تهران- الکوثر: علی منتظری ،کارشناس رسانه در یادداشتی تحلیلی بااشاره به تحولات سوریه نوشت:روزنامهنگاران و تحلیلگران استراتژیک غربی امروز بر خرابههای کشور سوریه و بر مقبره صدها هزار قربانی در این کشور تحلیل میکنند که نظام همچنان پا برجاست و بشار اسد توانسته از گردابی بزرگ رهایی پیدا کند؛ بدون آن که به این موضوع بپردازند که پشت چنین جنگ خانمانسوز و بشرکشی چه کسی و چه طرحهایی خوابیده بوده است؟
مجله آمریکایی "آتلانتیک" به قلم "کریستفر فیلیپس" در تحلیلی تحت عنوان "چرا بشار اسد در جنگ سوریه پیروز است" مینویسد: بعد از هفت سال جنگ داخلی در سوریه که باعث آوارگی نیمی از جمعیت این کشور، ویران شدن بسیاری از شهرها و کشته شدن بالغ بر ۵۰۰ هزار نفر شد، اکنون به نظر میرسد که بشار اسد در آستانه پیروزی قرار دارد.
کریستفر فیلیپس در این تحلیل در مجله آتلانتیک نوشته است: پیروزی بشار اسد از خارج شاید یک پیروزی کامل به نظر نرسد، او پادشاه خاکستر و ویرانه است و از فراز کاخ ریاست جمهوری خود به کشوری ویران نظارت دارد.
روزنامه آمریکایی "بوستون گلوب" به قلم "جف کلاین" نیز مینویسد: تداوم سیاست مداخله جویانه آمریکا در سوریه نه تنها در راستای منافع ایالات متحده نیست بلکه موجب شده است تا فاجعهای به وقوع بپیوندد.
جف کلاین در این گزارش نوشت: ریچارد نورث پترسون ۲۴ ژوئیه در مطلبی تحت عنوان "رهاسازی سوریه از سوی ترامپ" واقعیت را وارونه به تصویر کشید، وقوع تراژدی سوریه نه به دلیل مداخله اندک دونالد ترامپ یا باراک اوباما بلکه به دلیل مداخله بیش از حد آنها رخ داد.
کلاین در این گزارش تحلیلی ادامه میدهد: در دوران ریاست جمهوری اوباما، ایالات متحده میلیاردها دلار صرف تسلیحات و تامین مالی گروههای شورشی کرد که نهایتا با شبه نظامیان القاعده و داعش متحد شدند و ترکیه به عنوان عضو ناتو عبور دهها هزار شبه نظامی خارجی را در امتداد مرزش به سوریه هموار کرد.
این در حالی است که در کمتر گزارشها و مقالات تحلیلی نویسندگان رسانههای گروهی آمریکایی و غربی به علت اصلی وقوع درگیریها در سوریه، خاورمیانه و شمال آفریقا اشاره میشود. آنها وقتی از این مناطق قلم میزنند از عناوین حقوق بشری و دموکراسی و سقوط دیکتارتورها سخن میگویند و فراموش میکنند که روسای جمهوری مانند حسنی مبارک، بن علی، معمر قذافی و علی عبدالله صالح از جمله روسای جمهوری و حکومتهایی بودند که یا مستقیم مورد حمایت آمریکا و کشورهای غربی بودند و یا آن که بواسطه برخی توافقنامههای بین آنها و ایلات متحده آمریکا مورد حمایت غرب قرار گرفتند. آیا سرزمین خاکستری و ویران شده مورد ادعای کریستفر فیلیپس فقط مخصوص سوریه است یا شامل لیبی، یمن، عراق و لبنان نیز میشود؟ آیا آمریکا درصدد بوده است تا این سرزمینهای خاکستری و نابود شده را فقط در این مرزها حفظ کند یا آن را به کشورهای دیگر مانند ایران نیز سوق دهد؟
آن چه را که "جف کلاین" در گزارشش از واقعیت وارونه درباره سیاستهای آمریکا مینویسد آیا مخصوص سیاستهای آمریکا از بعد از سال 2011 در سوریه است یا میتواند شامل سیاستهای کاخ سفید از سال 2001 در منطقه خاورمیانه نیز باشد؟
همه این تحلیلگران فراموش میکنند تا به این موضوع مهم بپردازند که ایالات متحده آمریکا در هفت هزار مایل آن طرفتر از مرزهایش در خاورمیانه چه میکند؟ آنها فراموش میکنند به این نکته بپردازند که در همه جنگهای خانمانسوز خاورمیانه، اسرائیل در کجای آن ایستاده است و نقشهای پنهان و عمیق اسرائیل در وقوع این جنگها و به شکل خاص تحولات نظامی عراق و سوریه از سال 2003 تاکنون چگونه بوده است؟ چرا این گروه از تحلیلگران، تحولات سوریه و خاورمیانه را از بعد از آغاز جنگ در سوریه در سال 2011 ارزیابی میکنند و به تحولات این منطقه از سال 2001 تا 2011 بی توجهی میکنند؟
نویسندگان و تحلیلگران غربی و به شکل خاص آمریکایی اگر میخواهند ببینند آمریکا اکنون در کجای تحولات سوریه حضور دارد، ببینند که رهبری تلاش برای سقوط نظام سوریه و برقراری هرج و مرج هوشمندانه در خاورمیانه پس از نبردهای جنگ 33 روزه در سال 2006 و از سال 2009 به دست چه کسی رقم خورده است؟ اگر به دنبال جواب این سوال هستند باید نگاه کنند و ببینند اکنون نیروهای خارجی حاضر در سوریه که بدون مجوزهای دولت مرکزی و سازمان ملل متحد در این کشور حضور دارند چه کسانی هستند؟ و کدام طرف است که تلاش دارد تا از جایگاه مخالفان نظام سوریه حرف بزند یا گرو کشی کرده و ثمرات هزینههای نظامی را در این کشور و منطقه خاورمیانه درو کند.
این طرف هیچ کسی جز آمریکا نیست. آمریکا در طول ده سال اخیر مبنای تولد گروههایی چون داعش در عراق و سوریه بوده است. در کنار این امر آمریکا از همه توان نظامی و مالی کشورهای هم پیمان مثل سعودی برای حمایت کامل از مجموعههای تروریستی استفاده کرد تا در وهله اول برنامه به خاکستر نشاندن و نابودی و سپس تجزیه سوریه را عملی و بعد از آن برنامههای جایگزین مثل استمرار طولانی مدت جنگ در منطقه و تحکیم مخالفین تحت پوشش در مذاکرات و آینده سیاسی سوریه را اجراء و تحمیل کند.
آمریکا برای وقوع و عملی شدن این اهداف نه تنها همه راههای کمک نظامی و سیاسی را پشت سر گذاشت که پا را فراتر از این امر گذاشت و دلارهای مخصوص به کارگیری در مناطق تحت نفوذ داعش را نیز چاپ کرد و با صدها چمدان در اختیار داعش گذارد تا دولت داعش در سرزمینهای تحت کنترل، هم خریدهای تسلیحاتی خارجی را انجام دهد و هم نیازهای داخلی خود را در عراق و سوریه تامین کند. کار بجایی رسید که وقتی داعشیها متوجه شدند این دلارهای آمریکایی کدها و ارقام ویژهای دارد و حق ورود به نظام بانکی بینالمللی را ندارد هر صد دلار آمریکایی را در نقطه مرزی سوریه با لبنان در منطقه اشتوره در مقابل چهل دلار آمریکا معاوضه میکردند تا دلار واقعی را در چرخه حاکمیت سیاه خود وارد کنند.
این شگرد آمریکا در چاپ اسکناسهای ویژه مناطق تحت حاکمیت داعش و اختلاف ارزش آن با دلار واقعی و غیر قابل گردش بودنش در نظام بانکی دنیا و فروش نازل آن توسط داعش آن قدر وسوسه انگیز بود که یکی از دولتهای منطقه را از طریق یک تاجر بزرگ ارزهای خارجی وادار کرد تا وارد بازیای شود که در نهایت به ضررش تمام شد.
آمریکا راه فروش سلاحهای کشورهای سابق بلوک شرق به داعش را فراهم کرد، بارها با عملیات هلی برد نیروهای فرماندهی نظامی داعش را در عراق و سوریه جابجا کرد و کمکهای لجستیک به فرماندهی نظامی داعش را با چتر از طریق هواپیماهای اجارهای به مناطق تحت کنترل داعش ارسال کرد و امکان تبادل تجاری با نفت را برای داعش با تکیه بر بازارهای مافیایی نفت ایجاد کرد و راه گسیل نیروهای موسوم به جهادی از سراسر جهان را به عراق و سوریه را تسهیل نمود تا داعش بتواند در اندازه یک کشور بزرگ عربی – طایفی در مقابل حاکمیتهای سیاسی خاورمیانه در عراق و سوریه قد علم کند تا بمثابه خار و استخوانی در گلوی کشورهایی مانند عراق، سوریه، ایران و ترکیه قرار گیرد.
حالا آمریکا بیشترین قدمهای قابل پیمودن برای نابودی سوریه را پشت سر گذاشته است، نه تنها سوریه بلکه خاورمیانه را نیز به آتش و آشوب کشانده است تا در آن هرگونه همکاریهای سیاسی، مالی، توسعه و رشد اقتصادی بین دولتهای منطقه با هدف کسب هرگونه استقلال ملی را سلب کند.
شما فرض کنید اگر جنگ در سوریه و منطقه نبود و کشورهای ایران، ترکیه، سعودی، عراق، سوریه، یمن و لبنان به یکدیگر متصل و در اوج همکاری سیاسی و اقتصادی بودند، منطقه به چه شکوفایی میرسید. در چنین فرضی این بلوک اقتصادی از یک سو به دریای مدیترانه، از یک سو به دریای سرخ و از یک سو به اقیانوس هند متصل میشد و با تکیه بر خطهای ریلی و زمینی، غرب و شرق، شمال و جنوب را به هم پیوند میداد و با تکیه بر نفت ایران، عربستان و عراق و نفتهای خفته یمن به عنوان بزرگترین منابع انرژی و ثروت جهانی، بالفعلترین سرمایه برای توسعه و رشد اقتصادی منطقه را در اختیار میداشتند.
اما آمریکا وارد بازی توسعه هرج و مرج، آشوب و آتش در منطقه خاورمیانه شد تا در سایه جنگ و بی اعتمادی منطقهای از آب گل آلود ماهی بگیرد و حالا که ما در سال 2018 میلادی هستیم به خوبی مشاهده میکنیم که آمریکا نه فقط در آب گل آلود بازی کرده است که بزرگترین ماهی این اقیانوس متلاطم و سراسر جنگ و درگیری را صید کرده است. اگر آمریکا از این منطقه هیچ چیزی گیرش نیامده باشد حداقل کاری کرده است که تا سالهای سال حس انتقام خونی در بین قربانیان تحولات خاورمیانه را زنده نگهداشته و آن چنان روحیه بی اعتمادی و دشمن تراشی در دولتهای منطقه را عمیق کرده است که دوران درازی باید سپری شود تا دوباره این کشورها به شکلی عادی و نه در قالب یک بلوک اقتصادی و سیاسی،در منطقه گرد هم آیند.
تحلیل از خبرنگار ایسنا: علی منتظری
سه شنبه 16 مرداد 1397 - 0:3:55