تهران – الکوثر:
نقل های تاریخی در مورد وقایع شب عاشورا همه بر این معنا تأکید دارند که امام بیعت خود را از همه یارانش برداشت و به آنها اجازه داد تا از مسیری که آمده اند باز گردند و فرار کنند. اگرچه عده ای در شب عاشورا و برخی نیز حتی در روز عاشورا از قافله امام جدا شدند اما یاران باوفای آن باقی ماندند تا در عاشورا جان خود را برای امام نثار کنند.
نقل هایی که در مورد حرف های اصحاب امام در شب عاشورا آمده است همه موید وفاداری آنان است. به طوری که مثلاً مسلم بن عوسجه به پا خاست و گفت: «آیا تو را در این شرایط در حلقه محاصره دشمن رها کنیم و برویم؟ در پیشگاه خدا برای تنها گذاردن تو چه عذری داریم؟ به خدا سوگند از تو جدا نخواهم شد تا نیزه خود را در سینه آنها فرو برم و تا قبضه این شمشیر در دست من است بر آنان حمله می کنم و اگر سلاحی نداشته باشم که با آن پیکار کنم با سنگ بر آنان حمله کنم، تا آنجا که همراه تو جان بسپارم.»
پس از او شجاع دیگری به نام «سعید بن عبدالله حنفی» به پاخاست و ضمن بیان وفاداری خود گفت: «نه به خدا سوگند هرگز تو را، رها نخواهیم ساخت تا خداوند را گواه بگیریم که حرمت پیامبر اکرم(ص) را در غیاب او در حقّ تو رعایت کردیم. به خدا سوگند اگر بدانم که در راه تو کشته می شوم و دگر بار زنده شده و در آتش سوزانده می شوم و خاکسترم را به باد می دهند و هفتاد بار، با من چنین کنند، باز هم هرگز از تو جدا نخواهم شد تا در رکاب تو جان دهم. پس چرا چنین نکنم در حالی که کشته شدن فقط یک بار است و پس از آن کرامتی جاودانه است که پایانی ندارد.»
اما ابتدای همه عبّاس بن علی (برادر رشیدش) به امام(ع) عرض کرد: برای چه دست از تو برداریم؟ برای این که پس از تو زنده بمانیم؟ خدا نکند هرگز چنین روزی را ببینیم!
وفاداری عباس(ع) به امام حسین(ع) بر کسی پوشیده نبود و همه می دانستند که عباس کسی نیست که پشت برادر را خالی کند. اما با همه این توصیفات اتفاقی در شب عاشورا دل عباس را به درد آورد. آنجا که برای قمر بنی هاشم امان نامه آوردند.
آیت الله محمدعلی جاودان این داستان را اینگونه روایت می کند: دو بار برای حضرت عباس(ع) امان آوردند، مردی است به نام عبدالله بن ابی المحل بن حزام، این یک نامهای به حضرت عباس(ع) و برادرانش از جانب عبیدالله نوشت و این نامه را به یک غلامی داد تا به عباس(ع) بدهد. نامه را برد و داد. حضرت عباس(ع) فرمود «لا حاجَةَ لَنا فی أمانِک» ما به امان تو احتیاج نداریم، «فَإنَّ أمان الله خیراً من أمان إبنِ مَرجانَة» امان خدا از امانی که عبیدالله فرزند مرجانه میدهد بهتر است، ما به آن امان احتیاج نداریم، او از کوفه آمده بود، خیلی زودتر از جریانات شب عاشورا، اینها زودتر است، بعد روایت دارد که شمر آمد، در برابر لشکرگاه امام حسین ایستاد، «فَنادی بأعلی صَوتِهِ» با صدای بلند فریاد کرد «أینَ بنوا اُختِنا» فرزندان خواهر ما کجاست؟ اسم برد، جعفر، عباس، عبدالله. امام (ع) به برادران فرمودند که جواب او را بدهید، ولو اینکه فاسق است، تشریف آوردند، فرمودند: چه میگویید؟ چه میخواهید؟ گفت: ای فرزندان خواهر ما! شما در امان هستید، چرا خودتان را به کشتن میدهید؟ شما در امان هستید، خودتان را با برادرتان به کشتن ندهید «اَلزَموا طَاعَةَ أمیرِ المُؤْمِنینَ یَزِیدَ» بیایید زیر باز اطاعت یزید در امان هستید، «فَقَالَ لَهُ العَبّاسُ (سَلَامُ اللهِ عَلَیه) تَبّاً لَکَ یا شِمر» خدا بکشد تو را، خدا تو را لعنت کند، لعنت کند آنچه که آوردی، امانت را هم خدا لعنت کند، ای دشمن خدا، تو به ما میگویی که ما بیاییم در اطاعت دشمنان خدا و ترک کنیم یاری برادرمان را، این را هم رد کردند رفت. عباس(ع) همه وجودشان فداکاری است.»
حضرت عباس تمام وجودش اطاعت محض از امام بود. مقام تسلیم مقامی است که در زیارتنامه آن حضرت نیز که از معصوم صادر شده است، مورد اشاره قرار گرفته است. آیت الله میرباقری با اشاره به عبارت «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ.... أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکُلْ» در زیارتنامه حضرت عباس(ع) می گوید: در همین زیارت نامه کوتاهی که برای حضرت ذکر شده، خصوصیات و صفات ممتازی برای حضرت بیان شده است؛ ازجمله مقام تسلیم، تصدیق، وفا، نصیحت نسبت به امام، نکول نکردن، سستی نکردن در همراهی با امام (ع) بخشی از صفات این وجود نورانی است. یکی از صفاتی که ذکر شده، صفت تسلیم است. تسلیم بودن و خود سپاریِ نسبت به معصوم در آن جایی که خدای متعال به انسان اراده و اختیار داده است.»
آیت الله جاودان در مورد این صفت حضرت عباس می گوید: «آدم باید خودش را جلوی امام حسین رها کند. مرحله بالاتر از توسل این است که تو خودت را در برابر امام حسین نبینی. حضرت ابوالفضل چه کار کرد؟ آمد خدمت برادر و گفت اجازه می فرمایید من بروم و انتقام خون برادرانم را بگیرم؟ به زبان بنده فرمود برادرانت را رها کن. برو برای بچه های من آب بیاور. خودت را وِل کن. ایشان هم گفت چشم. خودش را ول کرد. سراسر این راه رفت و برگشت. دیگر هم از خودش سخن نگفت. چطور سخن نگفت. آب را آورد تا کنار لب. مگر تشنه نبود؟ بزرگ ترهای این میدان و این لشکرگاه بیشتر تشنه بودند. چون آن وقتی که آب بسته شد، اگر اینها آبی دارند، آب را جیره بندی کردند و ناگزیر هم اول آب را به بچه ها و خانم ها می دهند و بزرگ ترها کمتر آب می خورند. پس قاعدتا این است که حضرت عباس و حضرت حسین علیه السلام و اینها بیشتر تشنه اند. تا کنار لب آورد و بعد ریخت. از خودش گذشته بود. وقتی دومین دستش را قطع کردند فرمود که یا نَفس مِن بعدِ الحُسینِ هونی. خدا نکند تو بعد از حسین بمانی. از خودش گذشته بود. حالا نمی خواهیم آدم ها را با آدم ها و بزرگان را با بزرگان مقایسه کنیم. این از حیطه عقل ما بیرون است. حضرت ابوالفضل در هرصورت از خودش گذشته بود. خودش را رها کرده بود. اگر خودش را رها بکند، می رود در اندرون آن خورشید.»
شیخ صدوق در کتابهای الأمالی و خصال از امام سجاد(ع) روایت کرده است که «رَحِمَ اللَّهُ عَمی الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَی وَ فَدَی أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّی قُطِعَتْ یَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ بِهِمَا جَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّةِ کَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.»
یعنی خدا حضرت عباس را رحمت کند! حقا که امام حسین را بر خویشتن مقدم داشت و جان خود را فدای آن حضرت نمود تا اینکه دست های مبارکش قطع شد. خدای مهربان در عوض دست های عباس علیه السّلام دو بال به وی عطا کرد تا بوسیله آنها در بهشت با ملائکه پرواز نماید. کما اینکه این نعمت را نیز به جعفر بن ابی طالب عطا کرد.
لذا صفت دیگری که حضرت عباس به آن متصف است و در زیارتنامه آن حضرت هم مورد اشاره قرار گرفته است موضوع وفاداری ایشان است. این مسئله در زیارتنامه ایشان اینگونه نقل شده است که «أشْهَدُ لَک بِالتِّسْلِیمِ وَالتَّصْدِیقِ وَالوَفَاءِ والنَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِی صَلَّی اللّه عَلَیهِ وَ الِهِ»
آیت الله میرباقری در مورد این فراز می گوید: آدمی که تسلیم امام است؛ به فهمی می رسد و محاسباتش با امام همراه می شود. عقل عملش، تعلقاتش، خوب و بد کردن هایش، زشت و زیبا کردن هایش، درکش از معروف و منکر، با امامش هماهنگ شده و تابع و دنباله رو امام و نورانی به نور امام می شود. حالاست که می تواند وفا بکند و پیمانه اش را پر می کند و عهدهایی که با امامش داشته، به تمامه انجام دهد. «وافی» آن کسی است که پیمانه را پر می کند. از این لطیف تر، نصیحت است. نُصحِ برای امام؛ به معنای نصیحت کردن و موعظه کردنِ امام نیست بلکه بیش از وفا، و به معنای خیرخواهی کردن است؛ یعنی پیمانه ات را که پر کردی، آنچه را هم که از تو نخواستند، بروی انجام بدهی؛ یعنی کار را زیباتر و بیشتر از آنکه خواستند، انجام دادن.
آیت الله جاودان نیز در مورد وفاداری آن حضرت و واژه «نصح» در زیارتنامه حضرت عباس می گوید: می فرماید که أشهَدُ وَ اُشهِدُ الله. من شهادت می دهم و خدا را شاهد می گیرم. أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَی مَا مَضَی بِهِ الْبَدْرِیُّونَ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ که تو بر آن راه رفتی که مجاهدین گذشته اسلام که در جنگ بدر شهید شدند، آنها که در دوره های دیگر در راه خدا شهید شدند، رفتند. تو همان راه را رفتی. الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِی جِهَادِ أَعْدَائِهِ. در زبان عربی نصیحت به معنای پند نیست. در زبان فارسی نصیحت به معنای پند است. در زبان عربی به معنای خیرخواهی است. آن کسانی که برای خدا خیر می خواستند، در جهاد با دشمنان او، الْمُبَالِغُونَ فِی نُصْرَةِ أَوْلِیَائِهِ آنها که در نصرت اولیاء خدا آنچه که توانستند کردند. الذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ آنها که از دوستان خدا دفاع کردند. آنها که از دوستان خدا دفاع کردند. تو همان راه را رفته ای. در قسمت دوم می فرماید: أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَالَغْتَ فِی النَّصِیحَةِ من شهادت می دهم که تو در خیرخواهی مبالغه کردی. نصیحت به معنای خیرخواهی بود. حداعلای خیرخواهی را عمل کردی. وَ أَعْطَیْتَ غَایَةَ الْمَجْهُودِ. جهد یعنی کوشش. تو بالاترین مرتبه کوشش را در این راه انجام دادی. دیگر کسی نمی توانست کاری بیشتر از آن که تو کردی بکند. هیچ کس نتوانست بکند. أَعْطَیْتَ غَایَةَ الْمَجْهُودِ آنچه توانستی در حد اعلای ممکنی که یک انسان می تواند کوشش کردی.»
آیت الله جاودان ادامه می دهد: اگر شخص انسان کامل شود، می تواند تمام کوشش خود را در راهی که می خواهد به کار ببرد. من گرسنه می شوم دیگر نمی توانم جهاد کنم. خب این ضعف من است. خسته که می شوم، می مانم. این ضعف است. اینها مثال است. جمعیت دشمن زیاد می شود، می ترسم. این مال کمبود شخصیت من است. اگر خواستند به من رشوه بدهند، ممکن است بلغزم. این مال ضعف شخصیت من است. ثمره هر ضعف شخصیتی این است که ممکن است من نتوانم کاری که باید را بکنم. حالا اینجا می فرماید شما آنچه که می توانستی، یعنی یک انسان می توانست نسبت به امامش و در وظایفش نسبت به امامش بکند، هرچه بود و هرچه می توانستی کردی. أَعْطَیْتَ غَایَةَ الْمَجْهُودِ. بالاترین مرتبه کوشش خودت را انجام دادی. بعد فَبَعَثَکَ اللَّهُ خدا تو را در میان شهدا مبعوث کند. و روح تو را همراه سعیدان [محشور کند] یک کسانی هستند سعیدند و یک کسانی هستند که شقی هستند. تو را در میان سعیدان محشور کند. فِی الشُّهَدَاءِ وَ جَعَلَ رُوحَکَ مَعَ أَرْوَاحِ السُّعَدَاءِ بعد یک تکه اش اینجا در یادداشت نیامده می فرماید تو را با انبیاء و اولیاء و با پدرانت [محشور کند].»
آیت الله جاودان می گوید: خب چه کسی هست که به درگاه ایشان امیدوار نیست؟ عالم زیر سایه حضرت عباس است. ایشان زیر سایه حضرت حسین علیه السلام است. مثالش را فرمودند مثل ماه و خورشید است. ماه هرچه دارد، از خورشید دارد. و نورش همه عالم را می گیرد. نور ماه همه عالم را می گیرد. بنابراین ما از فضل ایشان برخوردار هستیم.
برای اطلاع از آخرین خبرهای ایران و جهان اینجا کلیک کنید
از صفحه معارف اسلامی دیدن فرمایید
چهار شنبه 28 شهریور 1397 - 13:19:21