تهران- الکوثر: در مورد سالروز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) دو روایت است یکی اینکه ایشان هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پیغمبر اکرم(ص) به شهادت رسیدند که می شود سیزده جمادی الاول و دیگری اینکه نود و پنج روز بعد از رحلت پیغمبر به شهادت رسیدند که می شود سوم جمادی الثانی و طول این بیست روز را ایام فاطمیه نامیده اند.
به همین مناسبت زیباترین اشعار با موضوع شهادت بانوی دو عالم حضرت زهرا(س) که توسط شاعران آیینی کشورمان سروده شده است را در اینجا گردآوری کرده ایم که میتوانید در ادامه بخوانید:
من ندیدم که شبی پلک بهم بگذاری
هرشب از شدت درد کمرت بیداری
استراحت کن عزیزم ، بخدا میدانم
خسته ای ، بی رمقی ، سوخته ای ، بیماری
جان من سعی نکن با کمر تا شده ات
محض آرامش من بستر خود برداری
سرفه هایت بخدا قاتل جانم شده است
بس که خونابه در این سینه ی زخمی داری
سعی کن خوب شوی ، ای همه دارایی من
زینبت را به چه کس بعد خودت بسپاری
مونس خستگی حیدر خیبر شکنی
تو نباشی چه کسی میدهدم دلداری
پوریا باقری
******************************
هم برای من به انصار و مهاجر رو زدی
هم صبوری کردی و در خانه ام سوسو زدی
چند ماهی درد پهلو را تحمل کردهای
خواستی برخیزی از جا تکیه بر زانو زدی
رو به بهبودی ست حالت یا برای دلخوشی
بسترت را جمع کردی خانه را جارو زدی
اینقدر زحمت به خود دادی برای مرتضی
کودکان را با چه حالی شانه بر گیسو زدی
یک کلام از درد خود با من نگفتی هیچ وقت
مخفی از چشمان حیدر دست بر پهلو زدی
گر چه این همسایهها از پشت خنجر میزنند
با دعایت زخم آنها را سحر دارو زدی
از تمام غصهها این غم علی را میکشد
تو برای من به انصار و مهاجر رو زدی
محسن صرامی
******************************
دوباره فاصله افتاده بین فاصله ها
نسیم یاس رسیده میان سلسله ها
دوباره بر سر سجاده قبله گم کردم
تویى بهانه ى عالم براى نافله ها…
به هرکجا بروى بوى عشق مى پیچد
تو ماه و اختر و شمسى براى قافله ها
تویى که مریم عذرى شده ثنا گویت
تویى که راز خدایى…جواب مسئله ها
مرا براى غلامىِ خود حسابم کن
گناه هستم و حالا خودت ثوابم کن
به معجزات تو بانو نگاه باید کرد
و چشم هاى مرا فرش راه باید کرد
من از تو غیر تو بانو مگر چه میخواهم؟
بدون عشق تو عمرم تباه باید کرد
اگر پرستش تو اشتباه باشد هم
خوشم به این نظرم اشتباه باید کرد
اگر که سجده به پاى تو کفر هم باشد
بر این عقیده ام اصلاً گناه باید کرد
مرا غلامِ غلامانِ خود خطابم کن
گناه هستم و حالا خودت ثوابم کن
فرشته ها همه مدهوش ربناى تو
ملائکه همه محتاج یک دعاى تو
زمان خلقت آدم خدا سفارش کرد
شفاعت همه باشد به دست هاى تو
خدا کند که مرا از قلم نیندازى
منم اسیر شهیدانِ کربلاى تو
براى حضرت حق عین و شین و قافى تو
به روى عرش معلاست رد پاى تو
مریض عشق تو هستم ولى جوابم کن
گناه هستم و حالا خودت ثوابم کن
تو مرد بودى همیشه به پاى شیر خدا
تو وقف کردى خودت را براى شیر خدا
نبود غیر تو محرم به راز هاى على
ندید غیر تو کس گریه هاى شیر خدا
تو یاد دادى به ما پشت حق بمانیم و
فداى حق بشویم..اى فداى شیرِ خدا
چه آمده به سر مرتضى؟فقط نه سال؟
هرآنچه خاک شما شد…بقاى شیرخدا
شبیه شمع مرا ذره ذره آبم کن
گناه هستم و حالا خودت ثوابم کن
آرمان صائمى
******************************
در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم
خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم
در خیالم صحن و گنبد ساختم, زائر شدم
نام شیرین تو بردم فاطمه! شاعر شدم
رشتهای بر گردن ابیات من افکنده دوست
میبرد شعر مرا آنجا که خاطر خواه اوست
ناگهان دیدم میان خانهی پیغمبرم
چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم
چرخ میزد یک نفس روح القدس دور و برم
تا نوشتم فاطمه, بوسید برگ دفترم
از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک
آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک
ای محمد! دشمنت را دوست ابتر میکند
خانهات را بوی ریحانه معطر میکند
دیدنش بار رسالت را سبکتر میکند
دختر است اما برایت کار مادر میکند
دختران آیات رحمت, مادران مهر آفرین
میشود ام ابیها, هر دو باهم, بعد از این
یک زره خرج جهازت, حُسنهایت بیشمار
با تو حیدر روز خیبر حرز میخواهد چکار؟
تا تو از تیغ دودم با عشق میگیری غبار
بعد از این مستانهتر صف میشکافد ذوالفقار
قوت بازوی مولایی به مولا, فاطمه!
قصهی پیوند دریایی به دریا, فاطمه!
در هوای عاشقی با هم کبوتر میشوید
هر دو کوثر میشوید و هر دو حیدر میشوید
هست شیرین نامتان, قند مکرر میشوید
هر دو در کفواً احد با هم برابر میشود
بیتهایم بر درِ بیت تو زانو میزنند
شاعران تنها برای یک نظر, رو میزنند
در کسا, بی پرده با الله صحبت میکنی
هل اتی را سفرهی نور و کرامت میکنی
فکر خلقی, نیمه شب با حق که خلوت میکنی
در غم همسایه, ترک خواب راحت میکنی
مادری الحق چه میآید به نامت, فاطمه!
میدهد از سوی ما مهدی سلامت, فاطمه!
امتحان پس دادهای در آسمانها پیش از این
سالها بر عرش میتابید نورت چون نگین
حضرت حق چون دلش آمد بیایی بر زمین
واقعاً “الحمد للهِ , رب العالمین”
جلوهی نور تو را تنها خدایت دید و بس
فاطمه! قدر تو را تنها علی فهمید و بس
عالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت
با تبسم خستگی را از علی پوشاندنت
در عجب روح الامین از طرز قرآن خواندت
پیش نابینا میان حِصن چادر ماندنت
حجب میراثت, حیا سایه نشین چادرت
داده دل حتی یهودی هم به دین چادرت
سفرهی نان خالی اما سفرهی انعام پُر
خانهات میخانه, ساقی با سخاوت, جام پر
از تو راضی و دلش از گردش ایام پر
کعبه از بت خالی اما کوچه از اصنام پر
ای زبانت ذوالفقارِ حیدر بیذوالفقار!
بت شکن! برخیز, بسته دست او را روزگار
قاسم صرافان
برای اطلاع از آخرین خبرهای ایران و جهان اینجا کلیک کنید
دو شنبه 7 بهمن 1398 - 15:0:50