شناخت لبنان معاصر
تهران -الکوثر: امام موسی صدر جنگ داخلی لبنان را اقدامی وحشیانه و بیهدف و در خدمت اسرائیل میدانست. وی معتقد بود که این جنگ نقشهای برای تجزیۀ لبنان است که هنری کسینجر آن را طراحی کرده است. هنری کسینجر پس از جنگ اکتبر 1973 میلادی میان مصر و اسرائیل و پیشروی ارتش مصر در صحرای سینا، سیاست گام به گام و آوردن نیروهای چند ملیتی در صحرای سینا را مطرح کرد. روشن بود که این روند، در نهایت، به صلح میان مصر و اسرائیل میانجامد. گرچه کمپدیوید و صلح میان مصر و اسرائیل در سال 1978 میلادی اتفاق افتاد، یک سال قبل از آن یعنی در سال 1977 میلادی انور سادات به اسرائیل رفت و در آنجا سخنرانی کرد. این اتفاقات نشاندهندۀ دگرگون شدن معادلات منطقه بود و اسرائیل خود را آماده میکرد که جبهۀ شرقی را تحت فشار قرار دهد. به این ترتیب، خیالش از مصر آسوده میشد و میتوانست با فراغ بال به سمت لبنان و سوریه برود.
امام موسی صدر نگاهی راهبردی به اوضاع و احوال داشت. او میدانست که اولین هدف جنگ داخلی لبنان، از بین بردن مقاومت فلسطین در لبنان و دومین هدف آن تضعیف دولت سوریه یعنی جبهۀ شرقی ، و در نهایت، از میان بردن مقاومت و پایان دادن به نفوذ سوریه در لبنان است.
قربانیان این جنگ مردم عادی بودند، زیرا مناطق مسکونی با توپخانه و خمپاره هدف قرار میگرفت و شبهنظامیان که در حال جنگ و مسلح بودند، در سنگرها پناه میگرفتند و فقط مردم کوچه و خیابان کشته میشدند.خط تماس این درگیریها بیشتر در مناطق شیعهنشین بود. جنگ داخلی لبنان پیامدهای بسیاری داشت؛ از جمله مرز و خط تماسی میان مناطق مسیحینشین و مسلماننشین ایجاد کرد. بدین معنا که مسیحیان و مسلمانان به مناطق خود کوچ کردند. مسیحیان در مناطق مسیحینشین و مسلمانان در مناطق مسلماننشین ساکن شدند.
در بسیاری از مناطق براساس هویت (شناسنامه) آدمربایی و قتل صورت میگرفت. فیالمثل کسی که ساکن منطقة مسلماننشین بود و محل کار یا دانشکدهاش در منطقه مسیحینشین قرار داشت، در پستهای بازرسی و خطوط تماس ربوده میشد. این اتفاق برای ساکنان مناطق مسیحینشین هم میافتاد. تنها هدف این جنگ کشاندن پای مقاومت فلسطین به جنگ داخلی و تجزیۀ لبنان بود و امام موسی صدر با همۀ توان برای متوقف کردن این جنگ، که آن را بیهوده میدانست، تلاش کرد.
شرح اقدامات ایشان در این زمینه بسیار طولانی است. سخنرانی، نصیحت، پخش اعلامیه و مذاکره با افراد مختلف، وساطت و میانجیگری میان احزاب و گروهها از جمله اقدامات ایشان است. بسیاری از احزاب و گروهها سخنان امام را دربارۀ بیهودگی این جنگ میپذیرفتند و قول میدادند که آتشبس برقرار شود. ولی آتشبس چند ساعت یا چند روز بیشتر طول نمیکشید. برنامههای امام موسی صدر در چارچوب جنبش محرومان برای مبارزه با فئودالیسم سیاسی و گردنکشان اقتصادی در لبنان با آغاز جنگ داخلی در این کشور متوقف شد. ایشان یکی از دلایل برافروختن شعلههای جنگ داخلی را متوقف کردن این برنامهها بیان میکند.
امام صدر پس از دو ماه و اندی تلاش، زمانیکه از سخنرانی و پخش اعلامیه و نصیحت کردن ناامید شد، در مسجد صفای عاملیه در منطقهای میان شرق و غرب بیروت تحصن و اعتصاب غذا کرد. امام صدر اعلام کرد که از اینجا خارج نمیشوم و به این تحصن پایان نمیدهم، مگر آنکه جنگ را متوقف کنید.
پس از تحصن امام موسی صدر، عدۀ کثیری از مردم و شخصیتها به سمت عاملیه به راه افتادند و نه فقط در بیروت بلکه در جنوب، بقاع، بعلبک و در شهرها و روستاهای مختلف برای جانبداری و حمایت از حرکت امام موسی صدر تظاهرات کردند. این اقدام فشار بسیاری بر دولت و أمرای جنگ وارد کرد و سبب سقوط کابینه شد. رشید کرامی مأمور تشکیل کابینه شد، اما اختلافات به قدری بود که وی موفق به تشکیل کابینه نشد. به همین سبب، سلیمان فرنجیه، رئیس جمهوری، شخصی را خدمت امام موسی صدر فرستاد و به ایشان قول داد که کابینه تشکیل خواهد شد و جنگ پایان خواهد پذیرفت و از ایشان خواست که به تحصن خود پایان دهد. امام به تحصن خود پایان داد و مدتی آتشبس برقرار شد، اما پس از مدتی دوباره جنگ از سر گرفته شد.
نکتۀ حائز اهمیت این است که یا مسئولان جنگ نفاق میورزیدند و فقط در ظاهر مخالف جنگ بودند، و در واقع، پس از مدتی دستور شروع جنگ را صادر میکردند؛ یا ستون پنجمی وجود داشت که شبانه شلیک میکرد و طرف مقابل نیز پاسخ میداد و جنگ دوباره از سر گرفته میشد. در این وضعیت هریک از طرفین دیگری را متهم به شروع جنگ میکرد.
قاعدتاً، هنگام آتشبس باید نیرویی ناظر بر آتشبس وجود داشته باشد، ولی چنین نیرویی در لبنان وجود نداشت. بنابراین، هر عامل نفوذی میتوانست آتشبس را نقض کند. هنگام پرداخت حقوق ماهیانۀ کارمندان آتشبس برقرار میشد. اما به محض پرداخت حقوق، جنگ از سر گرفته میشد. روزبهروز نیز سلاحهای پیشرفتهتری در جنگ استفاده میشد. بهویژه، خمپارهانداز و توپخانه که شلیک منحنی دارند و هنگام پرتاب محل اصابت آن مشخص نیست.
امام موسی صدر به سازمانهای فلسطینی تأکید میکرد که هدف از این جنگ از میان بردن شماست، بنابراین، در جنگ دخالت نکنید و از آن کنار بکشید.
پییر جمیل، رهبر فالانژیستها، و کمیل شمعون، رهبر حزب احرار، از میان مسیحیان و کمال جنبلاط، رئیس حزب سوسیالیست ترقیخواه و رئیس جبهة ملی از میان مسلمانها و مجموعة احزاب چپ، به هیچ وجه حاضر به پایان جنگ نبودند.
از رفتار مسیحیها کاملاً روشن بود که قصد دارند مناطق خود را از مسلمانان و فلسطینیها و چپگرایان جدا کنند و عملاً در مرحلهای نیز به این خواسته رسیدند. رفتهرفته، ارتش لبنان که قاعدتاً باید بیطرف میبود، تجزیه شد و بعضی از شخصیتها، که بسیاری از آنها مسیحی بودند، به سمت ملیشیاهای مسیحی و شخصیتهای مسلمان نیز به سمت نیروهای چپگرا رفتند. اختلاف دیدگاه این دو گروه در عربی یا غیرعربی بودن لبنان بود. مسیحیها نمیپذیرفتند که لبنان کشوری عربی باشد و مسلمانان نیز معتقد بودند که لبنان عربی است و باید ملتزم به آرمانهای عرب و در رأس آنها مسئلة فلسطین باشد.
هنگام تشکیل کشور لبنان بزرگ توافق شده بود که مسلمانان خواستار پیوستن و وحدت با سوریه نشوند و لبنان را میهن خود بپذیرند و مسیحیها نیز با مسلمانان زندگی کنند و غرب و مشخصاً فرانسه را در امور داخلی لبنان دخالت ندهند. مسیحیها معتقد بودند که فینیقی و لبنانی هستند و نسبتی با جهان عرب ندارند. ولی مسلمانها معتقد بودند که عرب هستند و لبنان کشوری عربی است و باید به آرمانهای عرب پایبند باشد. بنابراین، تعدادی از واحدهای ارتش جدا شدند و خود را ارتش عربی لبنان خواندند و ستوانی به نام احمد خطیب با حمایت و پشتوانۀ یاسر عرفات و سازمان فتح اعلام استقلال کرد. از سوی دیگر، تعداد دیگری از واحدهای ارتش به سمت ملیشیاهای مسیحی رفتند. به این ترتیب، جنگ کاملاً مغلوبه شد و دانشگاهها عملاً تعطیل شدند. بعضی از دانشکدهها که در یک منطقه قرار داشتند، در منطقة طرف مقابل شعبة دیگری ایجاد کردند. تلویزیون دولتی لبنان نیز دو شبکه داشت که یک شبکۀ آن در بخش غربی بیروت و شبکۀ دیگر در بخش شرقی و در منطقه حازمیه قرار داشت. اخبار یکی از آنها را مسلمانان و اخبار شبکۀ دیگر را مسیحیها پخش میکردند. این دو شبکه مدام در حال حمله به یکدیگر بودند.
این مسائل باعث شد که امام موسی صدر خواستار میانجیگری سوریه شود. در آن زمان عبدالحلیم خدام وزیر خارجۀ سوریه بود و بارها به لبنان سفر کرد. عبدالحلیم خدام، افسران سوری، امام موسی صدر، روحانیون سنی و شیعه و شخصیتهای سیاسی مسلمان در منطقۀ عرمون در جنوب بیروت جلسات بسیاری برگزار کردند. این جلسات در خانة شیخ حسن خالد، مفتی اهل تسنن لبنان، برگزار و برنامههای متعددی برای آتشبس پیشنهاد میشد. هیچکدام از این برنامهها که به آنها اصلاحات سیاسی میگفتند، به مرحلة اجرا نرسید، زیرا توطئه بسیار بزرگتر از این مسائل بود. دیدارهای عرمون بارها و بارها صورت گرفت، اما بینتیجه بود. این برنامهها بهطور مفصل در کتاب سیره و سرگذشت امام موسی صدر بیان شدهاند.
امام موسی صدر، رهبران مسیحی و مسلمان را دور هم جمع کرد؛ حتی در مجلس اعلای شیعیان جلساتی با حضور سران مذهبی مسیحی و مسلمان برگزار کرد تا به رسانههای خارجی که مرتب از مقابلۀ شبهنظامیان مسیحی و شبهنظامیان مسلمان صحبت میکردند، نشان دهد که میان اسلام و مسیحیت جنگی وجود ندارد. اما رهبران مذهبی با اینکه بر افکار عمومی تأثیر داشتند، قدرت احزاب و سران گروههای جنگطلب را نداشتند. رهبران مذهبی فقط میتوانستند نصیحت کنند و چتر مذهبی و دینی را از روی طرفین جنگ بردارند.
در این جنگ فجایع بسیاری صورت گرفت و اردوگاههای فلسطینی بهویژه آنهایی که در منطقة مسیحینشین بودند، نابود شدند. فالانژیستها ساکنان اردوگاه ضبیه را در شمال بیروت که همه فلسطینی و مسیحی بودند، قتلعام کردند و اردوگاه کاملاً ویران شد.
چهار شنبه 25 مرداد 1396 - 16:36:33