تهران - الکوثر
شاید یزیدیان زمان در سال 61 هجری قمری هیچگاه فکر نمیکردند که کشتن امام زمان – و نوه پیامبر- تاثیراتی چنین گسترده در تاریخ بشریت داشته باشد، توجه مردم دنیا را به خود جلب کند و تا حدی پیش رود که اندیشمندان و روشنفکران دنیا را به فکر وا دارد و پیروان دیگر ادیان را متاثر و عزادار کند. شاید حکومت بنی امیه این جنایت را بزرگترین پیروزی برای خود میدانست و درست است که در این جنگ نابرابر به ظاهر بر یاران حسین و اهل بیت او چیره شد، ولی یادش رفت که با تفکر حسینی نمی تواند مبارزه کند. آری، او نمیتوانست با آزادگی، با وفاداری به ولی و ارزش هایی که حسین برایش خون داد، مبارزه کند. همچنان که کسی نمیتواند هماکنون، این تفکر را به زیر افکند و این است، هنر حسین (ع).
ما نیز هرساله در روز عاشورا به عزاداری سالار شهیدان میپردازیم. اما برای چه و با چه دیدی این کار را انجام میدهیم؟
حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد: یک صفحهی سفید و نورانی، و یک صفحه تاریک، سیاه و ظلمانی که هر دو صفحهاش بی نظیر است و یا کم نظیر. صفحه تاریک و سیاهش از آن نظر تاریک و سیاه است که در آن فقط جنایت بی نظیر و یا کم نظیر می بینیم. از این نظر حادثه کربلا یک جنایت و یک تراژدی است، یک مصیبت است، یک رثاء است. این صفحه را که نگاه می کنیم، در آن کشتن بی گناه میبینیم، کشتن جوان میبینیم، کشتن شیرخوار میبینیم، اسب بر بدن مرده تاختن میبینیم، آب ندادن به یک انسان میبینیم، زن و بچه را شلاق زدن میبینیم، اسیر را بر شتر بی جهاز سوار کردن میبینیم. از این نظر قهرمان حادثه کیست؟ واضح است، وقتی که حادثه را از جنبه جنایی نگاه کنیم، آن که میخورد قهرمان نیست، آن بیچاره مظلوم است. قهرمان حادثه در این نگاه یزیدبن معاویه است، عبید اللهبن زیاد است، عمرسعد است، شمربن ذی الجوشن است، خولی است و یک عده دیگر. لذا وقتی که صفحه سیاه این تاریخ را مطالعه میکنیم، فقط جنایت و رثاء بشریت را میبینیم. پس اگر بخواهیم شعر بگوییم چه باید بگوییم؟ باید مرثیه بگوییم و غیر از مرثیه چیز دیگری نیست که بگوییم. باید بگوییم:
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا (دیوان محتشم)
اما آیا تاریخچه عاشورا فقط همین یک صفحه است؟ آیا فقط رثاء است؟ فقط مصیبت است و چیز دیگری نیست؟ اشتباه ما همین است. این تاریخچه یک صفحه دیگر هم دارد که قهرمان آن صفحه، دیگر پس معاویه نیست، پسر زیاد نیست، پسر سعد نیست، شمر نیست. درآنجا قهرمان حسین است. در آن صفحه، دیگر جنایت نیست، تراژدی نیست، بلکه حماسه است، افتخار و نورانیت است، تجلی حقیقت و انسانیت است. تجلی حق پرستی است. آن صفحه را که نگاه کنیم، میگوییم بشریت حق دارد به خودش ببالد. اما وقتی صفحه سیاهش را مطالعه می کنیم، می بینیم که بشریت سر افکنده است و خودش را مصداق آن آیه میبیند که میفرماید: «قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ». مسلما جبرئیل امین در مقابل اعلام خدا که فرمود: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» سوالی نمیکند، بلکه آن دسته از فرشتگان که فقط صفحه سیاه بشریت را میدیدند و صفحه دیگر آن را نمیدیدند، از خدا این سوال را کردند که آیا می خواهی کسانی را در زمین قرار دهی که فساد کنند و خون ریزند؟ و خدا در جواب آنها فرمود: «إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» من چیزی را میدانم که شما نمیدانید.
آن صفحه، صفحهای است که ملک اعتراض میکند، بشر سرافکنده است، و این صفحه صفحهای است که بشریت به آن افتخار میکند. چرا که باید حادثه کربلا را همیشه از نظر صفحهی سیاهش مطالعه کنیم و چرا باید همیشه جنایتهای کربلا گفته شود؟ چرا همیشه باید حسین بن علی از آن جنبهای که مورد جنایت جانیان است، مورد مطالعه ما قرار بگیرد؟ چرا شعارهایی که به نام حسین بن علی میدهیم و مینویسیم، از صفحه تاریک عاشورا گرفته شود؟ چرا ما صفحه نورانی این داستان را کمتر مطالعه میکنیم، در حالی که جنبه حماسی این داستان صد برابر بر جنبه جنایی آن میچربد. پس باید اعتراف کنیم جانیهای بر امام حسین آنهایی هستند که این تاریخچه را از نظر هدف منحرف کرده و میکنند.
حسین را یک روز کشتند و سر از بدن او جدا کردند، اما حسین که فقط این تن نیست، حسین که مثل من و شما نیست؛ حسین یک مکتب است و بعد از مرگش زندهتر می شود. دستگاه بنی امیه خیال کرد که حسین را کشت و تمام شد، ولی بعد فهمید که مرده حسین از زنده حسین مزاحمتر است، تربت حسین کعبه صاحبدلان است. زینب هم همین را به یزید گفت، گفت: اشتباه کردی، هر نقشهای که داری به کار ببر ولی مطمئن باش تو نمی توانی برادر من را بکشی و بمیرانی؛ برادر من زندگی اش طور دیگر است، او نمرد بلکه زندهتر شد.
حقانیت سخن حضرت زینب نیز در این برهه بر همه ما ثابت شده است. حسین زنده تر از همیشه است. این تفکر حسینی بود که باعث شد انقلاب اسلامی ایران به پیروزی برسد، این تفکر حسینی بود که چمران ها، صیاد شیرازی ها، احمدی روشن ها و حججی ها را در این راه تربیت کرد. حسین نه فقط خود را، بلکه همه چیزش را در راه اسلام و خدا فدا کرد و این کم چیزی نیست، حسین به این راه برکت بخشیده است.
حسین، زنده است.
سه شنبه 27 شهریور 1397 - 15:58:39