به گزارش پایگاه شبکه الکوثر ، علی بن محمد بن علی بن موسی (۲۱۲-۲۵۴ق) مشهور به امام هادی(ع) و امام علی النقی(ع) فرزند امام جواد(ع) و دهمین امام شیعیان است. او از سال ۲۲۰ تا ۲۵۴ قمری به مدت ۳۴ سال امامت شیعیان را به عهده داشت.بیشتر سالهای امامت آن حضرت در سامرا، تحت نظارت مستقیم حاکمان عباسی سپری شد. دوره امامت او همزمان با حکومت چند تن از خلفای عباسی از جمله متوکل بود.
از امام هادی(ع) احادیثی در امور اعتقادی، تفسیر، فقه و اخلاق روایت شده است. بخش قابل توجهی از روایات آن حضرت درباره مباحث کلامی از جمله تشبیه و تنزیه و جبر و اختیار است. زیارت جامعه کبیره که ابعاد گوناگون امامت در آن مطرح شده و نیز زیارت غدیریه از آن حضرت روایت شده است.
امام هادی علیه السلام در پانزدهم ذی الحجه سال 212 ه . ق. در روستای «صریّا» نزدیك مدینه متولّد شد. و در سوم رجب سال 254 ه . ق. در سن 41 سالگی در شهر «سامرّا» بر اثر زهری كه با دسیسه ی «معتز» (سیزدهمین خلیفه ی عباسی) توسط «معتمد عباسی» برادرزاده ی «معتز» به آن حضرت خورانده شد، به شهادت رسید. مرقد شریف آن حضرت در خانه اش در شهر «سامرّا» واقع در عراق است. نام آن حضرت علی، نام مادرش سمانه، كنیه اش اباالحسن و مشهورترین القابش هادی و نقی است. وی را با لقب های نجیب، مرتضی، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیّب، متوكّل و عسكری نیز می خواندند. ابوالحسن ثالث و فقیه عسكری نیز از لقب های مشهور وی بود.
در این نوشتار سعی بر آن است که با طرح فرازهایی از سیره ی عملی امام هادی علیه السلام با نحوه ی رفتار آن حضرت در مسائل مختلف آشنا شویم و با تبیین بعضی از فعالیّت های آن حضرت در دوران خفقان و استبداد عباسی که راه را برای فعالیّت آشکار امام علیه السلام مخصوصا در مسائل اجتماعی بسته بودند، زیباترین نمونه ی پایداری و دفاع از دین را معرفی نماییم.
مبارزه با ستمگران
امام علی النّقی علیه السلام در طول امامت سی و سه ساله اش با شش خلیفه ی عباسی هم عصر بود.
1 ـ معتصم هشتمین خلیفه ی عباسی (220 ـ 227 ه . ق.) حدود هفت سال.
2 ـ واثق پسر معتصم (227 ـ 232 ه . ق.) حدود پنج سال.
3 ـ متوکّل برادر واثق (232 ـ 247 ه . ق.) حدود پانزده سال.
4 ـ منتصر پسر متوکل، (شش ماه).
5 ـ مستعین پسر عموی منتصر (247 ـ 252 ه . ق.) حدود پنج سال.
6 ـ معتز پسر دیگر متوکّل (252 ـ 254 ه . ق.) حدود دو سال.(6)
سرانجام آن حضرت با نیرنگ معتز و به واسطه ی معتمد مسموم شد و به شهادت رسید.
موضع گیری امام هادی علیه السلام در برابر همه ی آن ها بسیار قاطع بود و هرگز هیچ كدام از آن ها را تأیید نكرد و تسلیم هیچ یك از آنان نگردید. در فرصت های مناسب با كنایه و اشاره و گاهی با صراحت آن ها را طاغوت و ظالم خواند و شیعیان را از هر گونه كمك به آن ها نهی فرمود.
دو نمونه
1ـ متوكّل عبّاسی، پی درپی كاخ می ساخت، تا جائی كه تعداد آن ها به بیست كاخ رسید، و هر كدام از آن ها نام مخصوصی داشت. یكی از مهمترین كاخ های متوكّل به نام «عمارة الجعفری» بود كه دو میلیون دینار خرج آن شد. امام هادی علیه السلام ، در حالی كه این كاخ را می ساختند، از كنار آن عبور كرد، به یكی از همراهان فرمود: «هذَا الطّاغِیَةُ یُقْتَلُ بِهذَا البِناءِ، قَبْلَ اَنْ یَتِمَّ، عَلی یَدِ فِرْعَوْنٍ مِنْ فَراعِنَةِ الاَْتْراك؛(1) این طاغوت (اشاره به متوكّل) قبل از تكمیل این ساختمان به دست فرعونی از فراعنه ی ترك ها كشته می شود.»
امام هادی علیه السلام در این گفتار كوتاه، از طرفی هم متوكّل را طاغوت خواند و هم كشنده اش را كه یكی از افسران ترك به تحریك پسر متوكّل بود، فرعون معرّفی نمود. و از طرف دیگر به صورت معجزه آسا از آینده خبر داد و فرمود قبل از اتمام این كاخ متوكّل خواهد مرد.
2 ـ ابوهاشم؛ یكی از اصحاب امام هادی علیه السلام می گوید: «زمانی كه امام هادی علیه السلام بیمار بود، به نزدش رفتم. فرمود: ای ابوهاشم! فردی از دوستان ما را به «حائر حسینی» بفرست تا برای (شفای) من دعا كند. بیرون آمدم تا فردی را پیدا كنم، به «علی بن بلال» برخوردم. موضوع را با او در میان گذاشتم و از او خواستم به «كربلا» رود و برای امام علیه السلام دعا كند.
«علی» شگفت زده شد و گفت: به جان و دل حاضرم ولی به اعتقاد من امام هادی علیه السلام برتر از «حائر حسینی» است زیرا او در شمار صاحب حرم است و دعای آن حضرت برای خود بهتر از دعای من برای اوست. بازگشتم و آنچه «علی بن بلال» گفته بود، به اطّلاع امام علیه السلام رساندم.
فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله برتر از «كعبه» و «حجر الاسود» بود. با این حال به گرد «خانه» طواف می كرد و «حجر الاسود» را استلام می نمود. برای خدا در روی زمین بقعه هایی است كه لازم است خداوند در آن بقعه ها خوانده شود. و دعای افراد در این گونه جاها مستجاب است و «حائر حسینی» از جمله ی این بقعه هاست. »(2)
در روایت دیگر آمده است كه:... امام فرمود: «با مال من گروهی را به «حائر حسینی» بفرستید (تا برای شفای من دعا كنند)... . »(3)
آیا این اقدام امام هادی علیه السلام صرفا یك مسأله ی شخصی و فردی بود؟ شاید استنباط یاران امام علیه السلام مثل «ابو هاشم» و «علی بن بلال» در همین حدّ بوده است و همین امر موجب تحیّر و شگفتی و در نهایت پرسش آنان از حكمت و فلسفه ی این اقدام شده است. در صورتی كه امام علیه السلام با این عمل به دیگران آموخت كه «حائر حسینی» دری از درهای رحمت الهی و كعبه ی عشق و اخلاص و ایثار و اسطوره ی پایداری و مقاومت برای شكستن بت های زر و زور و تزویر بوده، احیای آن به اهتزاز در آوردن پرچم حق و عدالت و آزادی برفراز قلّه ی انسانیّت است.
به نظر می آید این حركت امام علیه السلام پیش از آن كه یك حركت فردی باشد، یك حركت اعتقادی، سیاسی و مبارزاتی بود.
در شرایطی كه حكمرانان عبّاسی به ویژه متوكّل از «حائر حسینی» به عنوان پایگاهی خطرناك برای ادامه ی حكومت ستمگرانه شان یای می كردند، متوكّل آن جنایت بی سابقه را نسبت به «حائر حسینی» مرتكب شد و اطراف آن را خراب كرد و شخم زد و در پی نابودی آن قدم بر می داشت، امام هادی علیه السلام به این حركت لازم دست زد، و در پوششی حكیمانه، در برابر تلاش های مذبوحانه ی دشمن موضع گرفت و افكار را به سوی خاطره انگیزترین، ستم سوزترین و الهام بخش ترین پایگاه امامت؛ یعنی، كربلا جلب نمود.
جهاد فرهنگی
یكی از كارهای مهمّ امام هادی علیه السلام همچون امامان معصوم دیگر علیهم السلام حفظ خط فكری و فرهنگی تشیّع و جلوگیری از القاءات مخالفان بود. و این كار نیاز به تشكیل حوزه ی علمیّه و تدریس فقه و عقائد و اصول و تربیت شاگردان برجسته و فعّال داشت.
در عصر امام باقر وامام صادق علیهماالسلام به طور عمیق و گسترده به تقویت حوزه های تحصیل و دانش پرداخته شد. سپس امامان دیگر حتّی در شرائط بسیار سخت به نحوی آن را دنبال كردند.
امام هادی علیه السلام نیز در این راستا، قدم های بزرگی برداشت و شاگردان برجسته ای چون، عبدالعظیم حسنی، خیران الخادم، ابن سكّیت اهوازی، ابوهاشم جعفری، حسین بن محمد مدائنی، جعفر بن سهیل، اسماعیل بن مهران و... تربیت كرد. شاگردان برجسته ی پدر و جدّش را دور خود جمع كرد و حوزه ی علمیه ی فعّال و پر تلاشی در مدینه به وجود آورد. (4) بعضی تعداد شاگردان امام هادی علیه السلام را 178 نفر و شیخ طوسی رحمه الله 185 نفر ذكر كرده است. (5)
امام علی النّقی علیه السلام در تحكیم و استواری فقه و عقاید و فرهنگ تشیّع، همّتی عالی و تلاشی وسیع نمود. به سؤالات امثال یحیی بن اكثم (عالم و فاضل بزرگ اهل تسنّن) پاسخ داد و در این راستا كتاب ها و رساله هایی نوشت:
1ـ رساله ای در ردّ جبر وتفویض.
2 ـ رساله ای در اثبات عدل والمنزلة بین المنزلتین.
3 ـ رساله ای در جواب به پرسش های یحیی بن اكثم.
4 ـ رساله ای در احكام دین
5 ـ تفسیر صحّة الخلقة (تبیین تندرستی)
6 ـ تبیین مسائل فقهی و پاسخ به سؤالاتی در این زمینه كه به طور پراكنده در كتب فقه و حدیث شیعه ثبت گردیده است. و مجموعه ای از نامه ها كه در كتاب «مكاتبات الرّجال عن العسكریین علیهماالسلام جمع آوری گردیده است. (6)
تجلیل از علما
امام علی النّقی علیه السلام نسبت به علما و پژوهشگران راستین احترام خاصّی قائل بود و دوستانش را به احترام از آن ها ترغیب می نمود. آن ها را به عنوان برترین انسان ها بر می شمرد و می فرمود: «لَوْلا مَنْ یَبْقی بَعْدَ غَیْبَةِ قائمكُمْ مِنَ الْعُلَماءِ الدّاعینَ اِلَیْهِ، والدّالّینَ عَلَیْهِ، وَالذّابّینَ عَنْ دینِهِ بِحُجَجِ اللّهِ والْمُنْقِذینَ لِضُعَفاءِ عِبادِ اللّهِ مِنْ شُبّاكِ اِبْلیس وَ مَرَدتِهِ، وَ مِنْ فِخاخِ النّواصِبِ، لَما بَقِیَ احَدا اِلاّ ارْتَدَّ عَنْ دینِ اللّهِ وَلكِنَّهُمُ الّذینَ یمْسِكُونَ اَزِمّه قُلُوبِ ضُعَفاءِ الشّیعة، كما یُمْسِكَ صاحِبُ السَّفینَةِ سُكّانَها اُولئِك هُمُ الأْفْضَلُونَ عِنْداللّهِ؛ (7)
اگر بعد از غیبت قائم شما، دانشمندانی در صحنه نباشند كه مردم را به سوی قائم ـ عجّل اللّه تعالی فرجه ـ فرا خوانند، و بر او دلالت و راهنمایی كنند و با حجت های الهی از حریم دین او دفاع نمایند و بندگان ضعیف خدا را از القائات شیطان و هواداران او و ترفندها [و دام های [ناصبی ها نجات دهند، احدی باقی نخواهد ماند مگر این كه از دین خدا مرتد شود. ولی همین دانشمندان زمام قلوب ضعفاء شیعه را [كه از نظر عقیده و اندیشه ضعیف هستند [به دست گرفته [و آن ها را از غرق شدن در غرقاب گمراهی نجات می بخشند [چنان كه كشتیبان، سكان كشتی را به دست می گیرد. این دانشمندان در پیشگاه خدا برترین انسان ها هستند. »
همنشینی با اهل باطل ممنوع!
یكی از شاگردان و اصحاب برجسته ی امام هادی علیه السلام ابو هاشم جعفری است. روزی امام علیه السلام او را دید و به او فرمود: «چرا تو را همنشین عبدالرّحمان ابن یعقوب می بینم؟ ابوهاشم گفت: عبدالرّحمان، دایی من است.
امام علیه السلام: عبدالرّحمان درباره ی خدا، سخن نادرست می گوید، و ذات پاك خدا را به صورت جسم، و دارای نشانه های جسم، توصیف می كند، یا با او همنشین شو و ما را واگذار و یا با ما باش و او را واگذار. ابو هاشم گفت: او هرچه می خواهد بگوید، وقتی كه من عقیده به گفتارش نداشته باشم، نسبت به من چه زیانی دارد؟ امام علیه السلام: آیا نمی ترسی كه عذابی بر او فرود آید، تو را نیز فرا گیرد؟. آیا داستان آن شخصی را كه خود از یاران موسی علیه السلام بود و پدرش از اصحاب فرعون بود، نشنیده ای؟ آن جا كه وقتی لشگر فرعون (در تعقیب سپاه موسی علیه السلام به كنار دریا آمد، آن پسر، از لشگر موسی علیه السلام جدا شد و نزد پدر رفت تا با نصیحت كردن پدر، او را از فرعونیان جدا كند و به سوی موسی علیه السلام بیاورد. هنگامی كه با پدرش ستیز می كرد و او را به راه هدایت دعوت می نمود، با هم كنار دریا آمدند ناگهان عذاب الهی فرا رسید و لشگر فرعون غرق شدند. آن پدر و پسر نیز كه در كنار لشگر فرعون بودند غرق شدند. از حضرت موسی علیه السلام سؤال كردند كه پدر مستحقّ عذاب بود پسر چرا؟ موسی علیه السلام فرمود: «هُوَ فی رَحْمَةِ اللّهِ وَلكِنَّ النَّقِمَةُ إذا نَزَلَتْ لم یَكُنْ لَها عَمَّنْ قارَبَ الْمُذْنِبَ دِفاعٌ؛ آن پسر در رحمت خدا بود، ولی وقتی كه عذاب فرا رسید، از آن كه نزدیك گناهكار است نمی توان دفع كرد.» (8)
دلجویی و دعا برای دوستان
یكی از شیعیان آن حضرت به نام ابوموسی می گوید: «روزی به محضر امام هادی علیه السلام رفتم و عرض كردم: ای آقای من! این شخص (متوكّل عباسی) فقط از این جهت كه اطّلاع یافته من از دوستان و شیعیان شما هستم، مرا طرد كرده و شهریّه ی مرا قطع نموده و خاطر مرا رنجانده است. اگر شما در این مورد ترحّم و تفضّل فرمائید و سفارشی كنید، او سخن شما را می پذیرد. شایسته است لطف كنید و با درخواست از متوكّل كار مرا سامان بخشید.
امام فرمود: ناراحت نباش. به خواست خدا كارت سامان می یابد. ابوموسی می گوید: آن روز شب شد، در همان شب، چند نفر از فرستاده های متوكّل به درِ خانه ام آمدند و مرا طلبیدند، از خانه بیرون آمدم. دیدم فتح بن خاقان (وزیر متوكّل) در كنار در ایستاده است، به من گفت: چه شده كه این مرد (متوكّل) مرا امشب به زحمت انداخته و برای احضار تو، مرا به این جا فرستاده است؟
ابو موسی می گوید: (همراه فتح بن خاقان) به خانه متوكّل روانه شدم، دیدم بر مسند خود نشسته، تا مرا دید، رو به من كرد و گفت: ای موسی! ما از تو غافل شدیم و تو هم ما را از یاد بردی، تو چه طلبی از ما داری؟
گفتم: صله ی فلانی و فلان شهریّه و فلان مبلغ و.... متوكّل دستور داد دو برابر همه ی این مطالبات را به من دادند، تعجّب كردم، به فتح بن خاقان گفتم: آیا امام هادی علیه السلام به این جا آمد؟، گفت: نه.... ابو موسی می گوید: بعد از این ماجرا به محضر امام هادی علیه السلام رفتم، آن حضرت تا چهره ی مرا دید فرمود: از چهره ات پیدا است كه راضی و شادمان هستی. عرض كردم: آری ای آقای من! به بركت الطاف وعنایات شما. ولی به من گفتند كه شما نزد متوكّل نرفته ای و از او درخواست و سفارشی در مورد من ننموده ای.
امام هادی علیه السلام فرمود: خداوند متعال می داند كه ما در نیازها جز به ذات پاكش به هیچ كس پناه نمی بریم و در گرفتاری ها تنها به خدا توكّل می كنیم، هرگاه از درگاه او درخواستی كنیم، اجابت می كند. می ترسیم از این كه به غیر او متوجّه شویم، خداوند توجّه و عنایتش را از ما برگرداند. عرض كردم: فتح بن خاقان از من خواست تا از شما تقاضا كنم برایش دعا كنی.
امام هادی علیه السلام فرمود: فتح در ظاهر با ما دوستی می كند ولی در باطن از ما دوری می نماید. استجابت دعا در مورد كسی رخ می دهد كه شایستگی آن را داشته باشد.... » (9)
یونس نقّاش یكی از شیعیان و دوستان امام هادی علیه السلام بود. روزی لرزان و پریشان نزد امام هادی علیه السلام آمد و گفت: «ای آقای من! در مورد خانواده ام به شما سفارش می كنم از آن ها سرپرستی كنید.
امام علیه السلام فرمود: چه شده؟ یونس: آماده مرگ شده ام.
امام هادی علیه السلام در حالی كه خنده بر لب داشت فرمود: چرا ای یونس؟
یونس: موسی بن بغا (سرلشگر متوكّل) نگین گران قیمتی را به من داده تا روی آن نقّاشی كنم، نگین در دستم شكست و دو نیمه شد، فردا وقت برگرداندن آن است، اگر موسی ببیند، این نگین گران قیمت را شكسته ام، یا دستور می دهد، هزار تازیانه به من بزنند، یا مرا می كشد، امام هادی علیه السلام فرمود: به خانه ات برو، تا فردا هیچ حادثه ای جز خیر پدید نمی آید.
یونس كه بسیار مضطرب بود به خانه اش بازگشت و آن شب را با هزار زحمت و رنج به سر آورد. صبح زود با پریشانی و نگرانی شدید دوباره به محضر امام هادی علیه السلام آمد و عرض كرد: ,فرستاده ی موسی آمده و نگین را از من می طلبد، چه كنم؟
حضرت فرمود: برو به خانه ی موسی، جز خیر چیزی نخواهی دید.
یونس: ای آقای من! به موسی چه بگویم؟
امام هادی علیه السلام در حالی كه خنده بر لب داشت فرمود: نزد موسی برو و آنچه را گفت، بشنو و آن جز خیر نمی باشد.
یونس به خانه ی موسی رفت. پس از آن شادمان و خندان نزد امام هادی علیه السلام بازگشت، و به امام علیه السلام عرض كرد: ای آقای من! نزد موسی رفتم، به من گفت: دختران كوچكم در مورد این نگین با هم دعوا دارند، این نگین را دو نیمه كن كه به هر كدام از دو دخترم، یكی از آن ها برسد، اگر چنین كنی تو را از مال دنیا بی نیاز می سازم.
امام هادی علیه السلام از این كه یكی از شیعیان با الطاف خفیّه ی الهی نجات یافت، حمد و سپاس الهی گفت و عرض كرد: «اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ اِذْ جَعَلْتَنا مِمَّنْ یَحْمَدُكَ حَقّا؛ خدایا! حمد و سپاس مخصوص تو است كه ما را به گونه ای قرار دادی كه به حقّ تو را بستاییم. » (10)
مردی وحشت زده و لرزان بر امام هادی علیه السلام وارد شد و گفت: «فرزندم به جرم دوستی شما دستگیر شده و همین امشت او را می كشند. امام علیه السلام فرمود: چه می خواهی؟، گفت: آنچه پدر و مادر نسبت به فرزندشان آرزو دارند. ، امام علیه السلام با خونسردی فرمود:, بیمناك مباش! فرزندت فردا خواهد آمد... با دعای امام علیه السلام و امدادهای الهی، روز بعد فرزندش آزاد شد و نزد پدر بازگشت.» (11)
كار و تلاش جسمانی
علی بن حمزه می گوید: «ابوالحسن (امام هادی) علیه السلام را دیدم كه در زمین خود مشغول كار و كوشش است، به طوری كه قدم های مباركش غرق در عرق شده است، عرض كردم: فدایت شوم! مردان كجا هستند كه به جای شما كار كنند و نگذارند شما زحمت بكشید؟
امام هادی علیه السلام فرمود: ای علی! آن كس كه بهتر از من و پدرم بود در زمین خود كار كرد.
عرض كردم: آن چه شخصی بود؟
فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علی علیه السلام و همه ی پدرانم با دست خود كار می كردند. كار كردن شیوه ی پیامبران و رسولان و انسان های شایسته است. » (12)
در بستر شهادت
امام هادی علیه السلام در روزهای آخر عمر شریف بیمار و در بستر شهادت آرمیده بود، یكی از دوستان به نام ابو دُعامه برای عیادت از حضرت به محضرش آمد، پس از احوالپرسی برخاست تا مراجعت كند، امام هادی علیه السلام به او فرمود: «ای ابو دعامه! حقّ تو بر من واجب شد، می خواهی حدیثی برای تو نقل كنم كه شاد و خوشحال شوی؟
عرض كرد: خیلی دوست دارم و به آن نیازمندم.
امام هادی علیه السلام فرمود: حدیث كرد مرا پدرم محمد بن علی، از پدرش علی بن موسی، از پدرش موسی بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن الحسین، از پدرش حسین بن علی، از پدرش علی بن ابیطالب، از رسول خدا صلی اللّه علیه و علیهم اجمعین.
پس به من فرمود:بنویس.
گفتم: چه بنویسم؟
فرمود: بنویس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم: اَلایمانُ ماوَقّرَتْهُ الْقُلُوبُ و صَدَّ قَتْهُ الأْعْمالُ، وَالإْسْلامُ مَا جَری بِهِ اللِّسانُ وَ حَلَّتْ بِهِ الْمُناكِحَةُ؛ ایمان آن است كه دل ها آن را با كمال احترام بپذیرد و رفتارها آن را تصدیق نماید، ولی اسلام آن است كه زبان به آن حركت كند و ازدواج به وسیله ی آن حلال شود.
ابو دُعامه می گوید، به امام عرض كردم: نمی دانم كدام یك از این دو بهتر است: سلسله ی سند حدیث (كه همه، از معصومین علیه السلام هستند) یا خود حدیث؟
امام هادی علیه السلام فرمود: این حدیث در صحیفه ای است به خط امیرمؤمنان علی علیه السلام و املای رسول خدا صلی الله علیه و آله كه به هر یك از امامان علیهم السلام به ارث رسیده است. » (13)
منابع :
1)- سیره ی چهارده معصوم علیهم السلام، محمد محمّدی اشتهاردی، ص 854 از دلائل الامامه طبری، ص 219.
2)- كامل الزیارات، باب 9، ص 274.
3)- همان، ص 273.
4)- ر. ك. به تحلیلی از تاریخ دوران دهمین خورشید امامت امام هادی علیه السلام، مركز تحقیقات سپاه، صص 116 ـ 117.
5)- اعیان الشیعه، سید محسن امین طبع قدیم بیروت، ج 4، ص 180.
6)- اعیان الشیعه، سید محسن امین، طبع قدیم و بیروت، ج 4، ص 180 و تحف العقول، با ترجمه محلاتی، از ص 481 تا 516.
7)- احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 260.
8)- سیره ی چهارده معصوم علیهم السلام، محمد محمّدی إشتهاردی، ص 884.
9)- بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 50، صص 127، 128.
10)- همان، صص 126 ـ 125.
11)- المناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، صص 616 ـ 617.
12)- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، باقر شریف قرشی، صص 44 ـ 45.
13)- مروج الذّهب، المسعودی، طبع بیروت دارالفكر، ج 4، ص 171.
پنج شنبه 23 تیر 1401 - 13:19:52