تهران- الکوثر: در این مقاله با توجه به متون تاریخى معتبر احتمالات ممكن را تبیین كرده و ضمن بیان نظر مدافعان این واقعه، دیدگاه خود را مبنى بر نبود دلیل كافى و قابل اعتماد بر مسئله اربعین سید الشهداء(علیه السلام)تبیین خواهیم نمود. هم چنین امكان رسیدن كاروان اسرا را نیز به كربلا در اربعین اول تقریبا ناممكن دانسته و در پایان، دلیل الحاق سر مطهر امام حسین(علیه السلام) را به جسم شریفش مورد خدشه قرار داده و وجود حدیث شریفى كه زیارت اربعین را از علائم مؤمنان مى شمارد براى استحباب و فضیلت آن زیارت كافى دانسته ایم.
مقدمه
ورود خاندان مكرّم سیدالشهداء به كربلا در راه بازگشت از شام به مدینه در روز اربعین و الحاق سر مقدس اباعبدالله الحسین(علیه السلام) به پیكر مطهّرش در آن روز، یكى دیگر از وقایع مبهم واقعه عاشورا و حوادث پس از آن است. به راستى اگرچه حادثه عاشورا دل خراش ترین و غمبارترین حادثه اى است كه در طول تاریخ، قلب شیعیان و دوست داران خاندان عصمت و طهارت را جریحه دار ساخته و جا داشت تمامى وقایع آن بدون هیچ كم و كاستى در كتاب هاى تاریخ نقل شود، امّا مع الاسف از آن جا كه هم در زمان وقوع حادثه عاشورا و هم پس از آن شیعیان على بن ابى طالب و فرزندان معصومش تحت بیشترین فشارها و آزارها بوده، سخت ترین شكنجه ها و تحریم ها را متحمّل شده و عملا در حاشیه قرار گرفته بودند ، هیچ گاه امكان ضبط و نقل وقایع غم بار عاشورا و آن چه بر خاندان مكرم سید الشهداء گذشت پدید نیامد. به راستى وقتى تاكنون به طور قطع و یقین سرنوشت سر مقدس اباعبدالله الحسین(علیه السلام)كه در واقع یكى مهم ترین امورى است كه باید مورد توجه قرار مى گرفت روشن نشده است و اقوال در باره دفن سر مطهر آن حضرت مختلف و متشتت است چگونه مى توان انتظار داشت وقایع ریز و درشت دیگرى همچون مدّت حبس خاندان سید الشهداء در كوفه ، روز حركت از كوفه و مسیر حركت آنان از كوفه تا شام، میزان اقامت آنان در شام و بالأخره مسیر بازگشت آنان به درستى و روشنى ، و بدون هیچ گونه اختلافى ثبت و ضبط شده باشد؟!
مى دانیم كه بخش اعظم وقایع عاشورا و حوادث پس از آن، توسط مورخان اهل سنت كه بعضاً تلاش مى كردند دامن یزید و خاندان بنى امیّه را از این لكه ننگ ابدى، پاك سازند نقل شده است، پس نباید انتظار داشت تمام وقایع و حوادث بدون كمترین تحریفى نقل شده باشد. از آن گذشته اگر مورخان نیز قصد نگارش حوادث را به صورت صحیح و بدون تحریف داشتند، حكّام وقت ممانعت به عمل آورده و معلوم نبود كه چه سرنوشتى در انتظار نویسنده و نوشته او بود.
تلاش نگارنده این سطور بر آن است كه مسئله بازگشت كاروان اسراى بنى هاشم (علیهما السلام)را از شام بررسى كرده و نتیجه گیرى نهایى را براساس متون موجود، بازگو نماید. باشد كه این تحقیق گامى مثبت در جهت هرچه روشن تر شدن حوادث پس از عاشورا باشد و مرضى پروردگار واقع گردد.
مشهور بین عرف شیعه آن است كه امام سجاد(علیه السلام) به همراه اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام) در راه بازگشت از شام، به كربلا رفته و روز اربعین موفق به زیارت قبر مطهر حسین بن على(علیه السلام) و اصحاب باوفایش شدند و پس از سه روز عزادارى و اقامه ماتم به مدینه الرسول(صلى الله علیه وآله)بازگشتند. و نیز بین شیعیان مشهور است كه زین العابدین(علیه السلام)سر مطهر پدر را در آن روز به بدن شریفش ملحق نمود. اما با وجود این از دیرباز در میان محقّقان و صاحب نظران در باره رسیدن كاروان اسرا در اربعین اول به كربلا اختلاف نظر بوده است. برخى آن را تایید كرده، شواهد تاریخى بر آن اقامه مى كنند و برخى دیگر، حضور خاندان سید الشهداء(علیه السلام) را در اربعین اول انكار كرده تحقق آن را امكان پذیر ندانسته یا محقق شده نمى دانند.
نویسنده این سطور نیز بر این باور است كه كاروان اسرا در روز اربعین به كربلا نرسیده و نیز معتقد است «احتمال رسیدن كاروان اسرا به كربلا در روز اربعین» با «تحقق آن» دو امر مستقلند كه در این مسئله معلوم نیست كه هردو با هم رخ داده باشند. بنابراین، به باور نویسنده هرگز نمى توان گفت كه منكران قضیه اربعین به بى راهه رفته اند.
ما در این مقاله بر آن شدیم تا وقایعى را كه پس از اسارت اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام)اتفاق افتاد و با رسیدن یا نرسیدن كاروان اسرا به كربلا در روز اربعین اوّل ارتباط مستقیم دارد مرور كرده، تحقیقى مختصر درباره آن ارائه نماییم.
بررسى وقایع مرتبط با واقعه اربعین
به طور كلّى وقایعى را كه با رسیدن كاروان اسرا به كربلا رابطه مستقیم دارد مى توان در امور ذیل خلاصه نمود:
1 ـ مدت زندانى بودن اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام) در كوفه و زمان حركت آنان به سوى شام;
2 ـ مسیر كاروان اسرا از كوفه تا شام;
3 ـ زمان صرف شده براى رسیدن به شام;
4 ـ مدت زمان اقامت اهل بیت امام در شام;
5 ـ مسیر بازگشت از شام به مدینه و بررسى احتمال عزیمت آن كاروان به كربلا و رسیدن به آن جا در اربعین اول;
اكنون هریك از موارد فوق را به طور مستقل بررسى مى كنیم.
1. مدت زندانى بودن اهل بیت سیدالشهداء در كوفه و زمان حركت آنان به سوى شام
تقریباً در باره خروج اهل بیت امام حسین(علیه السلام) از كربلا و حركت به سوى كوفه در كسوت اسارت در روز یازدهم محرم تردیدى نیست و هم چنین بنا بر قول مشهور ، آنان در روز دوازده محرم وارد كوفه شدند، امّا در مورد حركتشان به سوى شام تاریخ دقیق و یقین آورى در دست نیست، زیرا مدّت اقامت آنان و مدت زندانى بودنشان در كوفه چندان معلوم نیست . البته از مسلمات تاریخ است كه اسرا مدتى در كوفه زندانى شدند، چنان كه برخى مقاتل معتبر به آن تصریح كرده اند. طبرى به نقل از عوانة بن حكم كلبى به این مسئله اشاره كرده2 و شیخ صدوق نیز در مقتل خود به زندانى شدن اسرا تصریح مى كند و مى نویسد:
ثم امر بعلى بن الحسین فغلّ وحمل مع النسوة والسبایا الى السجن...فامر ابن زیاد بردهم إلى السجن3; سپس فرمان داد تا على بن الحسین به غل و زنجیر كشیده شده به همراه زنان و یتیمان به زندان برده شود... پس دستور داد كه آن ها را به زندان بازگردانند.
امّا اكثر مقاتل در مورد تاریخ خروج كاروان اسرا از كوفه و حركت به سوى شام یاد نكرده، از زمان دقیق خروج آنان از كوفه خبر دقیقى در دست نیست.یكى از نویسندگان در این باره چنین مى گوید:
با این كه اسراى اهل بیت مدتى كه مقدارش تحقیقاً معلوم نیست در كوفه در زندان ابن زیاد مانده اند و ابن زیاد از یزید كسب اطلاع نموده و درباره آن ها كسب تكلیف و دستور خواسته كه تمامى آن ها را بكشد یا به شام ره سپار سازد.4
اما آن دسته از صاحب نظرانى كه اربعین اول را پذیرفته و بر این باورند كه كاروان اسرا در روز اربعین اول به زیارت قبور مطهر شهداى كربلا موفق شده اند باید به گونه اى وقایع را تبیین كنند كه رسیدن آنان به كربلا در اربعین قابل توجیه باشد، چنان كه باید زمان محبوس بودن آنان را در كوفه بسیار كوتاه بدانند. از این رو برخى بر این اعتقادند كه اسراى آل محمد(صلى الله علیه وآله) به مدت بسیار كوتاهى در كوفه زندانى بوده و در فاصله دو روز كبوتر نامه بر نامه ابن زیاد را نزد یزید برده و پاسخ را مبنى بر فرستادن اسرا به شام باز گردانده است، در نتیجه، اسرا در روز پانزده محرم به سوى شام روانه شده و روز اول ماه صفر وارد شام شده اند. براى اثبات این ادعا شواهدى ذكر شده و از آن، چنین برداشت شده است كه در آن زمان از كبوترِ نامه بر استفاده مى شده است.
شاهدى كه براى این امر نقل شده، عبارت ذیل است:
مرحوم احمد بن تاج الدین حسن سیف الدین استر آبادى از محدثین امامیه در كتاب آثار احمدى مى گوید صحیح است كه عبدالله انصارى مى گوید: با جمعى از مردم در خدمت امام حسین(علیه السلام)بودیم، بادى عظیم از جانب شام برآمد، یكى از موالیان معاویه آن جا حاضر بود گفت: یابن رسول الله جدت مردم را از وزیدن باد خبر مى داد و تو نیز اگر مى توانى خبر ده كه این باد چه مى گوید؟! آن حضرت فرمود: مى گوید كه حاكم شام مرده و از جانب فوات جرعه كشیده، آن ملعون را سخن امام(علیه السلام) بسیار گران آمد، امّا به غیر سكوت چاره اى ندید، روز دیگر خبر رسید كه معاویه مرده و از خاك دان دنیا رخت فوات بدار الجزاء كشیده است. بعد محدث خیابانى(رحمهم الله)فرمود: پس معلوم شد كه به جز وسیله كبوترِ نامه بر، ایصال این خبر ممكن نخواهد بود.5
صاحب كتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء(علیه السلام) با استناد به این نقل معتقد است كه بنى امیه از كبوتر نامه بر براى ارسال نامه هاى خود استفاده مى كردند، پس ابن زیاد نیز براى كسب تكلیف از یزید درباره اسرا از كبوترِ نامه بر استفاده كرده و در نتیجه، اسراى آل محمد را تنها پس از سه روز توقف در كوفه به شام فرستاده است. بر این اساس، مدّت زندانى شدن اهل بیت امام در كوفه از روز 12 ـ 15 محرم بوده است6 و در این فاصله، نامه ابن زیاد با كبوتر نزد یزید فرستاده شد و پاسخ یزید مبنى بر ارسال سرهاى شهدا و اسرا به شام بازگشت.
ما اصرارى بر انكار رسیدن كاروان اسراى آل محمد(صلى الله علیه وآله) به كربلا در روز اربعین نداریم، امّا بر این باوریم كه تحقّق آن نیز در تاریخ مسلّم نیست و شواهد و قراین معتبرى برخلاف آن وجود دارد. براى مثال در نقد آن چه از قول یكى از طرفداران رسیدن اهل بیت امام(علیه السلام) به كربلا در روز اربعین اول نقل شد مى توان گفت كه زمان وقوع دو اتفاق، در تاریخ روشن است: نخست، تاریخ مرگ معاویه كه با پانزده رجب برابر بوده و دیگرى، تاریخ خروج امام حسین(علیه السلام)از مدینه كه آن نیز با روز 28 رجب مصادف بوده است.7 هم چنین امر دیگرى نیز در تاریخ روشن است و آن این كه ولید، والى مدینه در همان شبى كه نامه یزید مبنى بر مرگ معاویه و لزوم اخذ بیعت از حسین بن على(علیهما السلام) و عبدالله بن زبیر به دستش رسید، امام(علیه السلام) را احضار كرد و خبر مرگ معاویه و لزوم بیعت با یزید را با آن حضرت در میان گذاشت 8 و امام حسین(علیه السلام) نیز دو روز پس از آن واقعه، از مدینه خارج شده و راه مكه را در پیش گرفت.
اكنون اگر این سه امر را بپذیریم، و چون در مقاتل از روز رسیدن نامه یزید به مدینه یاد نشده، نتیجه خواهیم گرفت كه نامه یزید یا به عبارت دیگر خبر مرگ معاویه باید روز 26 رجب به مدینه رسیده باشد، نه روز 16 رجب. این امر نخستین دلیلى است كه ثابت مى كند نامه یزید با كبوتر نامه بر نیامده است، بلكه نامه رسانى از جنس انسان آن را به مدینه آورده است. و اما دلیل درستى خبر مرحوم استرآبادى آن است كه چون در آن، از تاریخ وزش باد و پیش گویى امام یاد نشده معلوم مى شود كه آن جریان به یك روز قبل از رسیدن نامه یزید به مدینه ارتباط دارد و پیش گویى امام نیز قبل از رسیدن خبر به مدینه اتفاق افتاده است، نه هم زمان با مرگ معاویه.
دلیل دوم آن كه نویسنده طبقات كبرى در الطبقة الخامسة من الصحابة مى نویسد:
و قدم رسول من قِبَل یزید بن معاویه یأمر عبیدالله أن یرسل الیه بثقل الحسین ومن بقى من ولده واهل بیته ونسائه;9 فرستاده اى از طرف یزید پیش آمد و عبیدالله فرمان داد سر حسین ابن على و بازمانگان از فرزندان و خاندان و زنان او را به سوى یزید روانه سازد.
ظهور این عبارت حاكى از آن است كه فرستاده یزید از جنس كبوتر نبوده، بلكه از آدمیان بوده است، زیرا كلمه «رسول» براى پیك و قاصدى كه مأمور ارسال نامه و احتمالاً رساندن پیغام یا خبر به صورت شفاهى بوده به كار مى رفته نه براى كبوترى كه حداكثر حامل یك نامه بوده است.
سومین دلیل بر استفاده نكردن یزید از كبوتر نامه بر آن كه در گزارش طبرى آمده است كه ضمن نامه اصلى یزید نامه اى به اندازه أُذُن الفأره( گوش موش) وجود داشت كه در آن دستور دست گیرى و شدت عمل به خرج دادن در مورد امام حسین(علیه السلام) و عبدالله بن زبیر در صورت بیعت نكردن آنان صادر شده بود.10 از این مطلب به دست مى آید كه چنین نامه اى (یك نامه بزرگ و اصلى و یك نامه كوچك كه ضمیمه آن شده بود) را قاعدتا كبوتر نمى توانسته است حمل كند، زیرا حمل چنین نامه اى به مسافتى طولانى، یعنى فاصله بین شام تا مدینه، خارج از توان و طاقت كبوتر خواهد بود و كبوتران غالبا نا مه هاى بسیار كوچك و مختصر را جابه جا مى كردند و این گونه نبوده است كه نامه اى رسمى را به ضمیمه نامه كوچكى توسط كبوتر براى مكانى دور دست ارسال كنند.
واما دلیل چهارم: مرحوم محدث خیابانى كه جناب قاضى به قول ایشان استناد كرده است نیز آن را به عنوان یك احتمال مطرح كرده و به صورت امرى قطعى نمى داند، علاوه بر آن كه بر فرض رواج استفاده از كبوتر، حفظ امنیت شهرها، به ویژه شهر مدینه، ایجاب مى كرد نامه توسط قاصدى مطمئن و كاردان ارسال شود تا از احتمال افتادن چنین پیامى به دست نامحرمان كاسته شود، زیرا اگرچه كبوتر پیام ها را با سرعت بیشتر به مقصد مى رساند اما از اطمینان بالایى برخوردار نبود و همواره نگرانى در مورد اشتباه كبوتر و یا راه زنى رندان و فضولان وجود داشته است .
حال كه احتمال كسب تكلیف ابن زیاد از یزید در مورد اهل بیت سید الشهداء(علیه السلام)توسط كبوتر منتفى است و هیچ كتاب تاریخى نیز حتى اشاره اى به استفاده از كبوتر نامه بر نكرده است در مسئله مورد نظر تنها دو احتمال وجود خواهد داشت كه عبارت است از:
الف ـ این كه اسراى بنى هاشم در كوفه زندانى شدند تا قاصد ابن زیاد نامه او را به یزید رسانده و پاسخ را دریافت كند و به كوفه بازگردد كه در آن صورت عادتاً رفت و برگشت او دو هفته طول مى كشید و بنابراین مى بایست كه مدّت زندانى شدن اهل بیت امام در كوفه حدود دو هفته بوده و تبعاً زمان خروج آنان از كوفه به سوى شام نیز پس از دوهفته حبس در كوفه بوده باشد.11
طبرى نقل مى كند كه زندانى شدن اهل بیت امام در كوفه روزهاى متوالى به طول انجامیده است. وى مى نویسد:
وامّا عوانة بن الحكم الكلبى فانّه قال: لمّا قتل الحسین وجىء بالأثقال والأسارى حتّى وردوا بهم الكوفة الى عبیدالله فبینا القوم محتبسون اذ وقع حجر فى السّجن معه كتاب مربوط وفى الكتاب خرج البرید بأمركم فى یوم كذا وكذا الى یزید بن معاویة وهو سائر كذا وكذا یوماً وراجع فى كذا وكذا فان سمعتم التكبیر فأیقنوا بالقتل وإن لم تسمعوا تكبیراً فهوالأمان إن شاءالله، قال فلمّا كان قبل قدوم البرید بیومین أو ثلاثة اذا حجر قد اُلقى فى السجن مربوط و موسى، وفى الكتاب، اوصوا واعهدوا فانّه ینتظر البرید یوم كذا وكذا فجاء البرید ولم یسمع التكبیر وجاء كتاب بأن سرح الاسارى الىّ;12 اما عوانة بن حكم كلبى گفت: هنگامى كه حسین بن على كشته شد و بازماندگان و اسرا را آوردند تا این كه آن ها را در كوفه تسلیم ابن زیاد كردند. مدتى در زندان به سر بردند تا این كه روزى یك سنگى كه تكه اى كاغذ به آن بسته شده بود به داخل زندان افتاد ودرآن نوشته شده بود در فلان روز پیك براى كب تكلیف در باره شما به سوى یزید روانه شد، چند روزى در راه است و فلان روز باز مى گردد. پس اگر صداى تكبیر شنیدید یقین كنید كه كشته خواهید شد و اگر صداى تكبیر نشنیدید به معناى امان دادن به شما است انشاء الله. او گفته است كه وقتى دو یا سه روز به بازگشتن پیك باقى مانده بود سنگى به داخل زندان افتاد كه با آن نامه اى بسته شده بود و در آن نوشته شده بود كه وصیت كنید و پیمانها را ببندید كه در فلان روز باز خواهد گشت. هنگامى كه پیك بازگشت صداى تكبیرى شنیده نشد و در نامه اى كه آن قاصد از طرف یزید آورده بود نوشته شده بود كه اسیران را به نزد من بفرست.
توجه به این نقل دو نكته را به خوبى روشن مى سازد: اول، آن كه نامه توسط پیك یا برید به شام ارسال شده است نه كبوتر، و دوّم، آن كه مدّت زندانى شدن اهل بیت در كوفه طولانى بوده است تا آن جا كه از جمله: «فلمّا كان قبل قدوم البرید بیومین او ثلاثة» چنین به نظر مى آید كه زمان بازگشت باید بیشتر از سه روز باشد، زیرا كوفیان این مدت، یعنى سه روز را اواخر انتظار قلمداد مى كردند. بنابراین اگر این نقل را بپذیریم باید زمان خروج كاروان اسرا را از كوفه پس از 25 محرم قلمداد كنیم، زیرا حداقل زمان رفتن پیك به شام و بازگشتنش حدود دو هفته بوده است. بر این اساس حركت كاروان اسرا به سوى شام نمى توانسته است قبل از 25 محرم باشد.
ب ـ ابن زیاد قبل از آن براى یزید كه كاروان اسرا و سرهاى شهدا را از كوفه به سوى شام روانه سازد هیچ نامه اى براى یزید ارسال نكرد، بلكه نامه را به همراه رأس شریف امام روانه شام نمود و سپس بلافاصله سرهاى دیگر شهدا و كاروان اسرا را نیز به شام فرستاد . بنا براین فرض، اقامت و زندانى شدن اهل بیت در كوفه طولانى نبوده است، زیرا ابن زیاد مجبور بود براى جلوگیرى از آشوب و قیام مردم كوفه به سرعت اهل بیت امام و سرهاى شهدا را به شام رهسپار سازد تا اجازه یا فرصت قیام و آشوب را از مردم كوفه بگیرد.
شاید از اخبارى كه بر انتقال سرمطهر امام(علیه السلام) به شام به همراه اسرا دلالت دارند بتوان براى این امر استفاده نمود، زیرا رسم عرب این بوده است كه پس از غلبه در جنگ سر فرمانده مخالفان را به همراه نامه اى كه بشارت پیروزى بود براى فرمانرواى خود ارسال مى كردند و عقبه سپاه به همراه غنایم و اسرا در روزهاى بعد باز مى گشتند. در این جریان نیز وقتى برخى مقاتل بر همراهى نامه ابن زیاد و سر مطهر سید الشهدا(علیه السلام) اذعان دارند، مى توان نتیجه گرفت كه ابن زیاد براى جلوگیرى از آشوب و قیام مردم كوفه بدون كسب تكلیف از یزید، كاروان اسرا و سرهاى شهدا را بلافاصله به شام فرستاده و از زندانى كردن آنان به مدت طولانى ابا كرده است.
برخى از كتاب هاى تاریخى معتبر این فرض را تأیید كرده اند و از نامه ابن زیاد به یزید و كسب تكلیف او درباره اسرا و سرهاى شهدا یاد نكرده اند علاوه بر این، برخى مقاتل تصریح مى كنند كه ابن زیاد نامه اى را كه گزارش انجام مأموریتش در كوفه بود به همراه سرامام حسین(علیه السلام)به شام فرستاد.
ابن اعثم كوفى در مقتل خود نقل مى كند:
وسبق زجر بن قیس الجعفى برأس الحسین الى دمشق حتّى دخل على یزید مسلّم علیه ودفع الیه كتاب عبیدالله بن زیاد، فأخذ یزید كتاب عبیدالله بن زیاد فوضعه بین یدیه ثم قال ما عندك ...13 و 14; زجر بن قیس جعفى در حالیكه سر حسین(علیه السلام) را به همراه داشت به سوى دمشق پیشى گرفت تا این كه بر یزید داخل شد و نامه ابن زیاد را به او تسلیم كرد. یزید نامه را گرفت و مقابل خود گذاشت و گفت: در نزد تو چیست؟
2. مسیر كاروان اسرا از كوفه تا شام
واقعیت آن است كه هیچ خبر یقینى و معتبرى در خصوص مسیر كاروان اسرا از كوفه تا شام وجود ندارد، به همین دلیل صاحب كتاب نفس المهوم علیه الرحمه در كتاب خود مى فرماید:
اعلم ان ترتیب المنازل الذى نزلوها فى كلّ مرحلة باتوا بها أم عبروا منها غیر معلوم ولا مذكور فى شىء من الكتب المعتبره بل لیس فى اكثرها مسافرة اهل البیت الى الشام15; بدان كه ترتیب منزلهایى كه در هر مرحله در آن توقف كرده اند، بیتوته كرده اند یا از آن عبور كرده اند معلوم نیست و در هیچ كتاب معتبرى ذكر نشده است، بلكه در بیشتر آن ها از مسافرت اهل بیت به شام مطلبى به چشم نمى خورد.
امّا با توجه به نقشه جغرافیایى منطقه و مسیرهایى كه بین كوفه و شام در آن زمان بر اساس برخى مدارك مرسوم بوده مى توان گفت كه درمجموع سه راه بین كوفه و شام وجود داشته است:
مسیر اول: همان گونه كه گفته شد هیچ دلیل معتبرى كه بر مسیر حركت كاروان اسرا از كوفه به سوى شام دلالت كند وجود ندارد، اما در بسیارى از كتاب هاى ضعیف و غیر معتبر از منازلى كه كاروان اسرا از آن منازل عبور كرده اند یاد شده و این اخبار ضعیف، زمینه شهرت مسیر سلطانى را فراهم آورده است. این امر باعث شده است كه برخى از نویسندگان و محققان متأخرِ تاریخ عاشورا آن را تأیید كرده و راه سلطانى را كه از شهرهایى چون تكریت ، موصل، تل عفر، نصیبین و عین الورد مى گذرد به عنوان مسیر حركت كاروان اسرا به شام بپذیرند . بنابراین، نخستین مسیرى كه اخبار ضعیف و غیر مستند بر آن دلالت مى كند راه سلطانى است. شاید علت این شهرت این باشد كه در آن زمان براى رفتن از كوفه به شام اغلب از این
مسیر استفاده مى شد. اما باید توجه داشت كه این مسیر بسیار طولانى بوده و راه هاى كوتاه ترى نیز وجود داشته است.
مسیر دوم: مسیر دیگرى كه برخى از محققان از آن نام برده و احتمال انتقال اسرا را از آن مسیر محتمل ساخته است مسیر مستقیم كوفه به شام است. این مسیر از منطقه اى كویرى و صحرایى خشك وسوزان به نام بادیة الشام كه هیچ شهرى در آن وجود ندارد مى گذرد.
اولین بار در كتاب اعیان الشیعه از آن مسیر نام برده شده و نویسنده براى توجیه آن كه پیك ابن زیاد به شام راه كوفه تا شام را مى توانسته است در مدت یك هفته بپیماید مسیر مستقیم را معرفى مى كند. ایشان ابتدا پیمودن فاصله میان كوفه تا شام را در مدت یك هفته كه برخى از مقتل نویسان ذكر كرده اند بعید مى شمارد، اما در ادامه، در توجیه آن مى گوید:
و یمكن دفع الاستبعاد بأنّه یوجه طریق بین الشام والعراق یمكن قطعه فى اسبوع لكونه مستقیماً وكان عرب عقیل یسلكونه فى زماننا. و تدلّ بعض الأخبار على انّ البرید كان یذهب من الشام للعراق فى الاسبوع وعرب صلیب یذهبون من حوران للنّجف فى نحو ثمانین ایام. فلعلّهم سلكوا هذا الطریق و تزوّدوا ما یكفیهم من الماء واقلّوا المقام فى الكوفة و الشّام، والله اعلم;16 ممكن است این استبعاد به این توجه كه پیمودن راه بین شام و عراق در یك هفته ممكن است دفع شود، زیرا آن مسیر، مستقیم است و عرب عقیل در زمان ما دین مسیر را مى پیمایند. بعضى از اخبار نیز دلالت دارد كه پیك مسیر بین شام تا كوفه را در یك هفته مى رفته است و عرب صلیب نیز از حورانِ نجف ـ تا شام را ـ حدود هشت روز مى پیموده اند، پس شاید آنها از این مسیر عبور مى كردند و با خود آب كافى مى بردند و در شام و كوفه به مقدار اندكى اقامت مى كردند. خداوند داناست.
محمّد امین امینى نیز در كتاب خود این مسیر را ترجیح داده و مى نویسد:
ونحن ایضاً نرجّح أنّ اعداءالله ورسوله(صلى الله علیه وآله) كانوا قد سلكوا ببقیة الركب الحسینى فى سفرهم من الكوفة الى الشام اقصر الطرق مسافة، سواء أكان طریق عرب عقیل او غیره ونستبعد أنّهم سلكوا ماسِمّى بالطریق السلطانه الطویل;17 و ما نیز ترجیح مى دهیم كه دشمنان خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله)براى بُردن بازماندگان كاروان حسینى(علیه السلام) از كوفه به شام كوتاهترین مسیر ممكن گذشته اند. و فرق نمى كند كه این مسیر همان راه عرب عقیل باشد یا راه دیگرى و اینكه آنها مسیر طولانى معروف به مسیر سلطانى را پیموده باشند را بعید مى دانیم.
و بالاخره آیة الله شهید قاضى طباطبائى(رحمهم الله) در كتاب خود به وجود راه مستقیم تصریح كرده امّا در این باره كه كاروان بازماندگان سیدالشهداء را از آن مسیر به شام منتقل كرده اند یا نه اظهار نظرى نكرده است،18 بلكه از كلام ایشان چنین بر مى آید كه با انتقال از مسیر سلطانى موافق است، زیرا برخى از وقایع بین راه را كه مربوط به مسیر سلطانى است بر اساس اخبار ضعیف نقل كرده و ظاهراً تأیید مى كند.19
امّا حقیقت این است كه گذشتن آنان از راه مستقیم كه تنها دو شخصیّت از محققان متأخر آن را تأیید كرده اند نه تنها هیچ شاهد و مدركى ندارد، بلكه شواهدى برخلاف آن موجود است، زیرا ـ همان گونه كه گذشت ـ برخى كتاب هاى ضعیف و متأخر وقایعى را در مسیر اسرا نقل كرده اند كه همگى مربوط به مسیر سلطانى است، نه مسیر بادیة الشام. علاوه بر این، شاهد معتبر دیگرى وجود دارد كه پیمودن مسیر بادیة الشام را منتفى مى سازد و آن شاهد جمله اى از سخنان زینب كبرا(علیها السلام)خطاب به یزید است كه فرمود:
أمن العدل یابن الطلقاء تخدیرك حرائرك وامائك وسوقك بنات رسول الله(صلى الله علیه وآله)سبایا قد هتكت ستورهن و أبدیت وجوههنّ یحدّوا بهنّ الاعداء من بلد الى بلد;20 اى فرزند آزاد شدگان آیا این از عدالت است كه زنان و كنیزكان تو در پناه تو باشند و دختران پیامبر خدا اسیر باشند
و خرمتشان دریده شود و صورتهایشان آشكار شود و دشمنان خدا آنها را از شهر به شهر دیگر برند و... .
بدیهى است كه اگر مسیر كاروان اسرا از صحراى سوزان و كویرى بادیة الشام بود، آن حضرت مى بایست از سختى هاى راه، همچون تشنگى و گرسنگى طفلان اباعبدالله(علیه السلام) در راه كه عادتاً باید با آن رو به رو مى شدند و یا دست كم از سوى مأموران به آن ها كه در كسوت اسارت بودند تحمیل مى شد شكایت مى نمود، امّا زینب(علیها السلام)از گذشتن از شهرها و قرار گرفتن در معرض دید مردمان به عنوان اسیر خارجى شكایت كرده و به چیز دیگرى اشاره نمى كند كه این خود دلیلى بر حركت از مسیرى همچون مسیر سلطانى مى باشد نه مسیر بادیة الشام.
مسیر سوم: راه سوّم كه به نظر مى رسد بیش از هر راه دیگرى احتمال دارد مسیر كاروان اسرا از كوفه به شام بوده باشد، مسیر ظاهراً متعارف و مرسوم بین كوفه تا شام است; یعنى مسیرى كه از ساحل غربى رود فرات و از شهرهایى چون انبار، هیت، قرقیسیا، رقه و منطقه صفین مى گذرد.
ویژگى هاى این مسیر آن است كه اولا: مسیرى متعارف و مرسوم بین كوفه و شام بوده و ثانیاً: نه آن قدر طولانى است كه اشكال مسیر سلطانى به آن وارد باشد و نه مسیرى كویرى و خشك و سوزان است كه چون مسیر بادیة الشام متروكه باشد و تنها در مواقع بحرانى و اضطرارى آن هم توسط افرادى متبحّر و مجهّز یا بومى كه به آن منطقه آشنا هستند پیموده شود.
این مسیر همان مسیرى است كه لشكریان امیرالمؤمنین(علیه السلام) براى جنگ با معاویه آن را پیموده اند21 و در زمان امام حسن مجتبى(علیه السلام) نیز لشكریان معاویه از شام تا مسكن (محل برخورد سپاهش با سپاه امام حسن(علیه السلام)) از آن عبور كرده اند.
البته مشاهده نقشه منطقه و هر سه راه موجود بین كوفه و دمشق، براى هر بیننده اى اعتقاد جزمى حاصل مى كند كه تنها پیمودن این مسیر، منطقى و معقول بوده است ، زیرا انتخاب مسیر سلطانى و رفتن به تكریت، موصل و نصیبین همانند آن است كه لقمه اى را از دور گردن چرخانده به دهان برسانیم و انتخاب مسیر كویرى و سوزان در حالت عادى براى مردان كار كشته و خبره معمول نبوده است پس چگونه ممكن است یك مشت زن و كودك را از آن مسیر منتقل كنند و هیچ نقلى، وصف آن را پس از پیمودن متذكر نشده باشد.
بنابراین ظاهر این است كه انتخاب مسیر جانب غربى فرات كه مسیرى میانه است از احتمال بیشترى نسبت به دو راه دیگر برخوردار باشد. البته شواهد موجود در خصوص شهرهاى حلب، قنسرین، حماة و حمص و دیر راهب از آن جهت كه مشترك بین دو مسیر سلطانى و مسیر میانه است نمى تواند شاهدى براى هیچ یك از دو راه به شمار آید، اگر چه در صورت قوت، دلیلى بر عدم پیمودن راه بادیة الشام خواهد بود.
3. زمان صرف شده براى رسیدن به شام
به نظر مى رسد رسیدن كاروان اسرا در روز اول صفر به شام پذیرفته نیست. همان گونه كه ذكر شد، نویسنده كتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء(علیه السلام) در كتاب خود به راه مستقیم بین كوفه و شام اشاره كرده و زمان پیمودن آن مسیر را توسط مردمان همان دیار بالغ بر هفت روز مى داند. ایشان در كتاب خود مى نویسد:
راهى میان شام و عراق است و راه راست و مستقیم مى باشد و عرب هاى (عقیل) در زمان ما از آن راه مى روند و در مدّت یك هفته به عراق مى رسند.22
وى در ادامه همان مطلب نقل مى كند:
عرب هاى (صلیب) از (حوران) كه محال وسیع از اعمال دمشق و در جهت قبله آن واقع است و مشتمل بر دهات و مزارع زیاد است و مركز آن محال (بصرى) مى باشد و در اشعار عرب اسم آن محال زیاد آمده است در ظرف هشت روز از محل خودشان حركت كرده و در عراق به نجف اشرف مى رسند.23
و نیز از حكایت میثم تمار نتیجه مى گیرد و مى نویسد:
از این قضیه، كاملا روشن است كه در ظرف یك هفته از شام به عراق و كوفه مى آمدند و قاصد در مدت یك هفته به كوفه رسیده و خبر دادن میثم تمار ـ قدس الله روحه ـ صحیح و درست در آمده است .24
و بالاخره باز هم یاد آور مى شود:
و برخى نقل مى كنند كه یازده روز بدون توقف از شام راه رفته اند تا به كوفه رسیده اند.25
با توجه به آن چه گذشت و براساس ادله ذیل مى توان به این نتیجه رسید كه كاروان اسرا در روز اول صفر نمى توانسته اند به كربلا برسند:
1 ـ استفاده از كبوتر نامه بر هیچ شاهد و مؤیدى ندارد و نامه ابن زیاد توسط پیك یا برید ارسال شده است، پس بازگشت او به همراه فرمان یزید ظاهراً نباید كمتر از دو هفته به طول انجامیده باشد . بنابراین، كاروان اسرا دست كم دو هفته در كوفه در زندان ابن زیاد بسر برده و پس از دو هفته فرمان انتقال آن ها به شام توسط ابن زیاد صادر شده است;
2 ـ به دلیل سختى مسیر كویرى بادیة الشام، اسرا از آن مسیر منتقل نشده اند و البته هیچ شاهدى حتى در كتاب هاى ضعیفه آن را تأیید نمى كند;
3 ـ شواهد حاكى از آن است انتقال آنان از كوفه به شام بیش از یك هفته به درازا كشیده است، زیرا وقتى مسیر مستقیم كوفه تا شام را پیك هاى تندرو یا بومیان محلى در یك هفته مى پیمایند، پیمودن مسیر سلطانى كه نزدیك به دو برابر مسیر بادیة الشام است یا مسیر میانه كه آن نیز از مسیر بادیة الشام بسیار طولانى تر است باید بیشتر از آن زمان به طول انجامیده باشد . این مسئله به چهار دلیل قابل احتجاج است :
الف ـ نخست آن كه كاروان اسرا متشكل از عده اى زن و كودك بوده است و چنین كاروانى هرگز طاقت سرعت سیر، آن گونه كه پیك ها بامركب هاى آزموده و تندرو طى مى كردند نداشته اند;
ب ـ آن كه طبیعت حركت دسته جمعى مدارا و پیمودن راه به قدم ضعیف ترهاست ، این امر حتى در میان مركب ها نیز صدق مى كند; یعنى اگر دسته اى از مركب ها را بخواهیم به صورت جمعى حركت دهیم ناچار باید سرعت حركت هم پاى ضعیف ترین آن مركب ها باشد، چرا كه با سرعت زیاد لاجرم پراكندگى و ازهم پاشیدگى در حركت اجتناب ناپذیر خواهد بود;
سوم ـ آن كه پیمودن مسیر. طولانى تر، خود زمان بیشترى مى طلبد; یعنى مسیر بادیة الشام در یك هفته پیموده مى شد، اما مسیر سلطانى یا میانه كه طولانى تر است یقیناً زمان بیشترى را مى طلبد;
چهارم ـ آن كه وجود شهرهاى متعدد آن گونه كه در مسیر سلطانى وجود داشته یا شهرهاى موجود در مسیر میانه، ناخود آگاه توقف ها را بیشتر كرده و از سرعت حركت مى كاهد.
بنابراین، حتى با فرض بسیار خوشبینانه اگر در هر روز خاندان سیدالشهداء و سرهاى شهدا را 100 كیلومتر برده باشند رسیدن به شام با توجه به این كه فاصله كوفه تا شام از مسیر سلطانى حدود 1500 كیلومتر بوده است باید بیش از پانزده روز به طول انجامیده باشد.
اما اگر روشن شود كه سر مطهر سید الشهداء را زودتر از اسرا به شام ارسال داشته اند تردیدها به طور كلى در این خصوص مرتفع خواهد شد و ما را گامى به جلو پیش خواهد برد و بر درستى ادعاى خود مطمئن تر خواهد ساخت . البته اگر چه نقل هایى وجود دارد كه حاكى از همراهى سر امام حسین(علیه السلام) با اسرا بوده، اما نقل هاى متعددى نیز دلالت مى كند كه ابن زیاد سر امام(علیه السلام) را زودتر به شام فرستاده است.
به هرحال، یكى از دو نقل مطابق با واقع نیست و باید در تحقیق آن نقلى را كه در عالم خارج با واقع بیشتر مطابق به نظر مى رسد و قراین و شواهد آن را بیشتر تأیید مى كند پذیرفت.
شاید بتوان گفت ارسال سر مطهر امام(علیه السلام) به شام و كم شدن یك سر از مجموع سرهاى شهدا چندان به نظر نیامده است و همین عامل، باعث اشتباه برخى مورخان شده و باعث شده است كه آنان سر امام(علیه السلام) را نیز همراه دیگر سرها با كاروان اسرا بدانند.
اما شواهدى كه به فرستادن سر امام(علیه السلام) پیش از كاروان اسرا و بقیه سرها دلالت مى كند عبارت است از:
1 ـ تمام كتاب هایى كه روز اول صفر و وارد كردن سرامام حسین(علیه السلام) را به شام متذكر شده اند، از وارد نمودن اسرا در آن تاریخ به شام هیچ یادى نكرده اند، چنان كه در دو گزارش زیر آمده است:
وفى اوله ـ اى اول الصفر ـ ادخل رأس الحسین(علیه السلام) الى دمشق وهو عید عند بنى امیّه.26 و قال الكفعمى : و فى اوله (صفر) أدخل رأس الحسین(علیه السلام) الى دمشق وهو عید عند بنى امیّه;27 و در اولین روز ماه صفر سر حسین(علیه السلام) به دمشق داخل شد و آن روز روز عید بنى امیه شد كفعمى مى گوید: و در اولین روز ماه صفر سر حسین(علیه السلام) به دمشق داخل شد و آن روز در نزد بنى امیه عید شد.
و در بعضى مقاتل آمده است:
و قد كان عبیدالله بن زیاد لمّا قتل الحسین(علیه السلام) بعث زجر بن قیس الجعفى الى یزید بن معاویه یخبره بذالك... ;28 عبدالله بن زیاد وقتى حسین(علیه السلام) را به شهادت رساند زجر بن قیس جعفى را به سوى یزید فرستاد تا او را از این امر با خبر سازد.
2 ـ بر اساس گزارش بسیارى از كتاب هاى تاریخ، از جمله فتوح ابن اعثم و مقتل خوارزمى، زحربن قیس سر امام را به شام برده است تا خبر پیروزى ابن زیاد را به یزید ابلاغ كند. این منابع، فرستادن سر امام(علیه السلام) را پیش از كاروان اسرا تأیید كرده و مى نویسند:
و سبق زجر بن قیس الجعفى برأس الحسین إلى دمشق حتى دخل على یزید مسلّم علیه ودفع الیه كتاب عبیدالله بن زیاد. قال: فأخذ یزید كتاب عبیدالله بن زیاد فوضعه بین یدیه ثم قال: هات ما عندك یا زجر... قال: ثمّ أتى بالرأس حتى وضع بین یدى یزید بن معاویة فى طشت من ذهب... ;29 زجر بن قیس جعفى در حالیكه سر حسین(علیه السلام) را به همراه داشت به سوى دمشق پیشى گرفت تا این كه بر یزید داخل شد و نامه ابن زیاد را به او تسلیم كرد. یزید نامه را گرفت و مقابل خود گذاشت و گفت: جلو بیا چه چیزى در نزد توست؟... . گفت: سر مطهر را آورد و در مقابل یزید بن معاویه در طشتى از طلا قرار داد.
3 ـ نقل دیگرى حكایت از فرستادن سر مطهر ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) توسط محضر بن ثعلبه دارد كه اگر چه در آن، حامل رأس مطهر شخص دیگرى دانسته شده است اما ظاهر آن، فرستادن سر امام را پیش از كاروان اسرا تأیید مى كند:
و قدم برأس الحسین محقر بن ثعلبة العائذى على یزید فقال: اتیتك یا امیرالمومنین برأس احمق الناس والأمم، فقال یزید: ما ولدت ام محقر أحمق و الام;30 محقر بن ثعلبة عائذى سر حسین(علیه السلام) را به نزد یزید آورد و گفت این امیرالمؤمنان سر احمق ترین و نادان ترین مردم را براى تو آورده ام. یزید گفت: كسیكه مادر محقر به دنیا آورده است احمق تر و نادان تر است.
4 ـ و بالأخره یكى دیگر از شواهدى كه به همراه نبودن سر مطهر سید الشهداء با كاروان اسرا دلالت مى كند حكایت مجلس یزید است . مجلسى كه در آن چنین نقل شده است:
ثم ادخل نساء الحسین علیه والرأس بین یدیه فجعلت فاطمه و سكینة ابنتا الحسین تتطاولان لتنظرا الى الرأس، و جعل یزید یتطاول لیستر عنهما الرأس، فلمّا رأین الرأس صحن;31 سپس خانواده حسین(علیه السلام) را داخل كردند در حالى كه سر مطهر امام مقابل روى یزید بود فاطمه و سكینه دختران حسین(علیه السلام)تلاش مى كردند تا سر پدر را ببینند و یزید آن را از آنها مى پوشاند. امّا آنگاه كه سر پدر را دیدند صیحیه كشیدند.
نكته مهمى كه از این نقل باید برداشت كرد این است كه تلاش دختران ابا عبدالله(علیه السلام)براى دیدن سر بریده پدر و صیحه كشیدن آن ها پس از مشاهده آن، از جدا بودن رأس مطهر سیدالشهداء(علیه السلام) از كاروان اسرا حكایت مى كند ، زیرا اگر سر مطهر امام در طول سفر با آن ها بود و آن ها همواره رأس شریف پدر را در مقابل خود مشاهده مى كردند، اولا: براى دیدن آن در مجلس یزید تلاش نمى كردند و ثانیاً: با مشاهده آن تاب و توان خود را از كف نمى داده و صیحه نمى كشیدند. بنابراین، بسیار دشوار است بپذیریم كه سرهاى شهدا و نیز سر اباعبدالله الحسین(علیه السلام) را به همراه عده اى زن و كودك به سوى شام روانه كنند و با رسیدن به هر شهر و دیارى سرها و اسرا را به نمایش در آورند، اما فرزندان سید الشهداء سر مطهر پدر خود را در طول این مسیر مشاهده نكرده باشند.
علاوه بر این ـ همان گونه كه گذشت ـ رسم رایج در آن زمان آن بوده است كه پس از پیروزى در جنگى، رأس سركرده مخالفین به همراه قاصدى نزد امیر و فرمانرواى قوم پیروز ارسال مى شد تا بشارت پیروزى به سرعت و زودتر از هر خبرى به اطلاع فرمانرواى قوم پیروز رسیده و او بتواند تصمیم لازم و مقتضى را اتخاذ نماید و آخرین فردى نباشد كه خبرى به این مهمى به او رسیده باشد.
نتیجه آن كه ظاهراً نمى توان پذیرفت كه ورود اسرا به شام در روز اول صفر بوده باشد، زیرا دو هفته در كوفه محبوس بودن و نزدیك به دو هفته پیمودن راه كوفه تا شام احتمال رسیدن آنان را به شام در روز اول صفر منتفى خواهد كرد.
4. مدت زمان اقامت اهل بیت امام در شام
یكى دیگر از امورى كه با رسیدن اهل بیت سیدالشهداء در روز اربعین به كربلا ارتباط مستقیم دارد روشن شدن میزان اقامت آنان در شام است . همان گونه كه موارد قبلى تا اندازه اى مشكوك و غیر متیقن بود این مسئله نیز به یقین معلوم نیست، حتى تشتت اقوال و اخبار در این خصوص بیش از موارد قبل است .
در میان اقوال مربوط به میزان اقامت اهل بیت سید الشهداء در شام مى توان به موارد ذیل اشاره نمود :
1. توقف كاروان اسرا در شام به مدت 8 روز;32
2. قاضى نعمان توقف آنان را در مكان بى سقف به مدت یك ماه و نیم روایت مى كند، علاوه بر آن، یاد آور شده كه به مدت هفت روز در خانه یزید مانده اند به عزادارى پرداخته اند:
وقیل ان ذلك بعد ان أجلسهن فى منزل لا یكنّهنّ من برد ولا حر فأقاموا فیه شهراً ونصف حتّى اقشرّت وجوههنّ من حرّ الشمس ثمّ اطلقهن;33 گفته شده است كه این واقعه (عزادارى در خانه یزید به مدت 7 روز) بعد از آن بود كه به مدت یك ماه و نیم در خانه اى كه نه از گرما و نه از سرما از آنها محافظت مى كرد بود، تا اینكه صورت هایشان از گرمى آفتاب سیاه شد و پوست انداخت، و سپس آزاد شدند.
محدث نورى نیز این قول را تأیید كرده و اقامت اهل بیت را در خانه یزید به مدت ده روز جداى از زندانى شدن آن ها در مكان بدون سقف كه از گرما و سرما حفاظت نمى كرد، مى داند;34
3. ابن طاووس نیز در اقبال الأعمال مدت اقامت آن ها را یك ماه ذكر كرده است.35
هم چنین مرحوم طبسى نجفى اقامت و حبس اهل بیت را در شام كمتر از یك ماه ندانسته و در كتاب خود مى نویسد :
أنّ ظاهر عدّة التواریخ أنّ توقّفهم فى الشام لا یقل من شهر.36 ظاهر تعدادى از كتب تاریخ این است كه توقف آنها در شام كمتر از یك ماه نبوده است.
4. قول دیگرى اقامت آنان را شش ماه دانسته و سید بن طاووس آن را بدون قائل مى داند;37
5. نقل هاى دیگرى نیز بر اقامت 18 روزه38 یا 45 روزه39 و حتى یك ساله اهل بیت در شام دلالت دارند كه عمدتاً اقوال شاذ و نادر مى باشند.
این مسئله نزد امامیه از ابهام بیشترى برخوردار است، زیرا آنان از یك سو با اقوالى كه حاكى از حبس طولانى مدت اهل بیت در مكانى بدون سقف كه از سرما و گرما محافظت نمى كرد موافق اند تا آن جا كه تصریح مى كنند صورت هاى اهل بیت امام(علیه السلام) سیاه شده و پوست انداخته بود، و از سوى دیگر براى اثبات رسیدن كاروان اسرا به كربلا در اربعین اول با قول توقف كوتاه در شام موافق اند . این دو امر با هم سازگارى نداشته و همین مسئله كار را بر امامیه مشكل تر ساخته است.
البته رجوع به اخبار مربوط به اقامت كاروان سیدالشهداء در شام تقریباً ما را به این امر مطمئن مى سازد كه اقامت آنان به مدت هشت یا ده روز نبوده است ، زیرا اولا: اقامت در مكانى كه از گرما و سرما محافظت نمى كند به اندازه اى كه صورت هاى اهل حرم سیاه شده و پوست آنان بسوزد هرگز نمى توانست مدت كوتاهى باشد، زیرا طبق نقل هاى معتبر كاروان اسرا با مركب هایى كه بدون كجاوه بود به شام انتقال داده شدند و صورت هایشان نیز باز بوده است ، پس اگر قرار بود صورتهایشان مى سوخت و پوست مى انداخت باید در راه رخ مى داد، نه در مدت كوتاه اقامت و حبس در مكان بى سقف . اما همین كه چندین خبر معتبر سوختن پوست هاى صورت اهل حرم را به زمان حبس در زندان بى سقف نسبت داده اند در واقع یكى از اغراض آنان علاوه بر اشاره به گرمى هوا و بى سقف بودن مكان زندان، یادآورى طولانى بودن مدت حبس در چنین مكانى بوده است، علاوه بر آن كه شاید از آن بتوان چنین نتیجه نیز گرفت كه اسرا را از مسیر بادیة الشام نیز به شام منتقل نكرده اند، زیرا در آن صورت باید علت سوختگى پوست صورت اهل بیت سیدالشهداء(علیهم السلام) به مسیر بین كوفه تا شام نسبت داده مى شد.
هم چنین باید اسكان در خانه یزید و برپایى هفت روز عزادارى در آن سرا را به آن حبسِ ظاهراً طولانى مدت اضافه نمود و نیز واگذار نمودن اختیار اقامت در شام یا بازگشت به مدینه را به اهل بیت و انتخاب بازگشت به مدینه از سوى آنان و مدت زمانى را كه براى تجهیز كاروان لازم بوده است تا براى انتقال خاندان سیدالشهداء(علیه السلام) از شام به مكانى دورتر از كوفه، یعنى به مدینه منتقل سازد هر یك زمانى مى طلبد كه باید به مجموع زمان محاسبه شده قبل اضافه كرد. از این رو اعتقاد به اقامت هشت یا ده روزه اسرا در شام با واقعیت مطابقت نخواهد داشت و انتخاب آن چندان محققانه نیست .
مرور رفتار یزید با سر مطهر امام(علیه السلام) و خاندان آن حضرت نشانه آن است كه باید تغییر رفتار یزید در مدت زمان قابل توجهى رخ داده باشد، زیرا یزید به عنوان خلیفه یا به عبارت دیگر حاكم مطلق سرزمین پهناور اسلام نمى توانست رفتار خشن همراه با طعن و تعریض به بازماندگان سیدالشهداء را به راحتى و در مدت چند روز، كاملا تغییر دهد و از امام سجاد دل جویى كند. توضیح آن كه یزید ابتدا با جسارت به سر مطهر سید الشهداء(علیه السلام)در مجالس متعدد و تحقیر بازماندگان امام(علیه السلام)در صدد فرو نشاندن آتش كینه و عداوت خود با آل محمد(صلى الله علیه وآله)برآمد، به آنان بى مهرى كرد و آنان را در مكانى نامناسب و بدون سقف زندانى نمود، اما آن گاه كه اوضاع را نامناسب و متشنج یافت و اعتراض و ناخرسندى مردم، حتى اطرافیانش را مشاهده كرد براى جلوگیرى از تنفر افكار عمومى كم كم تغییر موضع داد، اسراى آل محمد(صلى الله علیه وآله) را در دربار و منزل خود اسكان نمود و امام سجاد(علیه السلام) را بر سر سفره خود نشاند و به آن ها اجازه اقامه عزادارى براى سیدالشهداء و اصحاب با وفایش را داد و در مرحله آخر از امام سجاد(علیه السلام)دل جویى كرد و گناه به شهادت رساندن سیدالشهداء(علیه السلام) را به گردن ابن زیاد انداخته خود را از این جنایت تبرئه نمود .
بدیهى است براى این كه یزید متوجه اشتباه خود شود باید زمانى سپرى مى شد و اوضاع جارى را ارزیابى مى نمود و هم چنین پس از آن كه اشتباه خود را فهمید براى این اندازه تغییر موضع نیز نیاز به زمانى كافى داشت. او زمانى كه دریافت دشمنى بیشتر با خاندان پیامبر اركان حكومتش را متزلزل مى سازد تغییر موضع داد و آن گاه دریافت كه باید همچون پدرش معاویه از درِ حیله و نیرنگ وارد شود تا بتواند اوضاع را به كنترل درآورد و از آشوب جامعه جلوگیرى به عمل آورد. لذا كم كم با اتخاذ موضعى دوستانه با اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام) و اسكان آنان در كاخ خود و اجازه برپایى عزادارى تلاش كرد تا افكار عمومى را به نفع خود تغییر داده و از بروز تشنج جلوگیرى كند. پس در واقع یزید چاره اى جز این تظاهرها و فریب كارى ها نداشت تا از این ره گذر آتشى را كه برافروخته، خاموش ساخته و جلوى فتنه و آشوب را بگیرد.
البته پس از فروكش كش آتش غرور و نخوتش و پس از دریافتن عمق فاجعه اى كه مرتكب شده بود، براى جلوگیرى از آشوب عمومى و بروز ناآرامى و اعتراض در شام و دیگر بلاد، مجبور بود ضمن آسان گرفتن بر اسرا و اظهار همدردى با آنان و انداختن بار سنگین جنایت بر دوش ابن زیاد، اهل بیت امام حسین(علیه السلام) را با حالت اكرام واحترام در شام نگاه دارد و به همگان نشان دهد كه به آن ها اكرام كرده و احترام مى كند تا از این طریق اوضاع را تحت كنترل داشته باشد. لذا فرستادن خاندان اسرا به مدینه، آن هم قبل از آن كه گرد عزا را از آنان تا حدى بزداید و خستگى سفر دور و دراز مكه تا كربلا و كربلا تا شام را از تن آنان بیرون كند چیزى جز فراهم آوردن زمینه آشوب و قیام مردمى در گوشه و كنار بلاد كشور اسلامى به دنبال نداشت. البته او مى توانست حتى آن گاه كه اهل بیت را در مكان بى سقف كه از گرما و سرما محافظت نمى كرد زندانى كرده بود در بین مردم چنین تبلیغ كند كه آن ها را در خانه خود اسكان داده و احترام مى كند .
به هر حال، یزید اگر چه نمى توانست اهل حرم پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را در حالت اسارت و با وضعیت اسفبار و دل خراش آن هم به صورت آشكارا در شام نگاه دارد و احساسات و عواطف مسلمانان را در شام جریحه دار سازد، امّا مى توانست آنان را اگر چه با اكراه در حالت احترام و اكرام در شام نگاه داشته و ظاهرا با آنان اعلام هم دردى كند تا مانع از برافروخته شدن آتش غضب دوست داران اهل بیت شده و آن را فرو نشاند و اوضاع بلاد را در كنترل خود نگه دارد، و پس از آن كه اوضاع از آرامش نسبى برخوردار شد و مصیبت سیدالشهداء در بین اذهان عموم جامعه به وادى فراموشى سپرده شد اهل بیت امام را روانه مدینه كند .
نتیجه آن كه به نظر مى رسد یزید نه تنها مى توانست اهل بیت را با این وضعیت در شام نگاه دارد، بلكه او مجبور بود آن را عملى سازد تا آب ها از آسیاب افتاده و آرامش در جامعه حكم فرما شود، زیرا رها ساختن خاندان سیدالشهداء در حالى كه هنوز گَرد عزا بر چهره آنان نشسته، و غم و اندوه در دل هاى آنان موج مى زد و بغض گلوهایشان را مى فشرد امرى عجیب و از عقل سیاسى به دور بوده است . بدیهى است این امر زمینه هرگونه آشوب و ناآرامى را در مناطقى كه اهل بیت از آن جا عبور مى كردند را فراهم مى ساخت و اوضاع را براى حكومت مركزى ناامن مى كرد .
بنابراین، نگهدارى اهل بیت در شام براى مدتى پیش از آن چه مشهور است (هشت یا ده روز) تقریباً قطعى بوده و شواهد تاریخى نیز بر آن دلالت مى كند.
و امّا مرور وقایعى كه در شام اتفاق افتاده هر انسانى را مطمئن مى سازد كه آن وقایع در مدت هشت روز نمى توانسته است اتفاق افتاده باشد. ما در این جا وقایعى را كه در شام واقع شده، ذكر مى كنیم و قضاوت را بر عهده خواننده محترم مى گذاریم :
1. ورود سر مطهر سیدالشهداء به شام در اول صفر و وجود برخى شواهد و قراین مبنى بر ورود كاروان اسرا در روزهاى بعد;
2. مجلس یزید در روز اول ورود اسرا به شام كه شواهد زیادى دلالت دارد در روز اول صفر نبوده و چندین روز پس از آن بوده است;
3. زندانى شدن به مدت طولانى در مكانى بدون سقف كه از سرما و گرما محافظت نمى كرد;
4. سخنرانى امام سجاد در مسجد اموى پس از سخنرانى خطیب یزید;
5. مجلس هاى بعدى امام سجاد با یزید . بدیهى است كه فراهم آمدن امكان سخنرانى امام سجاد(علیه السلام) در مسجد اموى یا مجلس امام سجاد(علیه السلام) با یزید نیاز به گذشت زمان و ایجاد زمینه مناسب داشت;
6. حاضر كردن یزید، امام سجاد را بر سر سفره خود و نیز مجلسى كه یزید در آن از فرزند امام مجتبى(علیه السلام)خواست تا با فرزندش كشتى بگیرد;
7. مجالسى كه یزید با اطرافیانش برگزار مى كرد و در آن سر امام را مقابل خود گذاشته و شرب خمر مى نمود;40
8. اسكان اهل بیت در خانه یزید و عزادارى اهل بیت در آن جا به مدّت یك هفته;
9. ملاقات منهال با امام سجاد(علیه السلام) در بازار شام كه حاكى از اقامت نسبتاً طولانى اسرا در شام است، زیرا اگر اقامت اسرا در شام كوتاه بود حضور امام سجاد در بازار وملاقات منهال با حضرت در بازار چندان منطقى به نظر نمى رسد;
10. زمان مورد نیاز براى تجهیز كاروان براى انتقال اهل بیت امام از شام به مدینه كه مسیرى بسیار طولانى بوده است;
11. پرداخت دیه و خون بهاى شهداء و اهل بیت از سوى یزید و اعتراض شدید فاطمه بنت الحسین;(علیه السلام)
12. تغییر موضع 180 درصدى یزید و تبدیل شدن دشمنى آشكار او با حسین بن على و پدر بزرگوارش على بن ابیطالب (علیهما السلام) به موضعى دوستانه و همراه با دل سوزى و تفقد از امام چهارم و اهل بیت حسین بن على(علیه السلام).
البته آن چه شمرده شد تنها وقایعى است كه در كتاب هاى تاریخ نقل شده است، اما
به یقین حوادث دیگرى نیز واقع شده است كه مورخان به دلیل رعایت اختصار از ذكر آن پرهیز كرده اند.
اكنون این خواننده گرامى است كه مى تواند قضاوت كند آیا تحقق این وقایع عادتاً در مدّت هشت یا ده روز ممكن است یا زمان بیشترى مى طلبد.
نكته دیگرى كه باید در نظر داشت ملاحظه حال و روز اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام)است. كاروانى كه متشكل از بیست زن و پانزده بچه خردسال، با حالتى رنج كشیده و داغدیده، اسارت كشیده و كتك خورده كه از هشتم ذى حجه تا اوایل صفر یعنى نزدیك به دو ماه در حال سفر و طىّ طریق بوده است و سخت ترین فشارهاى جسمى و بالاترین فشارهاى روحى و روانى را متحمّل شده است آیا مى توانسته است تنها پس از هشت یا ده روز اقامت در شام آن هم به صورت فلاكت بار و دل خراش بدون كمترین استراحت یا آرامشى بار دیگر بار سفرى دیگر را ببندد و عازم مدینه گردد؟!
البته اگر چه این امور دلیلى قاطع براى اثبات اقامت بیشتر در شام نیست، امّا یقیناً قراین و شواهدى است كه مى تواند ما را به واقعیت نزدیك تر سازد.
اما در مورد فرمان خروج كاروان اسرا از شام ـ با توجه به آن چه گذشت ـ نمى توان به تاریخ دقیقى رسید مگر این كه بر اساس برخى نقل ها روز بیستم صفر روز خروج اهل بیت از شام بوده است، زیرا شیخ طوسى در مصباح المتهجد مى فرماید :
و فى الیوم العشرین منه (صفر) كان رجوع حرم سیّدنا أبى عبدالله الحسین بن على بن ابیطالب(علیهما السلام)من الشام إلى مدینة الرسول(صلى الله علیه وآله);41 و در بیستمین روز ماه صفر بازگشت خانواده آقاى ما اباعبدالله حسین بن على بن ابى طالب(علیهم السلام) از شام به مدینه نبوى واقع شده است.
برخى متون دیگر نیز این قول را تأیید و عبارت هایى نظیر آن ذكر مى كنند.42 اما صاحب كتاب «مع الركب الحسینى» پس از نقل این اقوال، آن ها را به زمان خروج از شام حمل مى كند ، نَه زمان رسیدن به مدینه.43 البته همان گونه كه گذشت اقامت اهل بیت در شام ظاهرا طولانى بوده و پذیرفتن قول خروج اهل بیت از شام در تاریخ بیستم صفر با هیچ یك از اقوال گذشته كه میزان اقامت آنان را در شام بیان مى كرد قابل جمع نیست ولذا پذیرش آن نیز در بوته اى از ابهام قرار خواهد داشت .
5. عزیمت به كربلا و رسیدن به آن جا در اربعین اول
آخرین مسئله اى كه با اربعین و اقامه عزادارى در آن روز توسط اهل بیت سیدالشهداء در كنار مرقد مطهر آن حضرت ارتباط دارد قصد عزیمت به كربلا در بازگشت و رسیدن به آن جا در روز اربعین است. این مسئله را مى توان در چند پرسش خلاصه نمود:
1 ـ به راستى آیا مى توان گفت كاروان حرم سیدالشهداء به هنگام حركت به سوى مدینة الرسول ابتدا به قصد زیارت قبر ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) عازم كربلا شدند و سپس به مدینة الرسول(صلى الله علیه وآله) بازگشتند؟!
2 ـ آیا آن ها از ابتدا قصد عزیمت به كربلا داشتند یا در میانه راه ، تصمیم خود را تغییر داده راه خود را به سوى كربلا كج كردند و از مسیر مدینه منوره منحرف شدند؟
3 ـ آیا ممكن است بازماندگان سیدالشهداء(علیه السلام) مستقیماً از شام به مدینه رفته و به كربلا نرفته باشند؟
4 ـ اگر آنان به سوى كربلا حركت كردند در چه روزى به كربلا رسیدند؟ آیا در اربعین اول به آن جا رسیدند یا در روزهاى پس از آن موفق به زیارت قبر مطهر سیدالشهداء(علیه السلام) شدند .
این ها همگى پرسش هایى است كه در این مقطع قابل طرح خواهد بود و پاسخ به آن ها نیز به سادگى میسّر نیست ، زیرا اخبار قابل اطمینانى كه معارض نداشته باشد در مورد هیچ یك از پرسش هاى فوق وجود ندارد .
صاحب كتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء(علیه السلام) نه تنها طرفدار رسیدن اهل بیت به كربلا در اربعین و ملاقات جابر با آن هاست، بلكه با اصرار زیاد مدافع دفن شدن سر سیدالشهداء والحاق رأس شریف امام به بدن مطهرش در همان روز اربعین توسط امام سجاد(علیه السلام) نیز هست. وى پس از آن كه اقوال مختلف مربوط به دفن سر مطهر در عسقلان، مصر، نجف و كربلا را نقل و بررسى كرده، در نتیجه گیرى خود مى نویسد :
پس قول صحیح آن است كه علماى امامیّه بر آن قائل و عملشان بر آن ست كه رأس مطهر سیدالشهداء(علیه السلام)را امام سجاد ـ سلام الله علیه ـ در مراجعت از شام با رئوس شهدا به كربلا آورده گرچه یقینى نیست كه تمامى سرهاى شهدا را با خود آورده باشد، ولى رأس مطهر را با مخدّرات عصمت و طهارت بدون شك با خود به كربلا آورده و در اربعین روز بیستم شهر صفر سال 61 در كربلا ملحق به جسد اطهر و اطیب كرده است و سائر رئوس شهدا را نیز در كربلا دفن فرموده است.44
ونیز در جاى دیگر مى آورد:
رأس مطهر سیدالشهداء(علیه السلام) را امام سجاد... بدون شك با خود به كربلا آورده و در اربعین، روز بیستم صفر سال 61 ملحق به جسد اطهر و اطیب كرده است.45
مهم ترین دلیل وى در خصوص این مدعایش روایت عطیه است. با این كه در روایت عطیه آن گونه كه بشارت المصطفى نقل كرده است تنها به زیارت جابر از قبر مطهر سیدالشهداء تصریح شده و از ملاقات او با امام سجاد و كاروان اسرا هیچ یادى نشده است، اما ایشان ادعا مى كند كه روایت عطیه در بشارت المصطفى به صورت تقطیع شده آمده و در نسخه اصلى آن
به رسیدن اهل بیت به كربلا در روز اربعین و ملاقات جابر با امام سجاد(علیه السلام) و كاروان اسرا تصریح شده است.46 اما به نظر مى رسد:
1 ـ تقطیع روایت در بشارة المصطفى تنها مستند به سید امین است كه از علماى متأخر بوده و به صرف ادعاى او نمى توان روایت را تقطیع شده فرض كرد;
2 ـ در روایت عطیه هیچ اشاره اى به روز اربعین نشده است; یعنى ممكن است جابر در ایام اقامتش در كوفه بارها به زیارت قبر مطهر سید الشهداء آمده باشد و در یكى از موارد عطیه همراه او بوده است، به ویژه آن كه از ابتداى روایت عطیه چنین به نظر مى آید كه آن ها از مكان نزدیكى به كربلا عزیمت كرده اند، نه از مكانى دور چون مدینه، زیرا در ابتداى روایت او آمده است:
خرجت مع جابر بن عبدالله الانصارى ـ رضى الله عنه ـ زائرا قبر الحسین(علیه السلام)فلما وردنا كربلا ... ; با جابر بن عبد الله انصارى به جهت زیارت قبر حسین(علیه السلام)خارج شدم. پس وقتى وارد كربلا شدم...
بدیهى است اگر مراد عطیه خارج شدن از مدینه بود به این اختصار از آن نمى گذشت و حتماً اشاره اى به شهر مدینه و یا طولانى بودن راه و برخى وقایع میان راه اشاره اى مى كرد. از همه مهم تر آن كه عطیه خود اهل كوفه است و جناب قاضى(قدس سره)نیز به آن تصریح مى كند،47 بنابراین، مسلماً جابر مدتى در كوفه اقامت داشته و بارها به زیارت مرقد امام حسین(علیه السلام)مشرف شده است و جمله عطیه كه مى گوید: «خرجت مع جابر...» ظهور در خارج شدن از كوفه داشته و از اقامت جابر در كوفه حكایت مى كند. پس جابر فقط یك بار به زیارت كربلا مشرف نشده است كه ملاقاتش با كاروان امام سجاد(علیه السلام) در همان یك بار اتفاق افتاده و آن یك بار نیز در روز اربعین بوده باشد. به هر حال اشتباهى كه برخى از محققان مرتكب شده اند آن است كه از دو مقدمه « زیارت جابر از كربلا در روز اربعین » و « ملاقاتش با امام سجاد(علیه السلام)واهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام)» نتیجه گرفته اند كه كاروان اهل بیت(علیهم السلام) در روز اربعین به كربلا رسیده اند، در حالى كه این دو مقدمه، زیارت جابر را در روزهاى بعد نفى نمى كند و مى توان تصور كرد كه هنگام زیارت مجدد جابر از كربلا در روزهاى بعد، ملاقات با امام سجاد(علیه السلام)صورت گرفته باشد. این مطلب وقتى قوت مى یابد كه بدانیم جابر پیرمردى نابینا بوده زیرا، بدیهى است وقتى پیرمردى نابینا از مدینه عازم زیارت قبر مولایش در كربلا مى شود با یك بار زیارت قبر حسین بن على(علیهما السلام) باز نمى گردد و یقینا مدتى در كربلا یا كوفه اقامت مى كند و بارها به زیارت آن مزار شریف مشرف مى شود. بنابراین اگر ملاقاتى بین جابر و امام سجاد(علیه السلام)صورت گرفته است باید در روزهاى پس از اربعین حسینى رخ داده باشد.
3 ـ همان گونه كه گذشت استاد شهید قاضى طباطبائى در كتاب خود نه تنها تصریح مى كند كه روایت عطیه بر اساس آن چه در بشارة المصطفى آمده تقطیع شده است و در نسخه اصلى در ادامه روایت به ملاقات جابر با امام سجاد و اهل بیت سیدالشهداء(علیهم السلام) تصریح شده است، بلكه معتقد است كه در همان روز سر مطهر آن حضرت و بقیه سرها به بدن هاى شریفشان ملحق گردیده است.
اما با مشاهده بخش تقطیع شده روایت عطیه چنین مطلبى را نمى توان برداشت كرد، زیرا در آن بخشى ظاهراً در بشارت المصطفى حذف شده چنین آمده است:
قال عطیة : فبینما نحن كذلك وإذاً بسواد قد طلع من ناحیة الشام فقلت : یا جابر هذا سواد قد طلع من ناحیة الشام. فقال جابر لعبده : انطلق إلى هذا السواد واتنا بخبره فإن كانوا من اصحاب عمر بن سعد فارجع إلینا لعلّنا نلجأ إلى ملجأ وإن كان زین العابدین(علیه السلام)فأنت حرّ لوجه الله تعالى . قال : فمضى العبد فما كان بأسرع من أن رجع وهو یقول : یا جابر قم واستقبل حرم رسول الله(صلى الله علیه وآله)هذا زین العابدین(علیه السلام) قد جاء بعماته واخواته فقام جابر یمشى حا فى الاقدام مكشوف الرأس إلى أن دنا من زین العابدین(علیه السلام). فقال الإمام : أنت جابر؟ فقال : نعم یابن رسول الله(صلى الله علیه وآله). فقال یا جابر : ههنا والله قتلت رجالنا وذبحت اطفا لنا وسبیت نساؤنا وحرقت خیامنا. ثمّ انفصلوا من كربلاء طالبین المدینة;48 عطیه گفت: مدّتى بر ما گذشت، در این هنگام از ناحیه شام سیاهى نمایان شد. گفتم: اى جابر سیاهى از طرف شام نمایان شده است. جابر به غلامش گفت: به سوى سیاهى برو و از آن براى ما خبر بیاور. اگر از یاران عمر بن سعد بود فوراً براى ما خبر بیاور تا در پناهگاهى پناه گیرم. و اگر زین العابدین(علیه السلام)بود تو در راه خدا آزادى. آن غلام روانه شد و طولى نكشید كه به سرعت بازگشت گفت: اى جابر برخیز و به استقبال حرم پیغمبر خدا برو. این زین العابدین(علیه السلام)است كه به همراه عمه ها و خواهرانش به این سو مى آیند. جابر برخاست و با گام هاى بلند در حالى كه سرش برهنه بود به استقبال امام رفت وقتى به زین العابدین(علیه السلام)نزدیك شد. امام فرمود: آیا تو جابرى؟ گفت: بله اى فرزند رسول خدا. سپس امام فرمود: اى جابر بخدا سوگند اینجا مردان ما كشته شدند و كودكانمان ذبح شدند، زنهاى ما به اسارت رفتند و خیمه هاى ما به آتش كشیده شد. سپس كربلا را به قصد مدینه ترك كردند.
اكنون با توجه به متن فوق چند نكته را خاطر نشان مى شویم:
1. چرا عطیه از الحاق سر امام حسین(علیه السلام) به جسم مطهرش هیچ یادى نكرده است ؟ آیا در حالى كه قاعدتاً مى بایست الحاق رأس شریف به بدن مطهر با تشریفات خاصى انجام مى شد و نقل هاى متعددى در باره آن وجود مى داشت مى توان تصور كرد عطیه به عنوان راوى واقعه، از این مسئله غفلت كرده و هیچ اشاره اى حتى به سر مطهر سیدالشهداء ننموده باشد؟! آیا مهم تر از آن، مسئله دیگرى بوده است كه باعث شده است او از آن غفلت كرده باشد؟! آیا الحاق سر فرزند فاطمه زهرا((علیها السلام)) كه چهل روز در شهر و دیار چرخانده شد و بر نوك نیزه ها جاى داشت و مورد بى مهرى ها و اهانت هاى بى حد و حصر یزیدیان واقع گردید مسئله كوچك و بى اهمیتى بوده است كه عطیه از ذكر آن اغماض كرده یا آن را به فراموشى سپرده است؟!
2. اگر سر امام حسین به امام سجاد(علیهما السلام) تسلیم مى شد باید یزید دستور مى داد تا اهل بیت امام را به كربلا برند و پس از دفن سر حسین(علیه السلام) عازم مدینه شوند، در حالى كه در هیچ یك از نقل هاى موجود از چنین دستورى خبرى نیست.
3. اگر سر امام حسین(علیه السلام) به امام سجاد(علیه السلام) تحویل مى شد از ابتدا مأموران همراه كاروان اسرا از آن مطلع بوده و راه خود را ابتدا به مقصد كربلا انتخاب مى كردند كه در آن صورت نیازى به خواهش اهل بیت(علیهم السلام) از آنان در خصوص تغییر مسیر كاروان از مقصد مدینه به مقصد كربلا نبوده است.
4. اقوال فراوانى كه از دفن سر مطهر امام حسین(علیه السلام) در جایى غیر از كربلا حكایت دارد بعضاً معارض هاى خوبى براى این اعتقاد خواهند بود.49
به هر حال، پرسش ما این است كه با توجه به وجود ادله و اقوال مختلف در خصوص دفن سر مطهر امام(علیه السلام)و پراكندگى و تشتت آن اقوال كه خود ایشان بر آن ها واقف بوده وبسیارى از آن اقوال را در كتاب خود آورده است و بالغ بر پنجاه صفحه از كتاب خود را به آن اختصاص داده است،50 و نیز با وجود خدشه ها واشكالاتى كه برخى از علما و صاحب نظران به نظریه دفن سر مطهر امام حسین(علیه السلام)در كنار پیكر مطهرش كرده اند ، چگونه مى توان با این اندازه از اطمینان و جزم معتقد شد كه سر امام حسین(علیه السلام) در روز اربعین توسط امام سجاد(علیه السلام)به پیكر مطهرش ملحق گردیده است ! ؟ آیا اصولا در یك مسئله تاریخى به جز در مواقعى كه اخبار متواتر و بدون معارض یك امرى را تصریح مى كنند مى توان به چنین جزم و یقینى دست یافت ؟!
نتیجه آن كه اشاره نشدن الحاق سر مطهر سیدالشهداء به بدن شریفش در روایت عطیه ما را به دو نتیجه محتمل نزدیك تر مى سازد، و بر اساس هر دو نتیجه، رسیدن كاروان اسرا در اربعین اول به كربلا و دفن سر امام حسین(علیه السلام)در همان روز در كنار بدن مطهرش را به زیر سؤال مى برد :
نخست، آن كه اگر تقطیع روایت عطیه صحیح باشد باید بپذیریم سرهاى شهدا در روز اربعین همراه امام سجاد(علیه السلام)نبوده است، زیرا اگر این گونه بود عطیه حتماً به همراه جابر در تدفین آن ها شركت نموده ودر روایت خود آن واقعه مهم را با تفصیل نقل مى كرد;
دوم، آن كه روایت عطیه همان است كه در بشارة المصطفى آمده و ادامه اى نداشته است ، پس اهل بیت امام حسین(علیه السلام)در روز اربعین به كربلا نرسیده اند و جابر در اربعین حسینى پس از زیارت قبر مطهر حسین بن على(علیه السلام)به كوفه عزیمت كرده است و بازماندگان سیدالشهداء(علیه السلام)در روز اربعین به كربلا نرسیده اند و هیچ ملاقاتى در آن روز بین امام سجاد(علیه السلام)و جابر رخ نداده است .
یكى دیگر از قائلان عزیمت اهل بیت امام(علیهم السلام) به كربلا سید ابن طاووس در كتاب لهوف است. ایشان مى نویسد:
قال الراوى : ولمّا رجع نساء الحسین(علیه السلام) وعیاله من الشام وبلغوا إلى العراق قالوا للدلیل : مُرّ بنا على طریق كربلاء... ;51 راوى مى گوید: هنگامیكه زنان و فرزندان حسین(علیه السلام) از شام بازگشته به عراق رسیدند به راهنما گفتند: ما را از مسیر كربلا ببر.
پذیرفتن این جمله سید ابن طاووس نیز در هر حال، مشكل خواهد بود، زیرا رفتن بازماندگان سید الشهداء(علیه السلام)به كربلا از دو حال خارج نبوده است: یا از ابتداى حركت قصد عزیمت به كربلا را داشتند، و یا در بین راه تصمیم خود را عوض كرده و قصد زیارت مرقد مطهر حسین(علیه السلام) نمودند.
اما اگر كاروان اسرا پس از آزادى، از ابتدا قصد عزیمت به كربلا را داشتند از همان ابتدا مسیر عراق و كربلا را پیش گرفته و نیازى به درخواست آنان بین راه از راهنمایان و گماشتگان یزید نبود تا آنان را به كربلا ببرند. و اما اگر قصد اولیه آنان مراجعت به مدینه منوره بوده و عزیمت به كربلا را قصد نكرده بودند، در آن صورت مسیر شام به مدینه را كه راهى غیر از مسیر شام به عراق است در پیش گرفته و هرگز از عراق نمى گذشتند تا به هنگام رسیدن به عراق اهل بیت(علیهم السلام)از آنان بخواهند تا راه خود را به سوى كربلا كج كرده و آنان به زیارت مرقد مطهر سیدالشهداء(علیه السلام) نایل آیند .
بنابراین، مشاهده مى شود كه تقریباً نمى توان به هیچ یك از ادله قائلان به رسیدن اهل بیت امام حسین(علیه السلام) به كربلا در روز اربعین اعتماد بایسته اى پیدا كرد و این امر هم چنان در هاله اى از ابهام باقى خواهد ماند، بلكه نرفتن اهل بیت امام به كربلا در راه بازگشت یا دست كم رسیدن به كربلا اما پس از اربعین شهداى كربلا از قوت بیشترى برخوردار است.
نتیجه
با توجه به بررسى پنج مطلب اساسى كه با رسیدن كاروان اسرا به كربلا در روز اربعین ارتباط مستقیم داشت نتایج ذیل قابل اخذ خواهد بود:
1 ـ میزان زندانى بودن كاروان اسرا در كوفه دقیقاً معلوم نیست وبا توجه به زمانى كه براى ارسال نامه ابن زیاد به شام و دریافت پاسخ آن از یزید لازم بود نمى توان گفت كه خروج اسرا از كوفه قبل از 25 محرم بوده است ، مگر آن كه معتقد شویم نامه اى براى كسب تكلیف در مورد اسرا بین ابن زیاد و یزید ردّ و بدل نشده است . بدیهى است كه در آن صورت مدت زندانى شدن بازماندگان امام حسین(علیه السلام) در كوفه كوتاه بوده است . به هر حال، در مورد مدت توقف آنان در كوفه نمى توان اظهار نظر دقیق و یقین آورى ارائه نمود اگر چه با توجه به شواهد تاریخى زندانى بودن اسراى آل محمد به مدت نزدیك به دو هفته از احتمال بیشترى برخوردار است;
2 ـ انتقال كاروان اسرا از مسیر بادیة الشام به دلیل كویرى و صعب العبور بودن، و هم چنین به دلیل مرسوم نبودنِ عبور از آن و بالأخره به دلیل عدم وجود هیچ شاهد و مدركى بر آن، منتفى بوده و قابل اثبات نیست، از این رو باید آن ها را از مسیر سلطانى یا میانه ـ آن گونه كه به تفصیل گذشت ـ به شام منتقل كرده باشند;
3 ـ از آن جا كه پیمودن فاصله بین كوفه و شام براى كاروان اسرا سریع تر از پیك ها ممكن و متصور نبوده است، قاعدتاً باید زمانى حدود دو هفته براى آن در نظر گرفت;
4 ـ براى مدت اقامت اهل بیت سید الشهداء در شام نمى توان به نظرى قابل قبول و قطعى دست یافت، و به همین دلیل، تعیین زمان خروج آنان از شام نیز میسر نخواهد بود. اما آن چه نزدیك به یقین مى توان باور داشت این است كه زمان اسارت و پس از آن، اقامت اهل بیت امام(علیه السلام) در شام بیش از هفت یا ده روز بوده است;
5 ـ چگونگى قصد عزیمت كاروان اسرا به كربلا پس از آزادى از بند یزید چندان مشخص نیست; یعنى معلوم نیست كه آیا از هنگام حركت از شام قصد كربلا نموده اند یا در بین راه تصمیم خود را تغییر داده اند؟ آیا از راه سلطانى یا راه میانه به سوى مدینه بازگشتند یا از راه مستقیم كه از كنار دریاى مدیترانه مى گذرد ؟
6 ـ در یك جمع بندى نهایى مى توان چنین نتیجه گیرى نمود كه گرچه بر اساس قول مشهور رفتن كاروان اسرا به كربلا در راه بازگشت پذیرفتنى است و اصرارى بر انكار آن وجود ندارد، اما رسیدن آنان در روز اربعین به كربلا با توجه به ابهامات بسیار و نیز شواهد وقراینى كه برخى از آن ها در همین مقاله ذكر شد ممكن نبوده اصرار بر تحقق آن چندان قابل قبول نخواهد بود;
7 ـ با توجه به این كه اثبات رسیدن كاروان اسراى آل محمد(صلى الله علیه وآله) به كربلا در روز اربعین اول، مؤونه بسیارى داشته و تقریباً امكان پذیر نیست، پس چه امرى باید برخى محققان را تا این اندازه مصمم ساخته باشد كه آن را بپذیرند و براى اثباتش تلاش كنند؟ آیا براى اثبات فضیلت زیارت اربعین سیدالشهدا(علیه السلام)، روایات معصومان(علیهم السلام)كفایت نمى كند؟! آیاباید رسیدن اتفاقى اهل بیت سیدالشهداء(علیه السلام) به كربلا در روز اربعین به آن ضمیمه شود؟! به نظر مى رسد حتى اگر روایتى بر فضیلت و استحباب زیارت اربعین نداشته باشیم (كه البته این چنین نیست و در روایتى از معصوم(علیه السلام)، زیارت اربعین از علایم مؤمن دانسته شده است)52 رسیدن اتفاقى كاروان اسرا به كربلا در روز اربعین بر فرض اثبات نیز نمى تواند وجه استحباب و فضیلت آن زیارت باشد.
والله اعلم وله الحمد
پی نوشت ها
1 . كارشناس ارشد الهیات و معارف اسلامى.
2 . تاریخ طبرى، ج 5، ص 463 .
3 .آل مكباس، موسوعة مقتل الامام الحسین(علیه السلام) ، ص 446، امالى الصدوق، ص 140، مجلس 31، ح 3،و نیز ر.ك: مع الركب الحسینى، ج 5، ص 136.
4 .سید محمد على قاضى طباطبائى، تحقیقى درباره اوّل اربعین حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)، ص 41 ـ 42 .
5 . همان، ص 262.
6 . همان، ص 153، 261 و 273.
7 . طبرى، همان، ج 5، ص 338 (زمان مرگ معاویه روز 15 رجب) و ص 341 (روز 28 رجب زمان خروج امام از مدینه).
8 . همان : ج 5، ص 339.
9 محمد بن سعد الطبقات الكبرى، ج 1 ص 485 و مع الركب الحسینى، ج 6، ص 83. و هم چنین نویسنده این كتاب در جاى دیگر دست كم زمان اقامت و اسارت اهل بیت را در كوفه تا روز 24 محرم مى داند و حركت آنان را زودتر از 24 محرم به احتمال قوى رد مى كند ر،ك به ج 5، ص 178 ـ 179.
10 . همان : ج 5، ص 338.
11 . محمد على قاضى طباطبایى، تحقیق در باره اول اربعین سید الشهداء: ص 34 ـ 35.
12 . طبرى، همان، ج 5، ص 463 و موسوعة مقتل الامام الحسین لآل مكباس: ص 746 نقل از: الكامل فى التاریخ: ج 3، ص298.
13 . آل مكباس، همان، ص 410، به نقل از الفتوح، ابن اعثم كوفى: ج 5، ص 127 و ص 586.
14 .البته به نظر مى رسد كه اگر مرحوم قاضى طباطبائى از این فرض دوّم دفاع مى كرد براى اثبات این كه كاروان اسرا در كوفه توقف كوتاهى داشته و در روز اول صفر به شام رسیده اند و به تبع آن در اربعین حسینى نیز (20 صفر) به كربلا رسیده اند مناسب تر بود و متحمل زحمت كمترى نیز مى شد زیرا اوّلا: این فرض را حداقل دو كتاب مقتل تأیید مى كند و ثانیاً: نیازى به زحمت فراوان براى اثبات این كه در زمان یزید از كبوتر نامه بر استفاده مى شد نیز نبود.
15 . محدث قمى، عباس، نفس المهوم، ص 227 (388).
16 . سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، قسم الاول جزء 4; قاضى طباطبائى، تحقیق پیرامون اربعین سیدالشهداء، ص 193.
17. مع الركب الحسینى، ج 5، ص 186.
18 . قاضى طباطبائى، همان، ص 33.
19 . همان، ص 151.
20 . طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 125، ابن طاووس اللهوف، ص 215، مقتل خوارزمی: ج 2، ص 62. و نیز رجوع شودبه : ص 55، الفتوح: ج 2، ص 180 و تسلیة المجالس: ج 2، ص 379.
21 . ر.ك: موسوعة الإمام على(علیه السلام) : ج 6، فصل 6، به نقل از مسیر الإمام إلى الصفین: ص 55 .
22 . قاضى طباطبائى، همان، ص 33.
23 . همان، ص 34.
24 . همان، ص 34.
25 . همان، ص 38.
26 . مصباح كفعمى، ص 676; شیخ عباس قمى، نفس المهموم، ص 391.
27 . مصباح كفعمى، ص 510; و توضیح المقاصد، 5 مسئله.
28 . الطبقات الكبرى (الطبقه خامة من الصحابه): ج 1، ص 485; و الأخبار الطوال، ص 260 .
29 . الفتوح: ج 5، ص 127 وراجع الارشاد: ج 2، ص 118.
30 . ابن سعد، همان، الطبقة الخامسة من الصحابه (طبقات كبرى)، ج1، ص486، الكامل فى التاریخ، ج 2، ص576.
31 . الكامل فى التاریخ: ج 2، ص 577، سیر اعلام النبلا: ج 3، ص 320، ینابیع المودة: ج 3، ص 16
32 . مجلسى، بحارالأنوار : ج 45 ص 196 .
33 . قاضى نعمان مغربى، شرح الأخبار، ج 3، ص 269 .
34 . نجفى، قاضى طباطبائى، همان، ص 44.
35 . اقبال الأعمال : 589، اعلام الورى، ص 249 .
36 . طبسى نجفى، مقتل الإمام الحسین، ص 285 .
37 . قاضى طباطبائى، همان، ص 45 ـ 46 .
38 . ر.ك: مهیج الأحزان.
39 . به نقل از طراز المذهب.
40 . خوارزمى، مقتل الحسین(علیه السلام)، ج 2 ص 72. البته این اخبار ممكن است مربوط به زمانى باشد كه سر امام به شام رسانده شده، ولى كاروان اسرا هنوز نرسیده باشد .
41 . مصباح المتهجّد، ص 730; و مجلسى، بحارالأنوار، ج 101، ص 334 .
42 . العدد القویة، ص 219; مصباح كفعمى، ص 489 و 510.
43 . الركب الحسینى، ج 6 ص، 270 .
44 . قاضى طباطبائى، همان، ص 359.
45 . همان.
46 . همان، ص 179 - 221 .
47 . همان، ص 179.
48 . همان، ص 186.
49 . كلینى الكافى : ج 4 ص 571; ابن قولویه، كامل الزیارات، ص 83، فرحة الغرى، ص 92 ج 8; بحارالأنوار، ج 45 ص 178 ح 28 .
50 . قاضى طباطبائى، همان، ص 304 - 352.
51 . سید بن طاووس، اللهوف، ص 225 .
52 . شیخ طوسى، تهذیب الاحكام، ج 6، ص 52، ح 122; و مجلسى بحار الأنوار، ج 101، ص 322، به نقل از: تهذیب، مصباح الزائر و اقبال سید، و مزار شهید.
‹ دستگاه مالى امویان با تكیه بر قلمروى شرقى خلافت / سیدمحمود سامانى بالا قیام صاحب الزنج قیام بردگان یا شورش سیاه پوستى؟ / محمدعبدالحى شعبان / مازیار كریمى حاجى خادمى ›
كتاب نامه
1. طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، تحقیق على اكبر غفّارى ، چاپ اول، بیروت، دارالمعرفه، 1399 ق.
2. سید محسن امین، أعیان الشیعة ، چاپ پنجم: بیروت ، دارالتعارف ، 1403 ق.
3. الاحتجاج على أهل اللجاج ، تحقیق ابراهیم بهادرى و محمّدهادى به، چاپ اول: تهران: دار الاُسوه ، 1413 ق.
4. دینورى، ابوحنفیه، الأخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر ، چاپ اول: قم، منشورات رضى ، 1409 ق .
5. الإرشاد فى معرفة حجج الله على العباد ، أبو عبدالله محمّدبن محمّدبن النعمان العكبرى البغدادى المعروف بالشیخ المفید(ت 413 هـ ) تحقیق : مؤسّسة آل البیت (علیهم السلام) ، قم : مؤسّسة آل البیت(علیهم السلام) ، الطبعة الاُولى ، 1413 هـ .
6. الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرّة فى السنة ، أبو القاسم علیّ بن موسى الحلّى الحسنى المعروف بابن طاووس (ت 664 هـ ) ، تحقیق: جواد القیّومى ، قم : مكتب الإعلام الإسلامى ، الطبعة الاُولى ، 1414 هـ .
7. التهذیب (تهذیب الأحكام فى شرح المقنعة) ، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسیّ (ت 460 هـ . ق) ، بیروت : دارالتعارف ، الطبعة الاُولى 1401 هـ .
8. الطبقات الكبرى ، محمّد بن سعد كاتب الواقدى (ت 230 هـ ) ، بیروت : دارصادر .
9. العدد القویّة لدفع المخاوف الیومیّة ، جمال الدین أبى منصور الحسن بن یوسف بن علیّ المطهّر الحلّى المعروف بالعلاّمة (ت 726 هـ ) ، تحقیق : السیّد مهدى الرجائى ، قم : مكتبة آیة الله المرعشى ، الطبعة الاُولى ، 1408 هـ .
10. الفتوح، أبو محمّد أحمد بن أعثم الكوفیّ (ت 314 هـ )، تحقیق : على شیری، بیروت : دار الأضواء ، الطبعة الاُولى 1411 هـ .
11. الكافى، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب بن إسحاق الكلینى الرازى (ت 329 هـ ) ، تحقیق : على أكبر الغفّارى ، طهران : دارالكتب الإسلامیة ، الطبعة الثانیة ، 1389 هـ .
12. الكامل فى التاریخ ، أبو الحسن علیّ بن محمّد الشیبانیّ الموصلیّ المعروف بابن الأثیر (ت 630 هـ ) ، تحقیق: على شیرى ، بیروت : دار إحیاء التراث العربیّ ، الطبعة الاُولى 1408 هـ .
13. المصباح فى الأدعیة والصلوات والزیارات ، تقى الدین إبراهیم بن زین الدین الحارثى الهمدانى المعروف بالكفعمى (ت905 هـ ) ، قم : منشورات الرضى .
14. اللهوف فى قتلى الطفوف ، أبو القاسم علیّ بن موسى بن طاووس الحسینى الحلّى (ت 664 هـ ) ، تحقیق : فارس تبریزیان ، طهران : دار الأسوة ، الطبعة الاُولى ، 1414 هـ .
15. أمالى الصدوق ، أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّى المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 هـ ) ، بیروت : مؤسّسة الأعلمى ، الطبعة الخامسة ، 1400 هـ .
16. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار(علیهم السلام) ، محمّد باقر بن محمّدتقى المجلسى (ت 1110 هـ ) ، تحقیق : دار إحیاء التراث ، بیروت : دار إحیاء التراث ، الطبعة الاُولى ، 1412 هـ .
17. تاریخ الطبریّ (تاریخ الاُمم والملوك) ، أبو جعفر محمّد بن جریر الطبریّ الإمامى (ق 5 هـ ) ، تحقیق : محمّد أبو الفضل إبراهیم ، بیروت : دار المعارف .
18. تحقیق در باره اول اربعین حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)،محمد على قاضى طباطبایى، تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ،سازمان چاپ و انتشارات، 1383 ش .
19. تسلیة المجالس و زینة المجالس،محمد بن ابى طالب المجدى الحسنى الموسوى الحائرى، قم : مؤسسه المعارف الاسلامیة 1418 .
20. سیر أعلام النبلاء ، أبو عبدالله محمّد بن أحمد الذهبیّ (ت 748 هـ ) ، تحقیق : شُعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة العاشرة 1414 هـ .
21. شرح الأخبار فى فضائل الأئمّة الأطهار ، أبو حنیفة القاضى النعمان بن محمّد المصریّ (ت 363 هـ ) ، تحقیق : السیّد محمّد الحسینى الجلالى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، الطبعة الاُولى ، 1412 هـ .
22. فرحة الغرى فى تعیین قبر أمیر المؤمنین علیّ(علیه السلام) ، غیاث الدین عبد الكریم بن أحمد الطاووسى العلوى (ت 693 هـ ) ، قم : منشورات الشریف الرضى .
23. كامل الزیارات ، أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه (ت 367 هـ ) ، تحقیق : عبدالحسین الأمینى التبریزى ، النجف الأشرف : المطبعة المرتضویة ، الطبعة الاُولى ، 1356 هـ .
24. مصباح المتهجّد ، أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ بن الحسن الطوسى (ت 460 هـ ) ، تحقیق : علیّ أصغر مروارید ، بیروت : مؤسسة فقه الشیعة ، الطبعة الاُولى ، 1411 هـ .
25. مع الركب الحسینى (علیه السلام)،محمد جواد طبسى، قم ،مركز الدرساة الاسلامیة للممثلیة: 1424 هـ.
26. مقتل الامام الحسین(علیه السلام)،محمد رضاالطبسى النجفى، قم : محبین، 1382 ش .
27. مقتل الحسین(علیه السلام) ، موفّق بن أحمد المكّى الخوارزمیّ (ت 568 هـ ) ، تحقیق: محمّد السماویّ ، قم : مكتبة المفید .
28. موسوعة الإمام علیّ(علیه السلام) فى الكتاب والسنّة والتاریخ ، محمّد الرَّیشَهرى و آخرون، قم و بیروت : دار الحدیث ، 1422 هـ .
29. موسوعة مقتل الامام الحسین(علیه السلام)،محمد عیسى آل مكباس، قم : للطباعة و النشر ، 1422 هـ .
30. نفس المهموم فى مصیبة سیدنا الحسین المظلوم(علیه السلام)،عباس القمى، قم: ذوى القربى ، 1421 هـ .
31. ینابیع المودّة لذوى القربى ، سلیمان بن إبراهیم القندوزى الحنفى (ت 1294 هـ ) ، تحقیق : على جمال أشرف الحسینى ، طهران : دارالاُسوة ، الطبعة الاُولى ، 1416 هـ .
32. التهذیب (تهذیب الأحكام فى شرح المقنعة) ، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسیّ (ت 460 هـ . ق) ، بیروت : دارالتعارف ، الطبعة الاُولى 1401 هـ .
33 . المصباح فى الاعیه و الصلوات و الزیارات، للشیخ تقى الدین ابراهیم بن على بن الحسن العاملى الكفعمى (ت 900 هـ.ق) منشورات الشریف الرضى ـ قم.
34 . توضیح المقاصد، محمد بن الحسین العاملى (1030) هـ ق.) انتشارات آیة الله العظمى مرعشى نجفى، قم.
35 . مهیّج الاحزان، حسن یزدى حائرى، (1242 هـ .ق).
-->
شنبه 14 مهر 1397 - 9:29:56