مروری بر اسلیمی در هنر اسلامی

یک شنبه 17 اردیبهشت 1396 - 9:26:1
مروری بر اسلیمی در هنر اسلامی

درباره هنر اسلامی می‌توان گفت كه هنر اسلامی به اصطلاح امروز یك هنر آبستره است یعنی هنری است كه در حقیقت در همه‌جای دنیا یك رنگ دارد و یك نقش دارد.

به این سبب اسلیمی به راحتی قابل تمیز و شناخت از هنرهای دیگر است، هنر اسلامی یك هنر «مجرد» و یك هنر انتزاعی است. طبیعت در این مكتب هنری به صورت مدل قطعی و مشخص مورد توجه نبوده بلكه طبیعت یك نشانه است كه نقاش و هنرمند نیز آن را هم به صرف نشانه بودن به كار برده است و خلاصه هنر اسلامی به این علت هنری آبستره‌گونه شده كه توجه را از كثرت به وحدت كه همان معنای توحید باشد می‌برد.

باید گفت آنچه كه در نقوش اسلامی مطرح است نقش ظاهری و مادی و بیرونی طبیعت نیست بلكه قوانین و اصول و نظم و انتظامات باطنی و درونی آنها مدنظر می‌باشد. و این نظم و انتظام نوعی نظم و انتظامی متجلی و پر از رمز و راز هست كه همه نسبت و مراتب ظاهری خود را به هم می‌ریزد و به تعبیری «طرحی نو در می‌اندازد».

همه نقوش اسلامی همواره در پی تصویر این نظام و قانون برپایی عالم بوده‌اند، گاهی در شكل منظم و هماهنگ ظاهر شده واز شكل‌های هندسی و ریاضی مدد گرفته‌اند

تاریخچه اسلیمی:‏

تاریخ می‌گوید كه اعراب شكل یا پایة اصلی «موتیف» اسلیمی را اختراع وابداع نمودند و تصویر آنرا تثبیت كردند، اما هنرمندان سایر ملل و سایر زبانها، مانند ایرانیها، تركها، هندیها، بربرها و غیره از اسلیمی استفاده نمودند و در عین حال شكلها و طرحهای جدیدی بوجود آورده و بر این مجموعه افزودند، و هرچند كه این گروه از خود چیزهایی در اشكال جدید بودیعت نهادند، اما هرگز روح اصلی و اولیه اسلیمی رامخدوش ننمودند.

درباره نحوة شكل‌ریزی اسلیمی سخنان بسیاری گفته شده است. گروهی گفته‌اند، مثلاً نقش «دهن‌اژدری» كه نام یك نوع اسلیمی می‌باشد از نقش اژدها گرفته شده است و گروهی خرطوم فیل را الهام‌دهندة اسلیمی‌ها دانسته و عده‌ای هم برگ كنگر را موجد اسلیمی می‌دانند و طرح‌های اولیه آن را در دورة ساسانیان جستجو می‌كنند. ولی باز ذكر این نكته لازم است كه «اسلیمی» یك نقش مجرد است. یعنی نقشی كه از عالم واقع، انتزاع پیدا كرده است. ظاهر و تصویر یك چیز مادی نیست. بلكه نشانه‌ای است برای اینكه توجه را به یك مطلبی كه ماوراء این نشانه است، جلب كند.

رموز و ماهیت اسلیمی‌ها:

دربارة ماهیت و چیستی اسلیمی باید بگوییم كه در حقیقت ما از اسلیمی هیچ نمی‌دانیم! جز اینكه با ظاهری موقر و محققانه!، نقش‌ها را جلوی رویمان بگذاریم، و آن را با كلماتی گاه شاعرانه و گاه تاریخی ، توصیف كنیم. درست مثل عكسی كه افرادش را نمی‌شناسیم و تنها به توصیف قیافة افراد، آن هم نه به طریقی كه بار فرهنگی عمیق را شامل می‌باشد «چون عملاً توانائیش را نداریم» مبادرت ورزیم. یعنی آن كاری كه محققین خارجی و ایرانی فراوان كرده‌اند، اصولاً ما نمی‌دانیم اجزاء یك اثر اسلیمی چه نام دارند؟! و یك استاد ، آنگونه كه معمول همه صنایع ظریفه و هنرهای دستی ایرانی است به یك شاگرد ماهر خود، چگونه تفهیم می‌كرده كه اثرش دارای عیبی است و چگونه با شگردی در خور، می‌تواند این عیب را برطرف كند، و ما اساساً نمی‌دانیم كه نقشی، چرا و به چه دلیل، از نقشی دیگر ضعیف‌تر و یا قوی‌تر بوده است و ما نمی‌دانیم كه كدام طرح، بهتر از طرح دیگر قلمداد می‌شده و چرا و به چه علت؟

بی‌گمان همانگونه كه در معماری، فضاهایی همچون هشتی و سرسرا، برف‌ریز،... و حتی دولاب طاقچه و غیره نامی داشته‌اند و یا حتی عناصر تزئینی دیوارها و گچ‌بری ها و كاشیكاری ها نیز به همین طریق؛ مانند شمسه، پابزی و سرمه‌دان و غیره، كه هر طرح و فضایی بنوبه خودشان، رسم و طرح ویژه و نام خاصی داشته‌اند، در اسلیمی كه هنر ترسیمی پیچیده است و به همة هنرها، از تذهیب گرفته تا معماری بار می‌داده است مسلماً واژگان خاصی داشته و ما متأسفانه آن واژگان خاص را نمی‌دانیم ولی با اینحال در زمینه تحقیق و پژوهش در اسلیمی كارهائی نسبتاً جدی و عمیق وجود دارند.

ایده‌آل‌های رموز معنوی اسلیمی:

اسلیمی‌ها از ایدة ساقه‌های برگ‌دار شكل پذیرفتند و مانند شاخه‌های طبیعی تحرك یافتند و به سوی رشد و كمال، سیر صعودی یافتند ولی نهایتاً به سوی انحناها و موجهای غیرواقعی از شكل مارپیچ بازگشتند.

در خلال چنین مشی كلی‌ای بود كه به همین شیوه، برگها ، پنجه پنجه شدند و از یكدیگر جدا گشتند و به طریقی خاص، شكافته شدند و گلبرگها، بطرزی ویژه و اغراق‌آمیز، شكفته گشتند، آنگونه كه در طبیعت هرگز مانند آن رخ نمی‌دهد، و با این كه این چنین تحول‌ها و شگردهایی در اواخر دوران كلاسیك در غرب هم دیده می‌شود، ولی اهمیت غایی و نهایی آن، به عنوان یك برنامه و ساخت ویژه، در هنر دوره اسلام به ظهور پیوست .

و نكتة شگفت‌انگیزی كه در این مورد می‌توان گفت، این است كه اكثر رشته‌های هنری در هنر اسلامی به همین برگهای شاخه‌ای و جنگلی شكل و نقوش هندسی ختم می‌شود. و آنچنان این كار جدیست، كه تمام نیروهای عمیقاً خلاقة یك دورة هزارساله را به خود مشغول می‌كند و برای امروز دنیا، درك این نكته و تجسم آن، نه تنها مشكل، بلكه باور نكردنی است كه هنرمندان بزرگی، با نیروهای الهام و اكتشاف خلاقة خود، در همه زندگیشان به محدودیتی این چنین، در قوای خلاقة خود اصرار ورزند و تنها به یك شكل پایة «موتیف» تزیینی بسنده كنند.

حال هرچند كه این اشكال متنوع و گوناگون بوده باشند، ولی این امر كتمان‌ناپذیر است كه این هنرمندان به خاطر هدف والای دینی خود، علی‌رغم این محدودیتها، خلاقیتی فراوان و شگفت‌انگیز از خود بروز داده‌اند و می‌توان گفت كه محدودیت در این مورد سبب، اوج شكوفایی و غایت هنرمندی این امر شده ، كه این مسئله خود قابل دقت و تامل می‌باشد.

هنرمند اسلیمی از مفهوم «رویش گیاهان» و «تكثیر و زایش جهان طبیعی»، تم‌هایی بی‌كرانه و متنوع را می‌آفریند. اینگونه است كه در همة نقش‌های اسلیمی می‌توان از طریق تكرارهای ریتمیك ولی گوناگون و بسیار نزدیك به منطق موسیقی روحیه‌ای واحد را تجسم بخشود كه هنر اسلیمی را از لاقیدی می‌رهاند و بدان، نظم و آئین مشخص و مرتبی را عرضه می‌دارد بدین بیان، شاید هیجانی لایتناهی، از اعماق دل نگارگر می‌جوشید و آنگاه پالوده و استادانه، به قلم می‌آمد، انسان كه در موسیقی مشرق زمین نیز چنین مشی‌ای را پیروی می‌كند با ساخت موسیقائی اسلیمی نیز، كه بیشتر به نواختن نقش‌ها شبیه است تا به نقاشی، مطابقت دارد.

گهگاه آدمی فكر می‌كند كه این نقوش، تخلیه‌های حسی زلالی است كه در قالبی منظم، درهم تنیده گردیده‌اند. نقش‌های اسلیمی، عموماً منشأ طبیعی خود را فاش نمی‌سازند و از وابستگی با رویندگان خاك فناپذیر، طفره می‌روند. این شكل‌ها، نظم واحدی را نیز در اشغال صفحه قبول نمی‌كنند. گاه به گونه‌ای كاملاً فشرده و متراكم ، به همة نقاط صفحه كشانده می‌شوند، و گاه با تراكمی اندك، تنها و تنها، انحناهای ایجازگرای خود را، در بخشی نامتراكم و باز می‌گسترانند.

در اسلیمی همانطور كه تكرار لایتناهی عناصر بی‌اهمیت منفرد، در یك روند دائمی طرح اصلی ماجرا را شكل می‌دهند بی‌آنكه شاخص باشند، در عین حال بمثابه عناصری كه پس از دیدن، مثل واژه، «خوانده» می‌شوند و سپس محو می‌گردند تا تركیب همة واژه‌ها، معنا را می‌سازد، اسلیمی نیز اینگونه و در ازای چنین چیزی نقش خود را از هرگونه معنای «بیرونی» محروم می‌سازد.

در واقع، این نكته را می‌توان در اسلیمی كه یك هنر تزئینی‌ست و نه یك هنر بصری، مطبوع انگاشت، چرا كه مقاصد اسلیمی با قصد اصلی هنر تزئینی، كه مجذوب نمودن چشم بیننده توسط جزئیات مطبوع اثر است، بیشتر هماهنگی دارد.

و در آخر بگوییم كه اگر تصور كنیم كه اشكال مختلف موجود در اسلیمی، هركدام سمبول یك ماه به ازای طبیعی است، خطا كرده‌ایم. هرچند كه «ساده‌نما سازی» گیاهان قدیمی مشرق زمین، نظیر گل واژه‌های گل سرخ یا برگ‌های نخل و نخل‌وارها و یا گل‌هایی كه به شكل بادبزن انجام شده‌اند بدون تردید، از روی فرمهای طبیعی گرفته و گرده‌برداری شده‌اند، اما به كلیتی خاص و ناب رسیدن، براساس و در عین حال، جدا از اشكال طبیعی، از ذهنیات «تفكر اسلامی» است.

وجه تسمیه اسلیمی

ترنج، اسم مركب مصطلحی است كه بر نقوش تزئینی هنر اسلامی به كار می‌رود. این اصطلاح نقش مركبی است كه در فنون و صنایع اسلامی به وفور یافت می‌شود: علل و عوامل نفوذ این نقش بسیار است؛ برهان متقن و محكمی كه می‌شود بیان كرد، ظاهری دارد و باطنی ، ظاهراً آن نظام و تعادل و پیچشها و خمهای لطیف و چرخشها و گردشها، حول محور و مركز است، این چرخش حول محور موجب متعادل شدن نقش می‌شود و این نیز به نوبة خود تعادل روحی را فراهم می‌سازد و سرانجام در پی فراهم آمدن تعادل روحی، احساس زیبایی در خود ایجاد می‌شود و شاید به همین جهت باشد كه این نقطة مركزی در هنرهای اسلامی نقش حساسی را در اختیار دارد و یك گزیده‌ای است كه هر قومی و هر فردی و هر مكتبی آن را می‌پذیرد.

از این رو هنر اسلامی این نوع نقش را به خود پذیرفته و با توجه به باورهای دینی و اعتقادی خود و همچنین نگرشی كه به جهان و هستی دارد آن را بارور به تكامل رسانده است! باطناً این نقش هم از همین جهان‌بینی كه مبتنی بر یگانگی و یكپارچگی جهان هستی است نشأت می‌گیرد.

معانی ترنج:

ترنج معنای متفاوتی در فرهنگنامه‌ها و لغت‌نامه دارد.فرهنگ نفیسی ترنج را به معنای چین و شكن سخت و درشت، خشك و درهم كشیده و درهم فشرده و چین‌دار معنی می‌كند!

در فرهنگ عمید آمده كه «ترنج» نوع از نقش و نگار است كه از تركیب گل و برگ و طرحهای اسلیمی ساخته می‌شود و بیشتر در نقشه قالی و قالیچه و پرده قلمكار و كاشی و تذهیب كاری در وسط نقشهای دیگر قرار می‌گیرد و گاهی در چهارگوشة آن طرحهای سه گوشه شكل «لچك» ساخته می‌شود كه آن را لچك می‌گویند.

در تزئین نسخ خطی، نقش «ترنج» در پشت صفحة اول نسخه رسمی شد و آن را مرصع و مذهب می‌كردند و در میان آن نام كتاب به نام كسی كه كتاب برای او نوشته می‌شد و یا فهرست كتاب را می‌نوشتند.

در لغتنامة «دهخدا» آمده كه میوه‌ای است معروف و مشهور، همانا كه به واسطة كثرت چین و شكن باشد كه در پوست آن است كه به این اسم مرسوم است.

در اجزا و كلیات شكل ترنج یك نظم و آراستگی و پیچیدگی و دقتی وصف‌ناپذیر مشاهده می‌شود و این به آن جهت است كه برای خلق زیبائیها با بهره‌گیری و توجه به نظم طبیعت و زبان تمثیلی و اشارات معنوی به هندسه‌ای دقیق و خالص روی می‌آورد و با به‌كارگیری اشكال منظم و هندسی به ابداع فضای ایده‌آل می‌پدازد.

او بدین طریق از علم ریاضیات و هندسه كه به زعم قدما تنها علمی است كه می‌تواند علم خداوند و نظم و هماهنگی حاكم بر جهان را به بشر بنمایاند به نحوی شایسته استفاده می‌كند و آن چنان نقشی را به وجود می‌آورد كه گویی قوانین ریاضی بر آن نقشها چیره شده است به طوری كه گاهی این قوانین به روشنی جلوه‌گر است. در هر حال نقوش هندسی و اسلیمی عناصر تزئین اصلی هنر اسلامی هستند.

قابل ذكر است كه نقوش هندسی، نقوشی هستند كه پیش از اسلام صرفاً به صورتهای «مربع» و «مستطیل» و «مثلث» و گاهی هشت ضلعی منظم و دایره در آثارشان منقوش و منقور می‌گردیده و تحول و درخشش آن در بعد از اسلام ظهور می‌كند، اما نقوش گردان (بعدها در دوران بعد از اسلام به اسلیمی معروف شده است) با تحولی عظیم در دوره‌های مختلف مواجه شده است كه به اعتقاد ما این نقوش همراه با رمز و رازی و سمبلیك خاصی (اصطلاح لاتین) بوده است.

تاریخچه و خاستگاه ترنج

اولین نمادی كه مقدمه خلق ترنج بود به نام «خورشید آریایی» «سواستیكا» در اعصار و ادوار قبل از اسلام به كار می‌رفت. در این نقش یك حركت و جنبشی درونی مشاهده می‌شود. فرم كلی این نقش از مربعی است كه حول محور و مركز خود، در جنبش است. بازوهای این نقش حول محور خود، تكثیر پیدا كرده نه تنها فرم دایره‌ای كه اساس ترنج است را به وجود می‌آورد بلكه زوایای هندسی بازوها مبدل به منحنی شده و اساس اسلیمی‌ها می‌گردد.

خورشید آریائی و گردونه خورشید:

نشانة آریائی معروف به «سواستیكا» یكی از كهنترین نقشمایه‌های باستانی است كه اثر آن در یك مسیر چندین هزار ساله در بیشتر تمدنهای كهن ما بر جای مانده از ایران و چین و هند و ژاپن، تا اروپای عصر مفرغ و آمریكای سرخپوستان نخستین.

این نشانة شگرف پراسرار كه از شگفتیهای تمدن بشری است وجود دارد. تقریباً شك نیست كه زادگاه این نگاره آسیای مركزی بوده است كه آریاها از همانجا به سوی هند و افغانستان و ایران روانه شدند و بومیان قارة آمریكا چند هزار سال پیش از آنان از همان حدود به سرزمین جدید رفته بودند.

كهنترین نمونة خورشید آریایی در آثار هزارة پنجم و چهارم پیش از میاد مسیح در شوش یافت شده و قدیمی‌ترین دستباف ایرانی كه این علامت در آن به كار رفته پارچه‌ای است از دوران اشكانیان كه از گورهای حمزه‌ای گرمی مغان آذربایجان بیرون آمده است. خورشید آریایی تا پیش از روزگار هخامنشیان بازوان خمیده و منحنی و هیات تقریباً مدور داشته و بعدها خطوط و اضلاع آن مستقیم و هندسی و زاویه‌ها قائمه شده است.

به اعتقاد گروهی از باستان‌شناسان، طرز قرار گرفته اضلاع و جهت خمیدگی و شكستگی بازوان این نگاره مسیر عقربة ساعت را نشان می‌دهد. (نصرت‌الله بختور تاش در كتاب مذكور چنین استدلال می‌كند كه هریك از چهارخانه‌های این نشانه‌ها یكی از عناصر چهارگانه «آب، آتش، باد، خاك» بوده كه در آئین ایرانیان باستان عناصر سازندة عالم هستی بوده است.

در آثار به دست آمده، از تمدن عیلامیها این نقوش دارای، خشها و پیچ و تابهایی كه در ظروف منقوش بوده به نام اسپیرال (منحنی حلزونی) مشهور است به فور در این قبائل و اقوام دیده می‌شود.

در دورة هخامنشی نخستین هنر بعد از تاریخ (اختراع خط) این منحنی‌ها به تكامل خود رسید و این نقوش در آثار سنگی و كتبه‌ها و ابنیه با ظرافت و زیبایی و درخشندگی خود بازشناخته شد. كه مهمترین و قدیمی‌ترین این «نگاه‌های مشترك» ، «خورشید آریایی» و گردونه خورشید و «نیلوفر آبی» (لوتوس) و نخل بادزنی (پالمت) است.

رسم ابتدایی ترنج در زمان حكومت سلجوقیان كه پایتخت آنها اصفهان و كرمان بوده و در سال 591-429 هـ . ق شروع شد. و در زمان تیموریان كه سمرقند و هرات پایتخت بود رسم ترنج و نیم‌ترنج به طرح فرشها اضافه گردید و نقش ترنج كه با باورهای اعتقادی پیوند محكمی برقرار كرده بود، توانست خود را در دورة صفویه به اوج كمال خود برساند.

فلسفه معنوی ترنج

ترنج، تصویر جامع و مانعی از حركت و سیر انسان به سوی خداوند است ترنج و شمسه كلیتی از نظام شكل یافته و هماهنگ در اسلیمی و اشكال هندسی هستند این دو نما بیانگر دو كانون از روح انسانند. یكی با نظم شگرف جذبه و عشق و عرفان و دیگری نظمی آمیخته با درك و عقل و منطق، هنگامی كه این دو نما با هم تلفیق شوند، نقش واحدی را به وجود می‌آورد كه عكسی از تمام زیباییها ، جذابیتها و علوم و فنون و حكمت و تصویری ناب از انسان كامل است.

این اشكال بیانگر اشارات و تلویحاتی است كه بازتاب از روح مسلمان در آن متبلور گشته است. محققاً ریشه‌ها و الهامهای نقاش مسلمان كه نقوش تزئینی مخصوصاً ترنج را طرح می‌كند، از این عناصر انتزاعی و رمزی بهره می‌جوید.

لازمة رشد و تلطیف حس زیباشناسی در صدر اسلام موقعیت فرهنگی خاصی بوده است و آن بهره‌گیری از میراث فرهنگی سرزمینهای جدیدی بوده، كه در قلمرو اسلام قرار می‌گرفته‌اند و به عنوان جزئی از كشور اسلامی محسوب می‌گشته است در هر حال، این آمیزش به نحوی احسن انجام پذیرفت. كه یكی از ثمرات ارزشمند آن ایجاد هنر اسلامی بوده است.

در این میان ترنج دگرگونی شایسته‌ای یافت و در آفرینش دوباره آن كه تلفیقی است از سنت گذشته و روح فرهنگ اسلامی با صراحت و روشنی خاصی نمودار گشته كه در هیچ یك از هنرهای اسلامی دیده نمی‌شود، نمونه‌ای است گویا از تلفیق بین استقلال و هویت اسلامی با تمدن گذشته، به طوری كه هیچ رگه‌ای از تقلید در آن مشاهده نمی‌شود. و آرام و ملایم به پیش می‌رود، تا در مرحله‌ای به وحدتی عملی و نظری دست می‌یازد.

نقش ترنج همواره از یك نظم و آراستگی و پیچیدگی و كمال چه در كل و چه در اجزائش برخوردار بوده است و با مطالعه در نقش هنر می‌توان به این نكته رسید كه برخلاف هنر امروزی كه براساس روشها و تناسبات علمی ما ایجاد می‌شود. به پدیدة ترنج از دیدگاه فلسفی و عرفانی نظر باید داشت. چنان كه تأثیر و تأثری كه از نقش ترنج در روح انسان می‌گذارد، احساس بهت و حیرتی است كه از عوامل درونی حاكم بر نقش پدید می‌آید.

نقوش ترنج بیان و نمایش خاصی از غیب و شهادت است و می‌توان خدا محوری، تك قطبی و یك كانونی و همچنین طرح ارزشها و مفاهیم توحیدی را در این نقش جستجو كرد.

نمونة عینی و مصداق بارز حركت درونی نقش ترنج را با كمی تأمل و تعمق می‌توان، در احكام اسلام عموماً «نماز و حج» دانست.

در حركت ظاهری انسان در نماز می‌بینیم كه انسان در قنوت سپس ركوع و سجود یك حركت درونی اما ثابت را طی می‌كند و در باطن كشش روح است به سوی كانون معنوی جهان و حج حركت برای معرفت خدا است. و نهایتاً در نماز به طواف قلب می‌روند و در حج به طواف كعبه و این نقش در نهایت زیبایی تداعی‌گر این مقدسات است.

حركت ترنج به تعبیری حركت معنایی جملة (اِنّا الله و اِنّا الیه راجعون) است كه الگویی ذهنی و حسی است و حركتی است كه به داخل محیط چرخش كرده و حركتی درونگرا است.


یک شنبه 17 اردیبهشت 1396 - 9:20:30

عکسهای بیشتر :