شناخت لبنان معاصر

جنگ داخلی لبنان: بخش دوم

چهار شنبه 25 مرداد 1396 - 16:44:46
جنگ داخلی لبنان: بخش دوم

الیاس سرکیس در مقام رئیس‌جمهور با مشکلات فراوانی روبه‌رو بود. جناح‌های چپ موافق برگزاری این انتخابات نبودند. آن‌ها دنبال هرج و مرج و فروپاشی نهادهای رسمی لبنان بودند تا بتوانند پس از فروپاشیِ کل لبنان دولت سوسیالیستی و کمونیستی حاکم کنند و کمال جنبلاط همه‌کاره باشد.


تهران- الکوثر: در بخش اول به زمینه های درگیری های لبنان در دهه 70میلادی پرداختیم . دراین بخش به ادامه تحولات میپردازیم .

کمربند فقر در حومه بیروت را حزام‌البؤس می‌گفتند و از بندر بیروت تا دریای مدیترانه را شامل می‌شد. بسیاری از ساکنان این منطقه شیعیانی بودند که برای به دست آوردن شغلی در بندر و کارخانه‌ها از بخش جنوبی، بقاع و بعلبک به این منطقه مهاجرت کرده بودند. این منطقه خط تماس میان شرق و غرب بیروت بود و طبیعتاً، زیر فشار شدیدی قرار داشت و بسیاری از کشته‌شده‌ها از این منطقه بودند. این منطقه بیشتر حلبی‌آباد و حصیرآباد بود که مردم ساکن آن به سختی زندگی می‌کردند و هیچ وسیلة دفاعی نداشتند. 

نخستین فاجعۀ بندر بیروت در دو منطقۀ کرنتینا و مسلخ رخ داد. این دو منطقه مملو از شیعیان فقیر بود. فالانژیست‌ها به این منطقه حمله و آنجا را با خاک یکسان کردند. قتل‌عام کرنتینا و مسلخ در تاریخ معاصر لبنان و منطقه مشهور است. عدۀ بسیار کمی از این قتل‌عام جان سالم به در بردند. فالانژیست‌ها پس از قتل‌عام روی اجساد گیتار زدند و شامپاین نوشیدند و عکس و فیلم این اقدام آن‌ها در سراسر جهان پخش شد، و تأثیر بدی هم برضد آن‌ها داشت. 

یک روز پس از این واقعه، به همراه فیلمبردار و صدابردارم برای تهیۀ خبر به این منطقه رفتم. مناظری را دیدم که هیچ‌گاه آن‌ها را فراموش نخواهم کرد. فالانژیست‌ها همچنان گلوله‌ شلیک می‌کردند. بیابان بزرگی از حلبی بود که هر تکه از آن را بلند می‌کردم، زیر آن جسدی قرار داشت. به آلونکی رسیدم. در را باز کردم و وارد آلونک شدم. درون آلونک پیرزن و پیرمردی زیر لحافی چرکین قرار داشتند که به سرشان تیر شلیک و مغزشان متلاشی شده بود. این منظره بسیار تأثر برانگیز بود. 

در حال فیلم گرفتن بودیم که ناگهان متوجه شدم به سمت ما شلیک می‌شود. خودمان را روی زمین انداختیم. چهار الی پنج نفر از فالانژیست‌ها بالای سر ما آمدند و مسلسل را به سمتمان گرفتند و از ما پرسیدند که برای چه فیلم می‌گیریم؟ کارت خبرنگاری‌ام را به آن‌ها نشان دادم. فیلمبردارم فرانسوی بود و فقط فرانسوی صحبت می‌کرد. پس از اینکه مطمئن شدند ما خبرنگار هستیم، ر‌هایمان کردند. 

لوله‌های منطقه ترکیده بودند و آب جاری بود. اما آب سرخ‌رنگ بود و بوی گوشت سوخته همه‌جا را فرا گرفته بود. رد آب را گرفتم و به کوهی از اجساد رسیدم. در ابتدا متوجه نشدم که این کوه از اجساد است. وقتی با دقت نگاه کردم، متوجه سر‌ها و دست‌ها و پا‌ها شدم. فالانژیست‌ها اجساد را روی هم انباشته و آتش زده بودند. بعضی از قسمت‌های این کوه خاکستر شده و در بعضی قسمت‌ها اعضای بدن مشخص بود. خون همچنان با آب لوله‌ها ترکیب می‌شد و حرکت می‌کرد.

دختربچه‌ای را دیدم که کتاب درسی‌اش را در دست داشت و گلوله‌ای به سرش زده شده بود و اثر چکمة یکی از فالانژیست‌ها روی کتاب او قرار داشت. 

 

جنگ دامور

مشابه چنین جنایتی یکی دو ماه بعد در جنوب بیروت اتفاق افتاد. میان بیروت غربی که مسلمان‌نشین است وشهر مسلمان نشین صیدا، شهری به نام دامور قرار دارد که مسیحی‌نشین و تابع منطقة شوف است. این شهر زیر نفوذ کمیل شمعون و حزب ملی‌گرایان آزاد بود. این گروه رزمندگانی به نام نمور یعنی پلنگان داشتند که پست بازرسی ایجاد کرده بودند و مسلمانانی را که قصد عبور از این منطقه را داشتند، دستگیر می‌کردند و به باغ‌های موز اطراف می‌بردند و تیرباران می‌کردند. 

راه جنوب با خطر بسیاری همراه بود و عملاً جنوبی‌ها نمی‌توانستند به بیروت بیایند، مگر از راه‌های کوهستانی. پس از قتل‌عام کرنتینا و مسلخ، سازمان‌های فلسطینی و جناح چپ به همراه یک واحد از ارتش آزادی‌بخش فلسطین که در دمشق حضور داشت و به لبنان آمده بود، از کوه‌ها بالا رفتند و به سمت ساحل سرازیر شدند و گروه شمعون را شکست دادند.  در کنار دامور در ساحل دریا قصری به نام سعدیات وجود داشت که متعلق به کمیل شمعون بود. این قصر در دورۀ ریاست‌جمهوری کمیل شمعون میزبان شاه ایران و ملکه ثریا هم بود. 

من به همراه فیلمبردارم که این بار فلسطینی بود، پا به پای رزمندگان حرکت می‌کردیم و شاهد سقوط دامور و فرار مردم بودیم. عدۀ بسیاری از مسیحی‌ها به سمت ساحل فرار کردند. برخی خود را به آب انداختند و برخی سوار قایق شدند و به سمت منطقۀ مسیحی‌نشین در شمال بیروت رفتند. نیروهای مهاجم وارد کاخ شمعون شدند. این کاخ مانند موزه بود. دیوار‌هایش مملو از نقاشی‌های بزرگ متعلق به دورۀ رنسانس بود و کلکسیونی از تفنگ‌های شکاری داشت. در دوران ریاست‌جمهوری کمیل شمعون، همسرش زلفا شمعون ملکه و بانوی اول لبنان محسوب می‌شد. او زن زیبایی بود و عکس‌هایش بر دیوار قصر آویزان بود. ما به همراه رزمندگان وارد این قصر شدیم و آن‌ها همۀ عکس‌ها را به زمین انداختند و زیر پا له و کاخ را تاراج کردند. 

مردم شهر دامور پس از حملۀ رزمندگان فرصت نکرده بودند که مغازه‌های خود را ببندند. قصابی‌ها و بقالی‌ها باز بودند یا در خانه‌ای چرخ خیاطی همچنان روشن بود و در خانۀ دیگری بساط صبحانه روی میز دست‌نخورده باقی مانده بود. همۀ کوچه‌ها پر از جسد بود. با خود فکر کردم این قتل‌عام‌ها در کرنتینا و مسلخ و دامور برای چیست؟ درد امام موسی صدر نیز همین بود. این مسیحی‌ها که گناهی ندارند یا قتل‌عامی که در مسلخ و کرنتینا صورت گرفت، اقدامی وحشیانه و صرفاً به دلیل خشم و غضب و غریزۀ حیوانی بود. پس از حملۀ رزمندگان به دامور راه بیروت به جنوب امن شد و کسی از پیاده شدن در شهرک دامور ترسی نداشت. 


جنایت نبعه

قتل عام دیگر در نبعه اتفاق افتاد. جمعیت نبعه حدود ۱۸۰ هزار نفر بود که بسیاری از آن‌ها شیعه بودند. نبعه به کارخانه‌ها و بندر نزدیک بود و شیعیان از مناطق بقاع و بعلبک برای به دست آوردن شغل به این منطقه مهاجرت می‌کردند. 

برج‌ حمود منطقه‌ای ارمنی‌نشین است و ارمنی‌ها به دلیل داشتن روابط خوب با مسلمانان و در عین حال مسیحی بودن، در جنگ بی‌طرف محسوب می‌شدند و به فالانژیست‌ها اجازۀ عبور از منطقۀ خود را نمی‌دادند. نبعه از سه جهت محاصره شد و مواد غذایی فقط از طریق ارمنی‌ها به مردم این منطقه می‌رسید. نیروهای جنبش أمل به ریاست جوان پاک و مؤمنی به نام حسین قشاقش در این منطقه مبارزه می‌کردند. امام موسی صدر پیامی مبنی ‌بر گرسنگی مردم در این منطقه و نیاز مبرم به مهمات و غذا دریافت کرد. ایشان به دکتر چمران مأموریت داد تا به نبعه برود و گزارشی تهیه کند. دکتر چمران شب قبل از رفتن به نبعه وصیت‌نامه‌اش را می‌نویسد. این وصیت‌نامه سال‌ها بعد پیدا و در ایران چاپ شد. وصیت‌نامه خطاب به امام موسی صدر است و بیشتر شبیه نامه‌ای عاشقانه است. 

دکتر چمران به نبعه می‌رود و همراه ابوعلی از صبح تا شب به همۀ محورهای درگیری سرکشی و از رزمندگان دلجویی می‌کند. شب هنگام که برای استراحت به خانۀ ابوعلی می‌رود، زن و فرزند او را منتظر غذا مشاهده می‌کند. آن‌ها غذایی نداشتند و پس از خوردن چند تکه نان خشک به همراه پنیر می‌خوابند. دکتر چمران چند روز در آنجا می‌ماند و به امور نظمی می‌دهد. سپس، نزد امام موسی صدر بازمی‌گردد و گزارشش را ارائه می‌کند. 

سقوط منطقۀ نبعه از مسائلی است که اوایل انقلاب در ایران نیز مطرح شد. جناح‌های چپ و سازمان‌های فلسطینی، امام موسی صدر را متهم به سقوط نبعه می‌کردند. در حالی‌که، جناح‌های چپ، جبهة خلق برای آزادی فلسطین، جبهۀ دموکراتیک و جبهۀ احمد جبریل از طریق محور کمپ طراد وارد منطقۀ ارمنی‌ها شدند و به چند خانه حمله و به زنان تجاوز کردند و عده‌ای را کشتند. ارمنی‌ها می‌گفتند که ما از شما در مقابل فلانژیست‌ها محافظت می‌کنیم، ولی شما ما را می‌کشید و به زنانمان تجاوز می‌کنید. از‌ این‌ رو، ارمنی‌ها نیز از وضعیت بی‌طرفی خارج شدند و محور‌ها را باز کردند. فالانژیست‌ها نیز به منطقۀ نبعه حمله کردند و فجایعی آفریدند که گفتنی نیست. 

دکتر چمران نبعه را شانگهای شیعه می‌نامید. شانگهای پرجمعیت‌ترین شهر چین است. جنبش أمل اتوبوس‌هایی را به منطقۀ نبعه فرستاد و عده‌ای را سوار کرد و به بیروت غربی منتقل کرد. آنان در پلاژی سکنی گزیدند و نان و آبی خوردند. جناح چپ و سازمان‌های فلسطینی موجی از اتهامات برضد امام موسی صدر مطرح کردند. آنان می‌گفتند که امام صدر باعث سقوط نبعه شده‌است، در حالی که ۲۵ نفر از جوانان أمل به فرماندهی شهید حسین قشاقش تا آخرین گلوله در نبعه جنگیدند و هر ۲۵ نفر شهید شدند. قتل‌عام نبعه باید در تاریخ تشیع ثبت شود. 

سرگرد ابوزید، فرمانده فتح، پس از بازگشت از نبعه در بیروت غربی مصاحبه و اعتراف کرد که جناح‌های چپ، ارمنی‌ها را تحریک و به زنان آن‌ها تجاوز کردند و باعث به وجود آمدن چنین فاجعه‌ای شدند. در آن زمان، علامه سید محمدحسین فضل‌الله امام جماعت نبعه بود. 

قتل‌عام نبعه دومین قتل‌عام شیعیان در لبنان محسوب می‌شد. بنابراین، آشکار بود که شیعیان هیزم جنگ داخلی لبنان هستند. همۀ ساکنان کمربند فقر که خط تماس میان شرق و غرب بیروت بود، شیعه‌ بودند و گلوله‌ها بر سر آن‌ها فرود می‌آمد. اسرائیل هم روزانه به روستاهای جنوب بیروت که شیعه‌نشین بود، حمله می‌کرد. امام موسی صدر چاره‌ای نداشت جز اینکه به همگان دستور دهد که مسلح شوند. وقتی ارتش از جنوب لبنان حمایت نمی‌کند و وقتی هیچ دستگاه دولتی‌ای در آنجا حضور ندارد، مردم باید از خود دفاع کنند. 

شعار امام موسی صدر در آن روز‌ها این بود: «اسلحه زینت مردان است.» امام موسی صدر زمینی را که یکی از تجار شیعه در منطقۀ بعلبک نزدیک مرز سوریه و در کنار رودخانۀ یحفوفا در اختیارش قرار داده بود، به آموزشگاه نظامی تبدیل کرد و به جوانان شیعه آموزش نظامی می‌داد. این‌ آموزش‌ها علنی نبود. 

امام برای آموزش از افسران سوری و چند افسر سازمان فتح استفاده می‌کرد. یکی از روزهای ماه اوت، مجاهد الضامن یکی از افسران فتح در حال آموزش مین ضد تانک بود که مین در دستانش منفجر شد و جوانانی که دور تا دور مین ایستاده بودند، شهید و عدۀ بسیاری نیز مجروح شدند. این خبر به سرعت در لبنان پخش شد و فردای آن روز در روزنامه‌ها منتشر شد. دشمنان امام موسی صدر از این فرصت استفاده کردند و تبلیغاتی برضد ایشان به راه انداختند. آنان می‌گفتند که امام موسی صدر دم از مخالفت با خشونت می‌زند و خواستار خلع سلاح ملیشیاهاست، اما خود ملیشیا تربیت می‌کند. 

امام به‌ناچار اعلامیه‌ای صادر کرد و رسماً آموزش نظامی به جوانان جنبش محرومان را برای دفاع از جنوب لبنان علنی کرد و نام آن را «أفواج مقاومت لبنان» یا «أمل» گذاشت. 

سازمان‌های فلسطینی و جناح چپ که با عنوان جبهة ملی همکاری می‌کردند، از امام موسی صدر ‌خواستند که آن‌ها را تأیید کند و به جبهة آن‌ها بپیوندد. اما امام موسی صدر بزرگ‌تر از آن بود که در داخل جبهة جناح چپ و در کنار چند کمونیست قرار گیرد. در عین حال، مخالف جنگ بود. اختلاف میان آن‌ها و امام موسی صدر شدت گرفت و سازمان‌های فلسطینی و جناح چپ عملیات‌ خود را گسترش دادند و جنگ ابعاد تازه‌ای یافت. 

در منطقه‌ای از لبنان که هتل‌های بزرگی همچون هیلتون و «هالیدی این» قرار داشتند، جنگی درگرفت. هتل‌های غربی را جناح چپ و هتل‌های شرقی را جناح راست اشغال کردند و توپخانه‌ها را به بالای هتل‌ها منتقل و به سمت هم شلیک کردند. شب هنگام وقتی به پشت‌بام می‌رفتید، رفت و آمد گلوله‌ها و چگونگی ویرانی‌ها دیده می‌شد. 

کمال جنبلاط با برهم زدن چارچوب‌های لبنان قصد داشت که رئیس‌جمهور شود و جمهوری دموکراتیک لبنان را ایجاد کند. او نشان لنین داشت و از سوی اتحاد شوروی حمایت می‌شد. 

نیروهای چپ و سازمان‌های فلسطینی از بیروت به سمت جبل حرکت کردند و به روستاهای پر برف و کوهستانی فاریا و عین‌طوره رسیدند. آن‌ها قصد داشتند که وارد منطقۀ مسیحی‌نشین شوند و مسیحیان را وادار به تسلیم کنند. طبیعتاً، مقاومت فلسطین با همۀ نیرو وارد شد. 

ارتش سوریه در تابستان ۱۹۷۶ میلادی برای پایان دادن به جنگ وارد لبنان شد. میانجی‌گری‌ها و جلسات مختلف بی‌نتیجه بود و مسیحیان در حال نابود شدن بودند. بنابراین، از سوریه تقاضای کمک کردند. امام موسی صدر معتقد بود که مقاومت فلسطین نباید دخالتی در جنگ داخلی لبنان داشته باشد، زیرا توطئه برضد خود مقاومت فلسطین است و باید میان آن‌ها و سوریه برای عمق بخشیدن به راهبردهای لبنان، همیشه دوستی و هماهنگی و تفاهم برقرار باشد. یاسر عرفات به شدت مخالف سوریه و ضد حافظ اسد بود. او اعتقاد داشت که حافظ اسد قصد دارد لبنان را در چنگ خود بگیرد و سازمان‌های فلسطینی را زیر چ‌تر خود داشته باشد و آزادی تصمیم‌گیری را از سازمان‌های فلسطینی سلب کند. اما سوریه چنین قصدی نداشت و معتقد بود که این مسئله توطئة اسرائیلی‌هاست و اگر در این توطئه موفق شوند، هم سازمان‌های فلسطینی از بین می‌روند و هم لبنان به محلی برای تهدید منافع سوریه تبدیل خواهد شد. 

ارتش سوریه در تابستان سال ۱۹۷۶ میلادی از سه جهت وارد لبنان شد؛ اول ازسمت مناطق کوهستانی. دوم از راه بین المللی دمشق به سمت بیروت، وسوم از سمت جنوب به سوی شهر صیدا. بنابراین، ارتش سوریه توانست سازمان‌های چپی و فلسطینی را که در منطقة کوهستانی تاخت و تاز می‌کردند، سرکوب کند و آن‌ها را به سمت جنوب بازگرداند. 

وقتی ارتش سوریه به سمت صیدا حرکت کرد، جناح‌های چپ و فلسطینی به آن‌ها حمله و چندین تانک را منفجر کردند. سوری‌ها تصور نمی‌کردند که در شهر صیدا چنین اتفاقی بیفتد. بنابراین، از خود دفاع کردند و سازمان‌های فلسطینی را زیر آتش گرفتند، به‌طوری که آن‌ها مجبور شدند به سمت جنوب فرار کنند. هنگام عزیمت به سمت جنوب، اسرائیلی‌ها به ارتش سوریه هشدار دادند که اجازۀ نزدیک شدن به مرز اسرائیل را ندارند و با می‌انجی‌گری قدرت‌های خارجی مانند الکسی کاسیگین، نخست‌وزیر شوروی، و آمریکایی‌ها، ارتش سوریه در بالای شهر صیدا در کنار رودخانه‌ای به نام اوّلی متوقف شد. 

اردوگاه تل‌زعتر بزرگ‌ترین اردوگاه فلسطینی بود که بسیاری از فقرای شیعه در آن زندگی می‌کردند. فالانژیست‌ها این اردوگاه را محاصره و ویران کردند. سازمان‌های فلسطینی و کمونیستی مجدداً تبلیغات شدیدی برضد امام موسی صدر به راه انداختند که او مسئول سقوط تل‌زعتر است؛ در حالی که این اتفاق هیچ ارتباطی به امام موسی صدر نداشت. 

امام موسی صدر بار‌ها با حافظ اسد ملاقات کرد و از او خواست که با یاسر عرفات دیدار کند. بار‌ها یاسر عرفات را با خود به سوریه برد و با حافظ اسد تفاهم کردند، اما عرفات زیر همۀ تفاهم‌ها می‌زد. سازمان‌های چپ چندین بار قصد ترور امام موسی صدر را داشتند: در بقاع به ماشینش حمله کردند؛ در سفر به دمشق به هلی‌کوپترش شلیک کردند؛ و یک بار هم در جنوب به او حمله کردند. به یاد دارم به همراه ژ نزد ابوموسی، فرمانده فلسطینی رفتیم. دکتر چمران به او گفت که چگونه به خود اجازه می‌دهید برضد امام شیعه که سخت طرفدار آرمان و آزادی فلسطین و حامی مقاومت فلسطین است، عملیات انجام دهید؟ او در پاسخ گفت: ما در هر دهی در جنوب لبنان دوازده امام خلق می‌کنیم. مقصودش روحانیونی بود که برای پول حاضر به موضع‌گیری به نفع آن‌ها بودند. 

حضور نیروهای سوری در لبنان معادلات را بر هم ریخت و مسیحی‌ها بیشترین استفاده را از حضور آن‌ها بردند، زیرا چپی‌ها و سازمان‌های فلسطینی‌ به نقطه‌ای رسیده بودند که می‌توانستند وارد مناطق مسیحی‌نشین شوند. 

امام موسی صدر ملاقات‌های بسیاری با حافظ اسد داشت و به عربستان سعودی و کویت سفر کرد. روابط او با عربستان سعودی و ملک فیصل و ملک عبدالله، فرمانده گارد ملی عربستان، خوب بود. ملک فیصل تنها پادشاه سعودی بود که آزادی قدس را خواستار شد و قسم خورد که در مسجد الأقصی نماز بخواند و در سال ۱۹۷۳ میلادی غرب را تحریم نفتی کرد. امام موسی صدر سران کشورهای عرب را قانع کرد که جنگ داخلی لبنان به سود جهان عرب نیست و اگر وارد عمل نشوند، جنوب لبنان به سرنوشت فلسطین دچار خواهد شد. 

سعودی‌ها تحت تأثیر شخصیت امام موسی صدر قرار گرفتند و امام خواستار برگزاری کنفرانس سران عرب شد. برگزاری کنفرانس سران عرب در آن اوضاع ممکن نبود. بنابراین، کنفرانس محدودی از شش کشور عربیِ سوریه، مصر، عربستان، کویت، اردن، یاسر عرفات و امام موسی صدر برگزار شد و آن‌ها تصمیم گرفتند که نیروهای عربی را با عنوان نیروهای بازدارندۀ عرب به لبنان بفرستند تا به جنگ پایان دهد و در مناطقی که افراد مسلح حضور داشتند، مستقر شود. پس از این کنفرانس، امام موسی صدر به قاهره رفت و با انورسادات ملاقات و در اتحاد اشتراکی عربی سخنرانی کرد. او در این دیدار دربارۀ وضعیت جنوب لبنان و توطئة اسرائیل برای تجزیة لبنان و جنگ داخلی لبنان هشدار داد. کنفرانس سران عرب در تابستان سال ۱۹۷۶ میلادی در قاهره برگزار شد. در این کنفرانس رسماً مقرر شد که نیروی‌های عربی با نام نیروهای بازدارندۀ عرب به فرماندهی رئیس‌جمهوری لبنان به این کشور اعزام شوند تا جنگ پایان پذیرد. 

در بیروت ساواک نفوذ داشت و هرگاه می‌خواستم با امام موسی صدر مصاحبه کنم، مانع می‌شد. ولی در قاهره چنین مشکلی وجود نداشت. در زمانی که قاهره بودم به هتل هیلتون رفتم و با امام موسی صدر مصاحبه کردم. این مصاحبه تنها مصاحبه فارسی‌زبان با امام موسی صدر است. 

امام موسی صدر چنان جذبه‌ای داشت و شخصیتش به‌گونه‌ای بر دیگران تأثیر می‌گذاشت که در همه کشور‌ها از ایشان مانند رئیس دولت استقبال می‌شد. ایشان شخصاً با رئیس‌جمهور یا پادشاه ملاقات می‌کرد. آنچه در زیر می‌آید متن مصاحبه‌ام با امام موسی است:

سؤال: جناب آقای صدر ممکن است خواهش کنم که دربارۀ بحران لبنان و ابعاد آن با توجه به تحولات اخیر، تفسیری برای شنوندگان رادیو و بینندگان تلویزیون ایران ارائه کنید؟

امام موسی صدر: حقیقت این است که زمینه بحران لبنان از محرومیت اکثریت مردم لبنان و به‌ویژه مسلمانان و شیعیان سرچشمه می‌گیرد. هنگامی که لبنان تأسیس شد، یک دسته از لبنانی‌‌ها معتقد بودند که باید امتیازات سیاسی خود را حفظ کنند و از اینکه هم‌وطن عادی باشند، نگران بودند. بنابراین، سعی کردند که مراکز حساس، مانند پست رئیس‌جمهوری، فرماندهی ارتش، ریاست بانک مرکزی و مراکز مهم عدلیه و سیاست خارجی و داخلی را بر عهده بگیرند و از منافع دولتی به نفع طبقه خود استفاده کنند. این حالت، عکس‌العملی در میان مردم، چه مسلمان و چه مسیحی، ایجاد کرد و بی‌علاقگی عمومی به وجود آورد. اما با بیداری تدریجی مردم و به‌ویژه بیداری شیعیان لبنان در ده سال اخیر، پایه‌های این امتیازات به لرزش افتاد و آن‌ها احساس کردند که این معادله در لبنان در حال تغییر است. فعالیت‌هایی که از طرف مجلس اعلای شیعیان برای بیداری مردم صورت گرفت و سپس، مبارزاتی که برای شیعیان و برای مصلحت زندگی و وضع سیاسیشان در سال‌های اخیر به نام حرکت محرومین صورت گرفت، به‌طور کلی صاحبان امتیاز را به وحشت انداخت. مقاومت فلسطینی در جنوب تشکیل شد و جنوبی‌ها حس می‌کردند که دولت لبنان از آن‌ها دفاع نمی‌کند. خواه‌ناخواه هماهنگی و همدردیِ وسیعی میان شیعیان و مقاومت فلسطینی به وجود آمد و این هماهنگی و نزدیکی و مسلح بودن فلسطینی‌ها موجب شد که صاحبان امتیاز از اختلال توازن وحشت کنند. 

درگیری‌های خون‌آلودی میان ارتش لبنان و سازمان‌های فلسطینی در جنوب روی داد و در نتیجه، مردم به نفع سازمان‌های فلسطینی اقدام کردند و ارتش ساکت شد. این مسائل موجب شد که دسته‌جات راستی و صاحبان امتیاز سعی کنند که سازمان‌های نظامی ملی به نام «ملیشیا» را تأسیس کنند و آن‌گاه که این روند به حد اعلای خود رسید، انفجار عظیم لبنان شروع شد. البته، زمینة مشکلات،‌‌ همان حرمان و محرومیت اکثریت مردم بود و از نظر ملی هم لبنانی‌ها در سی سالِ ایام استقلالشان نتوانستند در مسائل اساسی و اقتصادی و سیاسی با هم به توافق برسند و اسرائیل نیز به جنوب حمله و مردم این منطقه را با حالت غضب طرد می‌کرد. این مردم در اطراف بیروت زندگی می‌کردند و از دولتی که آن‌ها را حمایت نکرده بود، رنجیده خاطر بودند. فتنه‌گری اسرائیل هم به وسایل مختلف در جسم لبنان سمپاشی می‌شد. این عوامل موجب شدند که در ابتدای سال ۱۹۷۵ میلادی آتشی روشن شود و انفجاری روی دهد. از یک طرف، دسته‌جات تندروی راست و از طرفی، دسته‌جات تندروی چپ به این آتش دامن زدند و توطئه‌های بین‌المللی هم شدت بحران را به جایی رساندند که حل این بحران مشکلات بسیاری پیش‌رو داشت.

به‌طور کلی بحران دو مرحله دارد. مرحلة اول پیش از دخالت سوریه است. با دخالت سوریه توازن به وجود آمد. در جنگ رفته‌رفته دست راستی‌ها غلبه کردند و اوضاع را به نفع خود تغییر دادند. مسلمانان و فلسطینی‌ها از سوریه درخواست دخالت کردند و سوریه توازن را بازگرداند و اوضاع آرام شد و پیمان جدیدی به وجود آمد. اما این پیمان با سرعت و با تحریکات فتنه‌انگیز چپ‌ها و راست‌های تندرو به هم خورد و بحران در مرحلة دوم که جنگ خونینی است و هنوز نیز ادامه دارد، ادامه یافت.

سؤال: جناب صدر در حال حاضر با توجه به اینکه مصر ابتکار عمل را در دست گرفته است، بفرمایید که تا چه حد امکان پایان دادن به جنگ لبنان و حل این بحران وجود دارد؟

امام موسی صدر: اگر حقیقت را بخواهید، مصر ابتکار عمل را به دست نگرفت، بلکه ما ابتکار عمل را به دست گرفتیم. روابط ما با سوریه صمیمانه است و حس می‌کردیم که سوریه به‌تنهایی قادر به حل مشکل لبنان نیست، مگر اینکه خونریزی شدیدی ایجاد شود و سوریه آمادۀ چنین کاری نبود. در نتیجه، تصمیم گرفتیم که روابط میان سوریه و مصر را در راهِ حل بحران لبنان بهبود ببخشیم و خوشبختانه، با ملاقات‌هایی که در شام و قاهره با رؤسا و شخصیت‌های بزرگ صورت گرفت، به نظر می‌رسد که این همکاری نزدیک به مرحلۀ تحقق است. وقتی این فعالیت شروع شد، خواه‌ناخواه مصر حس کرد که ممکن است نقش بزرگی در بحران لبنان داشته باشد و شخصیت‌های بزرگ لبنان نیز یکی پس از دیگری به قاهره آمدند و عموماً نیز در همین جهت کار می‌کنند که روابط مصر و سوریه را بهبود ببخشند و در نتیجه، روابط فلسطینی‌ها با این دو برادر یعنی مصر و سوریه بهبود یابد و زمینه برای حل مشکلات لبنان فراهم شود. 

 

سؤال: لطفاً دربارة نقش شیعیان و به‌طور کلی ابعاد این نقش در بحران لبنان توضیحاتی بدهید.

امام موسی صدر: همان‌طور که عرض کردم شیعیان در ابتدا صددرصد از مقاومت فلسطین حمایت کردند و معتقد بودند که واجب تاریخی و مذهبی آن‌ها ایجاب می‌کند که نگذارند مقاومت فلسطین از بین برود و برای این کار حاضر بودند که جانشان و مناطقشان را تقدیم کنند و به‌طور کلی حمایت از مقاومت فلسطینی را واجب مقدس می‌شماردند. از طرفی، شیعیان می‌ترسیدند که کشورشان تقسیم شود. بنابراین، برای جلوگیری از این اتفاق و برای جلوگیری از تشکیل دولت‌های کوچک و مذهبی و در انت‌ها جلوگیری از تقویت اسرائیل، سعی کردند که اسلحه به دست بگیرند و از وحدت کشور خود حمایت کنند. شیعیان در مناطق مختلف لبنان که در تمام دنیا معروف است، مانند لیلکی، حی الغوارنه، شیاح، نبعه، کفرشیما، حی ماضی، با کمال قدرت دفاع کردند و شاید بیش از ۱۵ هزار کشته و ده‌ها هزار زخمی و ناقص‌العضو تقدیم کردند و میلیارد‌ها ضرر خوردند. (پایان سخنان امام صدر). 

امام موسی صدر دربارۀ اینکه برای حل بحران ابتکار عمل در دست کیست، می‌گوید: «مصر ابتکار عمل را به دست نگرفته است، بلکه ما ابتکار عمل را در دست گرفتیم.» ایشان خود ابتکار عمل را در دست گرفته بود، چون مصر وسوریه روابط خوبی نداشتند و تا زمانی که مصر و سوریه با هم هماهنگ نمی‌شدند، تصمیم‌گیری در اتحادیۀ عرب برای توقف جنگ ممکن نبود. بنابراین، امام موسی صدر فعالیت بسیار گسترده‌ای کرد و چندین بار میان قاهره و دمشق رفت و آمد کرد تا بالأخره میان حافظ اسد و انور سادات تفاهم ایجاد شد. حافظ اسد و همۀ کشورهای عربی در کنفرانس سران عرب در قاهره شرکت و موافقت کردند که نیروهای بازدارندۀ عرب در لبنان مستقر شوند. 

ستون فقرات نیروهای بازدارندۀ عرب ارتش سوریه بود. البته، واحدهایی هم از امارات، سودان، عربستان، کویت و کشورهای دیگر در این نیرو شرکت کردند. ورود این ارتش به لبنان نشان‌دهندة قدرت دیپلماتیک امام موسی صدر بود که توانسته بود دو کشور عمدة جهان عرب یعنی مصر و سوریه را به تفاهم برساند تا جنگ داخلی لبنان را متوقف کنند. ایشان با کمال فروتنی از فعل مجهول استفاده می‌کند و می‌گوید: «ملاقات‌هایی که در سوریه و قاهره انجام گرفت.» نمی‌گوید که ملاقات‌هایی که من صورت دادم. از نظر من که خبرنگار بودم، مصر باید می‌پذیرفت که وارد صحنه شود تا تغییر مهمی در معادلات ایجاد شود. اما ایشان با فروتنی می‌گوید که مصر ابتکار عمل را در دست نگرفت، ما در دست گرفتیم. 

 

امام موسی صدر در سؤال اول چند دلیل را برای آغاز و استمرار جنگ برمی‌شمارد؛ 

علت اول بیدار شدن مردم و شکل‌گیری جنبش محرومان است، چون با این حرکت منافع طبقاتی که امتیازات بیشتری داشتند، چه سنی، چه شیعه و چه مسیحی، تهدید شد.

علت دیگر حضور سازمان‌های فلسطینی بود که قبلاً آن را شرح داده‌ایم.

امام موسی صدر در مصاحبۀ خود به علت دوم اشاره نکرد. ایشان قصد نداشت به مسئلۀ درگیری میان سازمان‌های فلسطینی و دولت لبنان اشاره کند. 

علت سوم دخالت اسرائیل و کشورهای بیگانه به‌منظور تجزیۀ لبنان و از بین بردن مقاومت فلسطین و اشغال جنوب لبنان برای دست یافتن اسرائیل به آب‌های رودخانۀ لیطانی بود. این عوامل بحران در لبنان است که امام نیز بدان‌ها اشاره کرده است. 

نیروهای بازدارندۀ عرب به لبنان وارد شدند و اوضاع آرام شد. البته، تحولات دیگری هم رخ داد که به دلیل کمبود وقت نمی‌توانیم به آن‌ها بپردازیم. یکی از این تحولات فشار‌ها بر سلیمان فرنجیه، رئیس‌جمهور وقت، برای استعفا بود که در ‌‌نهایت قرار شد قبل از موعد، انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار شود. نامزد مورد نظر امام موسی صدر و سوریه الیاس سرکیس یکی از شخصیت‌های مارونی و رئیس بانک مرکزی لبنان بود. البته، او در انتخابات تابستان سال ۱۹۷۶ میلادی به ریاست‌جمهوری رسید. 

 

الیاس سرکیس در مقام رئیس‌جمهور با مشکلات فراوانی روبه‌رو بود. جناح‌های چپ موافق برگزاری این انتخابات نبودند. آن‌ها دنبال هرج و مرج و فروپاشی نهادهای رسمی لبنان بودند تا بتوانند پس از فروپاشیِ کل لبنان دولت سوسیالیستی و کمونیستی حاکم کنند و کمال جنبلاط همه‌کاره باشد. روزی که الیاس سرکیس در محل پارلمان حضور یافت، جناح‌های چپ آنجا را گلوله‌باران کردند. به یاد دارم که برای فیلم‌برداری از جلسۀ انتخابات سینه‌خیز به محل انتخابات رسیدیم و به شکل معجزه‌آسایی وارد پارلمان شدیم. 

جناح‌های چپ کوچه و خیابان‌های اطراف پارلمان را با خمپاره گلوله‌باران می‌کردند و الیاس سرکیس با اکثریت آرا به ریاست‌جمهوری انتخاب شد و تا سال ۱۹۸۲ میلادی و تا زمانی که اسرائیل به لبنان حمله کرد، رئیس‌جمهور بود. الیاس سرکیس مرد بسیار پاک و شخصیتی میهن‌دوست و غیر‌وابسته بود که همۀ دوران ریاست‌جمهوری‌اش در رنج و فشار و غصه گذشت.

(دورۀ مطالعاتی «شناخت لبنان معاصر بر اساس سیره و سرگذشت امام موسی صدر» با حضور محمدعلی مهتدی)


چهار شنبه 25 مرداد 1396 - 16:44:27