منامه-الکوثر: سید مهدی الموسوی عالم دینی و خطیب حسینی متولد سال 1988 است که در تاریخ 26 /04 /2011 بازداشت شد. اومدت اندکی همراه پدر خود، خطیب حسینی،سید هادی موسوی در مهاجرت زیست کرد.
وی در انقلاب چهارده فوریه شرکت داشت و در برابر قصر صافریه سخنرانی کرد. پس از اعلان وضعیت عادی تحت پیگرد قرار گرفت. در شب 21/3/2011، به خانه پدر بزرگ سید مهدی، حمله شد تا او را بازداشت کنند، اما او در آن هنگام در خانه نبود؛ به همین خاطر شوهر عمه او استاد صلاح خواجه دستگیر شد و عمه او برای اعتراف گرفتن مورد ضرب و شتم قرار گرفت تا بگوید که فرد مورد نظر کجاست و نام کسانی که در خانه اند چیست.
پس از چند روزی عموی او سید عندنان موسوی بازداشت شد. در تاریخ 5/4/2011 به خانه پدر او در سار حمله شد و پدر او خطیب حسینی و عالم معروف و پرهیزکار بازداشت شد تا به سید مهدی فشار بیاورند که خود را تسلیم کند. جناب سید مهدی در تاریخ 26/4/2011 از یکی از خانه هایی که در آن پناه گرفته بود بازداشت شد و در زیر مجموعه جمعیت عمل اسلامی «أمل» محاکمه گشت.
در آن شب او را به مرکز فرماندهی عمومی وزارت دفاع بحرین در الرفاع بردند و به مدت شش روز او را شکنجه کردند. پس از آن دو ماه در زیرزمین زندان قلعه نگه داری شد و به زندان حوض الجاف منتقل شد تا برای اولین بار پدر خود را ببیند.
سید در دادگاه نظامی به 10 سال حبس محکوم شد سپس حکم او به 5 سال کاهش یافت و به زندان جو، ساختمان شماره 1 منتقل شد. سید مهدی موسوی از زمان بازداشت خود، همسر و فرزندان خود را ندیده است در حالی که خداوند به او پسری بخشیده بود که نامش سید حسین است که تا امروز او را ندیده است. سن او اکنون به پنج سال میرسد. همچنین دختر و همسر او در این مدت او را ندیدهاند.
سید از برخی بیماری ها و دردها که از عوارض زندان و شکنجه هستند، رنج می برد و از درمان داخل زندان محروم است!
در ادامه برخی وحشی گری ها و شکنجه هایی که سید بنا به نوشته های خود او به کمیته پسیونی نوشته ، ذکر شده است:
* مرا در زندان انفرادی به مدت 52 روز نگه داشتند
* من با انواع بدرفتاری و شکنجه های روحی، جسمی و جنسی روبرو بودم.
* در میانه بازجویی لباس مرا در می آوردند، یکی از مردان پلیس می آمد و اعضای تناسلی مرا می گرفت و آن را را به مدت طولانی می کشید تا مرا وادار به اعتراف به جرم نکرده کنند. بر اثر آن تا ایام طولانی احساس درد شدید می کردم و از من ادرار خارج می شد ولی من کنترل آن را نداشتم. هنوز هم درمان نشده ام.
* به کارگیری شیوه جنگ روانی در میانه شکنجه و تهدید به کشتن و بی آرویی کردن.
* تعرض جنسی و عریان کردن.
* استفاده از دستگاه شوک الکتریکی و شوک طولانی به وسیله آن تا اینکه به نارسایی و ناراحتی-های قلبی دچار شدم.
*یکی از پلیس ها مرا روی زمین می انداخت، سپس پای خود را با کفش روی صورت من میگذاشت و فشار می داد و شروع به توهین به من میکرد و کفش خود را روی صورتم می گذاشت.
سه شنبه 28 شهریور 1396 - 12:6:29