آیا وهابيت یک فرقه دستساز است؟ آیا اصولا ارتباطی میان این فرقه با اسلام وجود دارد؟ فرق وهابیت با اهل سنت چیست؟ آیا وهابیت فقط با شیعیان سر ناسازگاری دارد؟
اهل سنت به چهار شاخه اصلی حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی تقسیم میشوند که به مرور زمان برخی از این شاخه ها به دهها زیرشاخه تقسیم شده و هر کدام برای خود به مسلکی جداگانه با عقایدی خاص تبدیل شدند. وهابیت نیز یکی از فرقههایی است که خود را منتسب به حنبلیها میدانند؛ بدین معنی که وهابیت بسیاری از اعتقادات خود را از احمد بن حنبل و آراء و عقاید وی گرفتهاند. با این حال بسیاری از علمای حنبلی نیز وهابیت را فرقهای جدا از خود قلمداد کرده و از نزدیکی به آن خود را مبرا کردهاند.
الف- پیشینه فکری و سیاسی وهابیت؛
1.1.احمد بن حنبل(241-164ه.ق):
احمدبن حنبل، موسس و بانی فرقه حنبلی و از رهبران فکری اصحاب حدیث به شمار میآید که در ربیع الاول 164ه.ق در بغداد بدنیا آمد. وی نه تنها طریقه اصحاب حدیث را از پیشینیان به ارث برد، بلکه آن را احیا کرد و با تعالیمی که عرضه داشت، برای تنظیم مبانی فکری آنان کوشش کرد. از همین رو پس از او اصحاب حدیث بیش از هرکس به گفتهها و نوشتههای وی در تأیید افکار خویش استناد جستهاند.
احمد را باید به میانجیگری شاگردش ابن تیمیه، پیشرو مذهب وهابی و تا حدی الهامبخش نهضت مذهبی و محافظهکارانه سلفیان نامید. احمد بن حنبل فقیهی کثیرالسفر بود و در طلب علم و حدیث به شام، حجاز، یمن، کوفه و بصره سفر میکرد و احادیث بسیار گرد آورد و آنها را در مجموعهای بنام مسند ابن حنبل فراهم آورد. احمد در فقه و حدیث، استادان بسیاری داشت، به طوری که ابن خلکان وی را یکی از اصحاب و شاگردان خاص امام شافعی میداند.
ابن حنبل سخت از پذیرش اعتقاد به مخلوق بودن قرآن که آن را مخالف سنت میدانست، امتناع کرد. او معتقد بود که این ترکیب حروف و اصوات به همین شکل فعلی در عالم ازل ثابت و به ذات خداوند قائم بود. وبنابراین، به قدیم بودن و غیرمخلوق بودن قرآن معتقد بود.
آرامگاه محمد ابن حنبل
هيئت استفتاي دائمي وهابيان: «بناي بر قبور بدعت منكر است
كه در آن غلو در تعظيم صاحب قبر، راهي بسوي شرك است و بايد تخريب شود»
همزمان با خلافت متوکل در 232ه.ق وضع اصحاب حدیث یکباره تغییر کرد و به علت هواداری خلیفه از آنان و مبارزه با معتزلیان، طبیعی مینماید که احمد نیز در دستگاه خلافت عزتی یافته باشد. امامت احمد در عقاید در عصر متوکل سبب شد که سایر فرقههای اهل حدیث، تحلیل روند و نام و نشانی از آنان باقی نماند. به خصوص که خلفای عباسی، از متوکل به بعد، حمایت کامل خود را از احمد و شاگردان او دریغ نکردند و آنچه را احمد در عقاید و احکام گفته بود، دربست پذیرفتند. طبعا محدثان دیگر که غالبا زندگی آنان از طریق حکومتها اداره میشد، ناجار به ترک روش خود شدند و بر اثر کتمان عقیده، به تدریج نابود گشتند.
ابن حنبل پس از 77 سال زندگی در دوازدهم ربیع الاول 241ه.ق پس از یک دوره بیماری نه روزه در بغداد درگذشت و جسد وی را در مقبره باب حر به خاک سپردند. تاریخ زندگانی وی، گواهی میدهد که مقاومت احمد در راه عقیدهاش، عواطف مردم را به سوی او جلب کرد و به تدریج میان اهل سنت به مقام امامت در عقیده رسید و توانست عقاید اهل تسنن را طبق روایتی که نزد او معتبر بود منتشر سازد. مکتبی که وی بانی آن شد به نام خود وی «حنبلی» نام گرفت.
حدیثگرایی این گروه در عقاید و فقه و پذیرش اخبار وارده، سبب نفی هرگونه عقلگرایی، ضدیت با رأی و مخالفت با هرگونه چند و چون در احادیث موجود شد.
در واقع، نسل نخست اهل حدیث از استنباطهای فقهی پرهیز میکردند و بطور عمده خود را محدث میشناختند. این مسئله در مورد احمد بن حنبل، پیشوای حنابله، کاملا صادق است. به مرور اهل حدیث در دیدگاههای خود حنبلی شدند.(حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، شناخت عربستان، نشر مشعر، بی تا، بی جا،ص108)
1.2.ابن تیمیه:
احمدبن تیمیه، در دهم ربیع الاول 661ه.ق پنج سال پس از سقوط خلافت عباسیان در بغداد، در یکی از مناطق شام به نام حرّان متولد شد. این شهر در سالهای پیش از تولد وی و در دوران کودکیاش مورد هجوم مغولان قرار گرفت. بنابراین، مردم شهر از جمله عبدالحلیم پدر ابن تیمیه مجبور شدند شهر را به قصد دمشق ترک کنند.
احمد بن تیمیه به عنوان فقیه، محدث و متکلم حنبلی، ضد هر آزاد اندیشی و نوگرایی قیام کرد و اقدامات وی باعث انحطاط و عقبماندگی بیش از پیش مذهب حنبلی شد. در مناظرات فخر رازی درباره مذاهب اهل سنت از عصر ابن تیمیه به دوره انحطاط و سستی گرفتن تفکر فلسفی و استدلال منطقی و قرن روی آوری مسلمانان اعم از اهل شیعه و اهل سنت به ظواهر دین و توجه سطحی به معارف خشک و مذهبی یاد شده است.
از مهمترین مواردی که علما بر ابن تیمیه ایراد گرفتهاند، عبارت بود از:
1. برای خداوند جسم قائل شده است.
2. ذات خداوند را بسان اجسام، مکاندار دانسته است.
3. خداوند را به اجسام و مخلوقات تشبیه کرده است.
4. عظمت معنوی پیامبر را پس از رحلت وی انکار کرده است.
5. زیارت و شفاعت پیامبر و اولیا و صلحا را انکار کرده است.
6. به اصحاب پیامبر اهانت کرده است.
7. مهمتر از همه اینکه تمام مسلمانان را کافر خوانده است.
سلفیه که پیشوای ایشان ابن تیمیه است، میگفتند: هر عملی که در زمان پیامبر اسلام وجود نداشته و انجام نمیشده است، بعدا نیز نباید انجام بشود. ابن تیمیه از این اصل کلی سه قاعده دیگر استخراج و استنتاج کرد:
1. هیچ فرد نیکوکار یا دوستی از دوستان خدا را نباید وسیلهای برای نزدیک شدن به خداوند قرار داد،
2. به هیچ زنده یا مردهای نباید پناه برد و نباید از هیچکس یاری خواست،
3. به قبر هیچ پیغمبر یا فرد نیکوکاری نباید تبرک جست و نباید تعظیم کرد.
1.3.محمد ابن عبدالوهاب:
هرچند با مرگ ابن تیمیه، دعوت سلفیگری و احیای مکتب سلفی در عقاید به فراموشی سپرده شد، اندیشه او، در لابلای کتابها و گوشه کتابخانهها باقی ماند تا روزی که محمد ابن عبدالوهاب نجدی ظهور کرد و به نبش قبر آثار دفن شده و فراموش شده او پرداخت و گفتهها و نوشتههای او را با بیان فریبنده برای مردم مطرح ساخت.
محمد ابن عبدالوهاب، در سال 1115 ه.ق در شهر عینیه تولد یافت. جد وی فردی به نام "شولمان قرقوزی" از نسل یهودیان ترکیه به نام "یهود دوغه" بود. این گروه با سابقه یهودیت به اسلام گرویدند و به ظاهر مسلمان شدند، تا شاید در حکومت عثمانی ترکیه نفوذ کنند یا شاید هم اسلام را به صورتی دیگر مشکوک و مشوش سازند.
جد محمد ابن عبدالوهاب، فردی به نام "شولمان قرقوزی" از نسل یهودیان ترکیه نام "یهود دونمه" بود.
شولمان جد عبدالوهاب، در شهر بورسا به خرید و فروش هندوانه و خربزه مشغول بود. اما چون از شغلش راضی نبود، همانند برخی دیگر از یهودیان مسلمان شده به تجارت دین و دینفروشی متمایل میشود. او تصمیم میگیرد که به سلک علمای دین در بیاید و به صورت رسمی عالم دین شود تا نفوذ و مقامی یابد. او رهسپار سوریه شده اما پس از مطرح کردن مسائل جدید و شناخته شدن، طرد میشود و مجبور میشود تا از آنجا به مصر، سپس مکه و بعد به مدینه برود. پس از اخراج شدن از مدینه، رهسپار نجد میشود و در آنجا کاملاً ماهیت خود را مخفی کرده و خود را به عنوان "سلاله" از قبیله "ربیعه" جا زده و نام عربی سلیمان را برای خود برمیگزیند.
پدر محمد در شهر عينيه امور شرعی، قضایی و تدریس را بر عهده داشت. محمد از کودکی به مطالعه کتب تفسیر و حدیث و عقاید سنت علاقه داشت و فقه حنبلی را نزد پدرش که خود از علمای حنبلی محسوب میشد، فرا گرفت.
عبدالوهاب به تحصیل علوم دینی میپردازد و به شغل قضاوت مشغول میشود. محمد فرزند عبد الوهاب پس از پایان دروس مقدماتی برای تحصیل راهی مدینه میشود. در دوران تحصیل در مدینه گه گاه مطالبی بر زبانش جاری میشد که از عقاید خاصی حکایت داشت. به طوری که اساتید وی نسبت به آیندهاش نگران شده و میگفتند اگر او خود به تبلیغ دین بپردازد گروهی را گمراه خواهد کرد. پس از مدتی به بصره سفر نمود و در آنجا عقاید و رسومات اسلامی مردم را به سخره گرفت و به قدری بر این عمل خود پافشاری کرد که اهل بصره او را از شهر اخراج کردند. غالب شرححالنویسان درباره محمد بن عبدالوهاب یادآور میشوند که از همان جوانی سخنان زنندهای از او شنیده میشد و غالباً به مطالعه زندگینامه کسانی که مدعی نبوت شده بودند مانند مسیلمه کذاب و سجاج و اسود و عنسی و طلیحه اسدی علاقه خاصی داشت.
محمد از دوران نوجوانی و جوانی، به مطالعه زندگی نامه مدعیان دروغین نبوت
همچون مسیلمه کذاب، سجاع، اسود عنسی و طلیعه اسدی، علاقه خاصی نشان میداد و عقاید و رسوم اسلامی مردم را به سخره میگرفت.
استادان او از همان دوران کودکی آثار گمراهی، سستی عقل و عقبماندگی دِماغی و تفکری را در او یافتند. پدر او عبدالوهاب در فرزندش احساس انحراف و ضلالت میکرد و پیوسته او را سرزنش کرده و مردم و خانوادهاش را از او بر حذر میداشت.
محمد ابن عبدالوهاب، در جامعه قبیلهای و عشیرهای نجد نشو و نمو یافت و به علت عقاید حنبلی پدرش و نیز شغل وی که قضاوت و تدریس بود، به مطالعه فقه حنبلی و کسانی که در اینباره اقداماتی انجام داده بودند، بویژه ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم و همچنین ابن عبدالهادی علاقهمند شد. لذا به دنبال کسب آگاهی بیستر از آراء و عقاید اشخاص مذکور و نیز اطلاع از جو فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شام و عراق که تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی قرار داشتند به آن مناطق سفر کرد.
سفر ابن عبدالوهاب به ایران و تاریخ آن در منابع تاریخی اواسط قرن دوازدهم هجری قمری، به وضوح آمده است. میرزا ابوطالب اصفهانی هم که تقریبا معاصر محمد ابن عبدالوهاب بود، به مسافرت او به اصفهان و تحصیل علم و حکمت در آن شهر و رفتن وی به اکثر بلاد عراق و خراسان تا سرحد غزنین اشاره کرده است. نکته جالب در این سفر آن است که شیخ محمد ابن عبدالوهاب حکمت شرق و ساختن تفنگ و قسمتی از فنون جنگ را فرا گرفته است. شاید بتوان این نظریه را در اینجا مطرح ساخت که غرض اصلی ابن عبدالوهاب از سفرهایی که به مناطق و نواحی تحت سلطه امپراتوری عثمانی و نیز ایران داشته، پی بردن به میزان قدرت و تسلط آن امپراتوری بر مناطق تحت حاکمیتش و نیز وضعیت موجود در ایران بوده است تا با آگاهی از این جریان در آینده به سهولت بتواند به اندیشههایش جامه عمل بپوشاند.
آغاز مأموریت جاسوسهای انگلیسی در دولتهای اسلامی
در سال 1710 میلادی وزارت مستعمرات انگليس به 9 نفر از افراد كاردان و زيرك ماموريت داد تا براي جاسوسي در دولتهاي اسلامي بروند، از انها فقط پنج نفر به لندن بازگشتند كه يكي از انها فرد خبرهاي به نام «همفر - Hempher» بود. ماموريت او در كشور تركيه بود همفر به تركيه امد و نامش را محمد گذاشت و بسياري از مسائل و علوم اسلامي و قرآن را فرا گرفت.
دومين بار او به عراق رفت. در این سفر با محمد ابن عبد الوهاب ملاقات نمود و چون دانست كه عبدالوهاب جوانی جاهطلب و از خود راضي است و از مذهب و اعتقادات مسلمانان عيبجويي ميكند، بسيار خوشحال شد و اطمينان يافت كه دو وظيفهاي كه دولت بريتانيا به او محول كرده بود را به وسيله او عملي نمايد. اولين دستور، شوراندن مردم در مقابل دولت عثماني و دومين دستور فتنهانگيزي بين مسلمانان با تاسيس مذهبي جديد بود.
همفر از آن پس با محمد ابن عبد الوهاب بسيار صميمي شد و با او در مورد مسايل مختلف بحث ميكرد و هر كجا كه محمد ابن عبد الوهاب بر خلاف مذاهب نظر ميداد او را تشويق ميكرد.
همفر به دروغ به محمد ابن عبدالوهاب گفت: خواب ديدهام پيغمبر بر منبري نشسته و برای علما سخنراني ميكرد در آن هنگام شما ((محمد ابن عبدالوهاب)با سيمائي نوراني وارد شدي و پيغمبر از جاي خود برخاست و تو را به اغوش كشيد و بر پيشانيات بوسه زد و گفت: اي محمد! تو وارث حقيقي من در تمام امورات ديني و دنيوي مسلمين ميباشي. و تو در آن لحظه گفتي: يا رسولالله من نميتوانم علم و عقيده خود را براي مردم بر ملا كنم و از شر مردم ميترسم. پيامبر فرمود: اي محمد! تو از شناختي كه بر خويشتن داري برتر هستي و هيچ ترسي به خود راه نده.
محمد ابن عبدالوهاب بعد از شنيدن اين دروغ بدون آنكه فكري كند خوشحال شد و بعد از آن بر تاسيس مذهبي جديد مصمم گشت. همفر، محمد ابن عبدالوهاب را به حالتي كه دلخواه انگليس بود در آورد. وزارت مستعمرات انگليس به همفر دستور داد تا 6 مورد ديگر را در مغز محمد بگنجاند تا او اين موارد را دير يا زود بين مردم اجرا كند:
1. فتوا دهد كسي كه مذهب محمد ابن عبدالوهاب را نپذيرد كافر شده و جهاد با او فرض خواهد شد
2. تخريب خانه خدا
3. شوراندن اعراب عليه حكومت عثماني
4. انهدام گنبدهاي بار گاه اولياء
5. ايجاد هرج و مرج در سرزمينهاي اسلامي
6. چاپ قرآن تحریفشده
همفر توانست چهار مورد را در افكار محمد ابن عبدالوهاب جاي دهد و در دو مورد ناموفق بود. انهدام خانه خدا و تغيير قرآن، زيرا محمد ابن عبدالوهاب از اجراي این دو مورد بسيار ميترسيد.
تاسیس فرقه وهابیت و وجه تسمیه آن
محمد ابن عبدالوهاب به همراه محمد ابن سعود از سال 1143ه.ق مذهب تازهاي را تاسيس كرد. در اینجا ضروری است وجه تسمیه، واژه وهابی برای فرقه ساختگی محمد ابن عبدالوهاب روشن شود. کلمه وهابی از نام پدر موسس فرقه وهابی یعنی عبدالوهاب گرفته شده است، اما خود وهابیان این نسبت را صحیح نمیدانند.
سید محمود شکری آلوسی از طرفدارن وهابیت میگوید: نسبت وهابی را دشمنان وهابیها به ایشان اطلاق کردهاند. این نسبت صحیح نیست، بلکه باید به محمد که نام پیشوای ایشان است، نسبت داده شود و به آنان محمدیه بگویند....احمد امین، نویسنده معروف مصری، در این باره می گوید: محمد ابن عبدالوهاب و پیروانش خود را موحدین مینامیدند و نام وهابی را دشمنانشان بر آنها اطلاق کردند. سپس این نام بر زبانها افتاد.... خود وهابیان، فرقه وهابیت را مذهب تازهای نمیدانند بلکه میگویند این مذهب، سلف صالح است و از این رو، خود را سلفیه مینامیدند... علت اینکه خود را سلفیه مینامیدند این بود که مدعی بودند در اعمال و افعال و معتقدات خود تابع سلف صالح یعنی اصحاب پیامبر اکرم و تابعین هستند.
محمد ابن عبدالوهاب به همراه محمد ابن سعود از سال 1143ه.ق مذهب تازه اي را تاسيس كرد.
فرقه وهابیت از مذهب حنبلی پدیدار شد و همه پیشوایان وهابیت و بطور کلی عموم کسانی که از ابتدا زیارت قبور و توسل و استغاثه به پیامبر اعظم(ص) را منع کردهاند، از علمای حنبلی بودهاند. ابو محمد بربهاری، ابن بطه، ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم و محمد ابن عبدالوهاب همه از علمای حنبلی محسوب میشدند و به همین علت وهابیان از ابتدا خود را حنبلی میدانسته و هنوز هم خود را پیرو احمد ابن حنبل میدانند.محمد بن عبداللطیف، یکی از نوادگان محمد ابن عبدالوهاب مینویسد:«مذهب ما مذهب احمد ابن حنبل است».
ميزان پيشروي وهابيت و حكومت ابن سعود از آغاز جريان وهابيت در عربستان
ب- پیشگویی پیامبر از ظهور وهابیت؛
با مراجعه به روایات نبوی که در اصح کتب اهل سنت آمده پی میبریم که پیامبر اکرم(ص) از ظهور وهابیان در میان امت خود پیشگویی کرده است.
بخاری در صحیح خود از رسول خدا نقل کرده که فرمودند:«مردمانی از طرف مشرق زمین خروج کنند که قرآن میخوانند ولی از حنجرههای آنان تجاوز نمیکند، آنها از دین خارج میشوند همانگونه که تیر از کمان خارج میگردد. نشانه آنان تراشیدن سر است».
قسطلانی میگوید:«مقصود از طرف مشرق جهت شرق مدینه همانند سرزمین نجد و مابعد آن است». میدانیم که نجد مرکز وهابیان و موطن اصلی آنان بود که از آنجا به دیگر شهرها منتشر شدند. همچنین تراشیدن موی سر و بلند گذاشتن ریش از شعارها و نشانههای آنان است. زینی دحلان که معاصر ظهور وهابیان بوده مینویسد: «احتیاجی به تألیف در رد وهابیان نیست، بلکه در رد آنها کفایت میکند گفتار رسول خدا که فرمود: نشانه آنان تراشیدن سر است؛ زیرا از بدعتگزاران کسی به جز وهابیها چنین تشابهی ندارند».
ج- تشابه وهابیت و خوارج؛
ظاهرا اولین کسی که به شباهت اندیشهها و عقاید محمد ابن عبدالوهاب با خوارج توجه کرد، برادرش شیخ سلیمان نجدی بود. او در پرتو همین توجه خطاب به برادرش میگوید: «ابن عباس خطاب به مسلمانان میگفت: همانند خوارج نباشید که آیات نازل شده درباره مشرکان را به مسلمانان تأویل می کردند و با این جهالت عالم مآبانه، خون مسلمانان را میریختند، اموالشان را غارت میکردند و پیروان سنت پیامبر را به گمراهی نسبت میدادند. پس بر شماست که موارد نزول قرآن را به طور دقیق تشخیص دهید...».
در ذیل به بررسی وجوه مشترک هر دو گروه می پردازیم.
1.1.کج اندیشی و فهم نادرست از دین:
خوارج با برداشت انحرافی از قرآن و فهم نادرست از دین، استدلال به ظاهر آیه شریفه «..إن الحکم إلّا لله...»(انعام:57) مینمودند و قائل بدین بودند که حکومتی جز حکومت خدا نیست. به همین دلیل، حکمیت در صفین را باطل و عین کفر پنداشتند. همچنین خوارج، آیاتی را که درباره کافران و مشرکان نازل شده بود، شامل مسلمانان و مومنان میدانستند.
وهابیت نیز درخواست شفاعت، استغاثه، توسل و نذر را برای غیر خدا جایز نمیدانند و آن را بدعت در دین قلمداد مینمایند. همچنین وهابیها با استدلال به آیاتی که درباره کافران و مشرکان وارد شده است، مومنان و مسلمانان را مشرک و کافر قلمداد میکنند. در حالی که طبق نص صربح قرآنی و روایی، مسلمین میتوانند پیامبران و اولیای الهی را شفیع خود قرار دهند و به آنها متوسل شوند. دکتر عبدالملک سعدی میگوید: «هرگاه کسی بگوید: أللهم إنّی توسلت إلیک بجاه نبیّ أو صالح؛ کسی نباید در جواز آن شک کند؛ زیرا جاه همان ذات کسی نیست که به او توسل شده، بلکه مکانت و مرتبه او نزد خداوند است. این حاصل و خلاصه اعمال صالح او است. خداوند متعال در مورد حضرت موسی میفرماید: «و کان عند الله وجیها: و نزد خدا آبرومند بود...»»
1.2. ستیز با مسلمانان و دوستی با کافران:
یکی دیگر از شباهتهای وهابیت به خوارج، کشتن مسلمانان و جهاد علیه آنان و وانهادن کفار و مشرکان و دوستی با آنان است. خوارج معتقدند میتوان دارالاسلام را در صورتی که ساکنان آن مرتکب گناه کبیره شوند، دارالحرب نامید. لذا خوارج، مسلمانان را به خاک و خون میکشیدند و اموال آنان را به غارت میبردند و ناموس آنها را بر خود حلال و مباح میشمردند. پیامبر اسلام در روایتی درباره خوارج میفرماید: « آنان مسلمانان را میکشند و بتپرستان را به حال خود رها میکنند». عبدالله بن عمر در وصف خوارج میگوید: «اینان آیاتی را که در شأن کفار نازل گشته میگرفتند و بر مومنین حمل مینمودند». در هیچ تاریخی نقل نشده است که وهابیان با کافران بجنگند یا مشرکی را بکشند. کافی است کشتار مردم کربلا، طائف، یمن، حجاز و ... را از نظر بگذرانیم. هیأت فتوای وهابیان مینویسد: «به ازدواج درآوردن دختران اهل سنت به فرزندان شیعه جایز نیست، و در صورت وقوع آن، نکاح باطل است؛ زیرا آنچه از شیعه معروف است این که آنان اهل بیت را صدا زده و به آنها استغاثه میکنند و این شرک اکبر است». این در حالی است که آنها ازدواج با اهل کتاب را جایز میدانند و میگویند:« جایز است برای مسلمان که با زن یهودی یا نصرانی ازدواج کند در صورتی که محصنه بوده و آزاد و عفیف باشد».
1.3.مقدس مآبی و قشری گری:
خوارج مردمانی بسیار قشری، کوتاهنظر بودند، بهگونهای که از خوردن تک خرمایی افتاده سر راه اجتناب میورزیدند و آن را حرام میدانستند. از مشخصههای ظاهری خوارج این بود که سرهایشان را میتراشیدند و عدهای از مردم به آنها «سر تراشیدگان» میگفتند. وهابیان نیز سرهای خود را میتراشند و حتی زنان را مجبور می کنند که سرهایشان را بتراشند.
تفاوت وهابيت و اهل سنت
1.4. ظاهر گرایی:
خوارج در شبههها و باورهای انحرافیشان، به ظاهر برخی از آیات استناد جستهاند. وهابیان نیز از ظاهر آیات قرآنی برداشتهایی میکنند که هیچ انسان خردمندی نمیتواند آنها را بپذیرد، مانند: اعتقاد به جسمیت خداوند یا تفسیر ظاهربینانه عرش، قلم، لوح، کرسی، برزخ، رویت خداوند و نسبت دادن دست و پا و اعضا و جوارح داشتن به خداوند و دهها مطلب دیگر.
د- اختلاف نظرهای وهابیت و اهل سنت؛
1. به اعتقاد وهابیان هرگاه کسی شهادتین را بر زبان جاری کند، ولی بدان عمل نکند ارزشی ندارد و چنین کسی کافر و مشرک است و خون و مال او حلال است. در مقابل مسلمانان همگی بالاتفاق معتقدند که هرکس شهادتین را بر زبان جاری کند مال و خونش محفوظ و محترم است.
2. وهابیان به اصل اجتهاد آزاد معتقد هستند و تقلید از مذاهب چهارگانه را لازم نمیدانند، بلکه بر خلاف آن مذاهب اجتهاد میکنند. محمد ابن اسماعیل صنعانی از معاصران ابن عبدالوهاب و از بنیانگذاران مذهب وهابیت مینویسد: فقهای مذاهب اربعه اجتهاد بر خلاف آن مذهب را جایز نمیشمارند ولی این سخنی است نادرست که جز شخص جاهل و نادان لب به آن نمیگشاید.
بنابراین، وهابیان بر خلاف مذاهب چهارگانه (حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی) قائل به انفتاح باب اجتهادند و حرف فقههای مذاهب چهارگانه را که میگویند اجتهاد بعد از چهار مذهب جایز نیست، باطل میشمارند.
3. وهابیها با استدلال به ظاهر برخی آیات و روایات، جسم و جهت برای خداوند اثبات کرده و به رویت حسی خداوند قائلند. در مقابل علمای اهل سنت، اعتقاد به تجسم خدا و رویت حسی خداوند را جایز نمیدانند.
4 . محمد ابن عبدالوهاب معتقد بود که تمام اعمال مسلمانان به حد شرک رسیده است و از این رو، وی مسلمانان سنی و شیعهای را که دیدگاههای او را قبول نداشتند تکفی میکرد؛ در صورتی که ائمه اهل سنت به ویژه ابوحنیفه، تکفیر اهل قبله را جایز نمیشمارند.
5. وهابیان زیارت قبر انبیا و اولیا و سفر به قصد زیارت قبور آن بزرگواران را حرام میدانند، ولی مذاهب چهارگانه بالاترین ثواب را برای زیارت قبر نبی و مسافرت برای آن قائلند.
6. سوگند دادن خداوند به حق مقام اولیا از نظر وهابی ها حرام و موجب شرک است، ولی حنفیها و شافعیها این امر را مکروه و نه حرام و شرک میدانند.
7. وهابیها نذر برای مردگان و اهل قبور و اولیا را شرک میدانند. در حالی که اهل سنت میگویند اگر نذر برای بت نباشد لازم الوفا است.
8. توسل، شفاعت، تبرک جستن از پیامبر، استغاثه و طلب حاجت از پیامبران و اولیا و جشن گرفتن میلاد پیامبر اکرم از نظر وهابیت جایز نیست ولی اهل سنت همه اینها را جایز میدانند.
9. وهابیها ساخت بنا بر قبور را حرام ولی اهل سنت آن را مکروه میدانند.
ه. مواضع علمای تسنن و شیعه بر وهابیت:
هنگامی که محمد ابن عبدالوهاب عقاید خود را ابراز و مردم را به پذیرش آنها دعوت کرد، گروه زیادی از علما به مخالفت با عقاید او پرداختند. از اولین کسانی که به مخالفت با وی پرداختند پدر و برادری وی بود. سلیمان ابن عبدالوهاب، در رد عقاید وی کتابی با نام صواعق الالهیه فی الرد علی الوهابه تألیف کرد. دکتر عبدالله محمد صالح مینویسد: « علما در طول زمان بیش از دو هزار جلد کتاب و رساله علیه افکار ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب نوشتهاند که متاسفانه به دلایلی تعداد زیادی از آنها چنان از میان رفتهاند که فقط اسمی از آنها باقی مانده است و با این حال، اکنون نیز حدود چهارصد نسخه کتاب و رساله از علمای اسلام در دست داریم که در موزهها، کتابخانهها، کلکسیون شخصی و سایر جاها از کلکته تا لندن پراکندهاند. متاسفانه در یک و نیم قرن اخیر به علت فشارهای مختلف مالی و سیاسی و نیز به علت غفلت مسلمانان برای چاپ و نشر آنها اقدام نشده است». پس از جنایات وهابیت در عراق، شیعیان به مخالفت با وهابیت پرداختند و آثار زیادی را به رشته تحریر در آوردهاند. نخستین کتابی که عالمی شیعه در رد عقاید محمد ابن عبدالوهاب نوشت، منهج الرشاد اثر شیخ جعفر کاشف الغطا است.
جالب این است که در این مبارزه و مخالفت، علمای اسلامی چنان اتفاقنظر و وحدت رویه داشته اند که برای بعضی از صاحبنظران، مایه شگفتی و حیرت شده است. چنانکه پژوهشگر دقیق النظر سوری، دکتر عبدالله محمد صالح، در این باره میگوید: «... در مبارزه با فرقهها و نحلههای انحرافی، معمولا یکی از موانع وحدتنظر، گرایشهای فقهی – مذهبی بوده است. چنان که در تاریخ دیده میشود، زیاد اتفاق افتاده که علمای یکی از مذاهب با گروهی مخالفت و مبارزه کردهاند و علمای مذاهب دیگر سکوت یا حتی گاهی از آن حمایت کردهاند. در مورد جهمیه و حشویه امر از این قرار بوده است. اما باکمال تعجب میبینیم در مخالفت و مبارزه با وهابیت و تفکر وهابیگری، وحدتنظر عجیبی میان علمای مذاهب مختلف اسلامی دیده میشود. سوای عده بسیار محدودی از حنبلیها، علمای بقیه مذاهب اسلامی به اتفاق، تفکر و عقاید وهابی را مردود و باطل دانسته و با آن به مبارزه برخاستهاند. چنان که همین اتفاقنظر در مخالفت با احمد ابن تیمیه، بنیانگذار اصلی این تفکر، به خوبی آشکار است. در آن زمان علمای تمام مذاهب اسلامی در برابر تفکر او ایستادند و برخی اندیشههای او از جمله تجسم خداوندی، رویت حسی ذات او را کفر و زندقه معرفی کردند.»
مدتی است که در عربستان از علمای اهل سنت افرادی پیدا شدهاند که با تندرویهای سلفیها و وهابیان مخالفت کرده و در برابر گزافهگویی آنها ایستادهاند. از جمله این اشخاص محمد بن علوی مالکی است که در مسجد الحرام کرسی تدریس حدیث، فقه و تاریخ را داشت. او که عالمی سنی بود پرچم مخالفت با وهابیان را در کشور عربستان به دست گرفت و با سخنان و کتابهایش به مقابله با آنان پرداخت. بعد از انتشار کتابهایش، وهابیان او را محاکمه و محکوم به اعدام نمودند. ایشان در یکی از کتابهایش مینویسد: «ما به کسانی مبتلا شدهایم که در توزیع کفر و شرک و صادر کردن احکام با القاب و اوصاف غیرصحیح تخصص دارند، اوصافی که لایق مسلمان شهادتدهنده به توحید و نبوت پیامبر اسلام نیست، مثل اینکه برخی از آنان به افرادی که مخالف خود در رأی و مذهب میباشند عنوان تحریفکننده...دجال... شعبدهباز...بدعتگذار و در آخر مشرک... و کافر را اطلاق میکنند. اینگونه از برخی سفیهان میشنویم که بصورت گسترده امثال این دشنامها و فحشها و الفاظ قبیح را به کار میبرند، الفاظی که تنها از افراد کوچه و بازار صادر میشود، کسانی که اسلوب دعوت و طریقه ادب در مباحثه را به خوبی نمیدانند.». جالب است که علمای اهل سنت، تندرویهای وهابیت را عاملی برای گسترش تشیع در جهان اسلام میدانند.
حسن بن فرحان مالکی که از علمای سنی و از مخالفان وهابیت به شمار میرود میگوید:«... زود است که غلو سلفیها از بزرگترین اموری گردد که باعث انتقال سریع اهل سنت به سوی شیعه شود مگر آنکه عقلاء سلفی به فکر چاره برآمده و غلو و تندروی خود را از درون نقد کنند، غلوی که در وجود احادیث ضعیف و جعلی برای تأیید مذهب و تکفیر مخالفان مذهب و روش سلفی پدیدار گشته است. همچون تکفیر ابی حنیفه، احناف و تکفیر شیعه و معتزله...».
حسن بن فرحان مالکی
شیخ جمیل صدقی زهاوی در مورد وهابیت میگوید: خداوند وهابیت را بکشد، زیرا این فرقه به خود جرأت داده که همه مسلمین را تکفیر کند گویا همّ و هدف بزرگ آن فقط تکفیر نمودن است و بس. میبینید که وهابیان کسانی را که توسط پیامبر به خداوند متوسل میشود تکفیر نمودهاند. (9) این عالم اهل سنت کتابی به نام «الفجر الصادق فی الرد علی منکری التوسل و الکرامات و الخوارق» در رد وهابیت نوشته است.
زینی دحلان مفتی مکه میگوید که سید عبد الرحمن اهدل مفتی زبید میگفت: هیچ نیازی به تالیف کتاب در ردّ وهابیت دیده نمیشود زیرا در ردّ آنان همین سخن پیامبر که فرمود «سیماهم التحلیق» یعنی چهره و علامت آنان این است که موی سرش را میتراشند، کفایت میکند. زیرا محمد بن عبد الوهاب دستور داده است که پیروان او سرشان را بتراشند. شیخ خالد بغدادی میگوید: اگر کتابهای وهابیها را به دقت مطالعه کنیم در مییابیم که مانند کتابهای لا مذهبها سعی دارند که با افکار باطلهشان مسلمانان را مورد خدعه قرار داده و آنان را گمراه کنند.
و. فتاوای شاذ علمای وهابی:
1. تحریم حمل جنازه با آمبولانس:
«حمل جنازه با ماشینهایی که مخصوص جنازه -آمبولانس- و تشییع جنازهای که در ماشین است توسط مردم مشروع نیست».
2. تحریم صله ارحام در اعیاد:
«اینکه زیارت زندهها به دو روز عید اختصاص داده شود، چون که نمیتوانند در طول سال به زیارت آنها بروند، بدعت است».
3. تحریم احترام به پرچم:
« برای مسلمانان جایز نیست که برای پرچم هر کشور یا سلام کشوری برخیزند بلکه این کار از بدعتهای منکری است که در عهد رسول خدا و عهد خلفای راشدین نبوده است....».
4. تحریم نصب قاب عکس به دیوار:
«آویزان کردن تصاویر بر دیوار خصوصا تصاویر بزرگ حرام است. حتی در صورتی که برخی از جسم یا سر آن ظاهر شده باشد، چرا که قصد تعظیم در آنها ظاهر است و اصل شرک همین غلوهاست».
5. تحریم شستن دستها با صابون قبل از وضو:
«شستن دستها و صورت با صابون هنگام وضو مشروع نیست».
6. مبطل وضو بودن خوردن گوشت:
«اگر انسان از گوشت شتر چه نر یا ماده آن بخورد، وضویش باطل میشود چه خام باشد یا پخته».
7. جلوگیری از احترام به استاد:
«ایستادن دختران برای معلم زن خود، و نیز پسران برای معلم مرد، کاری است که نباید انجام گیرد و کمترین حکمی که برای آن است کراهت شدید میباشد».
8. گردش خورشید به دور زمین:
«ظاهرا ادله شرعیه اثبات میکند، که خورشید است که به دور زمین گردیده و به سبب آن شب و روز در سطح زمین پدید میآید .. اما آنچه را که علمای نجوم امروزه میگویند برای ما به درجه یقین نرسیده است و لذا بخاطر این حرفها دست از ظاهر کتاب پروردگار و سنت نبی بر نمیداریم».
9. تحریم برگزاری روز مادر، تولد، ازدواج:
« اعیاد میلاد شخص یا اولادش یا مناسبت ازدواج و نحو آن تماما غیرمشروع بوده و به بدعت نزدیکتر است تا مباحبودن».
10. تحریم رفتن به سوی غار حرا:
«رفتن به غار حرا، از جمله شعائر حج و از سنتهای اسلام نیست بلکه از جمله بدعتها و راهی به شرک است. و لذا باید مردم را از رفتن به آن منع نمود.»
11. جهاد نکاح:
جنگ سوریه سبب شد تا نخستین بار واژهای به نام جهاد نکاح به ادبیات گروههای سلفی وارد شود؛ جهادی که فقط مخصوص زنان است و در آن برای آسودگی خاطر سلفیها، زنان خود را در اختیار آنها میگذارند. نخستین بار هم یک روحانی وهابی سعودی این حکم را داد و بعدها منکرش شد. عمده رسانهها، شروع ماجرای "جهاد النکاح" را فتوای منسوب به شیخ محمد عریفی مبلغ مذهبی اهل عربستان معرفی کردهاند. گفته میشد که شیخ عریفی در توییتر خود فتوا داده که زنان و دختران به "جهاد نکاح" بپیوندند.
به گزارش دویچه وله، اوج این ماجرا زمانی بود که بیستم سپتامبر پارسال، موضوع از سطح گمانهزنیهای رسانهای خارج شده و یک مسؤول دولتی در این زمینه ابراز نظر کرد. لطفی بن جدو، وزیر کشور تونس، در برابر اعضای پارلمان این کشور خبر داد که بسیاری از زنان تونسی که برای جهاد نکاح به سوریه رفته بودند، حامله از این کشور بازگشتهاند.
روزنامه تونسی «الشروق»، روز ۲۲ سپتامبر، گزارشی از جهاد نکاح منتشر کرد که در آن، با برخی دختران بازگشته از سوریه مصاحبه شده بود. این روزنامه، به روایت داستان یکی از دخترانی پرداخته که به تازگی از سوریه بازگشته است.
الشروق به نقل از یک منبع امنیتی تونسی نوشت: «زنانی بین ۳۰ تا ۵۰ ساله با روبنده در مساجد، فروشگاههای لباس مذهبی، دانشگاهها و دستشوییهای حاشیه شهرها، دختران را به کلاسهای مذهبی دعوت کرده تا پس از گذراندن دورهای سه ماهه، به سوریه اعزام کنند. س.م. پس از بازگشت از سوریه میگوید که به همراه ۹ دختر دیگر بعد از دریافت ۱۲۰۰ دلار و با وعده دریافت مبلغی ۵ برابر آن به سوریه اعزام شده است».
این روزنامه تونسی در بخش دیگری از گزارش خود مینویسد: «پدر یکی از دختران که به ایدز مبتلا شده میگوید که دخترم حامله بازگشت. او به ایدز مبتلا شده و ما کاری نمی توانیم انجام دهیم مگر اینکه منتظر مرگ او باشیم».
عبدالرحمن الراشد، سردبیر نشریه «شرق الاوسط» گفته است: «وهابیون با شستشوی مغزی دختران و وعدههای بهشت و حوریان بهشتی آنان را به عنوان برده جنسی به سوریه میفرستند تا در خدمت سربازان باشند؛ اما این اقدام پیش از این، در دو دهه آشفتگی الجزایر نیز وجود داشت؛ همان طور که القاعده نیز چنین باوری را ترویج میکرد و از تمام امکانات خود از جمله سکس برای عضوگیری جوانان استفاده می کرد. همین تندروها امروز وارد بحران و هرج و مرج سوریه شده و زنان و مردان را اغفال میکنند».
غادة عويس يکي از سرشناسترين خبرنگاران و گويندگان خبري شبکه الجزيره قطر است. او چندي پيش با هدف پوشش اخبار حوادث جاري در سوريه به اين کشور سفر کرد اما چند روز بعد رسانههاي عربي خبر دادند که توسط جنگجويان تروريست مورد تجاوز جنسي قرار گرفته است. اين خبر بلافاصله توسط شبکه خبري الجزيره تکذيب شد اما اکنون و بعد از گذشت چند روز، گروهک تروريستي جبهة النصره با صدور بيانيهاي رسمي فاش کرد که غادة عويس مورد تجاوز قرار نگرفته بلکه به طور داوطلبانه خود را در اختيار جنگجويان قرار داده است. به گفته جبهة النصره ، غادة عويس در واقع به جهاد نکاح تن داده تا بتواند نيازهاي جنسي جنگجويان مخالف حکومت بشار أسد رئيس جمهور سوريه را تأمين کند. اين بيانيه افزود: خبرنگار الجزيره با يکي از رهبران جبهة النصره هم بستر شده و جهاد نکاح را به جا آورده از همين رو اين اقدام ثواب بسيار زيادي دارد و مايه افتخار وي است.
غادة عويس يکي از سرشناس ترين خبرنگاران و گويندگان خبري شبکه الجزيره قطر
توسط جنگجويان تروريست مورد تجاوز جنسي قرار گرفته است
چندی پیش شیخ وهابی در سخنرانی خود در شبکه ماهواره ای وصال که نزدیک به حرکتهای جهادی تندرو در سوریه است، از انتقادات وارده به فتوای "جهاد نکاح" گله کرده بود. این شیخ وهابی اجازه داد که مجاهدین مسلح میتوانند در غیاب زنان مجاهد نامحرم، با محارم خود عقد ازدواج بخوانند!! سخنان ناصر العمر بازتاب گستردهای در محافل دینی و افکار عمومی جهان اسلام داشت، به گونهای که همگان بر مشمئز کننده بودن این سخنان تاکید داشتند و از این شیخ وهابی خواستند فتوای خود را پس بگیرد.
اما اعضای گروهک شبه نظامی جبهه النصره رسما اعلام کردهاند، به فتوای مفتی سلفی ایمان دارند و آن را به اجرا در خواهند آورد. تروریستهای تکفیری با استناد به این فتوا اعلام کردهاند که امروز آنها از نظر دینی این حق را دارند با محارم خود نزدیکی کنند و خداوند گناهی را برای آنان و نزدیکانشان ثبت نخواهد کرد، چرا که این امر توسط شیخشان حلال شده است. خبرها حاکی از آن است که، فتوای ناصر العمر تنها پرده از این عمل ناشایست و خلاف اخلاق برداشته و این عمل از مدتها پیش در میان اعضای این گروه مرسوم شده است. به شکلی که کودکانی از این ارتباط به دنیا آمدهاند. و مشکلاتی را از نظر هویت و .... بوجود آمده است.
لازم به ذکر است، فتواهای عجیب تنها محدود به ازدواج جهادی و ازدواج با محارم نمیشود و این افراد با استناد به رای و حکم شیوخ سلفی با اصطلاحات ساختگی نظیر "جهاد لواط" و "جهاد نکاح النفس" فحشا را در سرزمین شام گسترش میدهند.
12.خوابيدن زن كنار ديوار:
ظاهرا صدور فتاوای مضحک، عجیب و شرم آور، به مردان سلفی منحصر نمیشود بلکه گویا به تازگی زنان سلفی افراطی نیز صاحب فتوا شده و در خدشهدار کردن چهره واقعی اسلام ناب در جهان و وارونه کردن احکام اسلامی با مردان خویش هم صدا شدهاند .
به تازگی یکی از زنان افراطی سلفی مقیم سوریه به نام منیره القبیسی به این نتیجه رسیده که خوابیدن زنان نه تنها در کنار مردان نامحرم بلکه در کنار دیوار نیز به دلیل مذکر بودن کلمه "دیوار" در ادبیات عرب، حرام است.
منبع: مشرق نیوز
ادامه دارد...
شنبه 30 اردیبهشت 1396 - 11:11:32