وقتی امام حسین علیهالسلام دید که یاری برایش باقی نمانده، مقابل لشکر رفت و بار دیگر یاری طلبید: «هل من ناصر ینصرنا.. هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله..»
زنها شیون کردند. امام سجاد علیهالسلام که سخت بیمار بود و توان حمل شمشیر نداشت، خواست از خیمه خارج شود که به امر امام، سکینه خاتون او را برگرداند.
امام حسین علیهالسلام لشکر ابن سعد ملعون را به جنگ دعوت میکرد و هرکس به میدان آن حضرت میآمد به هلاکت میرسید؛ تا اینکه گروه زیادی از سربازان ابن سعد ملعون کشته شدند. امام علیهالسلام با آنان جنگید و این رجز را میخواند: «کشته شدن بهتر از زندگی همراه با ننگ است و ننگ، بهتر از وارد شدن به جهنم است.»
یکی از راویان گفته است: «به خدا قسم ندیدم کسی را شجاعتر و دلیرتر از حسین علیهالسلام که دشمن، او را محاصره کرده و مقهور ساخته و فرزندان و اهل بیت و اصحابش را کشته بود، اما با این حال، هر زمان که سربازان ابن سعد ملعون به حضرت حمله میکردند، حضرت با شمشیر بر آنها هجوم میآورد و آنها همچون گله گوسفندی که گرگی در بینشان افتاده باشد، پراکنده میشدند و سپس امام علیهالسلام به مرکز حمله خود بازمیگشت؛ در حالی که لبانش به این ذکر مترنم بود که: «لا حول ولا قوة الا بالله.»
راوی میگوید: «امام علیهالسلام در حین جنگ با لشگر ابن سعد ملعون، آنان بین حضرت و خیمههایش حایل شدند. در این حال امام علیهالسلام فرمودند: «وای بر شما ای پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت هراسی به دل ندارید، در این دنیا، آزادمرد باشید و اگر آنگونه که میپندارید، عرب هستید به نسب و اصل خویش بازگردید.»
شمر لعنةالله علیه گفت: «ای پسر فاطمه! چه میگویی؟»
امام علیهالسلام فرمود: «میگویم من با شما میجنگم و شما با من. زنان که گناهی ندارند. پس تا وقتی که من زنده هستم، نگذارید که این سرکشان و جاهلان و ستمپیشگان به حرم من تعرض کنند.»
شمر لعنةالله علیه گفت: «ای فرزند فاطمه! سخنت را میپذیریم.»
پس آن لشکر، همگی آماده جنگ با امام حسین علیهالسلام شدند. امام در گرماگرم جنگ از آنها طلب آب کرد؛ ولی آنها به حضرت آب ندادند. تا اینکه هفتاد و دو زخم به بدن مطهر و پاک آن حضرت اصابت کرد. امام علیهالسلام که توان و رمق خود را از دست داده بود، لحظهای ایستاد تا کمی استراحت کند. در این بین، سنگی به سوی او پرتاب کردند، سنگ بر پیشانی حضرت نشست.
امام حسین علیهالسلام دامن پیراهن را بالا آورد تا خون پیشانی مطهرش را پاک کند که تیری سه شعبه و مسموم به سوی حضرت پرتاب شد. تیر بر قلب نازنین امام حسین علیهالسلام جای گرفت. آنگاه فرمود: «بسمالله و بالله و علی ملة رسولالله صلیالله علیه و آله.»
سپس سر را به سوی آسمان بلند کرد و عرضه داشت: «خدایا! تو میدانی که اینها میخواهند مردی را بکشند که در تمام زمین، جز او فرزند دختر پیامبری نیست.»
سپس تیر را از پشت خارج کرد. خون، همچون ناودان جاری شد. امام علیهالسلام دیگر توان جنگیدن نداشت. به همین خاطر در همان نقطه ایستاد. سربازان لشکر ابن سعد ملعون یکی یکی جلو آمدند تا آن حضرت را به شهادت برسانند، اما منصرف میشدند، زیرا نمیخواستند خداوند را با خون حسین علیهالسلام ملاقات کنند.
.... سرانجام مردی از قبیله «کنده» به نام «مالک بن نسر» ملعون جلو آمد و به امام حسین علیهالسلام دشنام داد. سپس با شمشیر بر سر امام حسین علیهالسلام زد. شدت ضربه به حدی بود که کلاهخود حضرت شکافت و شمشیر به سر نازنین ایشان اصابت کرد. کلاهخود آکنده از خون شد. امام حسین علیهالسلام پارچهای خواست و زخم سر را با آن بست. سپس کلاهی دیگر بر سر گذاشته و روی آن عمامه پیچید.
پیکر امام حسین علیهالسلام پر از زخم و جراحت شده بود. تیرها و نیزهها به بدن مبارک حضرت اصابت کرده بود و همانند جوجه تیغدار، بدن ایشان پر از تیر بود. در این هنگام، شخصی به نام «صالح بن وهب مزنی» ملعون با نیزه به پهلوی امام حسین علیهالسلام زد. سیدالشهدا علیهالسلام از روی اسب به زمین افتاد. گونه راست خود را بر زمین نهاد؛ در حالی که میگفت: «بسمالله و بالله و علی ملة رسولالله.»
بعد امام علیهالسلام از روی خاک برخاست.
راوی میگوید: در این وقت، حضرت زینب کبری سلامالله علیها از خیمه بیرون دوید؛ در حالی که فریاد میزد: «وای برادرم! وای آقایم! وای اهل بیتم! کاش آسمان بر زمین فرود میآمد. کاش کوهها تکه تکه شده و در بیابانها پراکنده و متلاشی میشدند.»
شمر بر سر سربازانش فریاد کشید: «درباره او (امام حسین علیهالسلام) منتظر چه هستید؟)
بعد از این سخن شمر، لشکر از همه طرف به امام حسین علیهالسلام حمله کردند. «زرعة بن شریک» ملعون با شمشیر به کتف چپ امام علیهالسلام زد، اما اباعبدالله با ضربه شمشیر او را به هلاکت رساند. شخص دیگری با شمشیر به گردن آن حضرت زد که بر اثر این ضربه، امام علیهالسلام با صورت بر زمین افتاد. ابیعبدالله علیهالسلام میخواست دوباره بلند شود، اما از شدت ناتوانی نمیتوانست و به رو افتاد.
لا حول و لا قوة الا بالله
برای اطلاع از آخرین خبرهای ایران و جهان اینجا کلیک کنید
از صفحه معارف اسلامی دیدن فرمایید
پنج شنبه 29 شهریور 1397 - 12:33:5