تحلیل و بررسی هشت نامه سالارشهیدان :

تحلیل و بررسی نامه های امام حسین(ع): پاسخ قاطع حضرت به معاویه

چهار شنبه 26 مرداد 1401 - 14:28:32
تحلیل و بررسی نامه های امام حسین(ع): پاسخ قاطع حضرت به معاویه

«به خدا قسم من نگرانم و از خدا می ترسم «فی تَرکِ ذلِکَ» که مواخذ باشم به خاطر اینکه مقابله عملی با تو نمی کنم و عملاً در برابر تو نمی ایستم ولی به رغم این، من قصد مخالفت و جنگ با تو را ندارم.

تهران- الکوثر با همراهی حجت الاسلام و المسلمین استاد سیدضیاء مرتضوی به بررسی مضمون و محتوای ۸ نامه و بیان نورانی امام حسین(ع) می پردازیم. استاد مرتضوی در بررسی اولین نامه (بخش دوم) از نامه های امام حسین(ع) بیان کردند.

 با توجه به مقدماتی که در قسمت اول (در این لینک بخوانید) بیان کردم؛ پس از اینکه معاویه درخواست مروان بن حکم مبنی بر تبعید امام حسین(ع) به شام را نپذیرفت و پس از اینکه معاویه نامه ای را از جانب مروان دریافت کرد که هشدار می داد به اینکه اگر حسین(ع) اکنون هم مخالفتی ندارد، اما در آینده ممکن است که خطراتی را متوجه حکومت بنی امیه کند، معاویه نامه ای به امام حسین(ع) نوشت. متن این نامه در منابع مختلف آمده و کمی با هم تفاوت دارد، اما مضمون اصلی در همه منابع یکسان است.

متن این نامه در کتاب رجالِ کَشّی آمده، أنساب الأشراف البَلَاذُری نقل کرده و تاریخ بن کثیر به طور مختصر آورده است که براساس منابع معتبر مضمون نامه معاویه به امام حسین(ع) این بود که به حضرت خطاب کرد: «درباره تو به من گزارشاتی رسیده که اگر این گزارش ها درست باشد، من گمان دارم که تو این حرف و حدیث ها را ادامه نخواهی داد.» سپس معاویه اضافه کرده بود «اگر این گزارشاتی که به من رسیده، نادرست است؛ تو از همه مردم به اینکه دست به کاری بزنی، دورتر هستی و از حضرت خواست که مبادا دست به کاری بزند و با معاویه مخالفتی کند.» معاویه همچنین به پیمان صلح و میثاقی که با امام حسن(ع) بسته شده بود، اشاره و تأکید کرد که «باید به آن پایبندی نشان داده شود و از امام حسین(ع) خواست که پایبند به پیمان صلح امام حسن(ع) باشد.»

از این قسمت به بعد، معاویه در نامه تهدیدی را هم متوجه امام حسین(ع) کرد با این مضمون که هر وقت از دَر مخالفت با من بر بیایی، من هم در برابرت می ایستم و اگر با من به کید، دشمنی و مخالفت برخیزی، من هم مقابله به مثل می کنم.» و سپس معاویه یک جمله ای را بیان کرد که در همه این چند نقل آمده و آن این بود: «فَاتَّقِ اللّهَ یا حُسَینُ فی شَقِّ عَصَا الاُمَّهِ؛ بپرهیز از اینکه بخواهی شق عصای امت اسلامی کنی، وأن تَرُدَّهُم فی فِتنَهٍ! بپرهیز از اختلاف افکنی در میان امت و اینکه بخواهی فتنه ای برپا کنی.»

و بعد هم اضافه کرد: «تو مردم را می شناسی، امتحانشان کردی» و به تعبیر دیگری گفت: «به من خبر رسیده که کسانی و گروهی از اهل کوفه تو را دعوت به اختلاف افکنی و جدایی دعوت کردند، اما تو اهل عراق را می شناسی، آنها را تجربه کردی، آنها کسانی بودند که نسبت به پدرت و برادرت آن رفتار را داشتند و تباهی کردند، بنابراین رعایت دین خود را و امت محمد را بکن.» «ولا یَستَخِفَّنَّکَ السُّفَهاءُ وَالَّذینَ لا یَعلَمونَ؛ مبادا افراد نادان و نا آگاه تو را به حرکتی وا بدارند که نشانه بی خردی و بی فکری باشد و تو کار حساب نشده ای کنی.»

این موارد که اشاره شد، توصیه ها و تأکیداتی است که معاویه جسارت کرد و در نامه به امام حسین(ع) نوشت.

پاسخ قاطع امام حسین(ع)

وقتی این نامه به دست امام حسین(ع) رسید، حضرت یک پاسخ قاطع و مبسوطی را برای معاویه نوشتند. پاسخ حضرت چنان شدید، قاطع، گویا و رسوا کننده بود که طبق نقل برخی از منابع تاریخی، معاویه این نامه را برای دیگران می خواند و از بابت اینکه حسین(ع) با من اینگونه برخورد کرده، گله می کرد. معاویه در ابتدا قصد داشت دوباره پاسخ امام حسین(ع) را بدهد، اما منصرف شد.

نامه امام حسین(ع) طبق یک دسته بندی، دارای 5 بخش است و امام حسین(ع) در بخش پایانی این نامه است که به موضوع جانشینی یزید به عنوان یکی از اقدامات فاسد معاویه اشاره می کند. این نامه برخلاف نامه های بعدی، با تفصیل بیشتری است، اما مرور آن به ما نشان می دهد که رفتار معاویه با مردم و کسانی که حتی احتمال می داد در برابرش مخالفتی کرده باشند، چگونه بود و نگاه امام حسین(ع) به حکومت معاویه و عملکرد وی چه بوده است.

در بخش نخست نامه، امام به نامه معاویه اشاره می کنند با این آغاز که «تو در این نامه گفتی که گزارشاتی درباره من به تو رسیده که خواهان آن هستی که من چنین اموری را مرتکب نشده باشم و شایسته چنین کارهایی نیستم.» حضرت به این قسمت پاسخ کوتاهی دادند و نوشتند: «تنها خدای تبارک و تعالی راه کارهای نیک را هموار می کند و انسان را بدان هدایت می کند و مسیر را برای او هموار می کند.»

سپس حضرت نوشتند: «اما اینکه نوشته ای درباره من خبرهایی به تو رسیده، این نادرست است. این حرف ها و گزارشات را کسانی به تو دادند که سخن چین هستند و از سر عداوت و (به تعبیری) خود شیرینی این مسایل را درباره من برای تو نوشته اند. ما اُریدُ حَربَکَ، ولَا الخِلافَ عَلَیکَ؛ من قصد جنگ، مخالفت عملی و مقابله با تو را ندارم.»

امام حسین(ع) معاویه و اطرافیان او را کاملاً مستحق مقابله عملی و جنگ می دانست، اما حضرت به پیمان صلح برادرش امام حسن(ع) با معاویه ، وفادار بود.

حضرت سپس سوگند خوردند: «به خدا قسم من نگرانم و از خدا می ترسم «فی تَرکِ ذلِکَ» که مواخذ باشم به خاطر اینکه مقابله عملی با تو نمی کنم و عملاً در برابر تو نمی ایستم ولی به رغم این، من قصد مخالفت و جنگ با تو را ندارم. در حالی که «وما أظُنُّ اللّهَ راضِیا بِتَرکِ ذلِکَ» گمان نمی برم که خداوند راضی و خشنود باشد.» یعنی به رغم اینکه من نگرانم که این سکوت و عدم اقدام عملی من چه بسا مورد پسند خداوند نباشد، اما قصد جنگ و مخالفت عملی با تو را ندارم.

باز حضرت تأکید کردند: «ولا عاذِرا بِدونِ الإِعذارِ فیهِ إلَیکَ؛ گمان ندارم که در نزد خداوند به دلیل اینکه مقابله با تو، حِزبِ الظَّلَمَهِ وأولِیاءِ الشَّیاطینِ؛ گروه ستمکاران و کسانی که دوست و یاور شیاطین را عملی نمی کنم، معذور باشم.»

به عبارت دیگر امام حسین(ع) معاویه و اطرافیان معاویه را کاملاً مستحق مقابله عملی و جنگ می دانست، اما حضرت به پیمان صلح برادرش امام حسن(ع) که با معاویه بسته شده بود، وفادار بود، همان پیمانی که معاویه در عمل پایبند به آن نبود و متعدد خلاف آن را عمل کرد.

امام حسین(ع) در بخش دوم این نامه بخشی از مظالم و جنایت های معاویه را برشمردند و خواستند در بیان اینها استدلالی کنند و شاهدی بگیرند بر اینکه معاویه کسی است که شخصی مانند حسین بن علی(ع) در برابر او ایستاد و حتی با او مبارزه کرد و حرکتی را به خاطر رفتارها و جنایاتی که معاویه داشت، آغاز نمود.

کوچک ترین جنایت معاویه این بود که برخلاف پیمانی که با امام حسن(ع) امضا کرده بود و در بندهای صلح نامه آمده بود که معاویه متعرض شیعیان علی(ع) نشود، اما به روشنی و به صراحت و با قساوت و جنایت تمام، این عهد را زیر پا گذاشت و جنایت های متعددی را مرتکب شد که امام حسین(ع) در این نامه برخی از آنها را بر شمردند.

حضرت افزودند: «ألَستَ قاتِلَ حُجرِ بنِ عَدِیٍّ، آیا تو قاتل حُجربن عدی کندی نیستی؟ وأصحابِهِ المُصَلّینَ العابِدینَ، الَّذینَ یُنکِرونَ الظُّلمَ ویَستَعظِمونَ البِدَعَ؛ حجربن عدی و یاران نماز گزار و عبادت پیشه اش که کارشان فقط این بود که نفی ظلم کردند و بدعت گذاری را نکوهش می کردند، کسانی که ولا یَخافونَ فِی اللّهِ لَومَهَ لائِمٍ؛ از ملامت ملامت گران در راه خدا ترسی نداشتند. قتلت ظُلما وعُدوانا، در حالی اینها را از سر ظلم، تعدی و تجاوز کُشتی که به آنها امان داده بودی، آن هم با سوگندهای شدید و پیمان های موکد که کاری به آنها نخواهید داشت. گفته بودید که؛ لا تَأخُذُهُم بِحَدَثٍ کانَ بَینَکَ وبَینَهُم ولا بِإِحنَهٍ؛ اگر قضیه ای بین تو و آنها پیش آمد، آنها را مواخذه و کیفر نخواهید کرد و همچنین به آنها اطمینان خاطر داده بودی که اگر از دست آنها هم خشمگین هستی، آن را منشأ اثر قرار نمی دهی. پس از این همه پیمان و اطمینان خاطر که ایجاد کردی، وقتی دستگیر شدند، آنها را نکشتی؟!»

(حجربن عدی در میان جمع 14 نفری بود که زیادبن ابیه در عراق و کوفه آنها را دستگیر کرد و به شام فرستاد و شهادت علیه آنان جور کرد و از معاویه خواست که با آنان برخورد شدید کند.)

حضرت همچنین فرمودند: «أوَلَستَ قاتِلَ عَمرِو بنِ الحَمِقِ صاحِبِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله» آیا تو قاتل جناب عَمرِو بنِ الحَمِقِ که از صحابه پیامبر(ص) بود، نیستی؟ بنده صالحی که به تعبیر امام حسین «أبلَتهُ العِبادَهُ»؛ کاری جز عبادت خداوند نداشت و عبادت پروردگار او را نحیف کرده بود، «فَنَحَلَ جِسمُهُ وصُفِّرَت لَونُهُ ، بَعدَما آمَنتَهُ وأعطَیتَهُ مِن عُهودِ اللّهِ» جسمش از عبادت به تحلیل رفته بود و رنگش زرد شده بود، اما تو آن بنده صالح خداوند را کشتی! آن هم بعد از اینکه او را امان دادی، ومَواثیقِهِ؛ به عنوان پیمان و عهد الهی به او اطمینان خاطر دادی که کاری به کار او نداری، به گونه ای که ما لَو أعطَیتَهُ طائِرا لَنَزَلَ إلَیکَ مِن رَأسِ الجَبَلِ؛ وعده ها و امان نامه هایی که اگر به پرنده ای بر قله کوهی می دادی آن پرنده اطمینان خاطر پیدا می کرد و پایین می آمد. اما ثُمَّ قَتَلتَهُ جُرَأَهً عَلی رَبِّکَ؛ او را به خاطر بی باکی و جرأت علیه پروردگار و به خاطر سبک شمردن و نادیده گرفتن عهد و پیمان، پیمانی که بسته بودی را زیر پا گذاشتی و او را کشتی!»

در کنار اینها «أوَ لَستَ المُدَّعِیَ زِیادَ بنَ سُمَیَّهَ المَولودَ عَلی فِراشِ عُبَیدِ ثَقیفٍ؛ آیا تو همان کسی نیستی که زیاد بن سمیه را که فرزند بستر عبید بود و برخلاف فرمایش پیامبر(ص) ادعا کردی که برادرت است و به عنوان زیاد بن ابی سفیان خواندی و در حقیقت فَتَرَکتَ سُنَّهَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله تَعَمُّدا؛ عمداً سنت پیامبر را رها کرده و زیر پا گذاشتی. وتَبِعتَ هَواکَ بِغَیرِ هُدیً مِنَ اللّهِ؛ برخلاف حکم الهی براساس هوا و هوس خودت رفتار کردی و زیادبن سمیه را اینگونه به پدری ابوسفیان ملحق ساختی، ثُمَّ سَلَّطتَهُ عَلَی العِراقَینِ؛ او را مسلط بر عراق و بصره و کوفه کردی، دست این جانی را باز گذاشتی تا یَقطَعُ أیدِی المُسلِمینَ وأرجُلَهُم دست و پای مسلمانان را قطع کند. ویَسمُلُ أعیُنَهُم به چشم آنها میل بکشد و آنها را کور کند، ویُصَلِّبُهُم عَلی جُذوعِ النَّخلِ آنها را بر چوبه های دار به صلیب بکشد؛ و در حقیقت یک جانی قاتل را اینگونه بر جان و مال مردم در سرزمین عراق مسلط کردی.کَأَنَّکَ لَستَ مِن هذِهِ الاُمَّهِ ولَیسوا مِنکَ؛ گویا اصلاً تو جزء این امت نیستی و این امت جزو تو نیستند.»

یکی از اقدامات زیادبن سمیه همین جنایتی بود که معاویه درباره حجربن عدی و یاران با وفایش در مرج عَذرا مرتکب شد، آن کسی که این زمینه را ایجاد کرد، البته به خواست معاویه، زیادبن سمیه بود لذا بعد از اینکه حضرت در این نامه اشاره می کند به اینکه برخلاف گفته پیامبر(ص) زیاد را پسر پدر خودت حساب کردی، این انسان جانی را بر جان مردم مسلط کردی؛ حضرت اشاره کردند به قضیه یاران حجربن عدی و فرمودند: «أوَ لَستَ صاحِبَ الحَضرَمِیّینَ الَّذینَ کَتَبَ فیهِمُ ابنُ سُمَیَّهَ أنَّهُم کانوا عَلی دینِ عَلِیٍّ علیه السلام؟ آیا تو همان کسی نیستی که آن رفتار را با یاران حجر و خود حجر کرد، همان کسانی که پسر سمیه برای تو به عنوان جرم بزرگ آنان نوشت که «کانوا عَلی دینِ عَلِیٍّ علیه السلام» اینان راه و روش علی(ع) را قبول دارند، علاقه مند و همفکر با علی(ع) هستند و به علی(ع) و دین علی(ع) باور دارند، «فَکَتَبتَ إلَیهِ أنِ اقتُل کُلَّ مَن کانَ عَلی دینِ عَلِیٍّ» و تو به زیادبن سمیه نوشتی که هر کسی که بر دین علی(ع) باشد او را بکش، فَقَتَّلَهُم ومَثَّلَ بِهِم بِأَمرِکَ  او هم طبق دستور تو عمل کرد.»

زیادبن سمیه جمعی از کسانی (14 نفر) که در کوفه بودند را دستگیر کرد و به شام فرستاد، اما جنایت های زیادبن سمیه محدود به این نبود، در همان عراق جمعی از کسانی که جزو طرفداران علی(ع) بودند، فقط و فقط به جرم اینکه علاقه مند به علی(ع) بودند و از آنها می خواست که تبری بجویند و نفرین و لعن کنند، اما آنها ابا می کردند، پس فَقَتَّلَهُم ومَثَّلَ بِهِم بِأَمرِکَ آنها را نه تنها کشت بلکه مثله کرد و همه اینها به دستور تو(معاویه) انجام شد.

حضرت بیان کردند: «دین علی(ع) مگر چه دینی بود! ودینُ عَلِیٍّ دینُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله الَّذی کانَ یَضرِبُ عَلَیهِ أباکَ؛ به خدا قسم دین علی(ع) همان دینی است که علی(ع) در میدان های جنگ با مشرکان مکه برپایه آن دین و برای آن دین، با پدر تو می جنگید. شما در برابر این دین و اسلام بودید و علی(ع) کسی بود که برای آن دین و بقای آن دین و گسترش آن دین و برای ترویج آن دین در رکاب پیامبر(ص) می جنگید و حال شما زیاد بن سمیه را مسلط کردید و دستورالعمل صادر کردید که هر کسی بر دین علی(ع) بود را بکش!»

این سخن امام حسین(ع) مشابه جمله ای است که حضرت علی(ع) در یکی از نامه های خویش در نهج البلاغه بیان کردند. زمانی که معاویه در یک نامه ای حضرت علی(ع) را تهدید کرده بود و حضرت علی(ع) پاسخ آن تهدید را دادند از جمله فرمودند: «همچنان آن شمشیری که یکجا در میدان با آن در برابر پدر، دایی و برادرت ضربه زدم و ایستادم، به دست من هست و دینم را تغییر ندادم و پیامبر جدیدی نگرفتم.»

امام حسین(ع) نیز در این زمان و در پاسخ به معاویه اشاره می کنند که «دین علی(ع) همان است که در میدان جنگ برای تثبیت، بقا و گسترش آن علی(ع) علیه پدر تو و خودِ تو جنگید. و بِهِ جَلَستَ مَجلِسَکَ الَّذی جَلَستَ؛ دین علی(ع)، اسلام پیامبر(ص) است، همان اسلامی که به سبب آن، تو در این جایگاه نشستی و خود را خلیفه رسول الله و حاکم اسلامی می شناسی و خود را رهبر جامعه اسلامی و امت مسلمانان می شناسی. دین علی(ع) دینی است که به واسطه آن به این جایگاه رسیدی وگرنه در دوره جاهلی تو و پدرت چه داشتید؟! اگر پیامبر(ص) نیامده بود و علی(ع) نجنگیده بود و اسلام گسترش پیدا نکرده بود، اگر مکه فتح نشده بود و پیامبر(ص) بر شما منت نگذاشته بود و آزاده شده به دست پیامبر(ص) نبودید، ولَولا ذلِکَ لَکانَ شَرَفُکَ وشَرَفُ أبیکَ الرِّحلَتَینِ؛ بالاترین افتخار تو و پدرت این بود که دو سفر سالانه داشتید، همان که قرآن هم اشاره می کند؛ رحله الشتاء والصیف»

در نقل دیگری که در أنساب الأشراف آمده، حضرت در این جمله یک تعبیر اضافی هم دارند و آن اینکه «ولَولا ذلِکَ لَکانَ شَرَفُکَ وشَرَفُ أبیکَ الرِّحلَتَینِ فِلخُمور؛ شما سالانه دو سفر تجارتی می رفتید برای خرید و فروش خمر و شراب صادر می کردید که اجناسی را وارد مکه کنید. منتهای افتخار، شرف و شرافت شما همین بود. به واسطه دین علی(ع) یعنی دین پیامبر(ص) و اسلام به این جایگاه دست پیدا کردید حال کسی را بر مردم مسلط کردی و دستورالعمل هم صادر می کنی که هر کسی در عراق بر دین علی(ع) بود، او را بکش!

ادامه دارد…


چهار شنبه 26 مرداد 1401 - 12:13:36