تهران- الکوثر: حدیث معروف جمعه آخر شعبان از وجود مبارک امام رضا نقل شده است که البته این هم شبیه سلسلةالذهب است تا به رسول خدا برسد وجود مبارک امام رضا می فرماید پدرم وجود مبارک امام کاظم از پدر بزرگوارش امام صادق از پدر بزرگوارش امام باقر از پدر بزرگوارش امام سجاد از پدر بزرگوارش امام حسین از پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین (علیهم السلام) که جدّ بزرگوار ما وجود مبارک رسول گرامی (ص) در بخش پایانی ماه پر برکت شعبان سخنرانیای کرده است سخنرانی های رسول گرامی نظیر سخنرانی های حضرت امیر نیست خطبه های حضرت امیر شبیه خطبه های خُطبا و گوینده هاست اما خطبه های رسول گرامی همه اش شبیه اصول کلی است که فرمود: «اعطیت جوامع الکلم»[1] جمله جمله است که هر کدام مبنا برای بسیاری از قواعد خواهد بود اینکه فرمود: «اعطیت جوامع الکلم» یعنی آنچه من می گویم به منزله قانون اساسی است یک وقت کسی قانون اساسی می نویسد یک وقت قانون اساسی را شرح می دهد شرح قانون اساسی به صورت قلم فرسایی است اما قانون اساسی همه حدودش، ثغورش، نفی اش، اثباتش، موضوعش، محمولش، نسبتش، قیودش باید محفوظ باشد غالباً کلمات رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) به مثابه قانون اساسی است لذا آن سخنرانی هایی که در بیان نورانی حضرت امیر هست گاهی چند صفحه حضرت سخنرانی می کردند نظیر خطبه قاصعه نظیر خُطَب دیگر آن طور در فرمایشات رسول گرامی نیست این از آن خطبه های نادری است که از آن حضرت رسیده است سلسله سندش هم از وجود مبارک امام رضا (علیه السلام) است تا وجود مبارک پیامبر (علیهم آلاف التحیة و الثناء). فرمود شما شنیده اید که گاهی نسیم می وزد همان طوری که شب و روز یکسان نیست سحر نسیم خاصّی دارد روزگار هم این چنین است این چنین نیست که هر عصر و مصری یکسان باشد گاهی نسیمی می وزد «إن لربّکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرّضوا لها»[2]گاهی نسیمی می وزد شما وقتی نسیم وزید خود را در معرض آن نسیم قرار بدهید این یک اصل کلی است این اصل کلی را خطبه نورانی آخر شعبان تفسیر می کند می فرماید شما شنیده اید که گاهی نسیم می وزد، شنیده اید وقتی نسیم می وزد انسان باید در معرض نسیم قرار بگیرد خود را نپوشاند و کنار نرود اینها را شنیده اید آن نسیم در ماه مبارک رمضان می خواهد بوزد این پیش بینی هوا که می گویند یک توده هوای سرد یا گرم در آستانه آمدن است دو روز یا سه روز می رسد اینها را دیده اید وجود مبارک حضرت آن هوای غیبی را پیش بینی کرد که فرمود یک نسیم خنک و سعادت بخشی میخواهد بوزد و آن ماه مبارک رمضان است آماده باشید که فرمود: «قد أقبل إلیکم شَهر الله» ماه مبارک رمضان دارد می آید او به شما رو کرده است این برای شما اقبالی است این ماه، ماه خداست خب همه ماه ها ماه خداست؛ همه زمینها زمین خداست اما می گویند سرزمین مکه سرزمین وحی است و حاجیان و معتمران وقتی وارد می شوند مهمانان الهی اند اینها جزء ضیوف الرحمان اند این مربوط به زمینِ مهمانی است ماه مبارک رمضان زمان مهمانی است فرمود شما مهمان خدای سبحان هستید «قد أقبل إلیکم شهر الله» و شما به مهمانی خدای سبحان دعوت شدید «دُعیتم فیه إلی ضیافة الله».[3] می بینید در کتاب های فقهی، بحث های عرفانی و اینها یا نیست یا بسیار کم است اما این مسئله آن قدر شفاف و روشن است که در کتاب های فقهی ما هم آمده بیان لطیفی را مرحوم صاحب جواهر در کتاب جواهر در بحث صوم دارد همان بیان را مرحوم آقا سید محمدکاظم یزدی در کتاب عروه در بخش صوم مستحب دارد آنکه صاحب جواهر در جواهر دارد و مرحوم آقا سید محمدکاظم در بحث روزه مستحبی دارد و آن، تعبیری است که از این گونه از خطبه ها استفاده شده فرمودند در فضیلت روزه همین بس که انسان شبیه فرشته می شود[4] فرشته کارش خوردن و نوشیدن و پاسخ به غرایز و امثال اینها نیست انسان در ماه مبارک رمضان دعوت شد که فرشته بشود فرشته شدن ممکن است یعنی خوردن و خوابیدن، مزاحم نیست که انسان فرشته بشود این بیان را خب یک فقیه دارد می گوید، در رساله های عملیه ما مثل عروه آمده آنها رساله های عملی را عربی می نوشتند در منطقه ما فارسی می نویسند. حالا شما وقتی به دیوان سنایی مراجعه می کنید ـ سنایی قبل از مولوی و حافظ و سعدی بود ـ حرف سنایی این است که
تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک٭٭٭ برگ توت است که گشتست به تدریج اطلس[5]
فرمود ما در عالَمی زندگی می کنیم که ساده ترین برگ این برگ توت این مثل برگ کاهو نیست که غذا باشد این نظیر سبزی های خوراکی نیست این برگی است غیر مأکول این برگ وقتی مکتب رفت نزد استاد رفت می شود پرنیان، ابریشم مگر چیست، اگر این برگ را بدهید به استاد، این را پرنیان درست می کند ابریشم درست می کند این پرنیان و حریر و ابریشم اینها اسمای یک چیز است اینها چند چیز نیستند به قول هاتف اصفهانی
سه نگردد بریشم ار او را ٭٭٭پرنیان خوانی و حریر و پرند[6]
بگویی پارچه پَرندی یا حریری یا پرنیانی، سه نمی شود بالأخره همان ابریشم است حرف سنایی این است که خب ما در عالَمی زندگی می کنیم که اگر این برگ توت را بدهند به دست استاد، اگر برگ توت برود نزد معلّم، به مکتب برود می شود ابریشم
تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک٭٭٭ برگ توت است که گشتست به تدریج اطلس
خب وقتی یک برگ بی ارزش می شود پرنیان پرارزش چرا ما فرشته نشویم می شود فرشته شد و این راه فرشتگی را این بزرگان فقهی ما ذکر کردند این تنها یک نکته اخلافی یا مثلاً عرفانی غیر مستند نیست وقتی این فقیه نامی مرحوم صاحب جواهر می گوید در فضیلت روزه همین بس که انسان شبیه فرشته می شود مرحوم آقا سید محمدکاظم یزدی (رضوان الله علیه) در عروه میفرماید در فضیلت روزه همین بس که انسان شبیه فرشته می شود خب ما چرا فرشته نشویم؟! بنابراین این نسیم دارد می وزد نوجوان های ما، جوان های ما حداکثر بهره را ببرند این جوان ها به تعبیر ادیبان، تند و تیزند اما از تیرِ تیز کاری ساخته نیست هرگز به شکار نمی رسد و شکار نمی کند مگر از کنار یک کمان منحنی بگذرد و آن تربیتِ پیر سالخورده است یک جوان تا استاد نبیند تا پیری او را هدایت نکند تا قد خمیده ای او را رهبری نکند این هرگز به مقصد نمی رسد «پیر گردون نی ولی پیر رشاد»[7]می طلبد این جوان یا این نوجوان اگر این معارف بلند پیران دینی ما را عنایت کنند کاملاً به مقصد می رسند به صید می رسند شکار می کنند آنچه را باید به آن دسترسی پیدا کنند دسترسی پیدا می کنند وگرنه تیرِ تیز خشک را اگر شما رها کنید این چقدر می تواند به مقصد برسد؟! حضرت فرمود مهمانی خدا به شما رو کرده شما که نمی خواهید بپوسید شما می خواهید از پوست به در بیایید این حرفی است که ما هر روز باید بگوییم نه اینکه ماهی یک بار یا هفته ای یک بار، هر روز باید بگوییم; انسان، مرگ را می میراند نه اینکه بمیرد. ما یک دشمن داریم به نام مرگ از مرگ سنگین تر ما دشمن دیگر نداریم آیا در مصاف با مرگ، ما پیروزیم یا مرگ، آنها که با حس و تجربه معرفت شناسی شان را سامان می بخشند و دیگر هیچ، خیال می کنند مُردن یعنی پوسیدن و انسان در مصاف با مرگ شکست می خورد و می میرد اما آنها که با معارف تجریدی و عقلی و قرآنی تماس دارند می دانند انسان در مصاف با مرگ، مرگ را می میراند این لطیفه قرآن کریم است که فرمود: ﴿کلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[8] هر کسی مرگ را می چشد نه اینکه مرگ، او را بچشد قرآن که نفرمود «کلّ نفس یذوقها الموت» هر کسی را مرگ می چشد، فرمود هر کسی مرگ را می چشد خب روشن است هر ذائقی مذوق را هضم می کند شما یک لیوان آبی را که نوشیدید شما آن را هضم می کنید نه او شما را، ما مرگ را می چشیم و هضم می کنیم و چماله و مچاله می کنیم و دور می اندازیم هستیم که هستیم وارد صحنه برزخ می شویم دیگر مرگ نیست وارد ساهره قیامت می شویم دیگر مرگ نیست وارد بهشت می شویم دیگر مرگ نیست ماییم که مرگ را می میرانیم ماییم که ابدی هستیم خب اگر ماییم که ابدی هستیم خودمان را دریابیم باید ره توشه ابدی داشته باشیم برای تأمین این ره توشه ابدی فرمودند که زمان های مناسبی، زمین های مناسبی هست بهترین زمان که خدا شما را دعوت ویژه کرده است ماه مبارک رمضان است اگر ـ ان شاءالله ـ توفیقی داده شد به استقبال این ماه مبارک رمضان برویم سحرهای آن را دریابیم روزه های روزهای آن را دریابیم حالا آن بحث های کمک به نیازمندان یک مطلب است گذشت از لغزش های دیگران یک مطلب است صِله رَحِم یک مطلب است فضیلت افطار دادن یک مطلب است، گرسنه ها را سیر کردن یک مطلب است، حقوق دیگران را به آنها تأدیه کردن یک مطلب است فرمود این ماه، ماهی است که انسان به مهمانی خدای سبحان دعوت می شود خدای سبحان اسمای حُسنای خود را روزی می کند چیزی را که خدا عطا می کند چیزی است که ماندنی باشد نه چیزی که رفتنی. در بحث های قبلی هم داشتیم که وقتی کل خاورمیانه در اختیار وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) بود و همه اموال ایران و روم رفته بود به حجاز، وجود مبارک حضرت امیر حاکم مطلق این سرمایه های سنگین دو امپراطوری بود آنچه هم در حجاز بود در اختیار حکومت حضرت امیر بود، نیازمند آبرومندی به حضرت مراجعه کرد که وضع مالی ام این طور شد و حضرت تحقیق کرد و دید او استحقاق کمک قابل توجّهی دارد به مسئول امور مالی فرمود هزار واحد به او بده، این شخص که مسئول امور مالی حضرت بود عرض کرد هزار واحد طلا یا نقره آن روز که اوراق بهادار و سکه نبود آن روز همین شمش طلا و نقره را می بردند کسی گوشت می خواست نان می خواست پارچه می خواست یک مقدار شمش طلا داشت چند مثقال از او می گرفتند و کالا می خریدند بعد در زمان وجود مبارک امام باقر به راهنمایی آن حضرت (سلام الله علیه) عمر بن عبدالعزیز سکه ضرب کرد البته ایران سکه داشت روم سکه داشت ولی در اسلام سکه از زمان وجود مبارک امام باقر طبق رهنمود آن حضرت بود وقتی مأمور امور مالی حضرت عرض کرد شما که فرمودید هزار واحد به او بدهم هزار واحد طلا یا هزار واحد نقره؟ فرمود: «کلاهما عندی حجران فاعط الاعرابی انفعهما له»[9] فرمود هر دو نزد علی سنگ است یکی سنگ زرد است یکی سنگ سفید، حضرت اغراق نفرمود خب طلا غیر از سنگ چیز دیگری که نیست فرمود: «کلاهما عندی حجران» با اینکه آن حکومت گسترده در اختیار حضرت بود، ما اگر واقعاً این را باور کردیم و فهمیدیم که یک دشمن داریم و آن مرگ است و در مصاف با مرگ، ما پیروزیم خب اگر ما پیروزیم ما مرگ را می میرانیم ما یک موجود ابدی هستیم یک ره توشه ابدی می خواهیم همه زمان ها برای تأمین آن ره توشه ابدی خوب است مخصوصاً ماه مبارک رمضان. حضرت فرمود فضایل فراوانی برای این ماه هست نمازش چنین، روزه اش چنان، دعایش چنان، صدقه اش چنان، صِله رَحِم شان چنان، اینها را ذکر فرمود، بعد در آخر هم مقداری اشک ریخت. وجود مبارک حضرت امیر عرض کرد چرا گریه می کنید؟ فرمود در همین ماه مبارک رمضان شما را شهید می کنند در مسجد در حال نماز شهید می کنند دیگر حضرت امیر عرض نکرد که مثلاً من چگونه صبر بکنم، عرض کرد یا رسول الله آن وقتی که مرا شهید می کنند دینم سالم است یا نه؟ یعنی با این مکتب می روم یا نه، با این دین می روم یا نه«فی سلامة مِن دینی» فرمود آری.[10] غرض این است که ما به چنین ماهی داریم وارد می شویم هر کدام ما حسابی با خدایمان باید داشته باشیم ما باید باور کنیم که فرشته می شویم این حرف، حرف شاعرانه سنایی نیست اینها حکمای بزرگ اند می بینید اینها کسانی اند که علم و دانش و فضیلت و عقل و حکمت و فلسفه و اینها را دارا شدند بعد می گویند اینها ابزاری است برای خود ما، ما وقتی می خواهیم دیدِ جهانی داشته باشیم حق نداریم عقلمان را در برابر وحی قرار بدهیم عقل در برابر نقل است نه در برابر وحی، می بینید از آن حرف های بلند جناب سنایی این است می گوید:
مصطفی اندر جهان آن گه کسی گوید که عقل٭٭٭ آفتاب اندر فلک آن گه کسی گوید سها[11]
با بودنِ پیامبر کسی در جهان اسمِ عقل را می برد با بودن آفتاب کسی اسم ستاره سها را می برد ستاره سها یک ستاره ضعیف است که قبلاً برای اینکه معلوم بشود که باصره شخصی چشم شخصی، دیدش درست است یا نه، اگر آن شخص می توانست ستاره سها را ببیند می گفتند قدرت دیدش مثلاً تا حدودی رضایت بخش است ستاره سها یک ستاره ضعیف و کم نور است حرف سنایی این است که انسان با داشتن آفتاب که اسم ستاره سها را نمی برد با بودنِ پیامبر که اسم عقل را نمی برند «مصطفی اندر جهان آن گه کسی گوید که عقل» عقل چراغی است در برابر نقل نه عقل در برابر وحی، عقل می گوید من وحی لازم دارم وحی برای من ضروری است راهنما می خواهم من نمی دانم از کجا آمدم به کجا می روم ره توشه ام چیست با چه کسی باید سفر کنم با چه چیزی باید سفر کنم من چه می دانم، من را آوردند اینجا بعد هم می برند این را عقل کاملاً می فهمد می گوید نه می دانم از کجا آمدم نه می دانم به کجا می روم، فقط می دانم خبری هست اما به قول حافظ
کس ندانست که منزلگه مقصود کجاست٭٭٭آن قدر هست که بانگ جرسی می آید[12]
قبلاً که قافله حرکت می کردند زنگِ گردن شترها به گوش عده ای می رسید جَرَس یعنی زنگ، حرف حافظ این است که ما نمی دانیم اینها از کجا آمدند و به کجا دارند می روند ولی صدای زنگ قافله به گوش ما می رسد
کس ندانست که منزلگه مقصود کجاست٭٭٭آن قدر هست که بانگ جرسی می آید
یک عدّه گوش شان را بستند صدای زنگ گردنِ شتر قافله را نمی شنوند این «بلند بگو لا اله الاّ الله» که می گویند همین است این را نمی شنوند ولی یک عده می شنوند، حداکثر این است که ما می شنویم که این قافله دارد می رود اما کجا می رود که معلوم نیست عقل می فهمد که نمی فهمد بهترین و مُتقن ترین دلیل وحی و نبوّت را حکما اقامه کردند که ما حتماً پیامبر می خواهیم حرف سنایی این است که با بودِ وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) در جهان کسی حق ندارد اسم عقل را ببرد
مصطفی اندر جهان آن گه کسی گوید که عقل٭٭٭ آفتاب اندر فلک آن گه کسی گوید سها
بنابراین نقش عقلِ ما این است که ما بفهمیم که نمی فهمیم (یک) بفهمیم که راهنما می خواهیم (دو) آن راهنما به ما گفته است که شما در مصاف با مرگ پیروزید و شما مرگ را می میرانید و شما ابدی می شوید، فکر کالای ابد باشید کالای ابد را همه زمانها می شود تهیه کرد مخصوصاً در ماه مبارک رمضان در هر سرزمینی می شود تهیه کرد مخصوصاً در سرزمین وحی که انسان در آنجا مهمان ذات اقدس الهی است.
پی نوشت ها
[1] من لا یحضره الفقیه، ج1، ص241.
[2] بحارالانوار، ج68، ص221.
[3] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 295.
[4] جواهر الکلام، ج 16، ص 182؛ العروة الوثقی(سید محمد کاظم یزدی)، ج 2، ص 241.
[5] دیوان سنایی، قصیده 90.
[6] دیوان هاتف اصفهانی، ترجیع بند.
[7] مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش 116.
[8] سورهٴ آل عمران، آیهٴ 185؛ سورهٴ انبیاء، آیهٴ 35؛ سورهٴ عنکبوت، آیهٴ 57.
[9] المناقب، ج 2، ص 118.
[10] عیون اخبار الرضا،ج 1، ص297.
[11] دیوان سنایی, قصیده 5.
[12] دیوان حافظ، اشعار منتسب، شماره 11
پنج شنبه 5 اردیبهشت 1398 - 10:23:5