تهران- الکوثر: درباره انگیزه و هدف انقلاب کربلا و مسائل آن، نظرات و دیدگاههای فراوانی از سوی دانشمندان اهل سنت طرح شده است اما آنچه بین اهل سنت در مواجهه با فاجعه کربلای حسینی در سال ۶۱ ه.ق مطرح و مشهور است، داشتن دو نوع تفکر و دیدگاه تحت عناوین: موافقان قیام؛ و میانهروها یا موافقان محتاط است. در این مقاله سعی شده است تا آراء و اندیشههای گروه اول و برخی عبارات و جملات ایشان بیان گردد تا با تحلیل آنها بتوان به این نتیجه که عاشورا و قیام حسینی میتواند به عنوان عاملی در جهت رسیدن به وحدت و تقریب شیعه و اهل سنت منجر شود، دست یافت.
قبل از ورود به مبحث اصلی، شناخت معنا و مفهوم اهل سنت و جماعت که در قرون متمادی در جهان اسلام کاربرد دارد، ضروری است.
معنا و مفهوم اهل سنت و جماعت
این اصطلاح در گروهبندیهای مذهبی مسلمانان، ناظر به گرایش مذهبی اکثریت مسلمانان بوده و به اختصار به صورت «سنی» به کار میرود. (موسوی بجنوردی ۱۳۸۰، ج ۱۰، ص ۴۷۴)
اهل سنت و جماعت، آن گروه از مسلمانان هستند که اذعان دارند، پس از قرآن، از روش، طریقت، اقوال و افعال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای راشدین پیروی میکنند. علمای اهل سنت معتقدند: هر کس به سنت رسولالله (ص) و سیره صحابه عمل کند، سنی است. این اصطلاح در برابر اهل بدعت به کار میرود که گفته میشود اصول، قواعد و رسوم نوظهور ایجاد و در دین اضافه و کم کردهاند همچنین در مقابل شیعه نیز کاربرد دارد. (صدر حاجسیدجوادی، ۱۳۸۴، ج ۲، ص ۶۱۴)
در واقع داشتن قید سنت به معنای عدم وجود فرقه بدعتگذار و داشتن قید جماعت به معنای عدم مذاهب اهل خروج است. امروزه گروههایی از شمول اهل سنت و جماعت خارج هستند که عبارتند از شیعه و اباضیه. امروزه مرزبندی بین اهل سنت و گروههای دیگر، در عمل بر مبنای دیدگاه مذاهب نسبت به خلفای نخستین است. اهل سنت بر مشروع بودن خلافت چهار خلیفه نخستین اعتقاد دارند، در حالی که شیعیان به خلافت بلافصل علی علیهالسلام پس از پیامبر (ص) معتقدند. (همان، ج ۱۰، ص ۴۷۵)
نظریههای اهل سنت در مواجهه با قیام حسینی
در ادامه به نظر موافقان قیام و همچنین نواندیشی و نوگرایی میان معاصران اهل سنت میپردازیم:
تفتازانی تصریح دارد: «همه متفق هستند بر جواز لعن کسانی که حسین (ع) را کشته، یا به این کار دستور یا اجازه داده، یا به این کار راضی شدهاند و صحیح آن است که یزید به قتل حسین (ع) راضی بود و شادی او از قتل حسین (ع) و اهانت او به اهلبیت رسول خدا (ص) به حد تواتر معنوی رسیده است، هر چند تفاصیل آن به صورت خبر واحد ذکر شده است. بنابراین ما درباره یزید نه تنها سکوت نمیکنیم، بلکه حتی در کافر بودن او شکی نداریم. لعنت خدا بر او و یاوران و همدستانش باد.»
موافقان قیام
اغلب دانشمندان اهل سنت از زوایای مختلف و با عبارات مختلف، ضمن تأیید حرکت امام حسین (ع) به حمایت و طرفداری از حقانیت و قیام کربلا پرداخته و یزید را با عبارات گوناگونی چون: ظالم، بزهکار و قاتل امام حسین (ع) مورد نکوهش و مذمت قرار دادهاند. این گروه، گناه یزید را به خصوص در شهادت امام حسین (ع) نابخشودنی و هر گونه توجیه و عذری را بیمورد دانستهاند؛ دستهای از اینان که اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت هستند. اکثر رهبران این گروه همانند شیعیان، جنایت کربلا را متوجه یزید و کارگزاران وی دانسته و شدت آن را به حدی عمیق میدانند که هرگز قابل بخشش نیست. دستهای از این گروه نیز با اشاره به صفات و برجستگیهای انسانی و اسلامی امام حسین (ع) و بیان شهادت او و همراهانش، به طور غیر مستقیم این دیدگاه را مورد تأیید و تأکید قرار دادهاند. نظریه موافقان قیام به صورتی شفاف و قوی از پشتوانه قرآنی و حدیثی برخوردار است و مورد توافق دانشمندان اسلامی است؛ و مخالفان آن اقلیت بسیار کم و غیر قابل اعتنایی است. موافقان منحصر به منطقه، دوره یا مذهب خاصی نیستند. آنها از شام -پایتخت حکومت امویان- تا سرزمینهای عربی، ایران، هند و ماوراءالنهر را در بر میگیرند و دارای زبانهای گوناگونی نظیر فارسی، عربی، اردو و ترکی هستند و از سویی دارای مذاهب مختلفی چون: شافعی، حنفی، حنبلی و مالکی و از سوی دیگر: در رشتههای حدیث، علوم قرآن، عرفان، فقه و فلسفه تخصص داشتهاند. (ناصری داوودی، ۱۳۸۶، ص ۳۲۰)
از گفتههای این گروه به دست میآید که حمایت از قیام حسینی، یک اندیشه مقطعی، فرقهای یا سیاسی نیست، بلکه یک اصل اعتقادی است و در نتیجه آن بوده است که اهل سنت همانند شیعیان، ایام محرم به ویژه تاسوعا و عاشورا را گرامی میداشته و به سوگواری، اطعام و نذورات به طور گسترده میپرداختهاند. این وضع تا زمان به قدرت رسیدن صفویان (پایان قرن نهم) تداوم داشته است و علت کمرنگ شدن تدریجی عزاداری اهل سنت بر اثر اقدامات و سیاستهای صفویان بوده است که در واقع یک واکنش سیاسی از طرف اهل سنت بوده است. برای ذکر شاهدی بر این مدعا میتوان؛ باقی ماندن مراسم سوگواری امام حسین (ع) در نقاط دور افتاده و به دور از تنشهای سیاسی اهل سنت نظیر: هند، پاکستان، جنوب شرق آسیا و افغانستان را یاد کرد. تعدادی از بزرگان این گروه و نظرات آنها به شرح ذیل است:
ابوالحسن اشعری (۳۲۴ ه.ق)
وی پیشوای مکتب اشاعره و صاحب کتاب «مقالاتالاسلامیین» است. او مینویسد: «چون ستمکاری یزید از حد خود گذشت، امام حسین (ع) و یارانش علیه ظلم او قیام کردند و در کربلا به شهادت رسید». (اشعری،۱۴۰۰ ق، ص ۷۵)
ابنتغرری بردی (۸۷۴ ه.ق)
وی میگوید: اصحاب ما (شافعیان) لعن کسی را که حسین (ع) را به قتل رساند و یا دستور به قتل او داد و یا اجازه به این امر داد و یا راضی به آن بود، جایز میدانند. او در ادامه بیان میکند: «او خود (ابنتغرری) نادانسته یزید را لعن کرده و به لعن او دستور میدهد زیرا یزید کسی است که عبیداللهبنزیاد را به جنگ با حسین (ع) مأمور و تحریک کرد و او را مجبور به تشکیل سپاهی برای جنگ با حسین (ع)، بدون شک هر صاحب ذوق و عقلی میداند که یزید راضی به کشتن حسین (ع) بوده و از مرگ او خوشحال شد، پس او به هر صورت و شکلی ملعون است». (ابنتغرری بردی،۱۹۹۷ م، ج ۱، ص ۶۶-۶۷)
تفتازانی (۷۹۱ ه.ق)
او به مظلومیت اهلبیت (ع) اشاره کرده و میگوید: «به اهلبیت پیامبر (ص) ستم روا داشتند، آن را کسی نمیتواند پنهان کند... این ستم، به حدی بوده که هر آنچه را در زمین و آسمان است به گریه واداشته و از شدت آن سنگها شکافته میشود و گذشت زمانها و ماهها، آن عمل بدش را از یاد نمیبرد. لعنت خدا بر کسی باد که در این ستم، مباشرت ورزیده یا بدان خرسند گشته است... کسانی از علمای اهل سنت، لعن به یزید را جایز ندانستهاند، با آنکه میدانستند یزید بیش از این، سزاوار لعن و نفرین است؛ زیرا میدانستند اگر لعن به یزید جایز دانسته شود، به او متوقف نمیشود و کسانی بزرگتر از او نیز لعن میشوند...». (تفتازانی، ۱۴۰۹ ق، ج ۵، ص ۳۱۱)
همچنین تصریح دارد: «همه متفق هستند بر جواز لعن کسانی که حسین (ع) را کشته، یا به این کار دستور یا اجازه داده، یا به این کار راضی شدهاند و صحیح آن است که یزید به قتل حسین (ع) راضی بود و شادی او از قتل حسین (ع) و اهانت او به اهلبیت رسول خدا (ص) به حد تواتر معنوی رسیده است، هر چند تفاصیل آن به صورت خبر واحد ذکر شده است. بنابراین ما درباره یزید نه تنها سکوت نمیکنیم، بلکه حتی در کافر بودن او شکی نداریم. لعنت خدا بر او و یاوران و همدستانش باد». (تفتازانی، ق ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۶۷) وی در ادامه میگوید: «اما کسانی که حسین (ع) را کشتند یا دستور به قتل وی داشتند و این امر را جایز دانستند، بدون شک کافرند». (همان، ج ۱، ص ۶۹)
ابنعماد، ابوالفلاح عبدالحیبناحمد (۱۰۳۲-۱۰۸۹ ه.ق)
او در کتاب «شذراتالذهب» خود آورده است: «حسن بصری میگوید از اهلبیت امام حسین (ع) شانزده تن که در آن روزگار کسی همانند آنها نبود، همراه او به شهادت رسیدند و بدکاری، سر حضرت را نزد ابنزیاد برد و گفت: بهترین مردم از نظر مادر و پدر را کشتم. ابنزیاد بر او خشم گرفت و او را کشت... آنگاه اهلبیت (ع) را اسیر کردند. خدا انجام دهنده آن را بکشد و خوار گرداند هر آن کس را که بدان امر کرد و رضایت داد». (ابنعماد، ۱۴۱۴ ق، ج ۱، ص ۶۷)
همچنین مینویسد: «همه علما در تحسین قیام امام حسین (ع) علیه یزید اتفاق دارند» (همان، ص ۶۸)
وی نیز همانند سایر مسلمانان خطای یزید و اطرافیانش را نابخشودنی و مستحق نفرین میداند و قاتلان امام حسین (ع) و ظالمان در حق وی را دلیل بر زندیق بودن، نبود ایمان در قلب آنها و بیاعتنایی به مقام نبوت (ص) میداند. او از اینکه ارکان دین و شریعت تا زمان نابودی دولت آنها (اموی) حفظ شد، خدا را شکر میکند و میگوید: اعمالی که امویان و ملوک آنها با اهلبیت (ع) کردند، شاهد این سخن پیامبر (ص) است که: «هلاکت امت من در دستان کودکی از قریش است». وی عمل یزید در کشتار اهلبیت (ع) و آواره کردن و تازیانه زدن بر آنها را همانند با عمل به سربنارطاه عامری فرمانده معاویه میداند که تاریخ اخباری، از رفتار فجیع وی با علی و کشتن فرزندان عبیداللهبنعباس نقل کرده است. (همان)
عاصمی مکی (۱۱۱۱ ق)
وی در مورد برخی اتفاقات در زمان یزید میگوید: «از جمله فتنههای زمان یزید، کشتن حسین (ع)، فاجعه حره، خراب کردن مدینه بعد از حره و سنگباران کعبه با منجنیق است». (عاصمی مکی، ۱۴۱۹ ق، ج ۳، ص ۲۱۰)
آلوسی معتقد است: یزید شخص خبیثی بوده که هرگز به رسالت پیامبر (ص) ایمان نداشته و مصائبی که بر اهل حرم الهی و نبوی و عترت وی در زمان حیات و ممات دارد و تمام گناهانی که از او سر زده است، کمتر از گناه کسی نیست که یک برگ از قرآن را در نجاست بیندازد. پس گمان نمیبرم کارهایی که از یزید سر زده بر هیچ یک از مسلمانان مخفی باشد. بر فرض پذیرفتن مسلمانی یزید، وی آنقدر گناه کرده که قابل گفتن نیست، در نتیجه به اعتقاد من به طور مشخص لعن وی جایز است.
ابنجوزى عبدالرحمنبنعلی (۵۱۰-۵۹۷ ق)
او در کتاب «الرد علىالمتعصبالعنید المانع من ذمالیزید» مینویسد: «گویندهاى از من پرسید: آیا لعن یزیدبنمعاویه به خاطر جنایتى که مرتکب شده جایز است یا خیر؟ گفتم: علماى پرهیزگار نظیر امام احمد، لعن او را روا دانستهاند». (ابنالجوزی، ۱۴۰۳ ق، ص ۶). شیخ محمد محمودى در پاورقى این مطلب را بیان میدارد: «یکى از علماى بزرگ به نام شیخ عبدالکریم والدین نویسنده «مجمعالفوائد و معدنالفرائد» میگوید: این کتاب را در کتابخانه حرم نبوی (ص) در مدینه منوره به سال ۱۳۸۴ مشاهده کردم. در آنجا نوشته بود: مسلمانان اجماع دارند که اولاد فاطمه سلام الله علیها از ذریه پیامبر (ص) هستند و باید بر آنان صلوات و درود فرستاد. آن گاه احادیثى را در فضل على و فاطمه و حسن و حسین (ع) میآورد و مینویسد: یزید لعین و پیروانش از کسانى بودند که به اهلبیت رسول (ص) اهانت کردند؛ از این رو مستحق غضب، دشمنى و لعن شدند. هرکس میخواهد از جواز لعن بر یزید آگاه شود به آن کتاب مراجعه کند». ابنجوزی در ادامه مینویسد: «افرادى که لعن یزید را جایز نمیدانند، از آن ترس دارند که لعن او به پدرش معاویه سرایت کند». (همان)
ابنجوزی پایان روایت امام احمدبنحنبل در لعن یزید را به شرح زیر نقل میکند: «احمد گفت: چگونه لعنت نشود کسی که خدای تعالی در کتاب خود، او را لعن کرده است؟ پسرش صالح گفت: لعن خدا بر یزید در کتاب خدا در کجا وجود دارد؟ احمد گفت: در فرموده خدای تعالی «پس آیا امید دارید که فراموش کنید کسانی را که بر روی زمین فساد و رحمها را قطع میکنند؛ آنان کسانی هستند که خداوند آنها را لعنت کرده است؛ پس آنان را لال و چشمهای آنان را کور گردانید» آیا فسادی بزرگتر از قتل حسین پیدا میشود؟ نیز خدای تعالی فرمود: «کسانی که پیامبر خدا و رسول او را اذیت میکنند، خداوند در دنیا و آخرت آنها را لعنت میکند» و چه اذیتی به محمد از قتل حسین (ع) شدیدتر است؟ یعنی آن حسینی که نور چشم پیامبر خدا (ص) و دختر او فاطمه بتول (س) بود». (همان، ص ۱۶)
سبط ابنجوزی یوسفبنقزاوغلی (۵۸۱- ۶۵۴ ق)
وی یزید را به شدت محکوم و از امام حسین (ع) جانبداری میکند. او در کتاب «تذکرهالخواص» میگوید: «جد من، یزید را لعن میکرد. کسانی از متعصبان اهل سنت بر او خرده گرفتند. در پاسخ به آنان گفت: قرآن مجید، کسانی را لعن و نفرین کرده و از جهنمیان دانسته که از یزید، گناه کمتری داشتهاند؛ در حالی که گناه یزید، بسیار بیشتر از آنان است». وی دلایلی برای کفر یزید و رد توجیه مخالفان جواز لعن وی میآورد. (سبطبنجوزی، ۱۳۷۹، صص ۳۸۰-۳۸۱)
خلاصه سخن او این است که بر تن کردن لباس خلافت، شروطی دارد که از آن میان، بیعت مردم با خلیفه باید صحیح، از روی رضایت، اختیار و آگاهی مسلمانان باشد، اما بیعت با یزید قابل نقض بود و اجتهاد امام حسین (ع) هم بر عدم جواز بیعت بلکه بر وجوب خروج بر ضد یزید حکم میکرد؛ زیرا که ستمها و فجایع یزید بیشمار بود. (همان، صص ۳۸۱-۳۸۶).
آلوسی بغدادی (۱۲۷۰ ق)
او پس از نقل حدیث پیامبر (ص) که میفرماید: «به خدای سبحان پناه میبرم از ابتدای سال شصت و حکومت بچهها». اشاره به حکومت یزید رانده شده دارد که بر خلاف علاقه دوستدارانش خداوند او را لعنت کرده است؛ زیرا او در ابتدای سال شصت ه.ق حکومت مینمود. (آلوسی بغدادی، ۱۴۰۵ ق، ج ۶، ص ۱۹۲)
وی ضمن اشاره به ادله جواز لعن یزید میگوید: به علت فراوانی خصایص خبیثه و ارتکاب گناهان کبیره از سوی یزید در زمان استیلا و تسلطش بر اهل مدینه و مکه، هیچگونه تردیدی در لعن او باقی نمیماند. گروهی از علما از جمله طبرانی، قاضی ابویعلی، ابنجوزی، علامه تفتازانی و جلالالدین سیوطی، بر کفر و لعن او تصریح و جزم دارند.
وی معتقد است: یزید شخص خبیثی بوده که هرگز به رسالت پیامبر (ص) ایمان نداشته و مصائبی که بر اهل حرم الهی و نبوی و عترت وی در زمان حیات و ممات دارد و تمام گناهانی که از او سر زده است، کمتر از گناه کسی نیست که یک برگ از قرآن را در نجاست بیندازد. پس گمان نمیبرم کارهایی که از یزید سر زده بر هیچ یک از مسلمانان مخفی باشد. بر فرض پذیرفتن مسلمانی یزید، وی آنقدر گناه کرده که قابل گفتن نیست، در نتیجه به اعتقاد من به طور مشخص لعن وی جایز است. او که کسی فاسقتر از یزید سراغ ندارد میگوید: «ظاهرا یزید تا آخر عمرش توبه نکرده و احتمال توبه او حتی از احتمال ایمانش ضعیفتر است و به غیر از ابنالعربی کسی با جواز لعن بر یزید مخالفت نکرده است. ابنالعربی و برخی از موافقان وی، لعن یزید و کسی را که به قتل حسین (ع) راضی باشد را جایز ندانستهاند». (همان) آلوسی در ادامه به جان خود سوگند یاد میکند که این اعتقاد (ابنالعربی)، گمراهی دور از راه حقی است که از گمراهی یزید بیشتر است. (همان)
ازصفحه محرم الکوثر فارسی دیدن کنید
از صفحات دین و زندگی و ندای نور الکوثر فارسی دیدن کنید
آموزش سوره های قرآن ویژه کودکان
یک شنبه 25 شهریور 1397 - 12:8:49