایت (هما) آتش گرفته بود. قرار شد آقای خامنهای یک عدهای همراهشان باشند، آقای هاشمینژاد یکطرف، آقای مروارید همینطور، آقای مرعشی یکطرف با یک عدهای راه افتادند.»[۲۳]
آقای محمد خجسته از همراهان آیتالله خامنهای میگوید: «آخر شب آقای خامنهای، آقای هاشمینژاد، آقای طبسی و دکتر روحانی و یک نفر دیگر را از خانهی آیتالله سیدعبدالله شیرازی سوار کردم. دور فلکهی میدان شهدا که دور میزدیم دیدیم جنازهی چهار تا سرباز را آویزان کرده بودند. که فردا همینها را بهعنوان سرباز مثلهشده به سربازهای پادگان نشان دادند که این روزگار شما هم هست. آنها هم فردایش ریختند توی خیابان و مردم را میزدند و میکشتند و میرفتند. صف نفت، صف نان و...»[۲۴]
صبح روز یکشنبه دهم دیماه اجساد مثلهشدهی ارتشیان کشتهشده در پادگان لشکر ۷۷ به نمایش گذاشته شد و ارتشیان از جلوی آنها رژه رفتند. سپس فرماندار نظامی شهر سخنرانی میکند و میگوید: «این بود رفتار مردم با برادران سرباز ما که اینک جنازهی متلاشیشدهی آنها را دیدید. اگر تیراندازی نکنید آنها شما را خواهند کشت و اگر فرار کنید ما شما را دستگیر و تیرباران خواهیم کرد. پس بکشید تا کشته نشوید.» ارتشیان پس از خروج از پادگان در پناه تانکها و نفربرها به مردم حاضر در کوچه و خیابان تیراندازی کردند. ارتشیان شاه آمده بودند تا از مردم انتقام بگیرند. شیشههای مغازههایی که عکس حضرت امام رحمهالله را نصب کرده بودند به رگبار میبستند و حتی مردم حاضر در صف نفت و نان را نیز از گلولههای خود بینصیب نگذاشتند. خانهی آیتالله شیرازی نیز که مردم در حیاط آن پناه گرفته بودند مورد حمله قرار گرفت و ارتشیان شاه از بالای بام آن مردم را به رگبار بستند. عصر یکشنبه خیابانها جولانگاه نفربرها و تانکها بود و بیمارستانها پر از مجروحین شده بود. چون بهشت رضا در تصرف ارتشیان بود جنازهها روی دست مردم مانده بود و روز بعد آنها را برای دفن به آنجا منتقل کردند. چهار روز پس از این اتفاق، سپهبد عزیزی استاندار خراسان و نائبالتولیهی آستان قدس استعفا داده و مشهد را ترک میکند. همان ایام ارتشبد غلامعلی اویسی فرمانده نیروی زمینی ارتش نیز استعفا داده و از ایران میگریزد.
راهپیمایی اربعین؛ آخرین حضور در مشهد
تظاهرات و راهپیمایی مردم همچنان ادامه مییابد و رژیم شاه که دیگر در سراشیبی سقوط افتاده، عکسالعمل چندانی در قبال اعتراضات مردم نمیتواند نشان دهد. چهار پنج ماه است که پیامها و رهنمودهای حضرت امام رحمهالله در سرتاسر مملکت توسط مردم پیاده میشود. اعتصابات با حمایت و پشتیبانی او ادامه دارد، بازارها و مغازهها با حرف او باز و بسته میشوند، پزشکان به دستور او از پذیرفتن دفترچه بیمهی ارتشیان امتناع میکنند و مدتی بعد با موج پیوستن ارتشیان به انقلاب به دستور او دفترچه بیمهی ارتشیان و نظامیان را میپذیرند.
در ۲۲ دیماه امام خمینی رحمهالله فرمان تشکیل شورای انقلاب را صادر کردند. این شورا موظف بود «شرایط تأسیس دولت انتقالى را مورد بررسى و مطالعه قرار داده و مقدمات اولیهی آن را فراهم سازد.» حضرت امام رحمهالله همچنین تأکید کرده بودند «دولت کنونى، که منصوب شاه مخلوع و مجلسینْ غیرقانونى مىباشد، هرگز مورد قبول مردم نخواهد بود. همکارى با این دولت غاصب به هر شکل و به هر نحوى شرعاً حرام و قانوناً جرم است. همانطورى که کارمندان محترم و مبارز بعضى از وزارتخانهها و ادارات دولتى عمل کردهاند باید از اطاعت وزراى غاصب سرپیچى نموده و در صورت امکان آنان را به وزارتخانهها راه ندهند.»[۲۵] یک روز بعد شورای سلطنت نیز به دستور شاه تشکیل میشود. سیدجلالالدین تهرانی رئیس شورای سلطنت راهی پاریس میشود تا با امام رحمهالله دیدار کند. اما امام رحمهالله اعلام میکنند با نمایندهای از جانب حکومت سلطنتی ملاقات نخواهند کرد و شرط دیدار را اعلام استعفای او از شورای سلطنت اعلام میکنند. استعفای تهرانی یکم بهمن تقدیم امام رحمهالله میشود.
۲۹ دیماه مصادف با اربعین حسینی، یکی از بزرگترین راهپیماییها در مشهد و سرتاسر ایران به فرمان حضرت امام رحمهالله و برای اعتراض به حکومت بختیار و استقرار جمهوری اسلامی برگزار میشود. جمعیت آنقدر زیاد بود که هیچ کاری از دست مزدوران رژیم شاهنشاهی برنمیآمد. مشت بر گلوله پیروز شده بود. انتظامات راهپیمایی را فرهنگیان و دانشگاهیان بر عهده داشتند؛ عکسهای حضرت امام رحمهالله در دست مردم بود و شعار میدادند: «نه سازشِ سیاسی، نه قانون اساسی، ادامهی انقلاب، جمهوری اسلامی» و «مرگ بر بختیار، نوکر بی اختیار»
آیتالله خامنهای و شهید هاشمینژاد دربارهی ادامهی نهضت و اهداف حکومت جمهوری اسلامی سخنرانی میکنند. این آخرین حضور آیتالله خامنهای در مشهد است.
با شورای انقلاب در تهران
چند روزی است که آیتالله مطهری از چند کانال مختلف-تلفنی و حضوری- از آیتالله خامنهای خواسته بود تا برای امر مهمی به تهران بیاید. اما شتاب رخدادهای مشهد و لزوم رسیدگی به آنها و نقش پررنگ آیتالله خامنهای در آنها مانع رفتن بود. «تعجب کردم. زیرا او از بار سنگین مسئولیت من[در مشهد] آگاهی داشت. به فرستادهی او گفتم که نمیتوانم. حتی برای لحظهای نمیتوانم مشهد را ترک کنم. دو روز بعد پیام دیگری داد که باید به تهران بروم. بار دیگر پاسخ دادم که امکان ترک مشهد غیرممکن است.»[۲۶] آخرین پیام لحن صریحی داشت: «نیامدنت به تهران مخالفت با امر امام است.» آیتالله خامنهای تصمیم گرفت راهی تهران شود.
یکی از همراهان آیتالله خامنهای آخرین لحظات حضور ایشان در مشهد را اینگونه توصیف میکند: «ما حدود تقریباً ده دوازده نفر بدرقهکنندهی ایشان بودیم. ورودی فرودگاه همان وسط صندلیهایی بود که آنجا نشسته بودند و ما هم دورشان حلقه زدیم. آنجا سفارشهایی به ما کردند و دیگر رفتند تهران.»[۲۷] حضرت آیتالله خامنهای خود در توصیف این ایام میگویند: «از تهران آقاى مرحوم شهید مطهرى بارها براى من پیغام فرستادند که براى یک کار مهمى من باید بیایم تهران و من دوستان مشهد را راضى کردم که بیایم تهران و آمدم، که آن کار مهم هم عبارت از این بود که امام من را به عنوان عضو شوراى انقلاب معین کرده بودند و من خبر نداشتم از این قضیه و اینها مىخواستند به من ابلاغ کنند و این طبعاً ایجاب مىکرد که من در تهران بمانم، تا اینکه آمدم تهران. تهران خب در کمیتهى پیشواز استقبال در مدرسهى رفاه بودیم تا آن روزهاى بسیار حساس قبل از ۱۲ بهمن، قبل از آمدن امام.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱ [۲۸]
رصد شرایط موجود و ارائهی تحلیل به رهبری انقلاب، تشکیل دولت موقت، زمینهسازی برای بازگشت حضرت امام رحمهالله به ایران، تشکیل کمیتهی استقبال و رهبری و مدیریت راهپیماییهای مردمی از مهمترین اقدامات شورای انقلاب در آن ایام بود.
کمیته تبلیغات ستاد استقبال از امام
خبرهایی میرسید که امام خمینی رحمهالله قصد دارند طی چند روز آینده وارد ایران شوند. «ستاد استقبال از امام» توسط شورای انقلاب تشکیل میشود و حضرت آیتالله خامنهای مسئولیت «کمیتهی تبلیغات ستاد استقبال» را عهده دار میشوند...
شنبه 13 بهمن 1403 - 11:25:47